Search
Close this search box.

ورود / ثبت‌نام

دانش گسسته | چرا دیگر نمی‌توانیم کتاب بخوانیم؟

نوشته

فهرست مطالب

اگر شما هم حوصله خواندن متن‌های طولانی و مهم را ندارید، این مطلب مختص شماست، اگرچه هم طولانی و هم بسیار مهم است!

هیچ دقت کرده‌اید در چند سال اخیر هر زمان کتابی را مصصمانه به قصد خواندن در دست گرفته‌اید، در همان صفحه اول و چه بسا در خطوط اول درجا می‌زنید و حس می‌کنید تمرکز روز به روز غیرممکن‌تر می‌شود؟ یا در همان دقایق اول چنان رخوتی بر شما غلبه می‌کند که در عرض چند ثانیه به خوابی عمیق فرو می‌روید؟ حتی ممکن است تا چند سال گذشته کتاب‌خوان قهاری بوده‌اید که حالا تنها با دیدن کتاب گویی دوستی قدیمی را دیده‌اید، بغض می‌کنید، ولی دیگر یارای آن را ندارید که غرق در یک کتاب، زمان و مکان را فراموش کنید. چه بر سر ما آمده و علت این نقص توجه عمومی که گریبانگیر ما شده چه می‌تواند باشد؟

آیا ما کمتر از پیش می‌خوانیم؟ پاسخ منفی است. ما هر روز، هر ساعت و چه بسا هر لحظه، بی‌شمار کلمه را با حرکت سرانگشتانمان روی صفحه لغزنده گوشی‌های همراه خود روانه اعصاب بینایی‌مان می‌کنیم؛ مطالب گسسته و غیرمرتبط به هم، از سیاست و یا ادبیات گرفته تا مکانیک و معماری و یا زیست‌شناسی و علوم کیهانی.

 اما آیا ما بیشتر از پیش می‌دانیم؟ پاسخ باز منفی است. آنچه ما انجام می‌دهیم مطالعه نیست، بلکه مروری است گذرا، آنی و سطحی بر مطالب بی‌شماری که در کمترین زمان ممکن و توسط عوام و نه متخصصان با بی‌دقتی کپی‌برداری شده است و در وب‌سایت‌ها، وبلاگ‌های شخصی و رسانه‌های اجتماعی در شکل‌ها و محتواهای جذاب به مخاطب ارائه شده است. ما دیگر زحمتی به خود نمی‌دهیم تا حتی برای انتخاب یک بیت شعر زیبا از حافظ، سعدی یا شهریار، دیوان آن‌ها را که در قفسه کتاب‌هایمان خاک می‌خورد ورق بزنیم و یک غزل کامل بخوانیم. تنها کافی است با جستجوی یک کلیدواژه، هزاران هزار بیت از شعرای اعصار گذشته و معاصر در مقابل چشمان عجول ما به نمایش درآید و ممکن است با مرور در صفحات مختلف حتی از یاد ببریم دنبال کدام غزل از کدام شاعر بوده‌ایم.

دانش گسسته

دانشی که دیگر کامل نیست

شاید با این عبارت کلیشه‌ای بارها روبه‌رو شده باشید که ما در دوره بمباران اطلاعاتی زندگی می‌کنیم. گوشی‌های همراه، تبلت‌ها و لپ‌تاپ‌های شخصی ما ابزارهایی هستند که سیل اطلاعات ناخوسته را روزانه روانه ذهن ما می‌کنند. این ابزارهای هوشمند یکی از ویژگی‌های اجتناب‌پذیر دوران جدید هستند که انتخاب می‌کنند چه چیزی را بخوانیم؛.خود ما نقش بسیار ناچیزی در انتخاب داریم و دانشی که با این ابزارهای هوشمند به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم، ماهیتی متفاوت از پیش دارد. دانش دیگر مانند گذشته خطی، ثابت و کامل نیست و دوره یادگیری سنتی از معلمان و کتاب‌های کاغذی به سر رسیده است. امروزه هر فردی، در هر زمان و هر مکانی به حجم عظیمی از اطلاعات دسترسی دارد و ابزارهای هوشمند فاصله میان افراد باهم، افراد با اطلاعات و اطلاعات با اطلاعات را به کسری از ثانیه تقلیل داده‌اند.

این ویژگی‌ها با وجود تمام جذابیت و نقششان در تسهیل کردن زندگی برای انسان و سرگرم نگه داشتن ما، آثار مخربی نیز بر عملکرد مغز و رفتار یادگیری ما باقی می‌گذارند. دانشی که با سیر در مرورگرهای اینترنتی و یا صفحات و سلایق مختلف انسان‌های متفکرنما به ذهن تحمیل می‌کنیم، انبوهی از اطلاعات نامرتبط به هم را وارد حافظه کوتاه‌مدت ما می‌کند که گنجایشی نامحدود دارد، اما تنها قادر است برای چند ثانیه آن‌ها را حفظ کند. بنابراین جای تعجبی ندارد اگر نمی‌توانید به خاطر بیاورید آخرین مطلبی که خوانده‌اید چه بوده است.

اصطلاحی که پژوهشگران برای این پدیده نوظهور به کار می‌برند، «گسستگی دانش» [1] است: مطالعه و یادگیری پراکنده بدون هدف در هر مکان و هر زمان که برای تمام افراد مهیاست و منجر به انباشت دانشی غیریکپارچه در ذهن می‌شود.

دانش گسسته

ما دیگر درختان را نه، بلکه شاخ و برگ آن‌ها را می‌بینیم

نیکلاس کار، نویسنده کتاب «کم‌عمق‌ها» [2] که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز و نامزد نهایی جایزه پولیتزر غیرداستانی است، معتقد است «ما دیگر درختان را نه، بلکه شاخ و برگ آن‌ها را می‌بینیم.» زمانی که در اینترنت صرف می‌کنیم و به لطف هایپرلینک‌ها از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌پریم، هیچ متوجه تنه اصلی آن‌ها نیستیم. ممکن است در ظاهر به نظر برسد به واسطه این شبکه هزارتوی مجازی اطلاعات زیادی کسب کرده‌ایم، اما پس از چندین کلیک پی در پی یا لغزیدن انگشتان بر صفحه گوشی‌های همراه، حافظه کوتاه‌مدت ما لبریز از اطلاعات پراکنده و سطحی شده و ممکن است حتی فراموش کنیم هدف اصلی جست‌وجوی ما چه بوده است.

دانش گسسته

در این کتاب، نیکولاس کار با مروری بر نحوه تغییر ساختار ذهن انسان در طول تاریخ با ظهور ابزارهایی مانند حروف الفبا، نقشه‌های جغرافیایی، صنعت چاپ، ساعت و کامپیوتر و بهره جستن از جدیدترین پژهش‌های صورت گرفته در حوزه علوم اعصاب نشان می‌دهد که ساختار مغز انسان در واکنش به تجربه‌ها و محرک‌های محیطی تغییر می‌کند. ابزارهای هوشمندی که ما از آنها برای جستجو، یافتن و حتی ذخیره کردن اطلاعات استفاده می‌کنیم، به معنای واقعی کلمه ساختار مدار عصبی مغز انسان را تغییر می‌دهند.

نیکولاس کار با توضیح درباره تاثیر شگرف کتاب‌های کاغذی بر ذهن انسان که منجر به تفکر خلاق و عمیق می‌شود، معتقد است برخلاف کتاب، اینترنت با فراهم آوردن امکانات دسترسی لحظه‌ای به حجم عظیمی از اطلاعات، در ظاهر ممکن است باعث شود یک منبع همراه و همیشگی در کنار خود داشته باشیم، اما آنچه در ازای این کتابخانه سیار و جیبی از دست می‌دهیم در واقع توانایی تمرکز، تفکر و تحلیل است. ما دیگر همان کرم‌های کتابی نیستیم که ساعت‌ها در خلوت به ذهن خود اجازه می‌دادیم در سکوت و تمرکز عمیق، آهسته و با طمانینه با تک‌تک کلمات یک کتاب رشد کند. ما تبدیل به انسان‌های آشفته و عجولی شده‌ایم که هر لحظه ذهن را در معرض هیاهوی اطلاعات حسی پراکنده و غیرمنجسم اینترنت غرق کرده‌ایم و اگر ساعتی از آن دور بمانیم، هراس غیرقابل وصفی را تجربه می‌کنیم.

محتوای زردی که سر سبز ما را به باد می‌دهد

بیشتر محتوایی که در صفحات اینترنتی و رسانه‌های اجتماعی بارگذاری می‌شود، تنها بخش‌هایی از یک دانش گسترده را در معرض نمایش عموم قرار می‌دهند که قابل فهم‌تر و ملموس‌تر بوده و برای افراد با هر سطح سواد و تحصیلی قابل درک هستند. نویسندگان این متون برای جذب مخاطب، تنها با تکیه بر نتیجه‌گیری‌های کلی مقالات علمی و بدون در نظر گرفتن جزییات بی‌شماری که چنین نتایجی را به بار آورده و همچنین با استفاده از جزییات بصری اغراق‌آمیز، سعی در ارضای حس نیاز مخاطب به دریافت اطلاعات دارند.

از سوی دیگر به نظر می‌رسد چنین محتوایی به راحتی می‌تواند خوانندگان را اقناع کند، چون تنها بر نتایج تاکید دارد و از جزئیات خسته‌کننده وغیرقابل فهم علمی خبری نیست. این مطالب یک چرخه عادت معیوب برای خوانندگان ایجاد می‌کنند که بدون اجبار آن‌ها به تفکر درباره چون و چرای نتیجه‌گیری، همیشه به دنبال نتایج آماده خواهند بود: لقمه‌های آماده‌ای برای ارضای گرسنگی روانی انسان!

پژوهش‌های عصب‌شناسی نشان می‌دهند که سیستم عصبی ذهن انسان شامل نرون‌های‌های متصل به‌ هم و بی‌شماری است که مدار عصبی پیچیده‌ای را برای انتقال و پردازش اطلاعات تشکیل می‌دهند. این مدار عصبی که در گذشته تحت تاثیر عادت‌های مطالعه عمیق، جزییات و پیچیدگی بیشتری داشت، امروزه تحت تاثیر ابزارهای هوشمند که بیشتر بار تحلیل و پردازش اطلاعات را خود به دوش می‌کشند، تغییرات زیادی متحمل شده‌اند و تحت تاثیر دانش گسسته کسب شده، پیچیدگی و انسجام قبل را نخواهد داشت.

ذهن انسان امروزی متآثر از تماس مداوم و طولانی با محتوای گسسته، پراکنده و سطحی، از مدار عصبی ساده‌تری برخوردار است که تنها ظرفیت پردازش اطلاعات ساده‌تر و عاری از پیچیدگی را داراست. به علت نقش بالقوه چنین مدار عصبی است که افراد به طور کاملاً ناخودآگاه، به طور مداوم و وسواس‌گونه‌ای گوشی همراه خود را بارها بی هیچ هدف خاصی چک می‌کنند تا اطلاعات را از پلتفرم‌های مختلف دنبال کنند و به مرور زمان اعتیادی مخرب به چنین محتوایی به وجود خواهد آمد و توانایی مطالعه عمیق به تدریج غیرممکن خواهد شد.

دانش گسسته

توهم دانش و توهم جهل

پژوهشگران عصب‌شناس معتقدند مطالعه اطلاعات گسسته، دو نوع توهم برای انسان به بار خواهد آورد. اولین نوع توهم، احساس ترس و وسواسی مداوم و آزاردهنده است؛ ترس از حذف شدن از گوی رقابت در صورت دور ماندن از صفحات مجازی. دومین نوع توهم، توهم کسب دانش و تخصص پس از مروری مختصر و مطالعه در صفحات مجازی است. دسترسی افراد با سطح سواد و تخصص مختلف به محتوای شبه‌علم در وب‌سایت‌ها، وبلاگ‌های شخصی و یا حتی در رسانه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام و تلگرام باعث به وجود آمدن رقابتی نفس‌گیر میان افراد از اقشار مختلف شده است. گروهی با دیدن حجم عظیم متخصص‌نمایان و مطالب زردی که تولید می‌کنند در توهم جهلی غیرواقعی دچار اضطراب و استرس فلج‌کننده خواهند شد و گروه دیگر که خطرناک‌ترند، با توهم دانشی غیرواقعی حتی ممکن است در قالب متخصصان حوزه‌های مختلف بدون حتی گذراندن یک واحد درسی دانشگاهی، محتوای جعلی و غیرعلمی تولید کنند.

ماهیت غیر قابل کنترل محتوای جعلی در فضای مجازی، یکی از مهم‌ترین شواهد تاثیرات بالقوه مخربی است که مطالعه هر مطلبی بدون اطمینان از موثق و علمی بودن آن می‌تواند داشته باشد.

دانش گسسته

نیمه پر لیوان

زمانی نیز سقراط نگرانی خود را از ظهور خط و زبان نوشتار ابراز کرد و معتقد بود با به وجود آمدن ادبیات، انسان توانایی به خاطر سپردن و تفکر را از دست خواهد داد و صرفاً تفکر انسان‌های دیگر را تکرار خواهد کرد. اما به نظر می‌رسد چنین نگرانی بی‌سبب بود و به وجود آمدن نوشتار و کتاب، مسیر تمدن غرب را به سمت و سوی دیگری سوق داد. آیا نگرانی نیکولاس کار نیز از جنس دغدغه‌های تاریخی سقراط است، یا اینترنت خطری واقعی برای مسیرهای پیچیده مدار عصب ذهن‌های ما محسوب می‌شود؟

آنچه درباره اینترنت مسلم است، این است که این پدیده که بیش از چند دهه از عمرش نمی‌گذرد، یک جهش بلند دیگر در تاریخ بشر محسوب می‌شود. با ظهور اینترنت، دسترسی به اطلاعات آسان‌تر از پیش و متحمل هزینه‌های کمتر است. امروزه زندگی بدون ورود به شبکه‌های پرهیاهوی اینترنتی برای انجام امور روزمره بانکی، مسیریابی و خرید، ارتباط با دوستان و همکاران و دنبال کردن اخبار در سراسر دنیا غیرممکن به نظر می‌رسد. با این همه، به دلیل ماهیت پیچیده و چندوجهی این پدیده که قابل قیاس با هیچ‌یک از ابداع‌های پیشین بشر نیست، مسلماً در کنار تمامی منافعی که در زندگی انسان داشته و خواهد داشت، در اثر استفاده نادرست آثار منفی و حتی غیر قابل جبرانی بر ذهن و رفتار انسان باقی خواهد گذاشت.

آنچه مسلم است، محتوای منتشر شده در اینترنت هیچ‌گاه نمی‌تواند تاثیرات مطالعه عمیق را در پی داشته باشد، بنابراین ایجاد آگاهی عمومی درباره ابعاد مخرب اینترنت بر عادت‌های مطالعه می‌تواند اولین قدم در کاهش وابستگی اعتیادگونه به آن باشد. همچنین سعی و تلاش آگاهانه در بازگشت به عادت‌های خواندن کتاب‌های کاغذی، ایجاد تعادل در استفاده از اینترنت و همچنین تشخیص مطالب معتبر از محتوای جعلی می‌تواند به مدیریت دانش و محتوای دریافتی ما بیانجامد.

به هر صورت هیچ‌گاه دیر نیست؛ انتخاب با ماست: می‌توانیم یا این موج عظیم را مهار کرده و سوار بر آن، افق‌های جدیدتری را کشف کنیم و یا در آن غرق شویم.


[1] Knowledge fragmentation

[2] The shallows

نوشته

پارسا میرزایی

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

رمز و راز آنچه پشت درب بسته اتاق روان­‌درمانی می­‌گذرد، مدت‌هاست که افراد بیرون از اتاق را مجذوب خود کرده است. جای تعجب نیست که دنیایی که در آن اسرار، مشکلات، احساسات و تابوها با یک غریبه به اشتراک گذاشته می‌­شود، شیفتگی و کنجکاوی را بر‌انگیزد.
در جامعه‌ای که رشد و پیشرفت اصلی‌ترین ارزش آن است، ایده‌ی قطعیت در هویت و عدم نیاز به تغییر، معمولا مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها به سختی توانایی ابراز جمله‌ی «من به تغییر نیاز ندارم» را دارند.
فیلم آخرین ملاقات فروید (Freud’s Last Session)، به کارگردانی متیو براون، تازه‌ترین فیلم این کارگردان و محصول سال ۲۰۲۳ است. این فیلم را می‌توان از جمله تلاش‌های هالیوود برای بازنمایاندن فرایند پیچیدهٔ روانکاوی به مخاطب عامه یا به عبارتی دیگر، استفاده از روانکاوی و چهره‌های شاخص آن، برای جلب مخاطب به شمار آورد.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر