Search
Close this search box.

ورود / ثبت‌نام

بررسی روانشناختی فیلم دیشب در سوهو (Last Night in Soho)

نوشته

فهرست مطالب

تابه‌حال شده در شروع اهدافتان اشتیاق زیادی داشته باشید، ولی این هیجان خیلی زود فروکش کند و بفهمید در این مسیر آنقدر که فکر می کردید خاص و ممتاز نیستید و اضطراب‌ها و ترس‌هایتان در رقابت با دیگران و ناامنی شغلی آنچنان شدید شود که احساس کنید در شرف جنون هستید؟ شما تنها نیستید. در بررسی فیلم دیشب در سوهو (Last Night in Soho)، دنیای درونی الی و سندی را که هر دو از چنین مشکلاتی رنج می‌برند، بررسی می‌کنیم.

داستان فیلم Last Night in Soho

الوئیس ترنر (اِلی) از شهری کوچک به لندن می‌آید تا در رشته طراحی لباس و مد درس بخواند. مادر اِلی علائم اسکیزوفرنی داشته و خودکشی کرده و اِلی هم گاهی توهماتی دارد. الی کمی پس از مستقر شدنش در خوابگاه، احساس می‌کند با دانشجویان دیگر اشتراکی ندارد و بیگانه است؛ از این رو خانه‌ای را در لندن اجاره کرده و در آن به تنهایی زندگی می‌کند. او آرزو دارد یک طراح لباس بزرگ شود و در ابتدا نسبت به این هدف خود اشتیاق زیادی دارد.

الی در شب‌های اول سکونت در این خانه، در خواب‌هایش زندگی شخصی به نام الکساندرا (سندی) را مشاهده می‌کند که در دهه 60 لندن قصد داشته خواننده بزرگی شود. به تدریج رویاهای دلنشین اِلی در مورد سندی تبدیل به کابوس می‌شوند؛ چرا که سندی می‌فهمد جک، مردی که تصور می‌کرد قصد دارد از او حمایت کند تا خواننده بزرگی شود، در واقع او را به تن‌فروشی وادار می‌کند.

رویای طراحی بزرگ و مشهور شدن برای اِلی ترسناک و پر از اضطراب می‌شود، اما در این حال تلاش می‌کند بفهمد سندی که او شاهد زندگی‌اش در خواب و بیداری بوده، چه کسی است. او در پایان متوجه می‌شود سندی همان صاحبخانه پیر اوست که در جوانی از رویای خوانندگی به تن‌فروشی رسیده است. سندی در واقع نه مقتول و قربانی، بلکه خودش قاتل جک و تمام مردانی بوده که او را وادار به تن‌فروشی کرده‌اند.

اضطراب تغییر، نگرانی همراه با هیجان خوشی

در ابتدای فیلم، اِلی در حال رقص و خوشحالی است که خبر قبولی‌اش را در دانشگاه لندن می‌شنود. از همان آغاز، خوشحالی اِلی با افتادن قاب عکس مادر، اولین هشدارهای نگرانی را به خواننده می‌دهد. وقتی اِلی برای مادربزرگ بیان می‌کند که قرار است طراح بزرگی شود، مادربزرگ در مقابل، از آسیب‌های لندن و سرانجامِ مادر اِلی می‌گوید و ابراز نگرانی می‌کند. در اینجا متوجه می‌شویم مادر الی هم که برای تحصیل به لندن مهاجرت کرده بود، در اثر فشارها خودکشی کرده است.

این اضطراب‌ها از همان ابتدای ورود به لندن آغاز می‌شود. اولین احساس خوشی در لندن، با نگاه تعرض‌آمیز راننده تاکسی نسبت به اِلی ترسناک می‌شود. معمولا اضطرابِ همراه با احساس خوشی در افرادی که دوپاره‌سازی دارند، وجود دارد. این افراد به دلیل نگاه صفر و صدی که دارند، در اثر خوشی به شدت به شعف می‌رسند و در ناخوشی به قعر چاه می‌روند.

اضطرابِ همراه با خوشی، در این افراد به دلیل نوسانات زیادی که در هیجاناتشان دارند، طبیعی است. این افراد همواره منتظر هستند احساس خوشی‌شان در اثر یک اتفاق بد خراب شود. یکی از علت‌های مهم این نوسان‌های بنیادی به این خاطر است که احساس خوشایند با تصور «من خوبم و بقیه هم خوب هستند» همراه است و هیجان منفی با این باور بنیادین همراه است که «من بدم، بقیه هم بد هستند». به همین دلیل دنیا جای خطرناکی به نظر می‌رسد و ترس‌های پارانوئید در فرد فعال می‌شود.

البته برای اِلی این ترس‌ها فعلا نگران‌کننده نیست، چون او باور دارد که افراد خوب وجود دارند و دنیا جای قابل اعتمادی است.

احساس انزوا و بیگانگی

بررسی روانشناختی فیلم دیشب در سوهو | Last Night in Soho (2021)

وقتی اِلی وارد خوابگاه می‌شود، هم‌اتاقی او، جاکاستا، با رفتارهای رقابت‌جویانه سعی در تحقیر اِلی دارد. او در مورد شهر محل زندگی خودش یا لباس برندش نسبت به به شهر کوچک اِلی و لباسی که خودش دوخته، فخرفروشی می‌کند. او در همه‌چیز می‌خواهد از اِلی بهتر باشد، حتی در مورد خودکشی مادر اِلی هم با او رقابت می‌کند.

اِلی از همان ابتدا بین بچه‌های خوابگاه و همکلاسی‌هایش احساس انزوا می‌کند. او احساس می‌کند با همه فرق دارد و هیچکس علاقه و درک مشترکی با او ندارد. اِلی به موسیقی و لباس‌­های دهه شصت علاقه دارد که از همان ابتدا با تمسخر دیگران روبه‌رو می‌شود.

واکنش اِلی در قبال این ناهماهنگی با بقیه، اجتناب است. او تلاش نمی‌کند به دنیای ذهنی دیگران نزدیک شود یا آن‌ها را وارد دنیای ذهنی خود کند. اولین راه حل او گرفتن یک خانه جداگانه است، چون باور دارد این‌ها همان افراد بد زندگی او هستند که باید ازشان فاصله بگیرد و خوبی در آن‌ها نیست. استرس اولیه بیگانگی با دیگران، با گرفتن خانه مجزا برایش حل می‌شود و احساس رضایت می‌کند. ولی این احساس خوش ناشی از حذف دیگران، موقتی است.

خیال‌پردازی‌ها و جایگزینی الی و سندی

اِلی با حذف دیگرانِ آزاردهنده، سرگرم خیالات و رویاهای خوشایندش می‌شود. او در تخیلاتش نظاره‌گر داستان زندگی دختری به نام الکساندرا (سندی) می‌شود که سودای خوانندگی دارد.

دنیای درونی اِلی زمانی که خوشحال و امیدوار است، آنقدر سرگرم‌کننده می‌شود که او را از بیرون بی‌نیاز کند. ولی ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. سندی را به نوعی رویاها و آرمان‌های اِلی می‌­توان در نظر گرفت. او شاهد بخش‌هایی از وجود خود در سندی است.

خودشیفتگی خام اولیه

بررسی روانشناختی فیلم دیشب در سوهو | Last Night in Soho (2021)

اِلی از شهر کوچکی با توجه انحصاری مادربزرگش، وارد شهری بزرگ و پر از رقیب می‌شود. اِلی در آغاز خود را باور دارد، به آرزوهایش خوش بین است و در پیگیری آن‌ها امیدوار. در ابتدای مسیر پیگیری رویاها و اهداف، همیشه پیشرفت سریع است و به همین دلیل شروع یک رویا در اوایل کار برای همه لذت‌بخش است.

اِلی در رویا و توهم خود شاهد داستان زندگی سندی می‌شود. سندی هم مثل اِلی در ابتدا با جاه‌طلبی و رویاهای بلندپروازانه آرزو دارد خواننده بزرگی شود. او خوانندگان موفق و شهرت و ثروتشان را می‌بیند و اطمینان دارد که قرار است همچون آن‌ها خواننده مشهور و موفقی شود.

سندی با جک، مرد جنتلمن و ایده‌آلش مواجه می‌شود که حامی تمام و کمال او و ایده‌هایش است و او را به یک کلاب خوب برای خوانندگی معرفی می‌کند. باور «او خوب است پس من خوبم» شکل می‌گیرد. در ابتدای کار همه‌چیز تاییدکننده باورهایی است که به خود دارد.

اِلی هم به راحتی از پس چالش‌های اولیه برمی‌آید. رویا و ایده طراحی لباسی شبیه لباس سندی برایش هیجان‌انگیز است و به او قدرت می‌دهد. این طرح از طرف معلم هم تایید می‌شود. الی پس از مدتی خود را شبیه سندی آرایش می‌کند و از دیدن خودش در آینه لذت می‌برد. میل مانیک و خوشیفته‌وار او بروز کرده است. حسادت‌های همکلاسی‌ها برانگیخته می‌شود، ولی اهمیتی ندارد. مسیر او به سمت تحقق ایده‌آل‌هایش امیدبخش است.

اما بعد از مدتی، هیجان اولیه فرو می‌نشیند و سختی‌های کار سربرمی آورند. اِلی متوجه می‌شود که سندی قرار نیست خواننده اصلی کلاب باشد، بلکه در گروه خوانندگان قرار دارد و مجبور به نمایش‌های جنسی برای حضار است. ماجرا از این هم سخت‌تر می‌شود: جک، مرد رویاهای او، از او می‌خواهد برای کسب درآمد با مردان دیگر بخوابد و این کار از نظر او مقدمه‌ای برای خواننده شدن است! سندی می‌بیند آن‌چنان که فکر می‌کرد، ایده‌آل و خاص نیست. خودشیفتگی خام او و باورهای بلندپروازانه‌اش درهم می‌شکند.

مسیر پیشرفت و موفقیت

مرحله فروریختن خودشیفتگی در مسیر موفقیت، همان زمانی است که فرد می‌فهمد راه موفقیت طولانی است و رقبای زیادی بسیار بهتر از او هستند که همه برای شروع مجبور به تحمل حقارت‌ها شده‌اند. احساس شکست، تردید به خود و فرو ریختن عزت نفس هجوم می‌آورد. تردیدهای مهمی مثل اینکه آیا راهم درست است؟ آیا اصلا همان‌طور که فکر می‌کردم، استعدادی در این کار دارم؟

میل شدید برای تخریب مسیر در اِلی پدید می‌آید. می‌خواهد از نو شروع کند. به همین دلیل میل دارد همه‌چیز را خراب کند و سراغ یک طرح بهتر، یک کار بهتر، یک مسیر بهتر باشد. او حمله می‌کند تا لباسی را که طراحی کرده پاره کند، ولی معلمش مانع می‌شود و به او نشان می‌دهد که این تردیدها طبیعی است و به آن بحران عزت نفس می‌گویند.

گمشده ایده‌آل من

بررسی روانشناختی فیلم دیشب در سوهو | Last Night in Soho (2021)

الی از ابتدا ترس‌هایی در مورد افراد بد داشت. همکلاسی‌ها و همخوابگاهی‌های او افراد بد و غیرقابل اعتماد بودند. اما الی/سندی همچنان باور داشت که فرد خوب ایده‌آلی وجود دارد که او را کامل حمایت کند. به همین دلیل با پیدا کردن جک، شیدایی و احساس قدرت پدید می‌آید. دیگریِ خوب کامل است، پس من خوبم. اما وقتی سندی پی می‌برد که جک همان فرد حامی رویایی نیست، بلکه به عکس، فردی است که او را فریب داده و می‌خواهد به تن‌فروشی وادار کند، خشم و ناکامی سر برمی‌آورد: «چیزی که فکر می‌کردم نیست.»

صدای جک برای سندی درونی می‌شود؛ صدای کوبنده‌ای که برای پایمال کردن خودشیفتگی خام اولیه برمی‌آید: «چه چیز تو را خاص و متمایز می‌کند؟» در این زمان است که باور دیگری بد است، با باور من بدم همراه می‌شود. تمامی آرمان‌ها و ایده‌آل‌های قبلی احمقانه به نظر می‌آیند.

وابستگی و درخواست کمک

اِلی در زمان بحران‌هایش قادر نیست از کسی کمک بگیرد. اولا به این دلیل که نسبت به بسیاری از افراد بدبین است و قادر نیست دوست و دشمنش را تشخیص دهد. الی موقع فعال شدن ترس‌های پارانوئیدش حتی به کسانی که قصد کمک به او را دارند، قادر نیست اعتماد کند. دومین دلیل این است که الی بیش از حد به خود و تصوراتش اعتماد دارد و گمان می‌کند درخواست کمک به نوعی احساس نیاز و بی‌اعتمادی به توانمندی خودش است. این دفاع کنترل همه‌توانی از سوی اِلی است.

اِلی وقتی متوجه اشتباه خود در مورد لیندزی، پیرمردی که تصور می‌کرد قاتل سندی است می‌شود، به مادربزرگش زنگ می‌زند و درخواست کمک می‌کند و بعد هم از جان کمک می‌خواهد. دفاع همه‌توانی او در حال فروریختن است و احساس نیاز به دیگری اعتبار داده می‌شود.

حمله صاحبخانه به اِلی

Last Night in Soho

سکانسی که صاحبخانه اِلی، همان سندی رویاهای او، به اِلی حمله می‌کند، نقطه اوج فیلم است. این سکانس نشان می‌دهد که دشواری‌ها و اضطراب‌های مسیر پیشرفت، ممکن است در حدی طاقت‌فرسا شود که رویاهای شیرین گویی بلای جان فرد می‌شود. اِلی احساس می‌کند که در حال فروپاشی است. احساس می‌کند که مسیر برایش خطرناک است. شاید قرار نیست مقصدی باشد. بهتر است بی‌خیال همه‌چیز شود. اما اِلی با وجود این وحشت، با وجود این افکار آزاردهنده، مسیر خود را ادامه می‌دهد.

و وقتی همه‌چیز در ناامیدکننده‌ترین وضعیت خود است، اولین بارقه‌های موفقیت دیده می‌شود و این داستان فرود و فراز همواره در مسیر همه ما ادامه خواهد داشت.

تفاوت سندی و اِلی

بررسی روانشناختی فیلم دیشب در سوهو | Last Night in Soho (2021)

از همان آغاز که جک سندی را مجبور می‌کند با مردان دیگر بخوابد، اِلی با خشم برخورد می‌کند و همواره می‌خواهد سندی را منصرف کند. ولی سندی خیلی زود تسلیم خواسته جک می‌شود. در واقع کسی سندی را مجبور به کاری نمی‌کند. سندی منفعلانه و تابعانه دستخوش فرمان جک می‌شود. او اسیر باورهای خودش است و نه اسیر جک. او خود را فریب می‌دهد که باید از جایی شروع کرد.

سندی برای اینکه توهم خودشیفتگی‌اش آسیب نبیند، همواره خود را فریب می‌دهد. او حاضر نیست با حقیقت روبه‌رو شود، چرا که حقیقت اضطراب‌آور است. او آنقدر درد اضطراب را پس می‌زند و فرار می‌کند، تا بالاخره به دام افسردگی می‌افتد. او دچار درماندگی شده، نمی‌تواند گذشته‌اش را تغییر دهد و خود را نجات بدهد؛ چرا که اگر بخواهد برخیزد و تغییر کند، لازم است به اشتباه خود اعتراف کند و حسرت گذشته تباه شده را بخورد. او برای اینکه این حسرت را نچشد، به مسیر خودتخریبی‌اش ادامه می‌دهد.

اما اِلی لحظه به لحظه نشانه‌های خطر را می‌بیند. او درد اضطراب را می‌کشد، به همین دلیل هم می‌تواند مراقب خود باشد. اِلی می‌جنگد، درحالی‌که سندی تسلیم شده است. اِلی خود را مسئول می‌داند، ولی سندی دیگری را. به همین دلیل هم درد اِلی درد درون روانی باقی می‌ماند، درحالی‌که درد سندی برون‌فردی می‌شود. او محبور است انتقام خشم و تباهی خود را از دیگری بگیرد، آن هم با قتل او.

اختلال روانی اِلی

از همان ابتدا می‌بینیم که مادر اِلی اسکیزوفرنی داشته است. خود اِلی هم توهماتی دارد و حملات اسکیزوفرنی را تجربه می‌کند. به نظر من اِلی اختلال شخصیت اسکیزوتایپال دارد. شخصیت اسکیزوتایپال، شخصیت پیش‌مرضی بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی است.

در کتاب «خلاصه روان‌پزشکی کاپلان و سادوک» آمده است: شخصیت اسکیزوتایپال شخصیت عجیب‌وغریبی است که در روابط بین فردی احساس ناراحتی می‌کند. آن‌ها مدعی غیب‌بینی و داشتن سایر قدرت‌های فکری و بصیرت‌های ویژه هستند. جهان درونی آن‌ها پر از ترس‌ها و تخیلات کودکانه در رابطه با افراد خیالی است که آن‌ها را به وضوح می‌بینند. تجارب ادراکی نامعمولی دارند. آدم‌های منزوی هستند و دوستان بسیار اندکی دارند. تحت فشار روانی، علائم روان‌پریشی را تجربه می‌کنند. همه این خصایص را در اِلی می‌بینیم.

مادربزرگ اِلی در مورد توهمات او تعبیر استعداد را به کار می‌برد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و اختلال شخصیت اسکیزوتایپال، از خلاقیت خاصی برخوردار هستند. 

پایان فیلم Last Night in Soho

اِلی تصور می‌کرد سندی قربانی افراد خطرناکی بوده که او را مجبور به تن‌فروشی می‌کردند. او فکر می‌کرد سندی توسط جک کشته شده است، ولی در پایان متوجه می‌شود سندی نه یک قربانی، بلکه قاتل جک بوده است. سندی در این میان یک قربانی محض نیست که هیچ نقشی در تباه کردن زندگی خود نداشته باشد. لیندزی پیر در پاسخ به اِلی در مورد قاتل سندی، می‌گوید الکس سندی را کشت. در واقع اسم کامل سندی الکساندرا است. الکس بخش اول اسم او و سندی بخش دوم آن است. منظور او آن است که سندی خودش باعث تباهی خود شد.

با فهم این موضوع، الی به آرامش می‌رسد. او می‌فهمد سندی چگونه ناخودآگاه عامل شکست و قربانی شدن خود را فراهم کرده است. به این ترتیب او از سنتز دو باور قربانی و قاتل در مورد سندی، می‌تواند نقش خود و سندی را در سرنوشتش درک کند. به همین دلیل می‌تواند با آگاهی مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرد و در قبال اتفاقات ناخوشایند، دوپاره‌سازی نکند: «من فقط قربانی و دیگری هم فقط آزاررسان است.»

در صحنه پایانی، دیگر تصویر سندی ترسناک نیست؛ بلکه الی در رابطه با سندیِ درون خود به یک صلح و سازگاری رسیده است.

انتقال موضع خودشیفتگی به پارانوئید، افسردگی

بررسی روانشناختی فیلم دیشب در سوهو | Last Night in Soho (2021)

کرنبرگ در کتاب «روان‌درمانی معطوف به انتقال برای اختلال شخصیت مرزی» می‌گوید در سازمان روانی شخصیت مرزی سه پارادایم انتقالی وجود دارد: خودشیفتگی، پارانوئید و افسردگی. ابتدا اِلی در موضع خودشیفتگی قرار دارد. مشخصه موضع خودشیفتگی از نظر کرنبرگ، ناتوانی برای اتکا به دیگری، بی‌اعتنایی ناخودآگاه و تحقیر آشکار او به عنوان ابژه‌ای مهم است. اِلی این تحقیر دیگران را به شکل فرافکنی تجربه می‌کند؛ یعنی خودش آشکارا دیگران را تحقیر نمی‌کند، اما تصور می‌کند دیگران قصد تحقیر او را دارند. او در این موضع به راحتی دیگران را حذف می‌کند، چرا که می‌خواهد از احساس حسادت و رقابت و هراس همراهی با آن‌ها دور باشد. اما نمی‌داند که این احساسات ناگزیر هستند.

تا زمانی که اِلی متوجه شود که جک حامی ایده‌آل او نیست، او در موضع خودشیفتگی قرار دارد. با بهم خوردن تصویر ایده‌آل جک، اِلی در موضع پارانوئید قرار می‌گیرد. مشخصه این موضع، ترس‌های شدیدی است که اِلی تا پایان فیلم تحمل می‌کند. ترس شدید از آسیب از سوی افرادی که عامل تن‌فروشی سندی بودند. همچنین ترس از آسیب از سوی آن پیرمرد و حتی دوست پسرش که قصد کمک به او را داشت؛ ترس پارانوئید باعث می‌شد که تصویر آن‌ها را هم مخدوش شده ببیند.

در قسمتی از فیلم دیده می‌شود که اِلی در رابطه با دوست پسرش، ترس پارانوئیدش فعال می‌شود. این تکانه‌های پرخاشگرانه در حدی شدید می‌شود که اِلی تمایلات آزارگرانه هم پیدا می‌کند و می‌بینیم که ناخودآگاه با چاقو قصد حمله به جاکاستا، هم‌اتاقی‌اش، را دارد. در این موضع اِلی همه تکانه‌های پرخاشگرانه‌اش را فرافکنی کرده و تصور می‌کند دیگران قصد آزار او را دارند. او خوب مطلق و دیگران بد هستند.

در پایان فیلم او بالاخره وارد موضع افسردگی می‌شود؛ می‌تواند منشا درونی تکانه‌های پرخاشگرانه‌اش را تشخیص دهد. این‌طور نیست که آن مردان کاملا متجاوز و سندی کاملا قربانی باشد. بلکه می‌فهمیم همان متجاوزانی که اِلی از آن‌ها می‌ترسید، عاجزانه از اِلی درخواست کمک می‌کنند. می‌فهمیم سندی یک قربانی محض نیست، بلکه قاتل هم هست.

کشف این مسئله برای اِلی حیات‌بخش است. او قادر می‌شود این دوگانگی خشم و عشق، خوبی و بدی را در خود ببیند و بعد خود (سندی) را در آغوش می‌کشد. به این ترتیب دوگانگی‌های خوب و بد وجودش در یک کلیت با یکدیگر به یکپارچگی می‌رسند و نوسانات بین این دوتایی‌های متضاد «من خوبم/من بدم» حل‌وفصل می‌شود. به همین دلیل در نهایت اِلی به آرامش می‌رسد.

پیشنهاد مطالعه:

مکانیسم‌های دفاعی و انواع آن

سازمان شخصیت از دیدگاه اتو کرنبرگ

نظریه‌هایی درباره خواب و رویا در روانکاوی

نوشته

فاطمه شاهین‌فر

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

رمز و راز آنچه پشت درب بسته اتاق روان­‌درمانی می­‌گذرد، مدت‌هاست که افراد بیرون از اتاق را مجذوب خود کرده است. جای تعجب نیست که دنیایی که در آن اسرار، مشکلات، احساسات و تابوها با یک غریبه به اشتراک گذاشته می‌­شود، شیفتگی و کنجکاوی را بر‌انگیزد.
در جامعه‌ای که رشد و پیشرفت اصلی‌ترین ارزش آن است، ایده‌ی قطعیت در هویت و عدم نیاز به تغییر، معمولا مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها به سختی توانایی ابراز جمله‌ی «من به تغییر نیاز ندارم» را دارند.
فیلم آخرین ملاقات فروید (Freud’s Last Session)، به کارگردانی متیو براون، تازه‌ترین فیلم این کارگردان و محصول سال ۲۰۲۳ است. این فیلم را می‌توان از جمله تلاش‌های هالیوود برای بازنمایاندن فرایند پیچیدهٔ روانکاوی به مخاطب عامه یا به عبارتی دیگر، استفاده از روانکاوی و چهره‌های شاخص آن، برای جلب مخاطب به شمار آورد.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر