عجیب است که همه از پیدا کردن گمشدههامان شاد میشویم اما از پیدا کردن خود درد میکشیم، پس از آن گریزانیم. در فیلم قوی سیاه با نینا در مسیر پیدا کردن بخشهایی از خودش همراه میشویم. در ادامه معرفی و تحلیل روانشناختی فیلم قوی سیاه را میخوانید. در انتها هم کمی با اتفاقات پشت صحنهی فیلم آشنا خواهید شد.
با مجله تجربه زندگی همراه باشید.
فیلم قوی سیاه
نینا سیزر (Nina Sayers) یک بالرین موفق 28 ساله است که با مادرش زندگی میکند. نینا تمام تمرکز و زندگیاش را برای باله گذاشته و حالا وقت آن رسیده است که به چیزی آرزو داشته برسد. مربیهایش او را یکی از پرتلاشترین و منضبطترین رقصندههای کلاس میدانند، پس نینا شانس این را دارد که به نقش اصلی در اجرای بزرگِ «دریاچه قو» برسد. اما از طرفی بیش از حد [و خارج از کنترل] منضبط بودن، برای رسیدن به این نقش مانع ایجاد میکند.
مادر نینا قبل از این که نینا را باردار شود رقصندهی باله بوده است و حالا میخواهد دخترش آرزوی او را در «کامل بودن» برآورده کند، پس با سختگیری زیاد از او حمایت و مراقبت میکند.
اگر نسبت به اسپویل داستان حساس هستید پیشنهاد میکنم ادامهی مطلب را نخوانید؛ متاسفانه نمیدانم چطور بدون لو دادن داستان ادامه دهم!
داستان فیلم قوی سیاه
داستان از آنجا شروع میشود که «نینا»، شخصیت اصلی فیلم قوی سیاه، به عنوان یک بالرین حرفهای میخواهد برای یک نقش مهم خودش را ثابت کند؛ نقش «قوی ملکه» در نمایش بزرگی از داستان «دریاچه قو». این نقش به کسی تعلق میگیرد که بتواند در دو شخصیت قوی سفید و قوی سیاه با قدرت و مهارتی متناسب با آن نقش اجرا کند.
قوی سفید کارکتری معصوم، هراسان و شکننده است. در واقع قوی سفید یک دختر ساده و بیگناه بوده که در جسم قو گیر افتاده و در آرزوی آزادی است. طلسم او تنها به وسیله عشق واقعی آزاد میشود.
قوی سیاه خواهر دوقلوی اوست. قوی سیاه برعکس قوی سفید اغواگر و حیلهگر است. زمانی که چیزی نمانده تا شاهزاده طلسم قوی سفید را بشکند، قوی سیاه شاهزاده را اغوا میکند و فرصت خواهرش را از او میگیرد.
قوی سفید بعد از این اتفاق، مرگ را به عنوان تنها راه رهایی از رنج بیپایانش مییابد؛ پس خودش را میکشد تا به آزادی برسد.
تحلیل روانشناختی فیلم قوی سیاه
علاقهی وسواسگونه به رقص
طبیعی است که بسیاری از هنرمندان موفق سطحی از وسواس را برای تمرینهای پی در پی و ارتقای مهارت خود داشته باشند. مثلا همینگوی در 40 سال هر روز مقدار معینی مینوشت. حتی اگر روزی چیزی به ذهنش نمیآمد، آن مقدار معین شده را با جملهی «نمیدانم چه بنویسم.» پر میکرد. او این کار متداوم خود را رمز موفقیتش در نوشتن میدانست.
نینا تقریبا کل روزش را یا دارد میرقصد یا به رقص فکر میکند. او هیچ کار دیگری به جز این انجام نمیدهد. حتی کارهای شخصیاش را هم مادرش میکند.
البته وسواس او را میتوان در توجه بیش از اندازه به جزئیات بی اهمیت یا کم اهمیت دید؛ مثلا وقتی مربی اش دارد او را به عنوان «قوی ملکه» جدید معرفی میکند، به دست خود نگاه میکند و زخم بسیار کوچک کنار ناخنش در ذهن او به خونریزی هراس آوری تبدیل میشود. او به سرویس بهداشتی میرود تا دستش را از خون پاک کند این تصویرهایی که در ذهن او اتفاق میافتند میتوانند نشانههایی از وسواس فکری-عملی و اسکیزوفرنی باشند.
ارتباطات کمرنگ نینا در فیلم قوی سیاه
نینا هیچ دوستی ندارد، حتی لیلی (همان دختری که نینا نسبت به او احساس رقابت میکرد) چندبار تلاش کرد با او رابطهای دوستانه بسازد، در آن موقعیت نینا حتی نمیدانست باید چه واکنشی نشان بدهد.
دایرهی ارتباطی نینا از کودکی کوچک بود؛ پدری که هیچ وقت نبود، دوستانی که هیچ وقت نداشت و مادری که همیشه حضور داشت و فقط وقتی چیزی مربوط به موفقیتهای نینا در باله میشنید خوشحال میشد و او را تشویق میکرد.
مادر به خصوص در ابتدای فیلم، نقش قدرتمندی برای نینا داشت؛ او مهربان بود و به نینا دلگرمی میداد. البته کوچکترین مخالفتی کافی بود تا رفتار مادر به شکلی تکانشی کاملا تغییر کند؛ مثل وقتی که مادر برای موفقیت نینا کیک پخته بود و تکهی بزرگی برای نینا برید.
نینا گفت:« لطفا کمتر برای من بردار، معدهام هنوز اذیتم میکند.» مادر بدون واکنشی که ناراحتی او را نشان بدهد، تمام کیک را به سمت سطل زباله برد و با جدیت گفت:« اشکالی نداره! میندازمش تو سطل آشغال.» ما مادر را میدیدیم که این بار چقدر ترسناکتر بوده و چهرهی خوشحال نینا هم از ترس و اضطراب یخ زده بود.
میتوان حدس زد با وجود چنین الگوهای رفتاری در مادر، دور از ذهن نیست که نینا دائما از گفتن احساساتش ترس دارد، چرا که تار و پود اولین و مهمترین رابطه او با ترس و شرم بافته شده است.
اگر اولین تعاملات مادر با نینا به همین اندازه تکانشی بوده باشد، احتمالا تفاوت شدید رفتار والد نگهدارنده آن قدر برای کودک [نینا] غیر قابل هضم بوده که نتوانسته هضم کند مادر خوب و مادر بد هردو یک نفرند. پس مجبور به دوپاره سازی ابژه میشود؛ مادر یا کاملا خوب است یا کاملا بد. اما مادر که نمیتواند بد باشد!؟ او علاقهاش را به خاطر نگهداری از من رها کرده، او قدرتمند است، من به او نیاز دارم، پس او خوب است و من بدم. من حق ندارم از او خشمگین باشم…
طی همین افکار نینا به اشکال مختلفی خودش را تنبیه میکند. البته ترکیبی از افکار پارانوئید و اسکیزوفرنی آزار دهنده میتوانند از ابزارهای ناخودآگاه او برای تشدید خود تنبیهی باشند.
نظم، تلاشی برای فرار از جنون
میتوان گمان کرد که ریشههای پارانوئید و اسکیزوفرنی در وجود او به شکل وسواس و نظم بیش از حد ظاهر شده بودند. به خاطر همین هرچقدر که بیشتر سعی میکرد نظم وسواسگونه خود را کنار بگذارد، بیشتر دچار افکار پارانوئید و اسکیزوفرنی میشد. نظم چیزی بود که او را از جنون محافظت میکرد.
تاکید بیش از اندازهی او بر دقیق بودن [از سمت خودش و مادرش] که حالا متوجه شده بود دارد به زندگیاش آسیب میزند، پوششی بر احساس ضعف و کافی نبودنی است که به خصوص از مادرش آن را دریافت کرده است.
احساسات دوگانهی مادر نینا
هرچند مادر به ظاهر در خدمت اوست اما همیشه جملاتی مثل «نه تو نمیتونی بذار من انجامش بدم!» «الان که میخوای بری منم باهات بیام؟» نینا را در همه حال محتاج به خودش [مادرش] نشان میداده است. همچنین در اواخر فیلم که احساسات مادر آشکارتر دیده میشد، به دخترش گفت: «تو نمیتونی از پسش بر بیای، نباید بری…» انگار بر خلاف انتظاری که مادر از احساسات خودش داشته، خیلی هم دلش نمیخواهد دخترش «بهترین» باشد؛ برای او کافیست نفر دوم دخترش باشد… نفر اول کیست؟
شاید در رویای ناخودآگاهی این مقام اول را برای خود نگه داشته باشد، یا ممکن است بخواهد دیگری را با درد شکستی که خودش در حرفهاش کشیده، شریک کند.
مادر قبل از به دنیا آمدن نینا، بالرین بوده و به خاطر نگهداری از نینا باله را رها کرده است. حالا آرزو دارد دخترش راهی که او نتوانست ادامه بدهد، «کامل» کند.
نینا هم در تلاش بود خواستهی مادرش را برآورده کند. حتی وقتی میفهمد نقش «قوی ملکه» به او تعلق گرفته است، قبل از هرچیزی با مادرش تماس میگیرد تا او را خوشحال کند. اما داستان به تریج عوض میشود.
شروع یک تغییر برای نینا
به نظر من تغییر نینا از آنجایی شروع شد که قسمتهایی از کفشهای مخصوص باله را جدا کرد تا کفش منعطفتر باشد. این کار میتواند استعارهای از تغییراتی که نینا در زندگی خود به وجود میآورد باشد.
عزت نفس پایین نینا
نینا به دلیل ارتباطات کم، دقیقا نمیداند در برخورد با دیگران باید چه کند. از نگاه نینا همه افراد یا کاملا همان چیزی هستند که میگویند یا دقیقا برعکس. مثلا در برخورد با مربی رقصش، سعی داشت رضایت او را در هرچیزی به دست بیاورد حتی اگر به هدفش ربطی نداشته باشد.
یا حتی اگر لیلی به او ابراز دوستی میکرد، نینا چیزی کاملا برعکس آن را برداشت میکرد؛ تمام دنیای نینا سیاه و سفید بود، درست مثل نقشهایش.
زمانی که میپذیرد هردوی این رنگها را در خود ببیند به قول خودش به «کمال» میرسد.
نگاهی به نقش مادر نینا
مادر نینا در طول فیلم اغلب مشکی و رنگهای خیلی تیره میپوشد. برعکس نینا که از لباسهایش از رنگهای روشن به تدریج به رنگهای تیره تغییر میکنند. هرچند بسیار مهربان و حمایتگر به نظر میرسد اما در همین حال برای نینا هیچ حریمی قائل نیست و جنسیت او را سرکوب و انکار میکند. در فیلم چیزی درباره گذشته نمیدانیم. نمیدانیم مادر افسرده است یا نه، اما یک بار وقتی نینا وارد اتاق شد، گریههای پنهانی او را شنیدیم، بدون این که بدانیم چرا گریه میکند.
اما مطمئنیم مادر مضطرب است. مادر به نینا میگوید «تو قوی هستی.» اما با کوچکترین ناکامیهای دخترش، به شدت به هم میریزد و میخواهد کنترل اوضاع را به دست بگیرد. وقتی زخم نینا را میبیند میگوید «لازمه من هم باهات بیام؟». هرچند زبان او میگوید تو قوی هستی اما به خاطر مشکلات کوچک دخترش را به شکل اغراق آمیزی حمایت میکند.
مادر هنوز از خودش، نینا و دیگران عصبانی است، چون به خاطر به دنیا آمدن و نگهداری از نینا مجبور شد باله را ترک کند. او نینا را به کلاس باله فرستاد و برای موفقیت او تلاش کرد اما در واقعیت انگار نمیخواهد اوج موفقیت دخترش را ببیند. احتمالا او در یک رقابت با دخترش به سر میبرد و ترجیح میدهد نینا در تلاش باشد اما «اول» نشود؛ احتمالا مادر نینا هنوز جای اول را برای خودش میداند (توجه داشته باشید این امیال میتوانند آگاهانه یا ناآگاهانه باشند).
در اواخر فیلم میبینیم که مادر در تلاش است مانع از حضور دخترش در اجراها شود:
میگوید:«زنگ زدم و گفتم امروز حالت خوب نیست و نمیتونی بری
وقتی با مقاومت دختر مواجه میشود و میفهمد نینا آنقدری قدرت دارد که دستگیره در را از مادرش بگیرد، مادر سعی میکند او را همچنان در قالب دختری کوچک بگنجاند و به او میگوید: «پس دختر کوچولوی من کجاست؟»
نینا میگوید«اون رفته!»
با وجود اضطراب مادر، نینا در این سکانس به واقعیترین شکل ممکن از وابستگی بیمارگونه مادرش خود را جدا میکند. رشدی که در کودکی، بعد از دوره پریادیپال رخ میدهد، برای نینا در 28 سالگی، کمی قبل از یک اجرای بسیار مهم اتفاق افتاد.
مادر:«تو نمیتونی، حالت خوب نیس، تو از پسش بر نمیای»
نینا:«نمیتونم؟! من قوی ملکه هستم اما تو اونی هستی که حتی نتونستی تو یه گروه بمونی.»
مادر به شکلی نا آگاهانه این مفهوم را به نینا منتقل میکند که «تو خوبی، اگر من باشی.»
از طرفی زمان مناسبی است که به این گفتهی فروید توجه کنیم:
«مشاهدات بالینی نشان می دهد که عشق با نظم عجیبی همراه با نفرت (دوگانگی احساسی) است و در روابط انسانی غالبا نفرت نمایانگر عشق است. از طرفی عشق به نفرت و نفرت به عشق تبدیل میشود.»
در هیچ کجای فیلم هیچ اطلاعاتی از پدر نینا نمیشنویم و نمیبینیم. انگار هیچ پدری حضور نداشته است و همه چیز دنیای او به شکل اغراق آمیزی مادر بوده است. از این رو به نظر میرسد نینا به جای این که به والد غیر همجنس خود علاقمند شود، به مادرش علاقمند میشود و سعی میکند زندگیاش را صرف خشنودی او کند. البته فیلم اشارهای هم به تمایلات همجنسگرایانه نینا دارد.
مربی باله، توماس
در فیلم دیدیم که مادر تلاش میکرد دختر بالغاش را تا جایی که میتواند در حکم «دختر کوچولوی شکننده و نابالغ» نگه دارد. توماس مربی باله، در خلاف جهت مادر تلاش میکرد به نینا جرأت دهد تا ابعاد گمشدهی خودش را پیدا کند. هرچند نمیتوان روش او را برای این کار تأیید کرد.
نینا جنسیت خود را انکار میکند و عدم پذیرش رابطهی جنسی او حالتی فرافکنانه دارد. نینا به شکلی تمایل دارد افرادی را با لباس تیره (مانند لیلی و یا پیرمرد در مترو) ببیند که آنها این رابطه را از او میخواهند؛ ولی در واقع این میل خود نیناست که نسبت به دیگران (و حتی در توهمات او) فرافکنی میشود.
لیلی، سایهی نینا
نینا نمیتوانست به خود این اجازه را بدهد که خودش را ابراز کند، برعکس لیلی که سر تمرینها خودش بود و حتی با اشتباهاتش خیلی راحت کنار میآمد. مثلا ابتدای فیلم میبینیم لیلی دیر میرسد و باز هم خونسرد و خوشحال است، نینا با حسرت به او نگاه میکند.
وقی نینا درحال اجرای قطعه برای ارزیابی نقش قوی سیاه است، لیلی تازه میرسد و وارد سالن میشود. نینا هم با دیدن او به هم میریزد و زمین میخورد، حتی وقتی به خانه میرود و برای مادرش ماجرا را تعریف میکند، همه تقصیرها را گردن لیلی میاندازد و خودش را همچنان در ذهن خود بینقص و بیگناه نگه میدارد و حتی از درک احساسی که نسبت به او دارد فرار میکند.
قبل از شروع این جشنواره بزرگ، لیلی دقیقا همان کسی بود که نینا از شبیه بودن به او منع میشد. به عبارتی لیلی تمام ویژگیهای بد نینا بود، و نینا هم از او متنفر بود هم او را دوست میداشت.
شخصیت نارسیستیک نینا
نانسی مک ویلیامز در کتاب تشخیص روان تحلیلی عنوان میکند افرادی که شخصیت آنها از پایه جهت حفظ عزت نفس از تأییدهای ویژگیهای ظاهری صورت میگیرد و حساسیت نامتناسبی در برابر انتقاد دارند، نارسیستیک شناخته میشوند.
شخصیت خودشیفته مانند دیگر سازمانها، در نتیجهی خللی در جدایی از روابط ابژه به وجود میآیند. او از کودکی متوجه این موضوع شده است که تنها وقتی حمایت مادر را دریافت میکند که او را به آرزویش (یعنی موفقیت خودِ نینا در باله) برساند. البته مادر از احساس رقابتی که در آینده به دخترش پیدا میکرد مطلع نبود.
دو احساس مهمی که با شخصیت نارسیستیک ارتباط ناگسستنی دارد، احساسات «شرم» و «حسادت» هستند. شرم از این که فرد خودشیفته احساس میکند اهمیت و حتی ارزش دیده شدن ندارد و حسادت از این بابت که دیگری این چیزها را دارد. او وقتی نمیتواند مادرش و توماس را راضی کند شرمگین میشود و وقتی کارگردان به لیلی توجه میکند درگیر احساس حسادت شدیدی میشود. او برای مواجه با این سطح بالا از اضطراب و مواجه نشدن با آنچه در واقعیت او را آزار میدهد، مکانیسم دفاعی ایدهآل سازی (idealization) و بیارزش سازی (devaluation) را پیش میگیرد.
توماس در ذهن نینا ایدهآل است و از این بابت نینا دیگر رفتارهای ناشایستهی او مانند تحقیر نینا در حضور باقی رقصندهها و تعرض جنسی را نمیبیند.
البته لازم است بگویم محیط باله نارسیسیزم را در رقصنده تقویت میکند؛ آینهها، افراد جایگزین و رقابت شدید در زیبایی و مهارت، شخصیتی با درجهای از نارسیسیزم را میطلبد.
زخمهای نینا
همانطور که در کتاب «تمدن و ملالتهای آن» از زیگموند فروید میخوانیم، انسان در هر جمعی که قرار میگیرد، ناگزیر است بخشی از امیال خود را سرکوب کند؛ این امیال اغلب دو میل تابوی «خشونت» و «شهوت» را شامل میشود. شخص ناچار است این امیال را سرکوب کند تا اعضای دیگر او را بپذیرند. با این وجود انسان در اجتماع همیشه در اجتماع سطح کمی از «ناکامی» به دلیل نرسیدن به تمامی خواستهها را تجربه میکند.
اما در مورد نینا نوع پیچیدهتری از ناکامی هم وجود دارد که شخص در واقع در سرکوب این نیازها ناکام میشود. در بخشهای مختلف فیلم میدیدیم که نینا تلاش میکرد خشونت و شهوت را در خود سرکوب کند اما موفق نبود. کاهش وزن او، تهوعهای بیدلیل جسمی، زخمهایی که روی پوست خود ایجاد میکرد، همه اینها سمپتومهایی هستند که از نیازهای واپس رانده شدهی او خبر میدهند.
وقتی نینا روی بدنش زخمی میکشید، از این نگرانی که جای زخمش معلوم شود، به خودش اجازه میداد احساس شرم را به خاطر آن زخم تجربه کند؛ به نوعی زخمهای او احساس شرم [که در واقع از جای دیگری سرچشمه میگیرد] را توجیه میکردند.
سیر خاکستری شدن
اگر به رنگ لباسهای نینا در طول فیلم دقت کرده باشید، میبینید او در اوایل فیلم لباسهای سفید و صورتی روشن میپوشد اما رفته رفته لباسهای تیرهتری را برای پوشیدن انتخاب میکند. البته در اواسط فیلم میبینیم هرچند نینا لباسهای تیرهای میپوشد اما پالتوی روشنتری دارد که این روش پوشش را میتوان استعارهای از این دانست که نینا هرچند به تیرگیهای خود آگاه میشود اما هنوز آمادگی ندارد آن را به دیگران نشان دهد.
تا جایی که کم کم پالتوهایش هم تیره میشوند. این ابراز در اجرای نقش قوی سیاه در او اوج میگیرد.
انتهای فیلم قوی سیاه
در انتها دیدیم که نینا با لکهای از خون روی لباس سفیدش روی تشک میافتد اما چیزی مشخص نبود که نینا زنده میماند یا میمیرد. ناتالی پورتمن دربارهی این لکه معذب بود چون شبیه به لکه قاعدگی به نظر میرسید. کارگردان به او گفت این شباهت اتفاقی نیست و او میخواست این صحنه رشد نینا از یک دخترک به یک زن را تداعی کند.
نکاتی درباره فیلم قوی سیاه
فیلم قوی سیاه در پنج رشته برای دریافت جایزه اسکار نامزد شد. این فیلم با 12 نامزدی در رشتههای گوناگون از جمله بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول زن، پر جایزهترین فیلم تاریخ BFCA است. کارگردان این فیلم دارن آرنوفسکی و بازیگرانش ناتالی پورتمن، ونسان کسل، میلا کونیس، باربارا هرشی و ویونا رایدر هستند.
نوشتن فیلمنامهی این فیلم ده سال طول کشید و اکنون این فیلم در سایت IMDb امتیاز 8 از 10 را دارد.
دارن آرنوفسکی کارگردان فیلم قوی سیاه
دارن آرنوفسکی کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیه کننده آمریکایی متولد 1969 است و شهرت او با ساخت فیلمهای درام روانشناسانه، سورئال و دارک رقم خورد.
ناتالی پورتمن در نقش نینا
درحالی که بیش از ده سال از انتشار این فیلم میگذرد، تلاشی که ناتالی پورتمن برای ایفای نقش خود داشت، همچنان زبانزد اهالی فیلم است.
ناتالی پورتمن برای بازی در این فیلم نُه کیلوگرم وزن کم کرد و یک سال تمام باله حرفهای آموزش دید. او حتی زمانی که هنوز به فیلم بوجهی رسمی تعلق نگرفته بود و دارن آرنوفسکی به دنبال سرمایهگذار میگشت، هزینهی کلاسها را خودش پرداخت میکرد.
او برای این فیلم جایزهی گلدن گلوب و اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برد.
میلا کونیس در نقش لیلی
وقتی ناتالی پورتمن متوجه شد میلا کونیس در کودکی برای تفریح باله تمرین میکرده است، او را برای نقش «لیلی» معرفی کرد و آرنوفسکی بدون تست و تنها در یک تماس اسکایپی نقش را به او پیشنهاد داد.
بعد از آن هم آرنوفسکی تلاش کرد با ارسال پیامهایی به ناتالی و میلا و تحسین شخص مقابل در آن پیامها، در آن دو احساس رقابت ایجاد کند. اما ناکام بود چون نینا و میلا دوستان خوبی بودند و در جواب پیامها خوشحال میشدند و به یکدیگر تبریک میگفتند.
سخن پایانی
«کامل بودن در بینقص بودن نیست، بلکه در رها کردنه.» این دیالوگی است که از توماس، مربی بالهی نینا میشنویم. وقتی نینا تصمیم میگیرد با خودش و بخشهای پذیرفته نشدهاش روبرو شود، کمال را تجربه میکند. این فیلم میتواند بهانهی خوبی باشد تا کمی بیشتر از همیشه در بخشهای تاریک وجودمان تعمق کنیم. فیلم قوی سیاه که به نظر من بسیار به فیلم «معلم پیانو» شباهت داشت، این فیلم برای افرادی که احساس میکنند آمادگی تماشای یک فیلم تاریک و کمی دلهرهآور را دارند، مناسب است.
فراموش نکنید دیدگاهتان را دربارهی این فیلم و این یادداشت، در انتهای صفحه با ما به اشتراک بگذارید.
یادداشت سردبیر: فیلم این قدرت را دارد که مخاطب را با تجربهای عمیق از خودش در دیگری مواجه کند؛ آنجا زندگی و داستان دیگری است اما بسیاری از اوقات تعارضها و چالشها تفاوتی نمیکنند. همین است که به کمک فیلم میتوانیم تعارضها و مسائلی را که پیش از این از وجودشان بیخبر بودیم، پیدا کنیم و در جهت شناخت و رشد خود گام برداریم. رواندرمانی میتواند در بهبود چنین مسائلی بسیار کمک کننده باشد. اگر مایلید جلسات رواندرمانی خود را شروع کنید به واتساپ کلینیک تجربه زندگی (09021110865) پیام دهید.
منابع
40 پاسخ
عالی بود.
زبون روون و واضحی در نوشتنش استفاده شده بود که به درک مطلب کمک می کرد.
همینطور مطلبی برای توضیح جا انداخته نشده بود که متن طولانی نشود و این باعث میشد از صفر تا صد مطلب فهمیده شود و خیلی خوب بود.
ممنونم
ممنونم، بله سعی بر این بوده که متن روان باشه و به بخشهای مختلف فیلم پرداخته بشه. خوشحالم که دوست داشتید
بنظرم یک تحلیل و تفسیر کامل که به بخش ها نگاه حرفه ای داره و در عین حال ساده و روان توضیح داده شده بود و همچنین بخش بندی منظمی رو در پیش گرفته بود، از مطالعه این تحلیل لذت بردم و امیدوارم این سبک نوشتاری و موضوعی بیش از پیش در اولویت و محتوای سایت قرار بگیره
ممنون از این نظر انگیزهبخش. حتما در آینده این سبک رو بیشتر خواهیم داشت.
بسیار عالی بود ، سپاس بی کران از زحمات شما🙏
ممنونم، خوشحالم از نظرتون
فوق العاده
خیلی ممنونم
عالی بود عالیییی
من سعی میکنم حتما نقد فیلمها رو بخونم و میتونم بگم تا حالا همچین کلیت سلیسی رو هیچ کجا ندیده بودم
واقعا لذت بردم
تماشای فیلم بدون خواندن این مقاله چیز زیادی رو به من نفهموند
عالی بود واقعا
خیلی ممنون
تحلیل خیلی خوبی بود. من چندتا تحلیل از این فیلم خونده بودم، ولی متوجه نمیشدم. این تحلیل خیلی خوب و دقیق بود و ترغیب شدم فیلم رو یکبار دیگه از این دید ببینم.
خیلی خوب میشه اگه تحلیل فیلم و سریال زیاد بذارید ممنون.
ممنونم. خوشحالم که دوست داشتید. حتما بیشتر میذاریم
فوق العاده بود؛ ممنون از تحلیل محشرتون❤ البته یه جاهاییش برام گیج کننده بود باید دوباره ببینمش.. و واقعا یه نیروی انگیزانده است برای شناختن بخشای تاریکمون.
خداقوت و پرانرژی باشین.🌸
خواهش میکنم خوشحالم که دوست داشتید
اینو یادم رفت بگم.. اون قسمت تحلیلتون که رشد نینا از اونجایی شروع میشه که کفشش رو خودش شروع میکنه به تعمیر کردن برام خیلی خیلی شیرین بود.
چون کفش توی خواب و رویا نماد تصمیمای جدید و رشد و … دیگه خودتون استادین😊 بازم ممنون.
تفاقا من این نکته رو نمیدونستم. ممنونم که گفتین
خوشحالم که همراهمون هستید
من از اون دسته بودم ک اخر فیلم گفتم خب ک چی ن که معنی فیلم نفهمیده باشم ن!ولی مفهموم زیادی رو درک نکرده بودم با خوندن تحلیل تازه ب عمق مفهوم و قشنگی فیلم پیبردم و لذت بردم👌
ممنونم ازتون🙏
با سلام
نقد لذت بخشی بود از نظر من چند تا نکته دیگه هم تو فیلم جای توجه داره:
۱-برعکس نینا که لبتس سفید و روشن میپوشه و همین نماد شخصیت قوی سفیده(که رفته رفته تیره تر میشه )،لیلی به صورت مطلق لباس تیره میپوشه و نماد قوی تا دقایق آخر لیلی هست ولی در آخر نینا به سیاه بودن لیلی غلبه میکنه.
۲-وجود شخصیت لیلی باعث میشه نینا به طور کامل جایگاه قوی سفید رو درک کنه.
۳-معشوقه اصلی برای نینا رقاص باله نیست بلکه توماسه و این موضوع تماشاگران رقص رو گمراه میکنه چون حس زیادی نسبت به رقاص باله وجود نداره و تمرکز اصله قوی سفید روی صحنه نیست بلکه روی توماسه که برای تماشاگران علنی نیست
۴-چندین مورد دیگه هم هست ولی با مهمترین مطلب حرفم رو تموم میکنم
فیلم از نظر من میخواد یه چیز متفاوت تر رو بگه و از نظر من نتیجه متفاوت تری داره آرنوفسکی داره اینو رو با زیرکی به مخاطب القا میکنه که انسان غرق اندیشه خودش و ساخته اندیشه خودشه نه چیزی که هست و از بیرون القا میشه
نینا وجه منفی خودش رو بیشتر میبیته و همیشه غرق در بخش منفی خودش هست و به خاطر همین افکار به مرور تبدیل به همون چیزی میشه که فکرشو میکنه تبدیل به قو میشه ولی چون افکار منفی تو ذهنیتش غالبه تبدیل به black swan میشه و نقش قوی سیاه رو کاملا با غریزه بازی میکنه ولی قوی سفید فقط یه رقصه که از روی تمرینه و تکرار و در واقع به تعبیر دیگه تو نقش قوی سیاه نینا خودشو آزاد میکنه بر خلاف قوی سفید.
با تشکر🌺
واقعا لذت بردم از خوندن این تحلیل. ممنون و خداقوت
خواهش میکنم. خوشحالم که دوست داشتید
سلام من این سکانس رو نفهمیدم چون پیچیدگی زیاد داره اگر میشه بگید چه مفهومی داره وقتی اجرای اصلی میرسه و نینا قوی سفید رو اجرا می کنه و وارد بخش لباس و گریم میشه میره تو توهماتش و لیلی رو وارد توهمش میکنه با لباس قوی سیاه و بهش میگه من می برم من اول میشم و یه جدال و دعوا میشه نینا اون تیکه شیشه رو میکنه تو شکم خودش ولی من اینو نفهمیدم این صحنه چی رو می خواد برسونه نینا اینجا احساسات خشونت و نفرت خودش رو نشون میده و می خواد بگه من میبرم و با اون تیکه شیشه میکنه تو شکم قوی سیاه من این سکانس توهمش رو نتونستم بفهمم و چطوری تونست قوی سیاه رو بازی کنه این سکانسش که این درگیری ایجاد میشه با یه شخصیت خیالی که لباس قوی سیاه تنش کرده پیچیدگی زیاد داره و من نفهمیدم چی در وجودش ایجاد شد تونست نشون بده که خیلی زیبا تونست قوی سیاه رو بازی کنه نشون بده و چرا بدنش تبدیل به قو شد؟
حتما در آپدیت بعدی مطلب این موضوعات رو اضافه میکنیم. پیج اینستاگرام مجله رو دنبال کنید تا از آپدیتها باخبر بشید:
Experientiallifemag
من فکر میکنم منظور از این سکانس این بوده که دعوا بین نینای پاک و معصوم با نینای درونی خودش که همیشه سرکوبش میکرده هست، و اود بحثایی که باهم میکردن و نینای معصوم، همش خودشو بجای لیلی میدید، نشونه این بود که نینا دچار خود درگیری شده و بین شخصیت خوب و بدش جدال هست و در اخرم شخصیت بد پیروز میشه ک البته تو این سکانس خیلی شکوفا نشده، که در اخر اونجایی که تبدیل به قو میشه کاملا شخصیت تاریک درونیش پیروز میشه
واقعا عالی توصیف کردین. ناتالی پورتمن واقعا عاااالی بود. مربیشون خیلی رو مخ بود علنا میخواست با شاگرداش رابطه داشته باشه.این یه جورایی فک کنم خانواده هارو میترسونه که نذاره دختراشون به سمت هنر برن.
خیلی لذت بردم از تحلیل و نقدتون
عالی بود این فیلم
خیلی ممنون بابت توضیحات
واقعا عالییی
و برای اشخاصی که از روی این سایت برا خودشون تو یوتیوب فیلم درست میکنن متاسفم!
تحلیل بسیار جالب و خواندنی، همراه با جزئی نگری و کل نگری و دارای مفهوم های پیچیده به زبان ساده و روان بود.بسیار لذت بردم متشکرم
اگه یکی مو به مو شبیه نینا باشه باید چی کار کنه؟
سلام
در فیلم قوی سیاه
به نظر من بعنوان یک مادر مجرد ، مادر نینا احتمالا در شرایط مشابه نینا بوده و شاید با مربی اش رابطه داشته و باردار شده و در مجموع ناموفق شده و همیشه نگران این بوده کهدخترش هم همین اشتباهات رو تکرار کنه و ناموفق بشه و قصدش رقابت یا حسادت یا سد راه شدن نینا نبود ، بلکه نگران بود نینا هم به دلایلی موفق نشه و یک عمر مثل مادرش سرخورده بشه برای همین وحشت داشت که برای اجرا بره
سلام
خیلی عالی توضیح داده شده
من اول فیلم رو دیدم بعد وبلاگتون رو خوندم خیلی برام فیلم کامل و جالب تر شد
مرسی خیلی به درک فیلم کمک کرد.
توضیحات عالی بودن ممنونم
شاید نینا آخرش مرد چون فقط مرگ است که کامل است
من دو ساعت پیش اسن فیلم رو دیدم.
انقدر جذاب بود توضیحاتتون که الان یکبار دیگه میبینمش. قلمتون همیشه سرزنده 👌
پیروز باشید
عالی بود. بسیاری از نکات و نشانه های فیلم را به روشنی بیان کردید. مثل تغییر رنگ پوشش. و نکته ی مهم پذیرش کامل خود و کمال و آرامش که این پذیرش به همراه دارد.
دستتون درد نکنه
خیلی عالی بود
سلام
فیلم قوی سیاه فیلم بسیار زیبا و قوی است.
این فیلم نه تنها به مسائل روانشناختی انسان که در نقد مطالعه کردیم صحبت میکند بلکه این فیلم نگاه عمیق به خلقت انسان دارد .
هر کدام از ما آرزویی شبیه نینا را در سر می پرورانیم .
و با چالش های شبیه نینا رو به رو هستیم .
اما این فیلم به انسان یادآوری میکند چیزی های که در از بیرون از خود درون انسان های دیگر مشاهده میکنیم دقیقا آن ها در وجود خود ماست در واقع فیلم درباره این صحبت میکنند که تمام انسان ها آینه ای از ما هستند ، صحبت درباره فیلم قوی سیاه بسیار زیاد و صحبت کردن درباره آن شیرین و دلچسب است ٫
تنها با مصرعی زیبا از حضرت حافظ کلام را به پایان می رسانم .
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
به نظرم فیلم جالبی نبود که هیچ خیلی هم مسخره بود تو بخش داستان، بازی ناتالی پورتمن عالی بود و فیلمبرداری بینهایت عالی بود ولی داستان که اصله هر فیلمیه واقعا از نطر من حقیر سطحی بود ، برعکسه مرثیه ای برای یک رویا و مادر از همین کارگردان
سلام، خیلی ممنون از تحلیلتون لذت بردم🌹
من حس میکنم که این فیلم ربطی به اهنگ black Swan از BTS داره اگر موزیک ویدیو این اهنگ همراه با ترجمه اهنگ ببینید متوجه میشید
(آره ، فکر میکنم که دارم عمیق و عمیق تر میرم مدام تمرکزم رو از دست میدم
نه ، کاریم نداشته باش (تنهام بذار)
بذار رو پاهای خودم وایسم
من خودم [به تنهایی] میرم
آروم چشامو باز کردم
تو اتاق کار خودمم ، اینجا استدیوی منه
امواج خروشان به صورت اسرار آمیزی و با ترس و رنج رفت (با تهدید رفت)
اما دیگه من هرگز گرفتارش نمیشم
درونش خودمو دیدم ، خودمو
ته تهش خودمو دیدم)
اینم قسمتی از اهنگه این اهنگ منو عجیب یاد این فیلم میندازه نظر شما چیه؟
آقا خیلی ممنون عالی بود