Search
Close this search box.

ورود / ثبت‌نام

ناکامی در روان‌درمانی تحلیلی چه اهمیتی دارد؟

نوشته

فهرست مطالب

نویسنده: نگار فیض آبادی، روانشناس بالینی

ناکامی به هرشکلی و در هرجایی که باشد، ناخوشایند است. فرقی هم نمی‌کند کودکی باشد که آبنبات خوشمزه‌اش روی زمین افتاده‌است یا دختر/ پسری که از محبوبش جواب «نه» شنیده‌ یا هرچیز دیگری که کامِ ما را تلخ می‌کند.

ناکامی زمانی اتفاق می‌افتد که راه دسترسی به هدفی خواستنی یا نیازی درونی، مسدود شود یا ارضای آن با تأخیر مواجه شود. پس با مفهومی کار داریم که گاه باعث بغض و اشک می‌شود و گاهی انسان را تا سرحد دلزدگی از زندگی پیش می‌برد! اما آیا ممکن است همین ناکامی آزاردهنده در جایی مثل اتاق درمان مفید باشد؟ در این مطلب قرار است به این موضوع بپردازیم که می‌تواند برای بیماران و درمانگران تازه‌کار سودمند باشد.

برای اینکه بدانیم ناکامی در روان‌درمانی تحلیلی برای بیمار و درمانگر چه اهمیت و کاربردی دارد، لازم است با دو موضوع نقش‌های جعلی درمانگران و ریشه‌ی سمپتوم‌های مراجع آشنا شویم تا به اصل ماجرا برسیم.

نقش‌هایی که مراجع به درمانگر می‌دهد

بیماران خواسته یا ناخواسته، درمانگرشان را در جایگاه‌های خاصی قرار می‌دهند و انتظار دارند درمانگر هم طبق همان نقشی که به او داده‌شده، رفتار کند. نقش‌ها معمولا شامل موارد زیر هستند:

  • معلم، روانشناس همه‌چیز‌دان یا پیر حکیم

درحالی‌که مراجع، درطول چنددهه از زندگی‌اش، نتوانسته مشکلاتش را حل کند، از درمانگر انتظار دارد چاره‌ی بحران‌هایش را درطول چند جلسه به او بگوید! خواسته‌ی بیمار، راه‌حل‌های «زود، تند و سریع» است و برای همین مدام دنبال راهکار می‌گردد.

  • رفیقی بی‌کلک

گاهی مراجع با پرسیدن سوال‌های شخصی، قصد دارد به مرزهای شخصی درمانگرش نزدیک شود. سعی می‌کند با او طرح دوستی بریزد و دادن اطلاعات خودش را با گرفتن دیتا از درمانگر تاخت بزند! شاید حتا غیرمستقیم این پیام ردوبدل شود که «یکی من بگم، یکی تو بگو.»

  • معشوقه‌ای محبوب

مراجعی که به قصد پیداکردن پارتنر پیش درمانگر می‌رود تا نیازهای عاطفی‌اش را برطرف کند، تمام مرزهای حرفه‌ای را جابه‌جا خواهدکرد.

  • مراقبی دلسوز یا والدی مهربان

برخی بیماران با تهدیدهایی مثل «خودکشی می‌کنم، اگه بهم جلسه‌ی اضافه ندی به خودم صدمه می‌زنم و…» تلاش می‌کنند تا درمانگر را در جایگاه مراقب یا والدین قرار بدهند تا به هر نحوی که شده، درمانگر مثل مادری مهربان و پدری دلسوز! از او محافظت کند. این تهدیدها عمدتاً در افرادی که اختلالات شخصیت دارند یا ساختار شخصیتشان غیرنوروتیک است، بیشتر به چشم می‌خورد.

  • مددکاری تمام‌وقت

برخی مراجعان، درمانگر را در نقش مددکار اجتماعی می‌بینند. مددکاری که از نظر آنها باید به مشکلات خانوادگی، شغلی،ارتباطی و… رسیدگی کند و راه‌حل‌های چندجانبه‌ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بدهد!

سمپتوم‌ها چگونه شکل می‌گیرند؟

سمپتوم‌ها (Symptom) شامل تمام نشانه‌های آزاردهنده‌ای هستند که جانمان را به لبمان رسانده‌اند و ما را به اتاق درمان می‌کشند. حالا ممکن است برای کسی اضطراب‌های ممتد یا هراس‌های وقت و بی‌وقت باشد، غمی طولانی‌مدت، نشخوارهای فکری، دردی بدنی که منشأ جسمی و پزشکی ندارد یا کابوس‌هایی که خواب را به چشمان صاحبش حرام کرده‌اند! تمام این موارد آزاردهنده، سمپتوم‌هایی هستند که به انرژی روانی ما دستبرد می‌زنند.

ریشه‌ی سمپتوم‌ها در روانکاوی، به تعارض‌های ناخودآگاهی برمی‌گردد که علت وقوع و منبع تغذیه‌شان را نمی‌دانیم اما رنج ناشی از آنها را در زندگی روزمره احساس می‌کنیم. یکی از مهم‌ترین دستاوردهای سمپتوم‌ها این است که تعارض‌های ناخودآگاه را به شکل مبدل ارضا کنند. حالا اگر ارضای جایگزینی اتفاق بیفتد، پی‌بردن به ماهیت سمپتوم‌ها سخت‌تر یا حتا ناممکن می‌شود. درست شبیه ناشناسی که با لباس یکی از دوستانمان، آن‌هم در شبی تاریک می‌خواهد به ما نزدیک بشود! هرقدر هم تلاش کنیم، ثمری ندارد، زیرا آن غریبه سعی می‌کند همواره با لباس مبدل نزدیکمان باشد؛ حضور غریبه پرخطر و آزاردهنده است اما چون لباسش برایمان آشناست، به‌اشتباه گمان می‌کنیم «امن» است.

ناکام‌شدنِ بیمار مهم است چون…

ناکامی در درمان تحلیلی، بیشتر از هرکسی به نفع خودِ بیمار است. البته وقتی از ناکامی حرف می‌زنیم، منظورمان این نیست که درمانگر می‌خواهد با غرض‌ورزی، حالِ بیمار را بگیرد! هیچ‌ قصد شخصی و خصومتی از سمت درمانگر وجود ندارد که بخواهد همان فقدان‌ها و ناکامی‌های محیطی را تشدید کند. اتفاقاً جنس این دو ناکامی، کاملاً باهم فرق دارد. قرار است طبق ستینگ یا چارچوب درمان تحلیلی، توقع‌هایی که نباید به نتیجه برسند، ناکام شوند.

پرهیزگار بودن درمانگر مهم است چون…

هرزمان که درخواست‌های بیمار و سمپتوم‌هایش ارضا شوند، راهِ دسترسی به تعارض‌های ناخودآگاه هم مسدود می‌شود و فرصت تحلیل از بین می‌رود. بنابراین درمانگر با چیدن چارچوب‌های درمانی باید فضا را برای هرگونه ارضای جایگزین سمپتوم‌ها محدود کند. به شکلی که خواسته‌های سمپتوماتیک بیمار کمترین میزان ارضا را داشته‌باشند. نقل به مضمون اینکه فروید هم در سخنرانی‌اش در کنگره‌ی بوداپست (سال ۱۹۱۸) درباره‌ی ناکام‌کردن سمپتوم‌های بیمار می‌گوید هرچند شاید ظالمانه به نظر برسد اما باید مراقب باشیم که رنج بیمار (منظور رنج ناشی از ناکامی است) به اندازه‌‌ی مؤثری باشد.

استقبال از ناکامی در اتاق درمان

این موارد، نمونه‌هایی از خواسته‌های بیماران هستند که هرگز قرار نیست درمانگر به آنها پاسخ مثبت بدهد:

  • بیمار معمولاً چیزهایی که از دیگران می‌خواهد را از درمانگر هم طلب می‌کند اما قرار نیست درمانگر با برطرف‌کردنشان مریض را راضی نگه دارد. مثلاً با تأخیر به جلسه می‌آید و می‌خواهد درمانگر با دادن وقت اضافه، زمانِ کم را جبران کند. اینجاست که سازشی اتفاق نمی‌افتد و درمانگر هم بی‌نظمی بیمار را نمی‌پذیرد و او را از طریق یادآوری قرارداد درمانی، ناکام می‌کند.
  • مراجع به هر نحوی می‌خواهد قرارداد درمانی را بشکند یا از مرزها فراتر برود. (مثلا چانه می‌زند تا هزینه‌ی جلسه‌ها را هروقت خودش می‌خواهد بپردازد. یا بارها درخواست می‌کند که درمانگر به پیام‌های متنی و صوتی‌اش جواب بدهد.)
  • معمولاً مراجعان به‌طور خودآگاه و ناخودآگاه سعی می‌کنند تا تراپیست را در جایگاه آن نقش‌هایی که گفته‌شد قرار بدهند اما درمانگر تحلیلی باید با پرهیزگاری هرچه‌تمام‌تر، از قرارگرفتن در نقش‌های اجباری دوری کند و فقط و فقط بااقتدار در نقش «درمانگر تحلیلی» باقی بماند.
  • میل به خوردن و آشامیدن، سیگارکشیدن، تلفن‌زدن یا گوشی چک‌کردن و… عادت‌های روزمره‌ای هستند که ممکن است به دلایل مختلف در اتاق درمان هم تکرار شوند. اما جلسه‌ی درمانی فقط برای حرف‌زدن درباره‌ی خودمان است و نه پرداختن به روتین‌های هرروزه. هرکدام از این کارهای به‌ظاهر ساده، این قدرت را دارند که درمان را از ریل اصلی‌اش خارج کنند و به بی‌راهه ببرند. بنابراین قرار نیست فضای ارضای این نیازها را برآورده کند.

بعد از ناکامی چه اتفاقی می‌افتد؟

ناکام‌کردن بیمار (در قالب چارچوب‌های درمانی) به پیش‌زمینه‌ی مهمی به نام پرهیزگاری درمانگر نیاز دارد. باتوجه به اینکه دو ناخودآگاه در درمان تحلیلی باهم ملاقات می‌کنند، درمانگر باید بتواند موانعِ ناکام‌کردن را در خودش از بین ببرد. برای همین است که درمانگر برای پرورش ظرفیت ناکام‌کردن، به درمان شخصی، آموزش و نظارت بالینی نیاز دارد تا بتواند با پرهیزگاری، بیمار را به‌موقع و به‌اندازه، ناکام کند. راه میان‌بُری وجود ندارد و فقط همین ناکام‌شدن‌هاست که به مراجع کمک می‌کند تا بیشترین استفاده را از درمان تحلیلی ببرد. (می‌توانید مقاله آموزش روانکاوی و مسیر روانکاو شدن را مطالعه کنید)

درست است که تراپیست تحلیلی در جایگاهی که بیمار از او تقاضا می‌کند، قرار نمی‌گیرد و به قول معروف، خیلی حرفه‌ای از آن نقش‌ها جاخالی می‌دهد؛ اما قرار نیست آن درخواست‌ها را دستِ‌کم بگیرد و بی‌تفاوت از کنارشان عبور کند. بلکه باید تک‌تک نیازهای مراجع، تحلیل شوند تا فرد کم‌‌کم به تعارض‌های اصلی‌اش نزدیک شود.

«توجه» به خواسته‌های بیمار، نه به شکل کامیابی و ارضا، بلکه با «تحلیل» اتفاق می‌افتد. بعد از تحلیل‌ِ تقاضاها، تازه هاله‌های ابهام کنار می‌روند و می‌شوند به تعارض‌های سرکوب‌شده رسید. پس هم پرهیزگاری برای درمانگر لازم است و هم ناکامی به بیمار کمک می‌کند تا از ارضاهای جایگزین دست بکشد و به متریال‌هایی آگاهی پیدا کند که هرگز مجال ملاقات با آنها را نداشته‌است!

پایان

نوشته

نگار فیض آبادی

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

در جامعه‌ای که رشد و پیشرفت اصلی‌ترین ارزش آن است، ایده‌ی قطعیت در هویت و عدم نیاز به تغییر، معمولا مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها به سختی توانایی ابراز جمله‌ی «من به تغییر نیاز ندارم» را دارند.
فیلم آخرین ملاقات فروید (Freud’s Last Session)، به کارگردانی متیو براون، تازه‌ترین فیلم این کارگردان و محصول سال ۲۰۲۳ است. این فیلم را می‌توان از جمله تلاش‌های هالیوود برای بازنمایاندن فرایند پیچیدهٔ روانکاوی به مخاطب عامه یا به عبارتی دیگر، استفاده از روانکاوی و چهره‌های شاخص آن، برای جلب مخاطب به شمار آورد.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر