Search
Close this search box.

ورود / ثبت‌نام

نوروز؛ نگاهی متفاوت به نو شدن

نوشته

در جامعه‌ای که رشد و پیشرفت اصلی‌ترین ارزش آن است، ایده‌ی قطعیت در هویت و عدم نیاز به تغییر، معمولا مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها به سختی توانایی ابراز جمله‌ی «من به تغییر نیاز ندارم» را دارند.

فهرست مطالب

نوروز؛ نگاهی متفاوت به نو شدن

نویسندگان: عرفان امیربیگی، مریم خدادادی، مهنا حسن‌زاده

نوزاد با قدم گذاشتن در این جهان، اولین تجربه‌ی نو شدن را از سر می‌گذراند. تولد به معنای آغازی تازه و نویدبخش تغییر است. از یکی بودن با ابژه تا جدایی از او، از جهان امن رحِم تا دنیای بی‌رحمِ بیرون. این مرحله نشان از شروع دوره‌ای جدید و تازه در زندگی انسان دارد. پاکی و زدایش آلودگی‌ها نمادی از تمیز شدن و شروع دوباره است، همان‌طور که عید نوروز نمادی از شروع دوباره و تجدید و تحول است. اما مشکل اینجاست که هر سال با نزدیک شدن به ایام نوروز، نوشت‌افزارها پر می‌شوند از سررسیدها و دفترهای برنامه‌ریزی جورواجور و تب تغییرکردن و تغییردادن گویی برای ما تبدیل به امری ضروری شده است.

گویی زندگی در حال شتاب گرفتن است؛ ما خود را در برابر هجوم بی وقفه‌ی فناوری‌های جدید، تغییرهای مداوم، گرایشات زودگذر در حوزه‌ی غذا، درمان های معجزه‌آسا، مُد و غیره، بی‌دفاع می‌بینیم.

از تغییر مبلمان و چینش خانه تا تغییر سبک زندگی و یادگیری مهارت‌های جدید، از ثبت نام در کلاسهای زبان و مهارتهای مختلف تا درست‌کردن لیست کتاب‌ها و فیلم‌هایی که باید در سال جدید ببینیم، همه و همه بخش مهمی از رسوم سال نو شده‌اند.

همچنین سالانه تعداد زیادی از کتابها درزمینه‌ی خودپروری، خودیاری و خودتحقق‌بخشی تولید می‌شوند و میلیون ها نسخه از آن فروخته می‌شود. روانشناسانِ مثبت‌گرا اعتقاد دارند سال نو بهانه‌ای برای تغییر و رشد است. این روند اجباراً به ما یادآور می‌شود که اگر در این دنیای پرشتاب تغییر نکنیم احساس می‌کنیم عقب مانده‌ایم. لذا قانون نخست در این دنیای پر شتاب این است که شما باید به پیش بروید. اما مسئله این است که در فرهنگی که سرعت، دائماً در حال افزایش است این امر هرسال سخت‌تر می‌شود.

جامعه‌شناسان از استعاره‌‌ی «مدرنیته‌ی سیال2» برای توصیف عصر ما استفاده می‌کنند؛ عصری که همه چیز بی‌وقفه در حال تغییر است و گویی این تغییر، مدام گریزناپذیرتر می‌شود. به‌عنوان مثال اکنون خواب ما به‌طور متوسط نیم ساعت کمتر از دهه‌ی  70 میلادی و حدود دو ساعت کمتر از خواب آدم‌هایی است که در قرن نوزدهم زندگی می‌کردند. امروزه فست‌فودها، اپلیکیشن‌های دوست‌یابی، چرت‌های کوتاه و درمان‌های فوری زندگی ما را پر کرده است. اما پرسش این است که چرا اینقدر سرعت‌زده شده‌ایم؟ چرا تغییر به خودیِ خود به یک هدف تبدیل شده است؟ آیا این تغییرات الزامی هستند؟ آیا باید برای بهتر زندگی‌کردن تغییر کنیم؟

بگذارید با جزییات بیشتر به قضیه نگاه کنیم. در ابتدای سال نو ممکن است در سررسیدهای خود مشغول نوشتن اهداف شویم، پس از مسافرت ها و عیددیدنی‌ها بعضاً به سراغ آن اهداف و تغییرات برویم و این امر باعث شود نسبت به فعالیت‌هایمان احساس بیگانگی کنیم و دائماً گرفتار این موضوع باشیم که زمان کافی نداریم. بعید نیست که اپیدمی‌های جهان مدرن همچون افسردگی و فرسودگی فیزیکی و ذهنی، محصول درخواست تغییراتی باشد که دنیا از ما انتظار دارد. در جهان پرشتابِ امروز، تحرک بر ثبات غلبه می‌کند. اگر نتوانیم از پسِ این تغییرات بربیاییم و چابک و سیال نباشیم، گویی درجا می‌زنیم.

همه روزه در شبکه‌های اجتماعی و کتابهای خودیاری می‌خوانیم که شما «می‌توانید هرکاری انجام دهید». پس اگر قادر به انجام کارها و رسیدن به اهداف جدیدتان در عرصه کاری یا عاطفی نیستید، مقصر شمایید. اما از دیدگاه فروید، کار و عشق3 دو عنصر وجودی مهم به شمار می‌آیند.

شاید بپرسید وقتی مهم‌ترین عنصر جهانِ مدرن تغییرکردن است، پس تکلیف ما چیست؟ پیام اصلی مقاله‌ی حاضر این است که محکم بایستید. شاید اصلاً تغییر، راهکار نباشد. البته متوجه هستیم که بعضی افراد با این جهانِ پر ‌شتاب مشکلی ندارند اما داده‌های تجربی و آزمایشگاهی نشان می‌دهد با گذشت زمان این افراد یکپارچگی خود را از دست می‌دهند.

شاید برای اینکه بتوانیم در این فرهنگِ پرشتاب دوام بیاوریم و در برابر وسوسه‌ی تغییر بایستیم بهتر باشد به فلسفه کلاسیک رجوع کنیم و به‌ویژه از درمان‌های بلندمدت، آرامش ذهنی و تفکر در ماهیتِ پایان‌پذیرِ زندگی الهام بگیریم. اینها مواردی هستند که نسبت به پیشرفت و تحول دائمی، احساس شادمانی عمیق‌تری ایجاد میکنند.

امید است که برخی از جنبه‌های منفی ایده‌ی تغییر را تا به اینجا روشن کرده باشیم. اگر بپذیریم که  تغییرکردن ایده‌ی چندان خوبی نیست، پس باید چه راهکاری را پیش گرفت؟ در این متن توصیه‌هایی خواهیم داشت و در آن توضیح می‌دهیم که چرا چنین توصیه‌هایی درست است.

 

هرآنچه هستی، هستی!

در جامعه‌ای که رشد و پیشرفت اصلی ترین ارزش آن است، ایده‌ی قطعیت در هویت و عدم نیاز به تغییر، معمولاً مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها به‌سختی تواناییِ ابراز جمله‌ی «من به تغییر نیاز ندارم» را دارند. این جمله، علاوه بر اینکه مورد علاقه‌ی سنت روانشناسی عامه‌پسند است، با زمینه‌ی فرهنگی جهان مدرن نیز هماهنگ است. در این فرهنگ، تأکید بر شناخت هویت و وجود واقعی، به‌عنوان اساسی‌ترین چیزی که باید دنبال شود، امری تقریباً ثابت است. اما آیا این اعتقاد واقعاً ما را آزاد می‌کند یا تنها ما را به زندگی درون زندانی از خودمان محکوم می‌کند؟

فیلسوف و روانکاو، اسلاوو ژیژک، اعتقاد دارد که باید به ایده‌ی واقعی و دروغین در خود با «شک‌گرایی4» نگاه کرد. او به‌طور جالبی می‌گوید که ممکن است نقابی که به چهره‌ زدیم، همان حقیقت ماست. برای ژیژک، نقاب‌ها همیشه اصلی و حقیقی بوده‌اند و او به قوه‌ی آزادسازی این ژست که ما باید نقاب‌هایمان را برداریم، اعتقاد ندارد. او به مفهوم بیگانگی اعتقاد دارد، به معنای شناختن کیستیِ واقعی ما در مکانی خارج از خودمان. به عبارت دیگر، حقیقت درونی ما درون لباس یک افسانه پدیدار می‌شود. از این منظر، پذیرش این واقعیت که ما همواره در حال تغییر و رشد هستیم، عمیق‌تر از آزادی است؛ آزادی از زندانی که به طور ناهشیار برای خودمان ساخته‌ایم.

بنابراین، به‌جای اینکه به دنبال یک هویت ثابت و غیرقابل تغییر باشیم، ممکن است بهتر باشد که به دنبال شناخت هویت‌های چندگانه و پویا درون خود باشیم. این دیدگاه، ما را به سوی پذیرش تنوع و پیچیدگی ذاتی خود و همچنین دیگران هدایت می‌کند، و این می‌تواند اساسی برای رشد شخصی و ارتقای انسانی باشد. در نتیجه، پذیرش واقعیت‌های زندگی، حتی اگر چالش‌برانگیز و پیچیده باشند، می‌تواند ما را به سوی زندگی متعادل‌تر، آگاه‌تر و آزادتر هدایت کند.

 

 

کاوشی در گذشته

فرهنگ پرشتاب، درگیر اکنون و آینده است و با گذشته هیچ کاری ندارد. تکنیک‌های روان‌شناختی مانند مراقبه و ذهن‌آگاهی (mindfulness) از ما می‌خواهند در زمان اکنون باشیم و همچنین روانشناسیِ مثبت‌گرا می‌گوید به روی آینده تمرکز کنیم. از آنجا که آینده‌نگرها بیش از هر چیز به دنبال خلق آینده هستند، مفاهیمی چون سال رویایی، جامعه‌ی آسوده و… را به مشتریان خود می‌فروشند. در این بین، ممکن است به نظر برسد که رویکردهای گذشته‌نگر مانند روانکاوی کم‌طرفدار باشند.

سایمون کریچلی، فیلسوف، اعتقاد دارد تمرکز ما بر آینده و ایده‌ی پیشرفتِ ابدی به‌شدت آسیب‌زننده است.

او می‌گوید:

” ما باید با جدیت و تا حد ممکن از این ایده‌ی آینده‌گرا و آیینِ پیشرفت حذر کنیم. ایده‌ی پیشرفت نهایتاً چند دهه قدمت دارد و ایده‌ی بسیار بدی است. بیایید تا به‌جای آینده، بر گذشته تمرکز کنیم و یاد بگیریم پیشرفت را با تکرار جایگزین کنیم.”

جای زخم‌های تنمان به ما یادآوری میکند که گذشته، واقعی بوده است. اگر می‌خواهیم زندگی اخلاقی را زیست کنیم بسیار مهم است که درمورد گذشته‌ی خود تأمل کنیم. اینجا همانجایی است که فروید با ابداع جلسات روانکاوی به کمک ما آمد.

در روانکاوی فرویدی، علت تمرکز بر روی گذشته، اعتقاد به این است که تجربیات قبلی در شکل‌دهی به شخصیت فرد اهمیت دارد. فروید باور داشت که ریشه‌ی رفتارها و احساسات فرد در دوران کودکی و تجربیات گذشته‎ی واقعی یا نمادین آن شکل می‌گیرد. این دیدگاه، فرآیندهای روانی را عمدتاً متعلق به بخش ناهشیار1 دانسته و بیان می‌دارد فرد دائماً در تعارض با انگیزه‌های ناهشیار خود قرار دارد. به نظر می‌رسد که مفهوم تعارض بین انگیزه‌های ناهشیار و تأثیر آن بر روان فرد، برای درک عمیق‌تر رفتارها و واکنش‌های انسانی است. علاوه‌براین، در می‌یابیم برای چرایی انگيزه ها، آمال و آرزوها و حتی نتايج اعمالمان باید در گذشته به جستجو بپردازیم.

تاریخ بشر به‌طور ذاتی با روان‌شناسی مرتبط است و روانکاوی می‌تواند به ما کمک کند تا بهترین درک از تأثیر گذشته بر انسان‌ها و جوامع پیدا کنیم. اما این کار بسیار دشوار است، زیرا تأثیرات روانی گذشته بر انسان‌ها و جوامع، بسیار پیچیده است. این بدین معنی نیست که باقی رویکردهای درمانی تأثیری ندارند اما آیا میشود بدون نگاه به فصول قبلی یک کتاب، فصل جدیدی را ورق زد؟

در جایی آدام فیلیپس به اهمیت حفظ فاصله‌‌ی شخص با جنبه‌های خاصی از گذشته‌اش اشاره می‌کند. این موضوع نشان می‌دهد که روانکاوی می‌تواند به فهم بهتری از نحوه‌ی تأثیر گذشته بر روان فرد و درنتیجه بقای روانی او کمک کند. به نظر می‌رسد که این نقل قول نشان دهنده‌ی تأکید بر اهمیت تعادل بین نیازهای فرد و شناخت واقعیت تاریخی است. همچنین شاید نشان دهنده‌ی تضادی باشد که ممکن است بین نیازهای فرد و شناخت واقعیت تاریخی وجود داشته باشد.

 

آیا تغییر امکان‌پذیر است؟

هراکلیتوس فیلسوف بزرگی که پیش از سقراط می‌زیست، معتقد بود:

“در یک رودخانه دوبار نمی‌توان شنا کرد”

مقصود او این بود که همه چیز در حرکت و تغییر دائمی است.به‌طوری که اگر در رودخانه‌ای برای بار دوم پا گذاشتید، نه شما همان آدم قبل هستید و نه رودخانه همان رودخانه‌ی قبلی.

هرچند دیدگاه او مخالفان و موافقان زیادی دارد اما روانکاوان بر این باورند که فرآیند درمانِ تحلیلی به معنای ارتباط فردی عمیق و تعامل فعال بین تحلیلگر و تحلیل‌شونده است و می‌تواند باعث شناخت عمیق‌تری از خود و دیگران شود. این شناخت به انسان کمک می‌کند تا الگوهای رفتاری ناسازگار خود را شناسایی کرده و آن‌ها را تغییر دهد. این تغییرات، زمان‌بر و نیازمند تکرار و پیگیری هستند، اما با توجه به فرآیند تحلیلی، امکان‌پذیریِ تغییر در شخصیت و رفتار انسان‌ها به‌طور قابل توجهی بالا می‌رود. نتیجه اینکه تغییر در انسان‌ها امکان‌پذیر است اما نه با آن سرعتی که از شب سال نو تا اولین روز سال جدید با نوشتن اهداف و خودباوری امکان پذیر باشد. تغییر امکان پذیر است به شرطی که فرآیند تحلیلی به‌طور کامل و با دقت انجام شده و بر ارتباط بین فرد و تراپیست تأکید شود.

فروید در مقاله‌ی «دگر سوی اصل لذت» به این نکته اشاره دارد که ناهشیار به اجبار، خود را تکرار می‌کند و اگر ما با گذشته‌نگری و تحلیل عمیق به سراغ آن نرویم در دایره‌ای تکراری قرار خواهیم گرفت.

 

هنر یادگیریِ خوب مُردن

یکی از مشکلاتی که جهانِ «تغییر کردن» دارد این است که تغییر را برای آینده در نظر دارد. بدون در نظر گرفتن این فرض که شاید اصلا آینده ای وجود نداشته باشد. ما انسانها آسیب‌پذیر و شکننده‌ایم، ناگهان بیمار می‌شویم و در آخر می‌میریم. سقراط فلسفه را هنر یادگیریِ خوب مردن می‌دانست. روانشناسی عامه‌پسند اما ما را تشویق می‌کند تا روی نقاط مثبت تمرکز کرده و تغییر کنیم. همه از بهتر شدنِ زندگی صحبت می‌کنند اما کسی از آموختن چگونه مردن نمی‌گوید.

سنکا فیلسوف رواقی در نامه‌ای به یکی از آشنایان اشاره می‌کند که ما نباید هرگز گمان کنیم که مرگ در آینده‌ای دوردست اتفاق می‌افتد. او در این نامه می‌گوید:

” بیایید به یاد داشته باشیم همه‌ی ما میراییم. اکنون می‌دانم همه چیز فناپذیر است و نیز می‌دانم این امر از هیچ قانونی طبعیت نمی‌کند. هر چیزی امکان داشته باشد زمانی رخ دهد، شاید همین امروز اتفاق بیفتد. “

با فکر کردن به مرگ قرار نیست مجذوب آن و تسلیم ایده‌ی مردن شویم بلکه با این غایی‌اندیشیِ ناخوشایند می‌توانیم به خود یادآوری کنیم که زندگی کوتاه‌تر از آن است که بخواهیم مدام آن را تغییر دهیم.

 

سخن پایانی

واضح است که این توصیه‌ها تمام آنچه باید را به ما عرضه نمی‌کنند و منجی ابدی ما نیستند اما می‌توانند در برابر جریان توسعه‌ی اجباری و جنونِ افسارگسیخته و بی‌هدفِ جامعه، ابزاری مفید باشند تا ما را کمی آرام‌تر کرده و نشاط را در ثبات برایمان به ارمغان بیاورند. امید است این توصیه‌ها شما را کمی آسوده‌خاطرتر کند و غیر از پیگیری ابدی مثبت‌گرایی، تغییر دائمی و پیشرفت، گزینه‌های دیگری پیش روی شما بگذارد.

 

منابع

1-socialmodernnity, Sigmund bowman ,2000

2- social acceleration: a new theory of modernity, 2022

3-tediagnostic lif. kilm,.2010

4-livinig in the ag of uncertainty. Press ,2007

5- history and psych: culture. Psychoanalysis and the past,matt fytche,2016

6-how does change occur within psychoanalysis encounter?,winter ,2003

7-remembering,repetition and working through ,freud,1914

8-living in the end time,slavoj zizek1989

 

 

نوشته

عرفان امیربیگی،مریم خدادادی، مهنا حسن‌زاده

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

فیلم آخرین ملاقات فروید (Freud’s Last Session)، به کارگردانی متیو براون، تازه‌ترین فیلم این کارگردان و محصول سال ۲۰۲۳ است. این فیلم را می‌توان از جمله تلاش‌های هالیوود برای بازنمایاندن فرایند پیچیدهٔ روانکاوی به مخاطب عامه یا به عبارتی دیگر، استفاده از روانکاوی و چهره‌های شاخص آن، برای جلب مخاطب به شمار آورد.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر