اثر دوران شیردهی بر نوزاد

نوشته

وینی‌کات معتقد است «نوزاد انسان به‌ جای غذای مناسب و سر وقت، کسی را می‌خواهد که به غذا دادنش عشق بورزد.» اما این تغذیه و مراقبت آمیخته به عشق چطور و به دست چه کسی می‌تواند تأمین شود؟ در این مطلب مفهوم شیر دادن و شیرخوارگی را از زوایای مختلف روانکاوانه بررسی می‌کنیم.

فهرست مطالب

 

اول بار که تلوتلوخوران قدم‌های نوپایم را می‌آزمودم

سرخوش مثل جوجه‌ای که تازه راز پرواز را دانسته

صورتم از لبخندی نو رنگ می‌گرفت

پشت سر تو را جستم

نیافتمت

کجا بودی مامان؟

 

بخشی از شعر کجا بودی مامان؟ ــ جاسمین لی کوری

 

 

 

 

وینی‌کات معتقد است:

«نوزاد انسان به‌ جای غذای مناسب و سر وقت، کسی را می‌خواهد که به غذا دادنش عشق بورزد.»

اما این تغذیه و مراقبت آمیخته به عشق چطور و به دست چه کسی می‌تواند تأمین شود؟

 

 

نوزادی که سخت و محکم قنداق‌پیچ نشده باشد، حین مکیدن شیر در آغوش مادر فرصت پیدا می‌کند از روی هیجان با دستانی آزاد به سینه‌ی مادر چنگ بزند تا خود و جهان پیرامونش را بشناسد، حتی وقتی سینه را پس می‌زند، سرزنش نمی‌شود و مادر به مسافر تازه‌وارد فرصت شناخت و آزمودن می‌دهد.

 

این مراقبت، از زاویه‌ای دیگر، اهمیتِ در آغوش گرفتن نوزاد انسان را نشان می‌دهد، یعنی همان عشقی که روزی در رحم به او داده می‌شد. او نیاز دارد در آغوشی بغلتد، بازی کند، روی سینه قرار گیرد و آغوش را لمس کند تا بشناسد و بشناساند.

زندگی در آغاز به قدری برای انسان نو و تازه است که نوزاد بعد از هر دستاوردی چه خوشحال شود، چه درد بکشد و چه خشمگین یا اندوهگین شود، فقط گریه می‌کند. بنابراین تا وقتی کلمه و حرف زدنی در کار نیست، فهم اهمیت گریه کمک می‌‌کند تا هنگام بروز مشکل به شکلی اطمینان‌بخش کنار نوزاد حضور پیدا کنیم.

بدون عشق هم می‌شود به نوزاد غذا داد اما مراقبتِ بدون عشق و عاطفه به پرورش انسان خودمختار منجر نمی‌شود.

 

 

عمل شیردادن مفهومی روانکاوانه نیست اما مفهوم‌سازی کودک از پستان مادر و واکنش نسبت به آن، در ماه‌های ابتدایی تولد و پس از دندان درآوردن و از شیر گرفته‌شدن، بر روابط ابژه‌ای کودک، نوع دلبستگی به مادر و برخی از صفات سادیستیک اثرگذار است.

در این مطلب از مجله تجربه زندگی، مفهوم شیر دادن و شیرخوارگی را از زوایای مختلف روانکاوانه بررسی می‌کنیم.

شیردهی و روانکاوی

ارتباط اولیه‌ی کودک با مادر و ‌چگونگی مراقبت از او، اساس و ریشه‌ی شیوه‌ی روابط سوژه در بزرگسالی و صفات شخصیتی بنیادین ‌اوست.

الگوی بسیاری از نظریات روانکاوی، نظریه‌ی مراحل رشد روانی ‌‌ــ ‌جنسی فروید بوده ‌است. در خلال دو سال اول زندگی، دهان کودک مهم‌ترین منبع کاهش تنش است. بر اساس نظریات روانشناسی ایگو، زمانی ‌که مادر لذت دهانیِ کودک را ‌با شیردادن فراهم می‌کند، کودک به او وابسته‌ می‌شود و بر اساس کم‌وکِیف شیردهی، سبک دلبستگی ایمن یا ناایمنی با مراقب خود خواهد داشت. از طرفی، افزایش فواصل بین شیردهی، شیردهیِ زمان‌بندی‌شده بدون توجه به گرسنگیِ نوزاد و در انتها، فرایند از شیرگرفتن، نوزاد را مضطرب می‌کند و باعث بروز خشم نسبت به مراقب و افزایش توانایی ایگو در به‌کارگیری مکانیسم‌های دفاعی می‌شود.

در نظریه‌‌ی روابط ابژه‌ای فرض بر این است که فرد با توجه به ابژه‌های مهم زندگی ساختارهای ارتباطی را تشکیل، نهادینه و الگوسازی می‌کند و در آینده بر اساس همین ساختارهای ارتباطیِ درونی با دنیای بیرون ارتباط برقرار می‌کند. در واقع الگوهای ارتباطی در ایگو نهادینه می‌شوند و پایه‌ی روابط ابژه‌ای را تشکیل می‌دهند. ملانی کلاین اولین ابژه‌ای را که کودک با آن ارتباط برقرار می‌کند پستان مادر می‌داند که نشانی از جهان بیرون برای نوزاد است. کودک علاقه به پستان را درونی، و سپس آن را به دنیای بیرون فرافکنی می‌کند.

شیر مایعی است که با بافت نسبتاً سفت پستان در تضاد است. این همایندیِ دو ابژه‌ی متضاد، لثه‌ی بی‌دندان یا بادندانِ کودک را  از دندانِ هر خون‎آشامی تیزتر می‌کند تا با گاز گرفتنِ سینه، به رابطه‌ی سادومازوخیستیک بین خود و مادر ببالد.

به عبارت دیگر، وقتی دندان‌های نوزاد شروع به رشد می‌کنند، اولین آجرهای سادیسم دهانی با گاز گرفتن پستان مادر بنا می‌شوند. به این معنا که اگر کودک عادت به گاز گرفتن سینه‌ی مادر را درونی‌سازی کند، احتمالاً در آینده شخصیتی سادیستیک خواهد داشت. از طرفی دوگانگی خاصی میان پستان به‌عنوان ابژه‌ی تغذیه‌کننده و پستان به‌عنوان ابژه‌ی مرتبط با مسائل اروتیک وجود دارد.

همان‌طور که فروید در کتاب تعبیر رویا می‌گوید:

«در پستان زن دو مورد از نیازهای اولیه‌ی انسان یعنی عشق و گرسنگی به هم می‌رسند. زیرا پستان هم انگیزه‌های جنسی و هم امیال مربوط به گرسنگی را برآورده می‌کند. در واقع گونه‌ی برافروخته، لبخند به پهنای صورت و چشمان تنگِ کودک بعد از این که از پستان مادر جدا می‌شود، انعکاسی از ابراز رضایت جنسی است که در طول زندگی ادامه می‌یابد.»

 

‌ترومای از شیرگرفتن

از شیرگرفتن، فرایند قطع رابطه‌ی شیر دادن بین پستان و دهان کودک است. اولین مورد از عقده‌های خانوادگی یا عقده‌های مرتبط با مراقبان، قبل از عقده‌ی ادیپ و عقده‌ی تعدی، عقده‌ی از شیر گرفتن است. لکان علاوه بر پذیرفتن ایده‌ی اولیه‌ی رنه لافورگ با عنوان ‌ترومای از شیر گرفتن، استدلال می‌کند بدون در نظر گرفتن این که عمل قطع پیوند کودک با پستان مادر چه وقت و چگونه اتفاق می‌افتد، کودک در هر شرایطی با یک سوگ روبه‌رو می‌شود که صد البته شدت و میزان آن بسته به عوامل مختلف می‌تواند تغییر کند.

از شیرگرفتن از نظر جسمی و رفتاری چه آسیب‌زا باشد و چه نباشد، از منظر آسیب‌شناسی بر روان کودک اثر قابل ملاحظه‌ای می‌گذارد و کودک را دچار سوگ از دست دادن ابژه‌ای دوست‌داشتنی می‌کند. از منظر روانکاوی احتمالاْ زیربنای اولیه‌ی تحمل سوگ در همان زمان پایه‌گذاری می‌شود.

 

همچنین امکان دارد که ریشه‌ی برخی اختلالات خوردن مثل پرخوری عصبی، بی‌اشتهایی عصبی، پیکا یا هرزخوارگی، اختلال نشخوار و… به ‌ترومای از شیر گرفتن مرتبط باشد.

‌همچنین زیگموند فروید در سخنرانی های ابتدایی خود از شیر گرفتن را وضعیت روانی آسیب‌زا توصیف کرده است. ملانی کلاین و لکان نیز از رابطه‌ی مستقیم بین از شیر گرفتن و علائم افسردگی موقت در کودک سخن گفته‌اند.

واضح است که وقتی نوزاد از شیر گرفته می‌شود، تا شش ماه علاقه‌ی کمی به تغذیه و خوردن نشان می‌دهد.

 

 تغذیه‌ی نوزاد به میل خودش یا اجبار

علاوه بر تروماتیک بودن از شیر گرفتن، نوزاد مسئله‌ی مهم دیگری هم دارد. والدین نمی‌دانند که نوزادشان باید چه مقدار و چند وقت یک بار غذا بخورد. بهترین پاسخ این سوال به طرز شگفت‌آوری ساده است: به طور کلی نوزادان باید هر وقت که گرسنه به نظر می‌رسند، تغذیه شوند.

برای پدران و مادران و همچنین محققان از دیرباز پاسخ این پرسش بسیار چالش‌برانگیز بوده است؛ آیا باید طبق برنامه به نوزاد غذا داد؟

روان‌تحلیلگرانی ‌مانند کلاین نسبت به رویکردهای رفتاری در مراقبت از نوزاد سخت انتقاد می‌کردند. با ترویج نظریه‌های کلاینی، شاهد اعتراض‌هایی علیه روش‌های رفتاری و انضباطی در والدگری بودیم که بخشی از آن در مجله‌ی مخصوص والدین، The Nursery World ارائه شد.

البته فقط نظریه‌ی رفتارگرایانه در شکل‌گیری شخصیت نیست که این ایده را تقویت می‌کند، بلکه مفهوم تغذیه بر اساس ساعت، فراتر از فقط یک نظریه‌ی واحد است و ممکن است تحت تأثیر دیدگاه‌ها و نظریات دیگر نیز قرار گیرد.

تأکید بر داشتن برنامه‌ای دقیق و سختگیرانه برای تغذیه‌ی نوزادان ‌ارتباطی عمیق با باوری قدیمی دارد که می‌گوید این روال برای حفظ سلامتی نوزادان ضروری است. این تعامل روان‌تحلیلگران با تغذیه‌ی نوزادان منجر به پاسخ‌ها و واکنش‌های متفاوتی در دهه‌ی 1930 شد. روان‌تحلیلگران تلاش می‌کردند به جنبه‌های عاطفی و روانی تغذیه‌ی نوزادان بپردازند و در این راستا رویکردهای سختگیرانه را نقد و بررسی کرده‌اند. همچنین پزشکان و متخصصان هم به‌طور تدریجی متوجه شدند که ممکن است تنظیم ساعت‌های تغذیه‌ای همیشه بهترین گزینه نباشد.

 

 

ادوارد گلاور در سال 1941 به‌شدت به نظریه‌ای که پزشکان مطرح کرده بودند، انتقاد کرد. این نظریه می‌گفت نوزاد را نباید زمانی که گرسنه است تغذیه کرد مگر این که گرسنگی او در زمان مشخص و طبق برنامه‌ای که بزرگ‌ترها تعیین کرده‌اند، رخ بدهد. گلاور معتقد بود که این نوع تغذیه باعث ایجاد مشکلات روانی بیشتر در نوزادان می‌شود.

به عبارت دیگر، گلاور بر این نکته تأکید می‌کرد که نیازهای طبیعی نوزادان باید در نظر گرفته شوند و رویکردهای سختگیرانه ممکن است بر سلامت روانی آن‌ها تأثیر منفی بگذارد.

البته دونالد وینی‌کات به عنوان یک روان‌تحلیلگر، تغذیه‌ی زمان‌بندی‌شده را بخشی مهم در ساختار زندگی نوزادان و  عاملی مؤثر بر رشد روانیشان در نظر می‌گرفت. او معتقد بود که داشتن یک برنامه‌ی منظم تغذیه می‌تواند به نوزادان کمک کند تا احساس امنیت و ثبات بیشتری داشته باشند. به عبارت دیگر، وینی‌کات باور داشت که نظم و ساختار در زندگی نوزادان می‌تواند به رشد عاطفی و روانی آن‌ها کمک کند.

او معتقد بود که اگر یک روال تغذیه‌ای باعث ایجاد ناامیدی و خشم در نوزاد شود، این احساسات بخشی از «مدیریت و تربیت عاشقانه نوزاد» هستند و در واقع به رشد عاطفی او کمک می‌کنند. او فکر می‌کرد که نوزادان می‌توانند از تجربه کردن این احساسات یاد بگیرند و در نهایت به رشد عاطفی و توانایی‌های اجتماعی‌شان کمک کند.

ملانی کلاین در سال 1936 استدلال کرد که در نظر گرفتن روال تغذیه برای نوزاد، فوایدی فیزیکی دارد که نباید نادیده گرفته شود. البته باید بین نیازهای جسمی و روحی تعادل برقرار شود. منظم بودن تغذیه برای سلامت جسمانی کودک ارزش زیادی دارد و بر رشد روانی‌اش اثر مضاعف می‌گذارد.

همچنین کلاین شرح داد که بسیاری از کودکان در روزهای ابتدایی به هیچ وجه نمی‌توانند وقفه‌های طولانی بین وعده‌های غذایی را تحمل کنند. در این مواقع بهتر است قوانین سختگیرانه را رها کنید و هر سه ساعت یک بار یا حتی کمتر از آن به کودک شیر بدهید.

 

 

روان‌تحلیلگران اتفاق نظر داشتند که اگر  شروع تغذیه‌ی نوزاد ‌را ساعت‌بندی کنیم، نوزاد متوجه می‌شود که چیزی خارج از خودش و نیازهایش وجود دارد. پس باید یک دوره‌ی کوتاه اولیه را درنظر بگیریم که در آن مادر به خواسته‌های نوزاد توجه کند. بر این اساس، نوزاد می‌تواند به سازش با مادر را آغاز کند و تغذیه‌ی منظم را بپذیرد. زیرا درک و توجه به نیازهای اولیه‌ی نوزاد می‌تواند به ایجاد رابطه‌ای سالم و متعادل بین مادر و نوزاد کمک کند.

البته باید توجه کرد که داشتن یک روال شیردهی در روزهای اولیه فقط برای برخی از مادران‌ شیرده خوب عمل می‌کند، ‌اما برای همه این‌طور نیست. این موضوع اهمیت متغیر بودن تجربه‌ی شیردهی از فردی به فرد دیگر و نیاز به تنظیم روال‌های متناسب با شرایط خاص هر مادر و نوزاد را نشان می‌دهد. ‌مهم، مراقبت دقیق و همدلانه از نیازهای فردی نوزاد و مادر است که نه‌تنها فواصل تغذیه بلکه تمام جنبه‌های مدیریت شیردهی را در بر می‌گیرد و منجر به بهبود تجربه‌ی شیردهی می‌شود.

در کل در ایجاد توازن بین رویکردهای علمی و نیازهای عاطفی در شیردهی چالش‌های بسیاری ‌وجود دارد ‌که می‌تواند به بحث‌های جالبی درباره‌ی اهمیت احساسات طرفین در روند شیردهی و پرورش کودک منجر شود. باید دید که آیا می‌توان اصولی را بر اساس تکنیک تدوین کرد که «با الزامات شیردهی علمی همخوانی داشته باشد» اما احساسات مادران و نوزادان را بیشتر در نظر بگیرد.

شیردهی و اهمیت سلامت ‌روان مادر

فرایند شیردهی فراتر از یک عمل ساده‌ی تغذیه‌ای است و به‌نوعی تجربه‌ی عاطفی و جسمانی پیچیده و عمیقی را میان مادر و نوزاد ایجاد می‌کند. تأثیر روانی و احساسی شیردهی بر رشد کودک و شکل‌گیری هویت او غیر قابل انکار است. این عمل پیچیده به نوعی نشان‌دهنده‌ی پیوند عمیق میان مادر و فرزند است که می‌تواند ابعاد مختلفی از زندگی عاطفی و اجتماعی کودک را تحت تأثیر قرار دهد. شیردهی نه‌تنها یک عمل فیزیکی، بلکه تجربه‌ای عمیق و نمادین است که  تأثیرات طولانی‌مدتی بر رشد عاطفی و روانی کودک دارد.

ماری لانگر (۱۹۴۵) از دیدگاه کلاینی به تجربه‌ی زنان در زمینه‌ی شیردهی نگاه می‌کند و معتقد است که مشکلات روان‌شناختی شیردهی ناشی از نارضایتی‌های دهانی خود زن است. او فکر می‌کند که این موقعیت متناقض نشان‌دهنده‌ی تداوم احساسات و نارضایتی‌های زن نسبت به نیازها و تجربیات گذشته‌اش است.

 

 

لانگر احساس می‌کند که این موقعیت متناقض، نشان‌دهنده‌ی تداوم نگرش‌های تهاجمی کودکانه‌ی زن شیرده نسبت به مادرش است. این نگرش‌ها می‌توانند باعث تخریب نقش مادرانه و مسئولانه‌ی او در بزرگسالی شوند. به عبارت دیگر، احساسات و نگرش‌های ناپایدار و تهاجمی زن نسبت به مادرش بر توانایی او در ایفای نقش مثبت مادرانه تأثیر می‌گذارد.

وینی‌کات درباره‌ی توسعه‌ی عاطفی پایه (۱۹۴۵) به این نکته اشاره می‌کند که شیردهی می‌تواند دشوار باشد و از مادران می‌خواهد با توجه به این که از فرزندانشان بالغ‌ترند، صبور باشند و درک بیشتری نسبت به نوزادشان داشته باشند. به عبارت دیگر، بر اهمیت صبر و همدلی مادران در فرآیند شیردهی تأکید می‌کند زیرا به ایجاد رابطه‌ای مثبت و سالم با نوزاد کمک می‌کند.

بحث‌های ترز بنیدک (۱۹۵۹ تا ۱۹۷۰) درباره‌ی شیردهی به دیدگاهی وسیع‌تر اشاره می‌کند و در نظریه‌ی او که می‌گوید شکل‌گیریِ شخصیت تا بعد از نوجوانی نیز ادامه می‌یابد، ادغام شده است. ‌بندیک ‌باور دارد که فرآیند شیردهی و تجربه‌های مرتبط با آن می‌توانند بر توسعه‌ی شخصیت افراد در مراحل مختلف زندگی تأثیر بگذارند. همچنین تأکید می‌کند که والد شدن و تجربه‌ی مادری تنها به دوران کودکی محدود نمی‌شود و می‌تواند در شکل‌گیری شخصیت در مراحل بعدی زندگی نیز نقش داشته باشد. یعنی والدین شدن را یک مرحله‌ی مهم توسعه‌ای برای هر دو جنس مردان و زنان در نظر می‌گیرد و نقش مادری را فعالیتی قدرتمند و مبتنی بر انگیزه‌های درونی توصیف می‌کند که از تجربه‌ی طولانی‌مدت چرخه‌ی پاسخ جنسی ناشی می‌شود. او معتقد است که مادری نه‌تنها یک وظیفه، بلکه تجربه‌ای عمیق در زندگی فردی است که ریشه در تجربیات جنسی و عاطفی شخص دارد.

در نظریه‌های مراقبت از نوزاد بر تقویت پیوند مادر و کودک تأکید می‌شود تا به احساس امنیت و آرامش نوزاد منجر شود. به نظر می‌رسد این پیوند به‌نوعی باعث وابستگی و عدم استقلال می‌شود، اما در واقع جنبه‌های مثبتی دارد و به رشد و توسعه‌ی عاطفی نوزاد کمک می‌کند. رویکرد تحلیلی، این نوع مراقبتِ وابسته به مادر را ستایش می‌کند و آن را زمینه‌ساز ظهور دلبستگی ایمن در نوزاد در سنین بزرگسالی می‌داند.

به نظر می‌رسد رابطه‌ی کودک با مادر، از گذشته‌ی مادر با مادر خویش و الگوسازی او از نقش مادری تأثیر می‌پذیرد و کودک نیز  این الگو را همراه خود به رابطه‌اش با دنیای بزرگسالی می‌برد.

چیزی که در این میان اهمیت پیدا می‌کند، نگاه تحلیلی مادر به رابطه‌اش با مادر خویش است. در برخی موارد، کمک گرفتن از درمان‌های تحلیلی به او کمک می‌کند تا با خشمی که از گذشته با خود به همراه دارد، آگاهانه برخورد کند و به ترمیم الگوی والدگری و رشد خود بپردازد و از ناخودآگاهش در رابطه‌ی خود و فرزندش با آگاهی بیشتری بهره ببرد.

در برحی مواقع با برچسب‌زنی و گرایش به طرحواره‌ها و عناوینی مثل افسردگی زایمان و… ممکن است فرد از ریشه‌ی مشکلات غافل شود و رابطه‌ی مادر و فرزند وارد هزارتویی شود که این پیوند را سخت‌تر کند‌ زیرا رفتار ناخودآگاه را تنها در صورتی می‌توان ترمیم کرد و از چرخه‌ی تکراری آن بیرون آمد که به سطح آگاهی رسیده باشد.

 

 

شیر مادر یا شیر خشک؟

مسئله‌ی دیگری که برای بسیاری از مادران پیش می‌آید این است که آیا شیر دادن با وسیله‌ای غیر از پستان مادر از جمله شیشه شیر بر عواطف کودک تأثیرگذار است یا نه؟

ارتباط عاطفی و فیزیکی با نوزاد فراتر از فقط تغذیه است. این ارتباط شامل احساسات، عشق و پشتیبانی عاطفی می‌شود که نمی‌توان با وسیله جایگزینش کرد. این نکته می‌تواند بر درک نوزاد از دنیای اطرافش و روابط آینده‌اش با دیگران تأثیر عمیقی بگذارد.

 

 

تأثیرات ناخودآگاه مادرانه را نمی‌توان نادیده گرفت اما  کارشناسان بر اهمیت واقعیت جسمی تجربه‌ی شیردهی ‌تأکید می‌کنند. در این رابطه‌ی بدن با بدن، تبادل نگاه‌ها و تجربیات حسی برای برقراری ارتباط بسیار ضروری‌اند. این ارتباط عمیق نه‌تنها تغذیه‌ی فیزیکی بلکه پیوند عاطفی و اجتماعی را نیز تقویت می‌کند. این تجربیات حسی می‌توانند احساس امنیت و عشق را در نوزاد تقویت کنند و به او کمک کنند تا دنیای اطرافش را بهتر درک کند. همچنین به نظر می‌رسد این تجربیات حسی می‌توانند تأثیرات بلندمدتی بر رشد عاطفی و اجتماعی نوزاد داشته باشند.

شیردهی وضعیتی است که به ‌طور عمیق بدن و زندگی روانی مادر را درگیر می‌کند، به ‌طوری که مادر تحت تأثیر تعارضات ناخودآگاه و همچنین خیالاتی قرار می‌گیرد که از برخورد با نوزادش بیدار می‌شوند. روانکاوی به اهمیت ارتباط عاطفی و روانی بین مادر و نوزاد اشاره می‌کند و نشان‌دهنده‌ی تأثیرات عمیق این تجربه برای هر دو طرف است.

اختراع شیشه شیر در سال 1820 و پس از آن، معرفی فرآیند استریل‌سازی بین سال‌های 1892 تا 1898، عمل شیردهی را به شکلی عمیق تغییر داده است. این تغییرات نشان‌دهنده‌ی تأثیرات فرهنگی و تکنولوژیکی بر شیوه‌های تغذیه‌ی نوزادان را نشان می‌دهند. اما آیا این تغییرات می‌توانند بر روابط عاطفی میان مادر و نوزاد نیز تأثیر بگذارند؟

 

 

شیر مصنوعی نیاز به مراجعه‌ی مستقیم را به یک زن دیگر در موقعیت پرستار شیرده از بین می‌برد و بقای نوزاد دیگر به محصول بدن مادر وابسته نیست. این تغییر به معنای کاهش وابستگی به روابط عاطفی و اجتماعی میان مادران و نوزادان است و می‌تواند تأثیرات عمیقی بر تجربه‌ی مادران و همچنین بر رشد نوزادان داشته باشد.

این تغییر نه‌تنها تغییری فیزیکی بلکه تغییری فرهنگی و روانی است. بسیاری از مادران ممکن است تحت تأثیر انتظارات اجتماعی و فرهنگی قرار بگیرند و همزمان انتخاب‌هایشان از احساسات و تعارضات ناخودآگاهشان تأثیر بپذیرد. پیدا کردن تعادل بین این دو می‌تواند چالش‌برانگیز باشد.

شاید ایجاد فضاهایی برای گفت‌وگو و تبادل نظر درباره‌ی تجربیات مادرانه و تأثیرات فرهنگی بتواند به درک بهتر این تعادل کمک کند.

در نهایت آنچه بر چگونگی عمل شیردهی اولویت دارد، تجربه‌ا‌ی عاطفی و روانی است که در شیردهی بین مادر و نوزاد اتفاق می‌افتد.

نتیجه‌گیری

برای درک و فهم پروسه‌ی شیردهی و چالش‌های آن و حتی تحلیل روانکاوانه‌‌اش کافی است با یک زن درباره‌ی دوران شیردهی‌اش صحبت کنید تا به بحثی پرشور و پرجزئیات با تمام معانی ضمنی آن بپردازد.

تجربه‌ی شیردهی برای بسیاری از زنان فراتر از یک عمل فیزیکی است و تجربه‌ی عاطفی و روانی عمیقی است که شامل خاطرات، احساسات و نمادهای مختلف می‌شود که ابعاد مختلف مادری، مثل ارتباط عاطفی با فرزند و همچنین چالش‌ها و لذت‌های این دوران را به تصویر می‌کشد.

‌فرقی نمی‌کند چند سال از تجربه‌ی واقعی شیردهی یک زن گذشته باشد؛ زنان به‌ اشتراک گذاشتن پیروزی‌ها و چالش‌های خود در این زمینه را بسیار دوست دارند و مایل‌اند به مادران جدید، حتی اگر هیچ ارتباط دیگری با آن‌ها نداشته باشند، مشاوره دهند. این نشان‌دهنده‌ی عمق پیوندهای عاطفی و تجربیات مشترک میان زنان است که می‌تواند حس همبستگی و حمایت را در میان آن‌ها ایجاد کند.

این نوع ارتباط می‌تواند به مادران جدید کمک کند تا احساس تنهایی نکنند و از تجربیات دیگران بهره‌مند شوند. اما این تجربه هنوز در رویکرد تحلیلی به‌خوبی جای خود را پیدا نکرده است.

در مجموع، شیردهی بخشی مهم از پروسه‌ی ابتدایی فرآیند شکل‌گیری هویت و ارتباطات اولیه و تجربه‌ی عاطفی و روانی نوزاد است که پرداختن به آن می‌تواند به روشن شدن بسیاری از چالش‌های عاطفی و روانی او کمک کند.

درصورتی که تمایل به دریافت تراپی دارید، می‌توانید همین حالا فرم درخواست تراپی را پر کنید.

 

پی‌نوشت

تصاویر استفاده شده در این مقاله اثر جیل لاوتسکی (Jill Lavetsky) است.

 

منابع

سایت no subject

Frampton, E. (2004). Fluid objects: Kleinian psychoanalytic theory and breastfeeding narratives. Australian Feminist Studies19(45), 357–368. https://doi.org/10.1080/0816464042000278025

Friedman, M. E. (1996). Mother’s Milk: A Psychoanalyst Looks at Breastfeeding. The Psychoanalytic Study of the Child51(1), 475–490. https://doi.org/10.1080/00797308.1996.11822442

Rowold K. ‘If We Are to Believe the Psychologists …’: Medicine, Psychoanalysis and Breastfeeding in Britain, 1900–55. Medical History. 2019;63(1):61-81. doi:10.1017/mdh.2018.63

نوشته

فردین برهور، مهنا حسن‌زاده، خاطره شهیدزاده

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

این مقاله تأملی در باب ظرفیت و مشکلات برقراری و حفظ روابط عاشقانه و پرشور است و بر اساس نتایج سال‌ها کار تحلیلی با مراجعان مختلف نوشته شده است.

نوشته

این جستار با استفاده از پارادایمی روانکاوانه سعی بر روشن‌کردن رفتارها و تعاملات راس و ریچل در سریال «دوستان» و همچنین نحوه‌ی علاقه‌مند شدن آنها به یکدیگر را دارد.
از نظر زیگموند فروید، عشق صرفاً پیوند رمانتیک دو روح نیست، بلکه نمایشی پیچیده از نیروهای روانی است که ریشه در عمیق‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های ما دارند.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر