هر آنچه درباره‌ی استعاره نمی‌دانیم!

نوشته

«استعاره‌هایی که با آن زندگی می‌کنیم» نام کتابی جنجالی و مهم است که قاعده بازی را عوض کرد.

فهرست مطالب

جورج لیکاف و مارک جانسون با نوشتن این کتاب ادعای بزرگی را مطرح کردند که سرنوشت استعاره را برای همیشه تغییر داد. از نظر آن‌ها استعاره نه تنها منحصر به شعر و زبان ادبی نیست، بلکه چنان در زبان روزمره ما تنیده است که به ندرت متوجه حضور آنها هستیم.

ارسطو در رساله فنون شاعری خود می‌نویسد:« مهارت در استعاره، اعلاترین توانایی ممکن است، چیزی است که نمی‌توان از دیگران آموخت و نشانه نبوغ است». تا همین چند دهه گذشته، تصور می‌شد تنها شاعر است که می‌تواند وقتی در صورت یار می‌نگرد به جای چشمانش دو گل نرگس، در لب یارش دو یاقوت سرخ ببیند و در شب سیاه زلف معشوق، راهش را گم کند.

به قول شفیعی کدکنی:« زبان استعاره می‌تواند عواطف و احساسات قلبی شاعر را که زبان معمولی توان بیان آن را ندارد، با زبانی لطیف و نرم و به دور از منطق معمولی سخن بیان کند.» سالیان سال براساس تعریفی که ارسطو از استعاره ارائه کرده بود تصور می‌شد که برای ساخت یک استعاره، کافیست به چیزی «نام» چیزی دیگر را بدهند. اما چرا «یاقوت» به جای لب؟ «نرگس» به جای چشم؟ آیا استعاره فقط «نامیدن» است؟ اگر شاعر نبوغی بی‌مثال در ساختن استعاره دارد، ذهن ما چه ساختاری دارد که می‌توانیم ارتباطی که شاعر با یک کلمه بین دو مفهوم مجزا از هم بیان کرده به راحتی دریابیم؟

با ما در مجله تجربه زندگی همراه باشید

 

استعاره

 

همه ما شاعریم

«استعاره‌هایی که با آن زندگی می‌کنیم» نام کتابی جنجالی و مهم است که قاعده بازی را عوض کرد. جورج لیکاف و مارک جانسون با نوشتن این کتاب ادعای بزرگی را مطرح کردند که سرنوشت استعاره را برای همیشه تغییر داد. از نظر آن‌ها استعاره نه تنها منحصر به شعر و زبان ادبی نیست، بلکه چنان در زبان روزمره ما تنیده است که به ندرت متوجه حضور آنها هستیم.

از دیدگاه آن‌ها، ساز و کار ذهن انسان ماهیت استعاری دارد و نظام مفهومی انسان با استفاده از استعاره شکل می‌گیرد. یعنی در مقابله با امور ناشناخته دست به قیاس می‌زند و آن را به اموری که برایش آشنا باشد تشبیه می‌کند تا فرایند ادراک آسان‌تر صورت بگیرد. به عبارتی ذهن انسان، ساز و کار مجزایی برای ادراک مفاهیم انتزاعی و پیچیده ندارد ؛ در واقع ذهن ما مقولات انتزاعی (مانند عشق، زمان، سفر، معنویت، مذهب و غیره) را براساس همان ابزاری درک می‌کند که برای درک مفاهیم ابتدائی مانند مکان، جهت، گرمی،سردی، نرمی و زبری، بلندی و کوتاهی به کار می‌برد؛ یعنی حواس پنجگانه و تجربه «بودن» در محیط.

 

 

انسان با بدنی که شکل خاصی دارد پا به جهان وجود می‌گذارد و در جهانی با مشخصات تقریباً ثابت (کره‌ای با گرانش ۹٫۸۰۷ متر بر مجذور ثانیه و دارای آب، نیتروژن و اکسیژن کافی) زندگی ‌می‌کند و شناخت او بر اساس همین مشخصات ثابت شکل می‌گیرد. حواس پنجگانه انسان در کودکی، چنان با یک دیگر درآمیخته‌اند که کودک قادر به تفکیک دروندادهای حسی از هم نیست و به گفته فیلسوف معروف ویلیام جیمز« در ملغمه‌ای از بو، تصویر و صدا غرق است» تا جایی که حتی خود را به عنوان موجودی مستقل از «مادر» درک نمی‌کند. اما رفته رفته آنچه «خود» می‌نامد، شکل می‌گیرد. او می‌تواند دو دست و دو پای خود را ببیند و حرکت دهد؛ به تدریج درک می‌کند که می‌تواند بر گرانش زمین غلبه کرده و بر روی دو پا بایستد و در جهات مختلف حرکت کند، نیمه راست و نیمه چپ بدن خود را کشف می‌کند؛ چیزهایی را در مقابل خود می‌بیند و چیزهایی را که در پشت خود قرار دارد، نمی‌بیند. بدن خود را به عنوان ظرفی می‌داند دارای «درون» و «بیرون» که از مایعات، غذا و هوا پر و خالی می‌شود.

 

استعاره

 

با وجود تمام این تجربه‌های «مستقل» حسی که حواس متفاوت را برمی‌انگیزاند، تمامی انسان‌ها تا حدودی حس‌آمیخته باقی می‌مانند. در برخی انسان‌ها، این حس‌آمیزی تا حدی زیاد است که می‌توانند «رنگ» صداها را ببینند، «مزه» رنگ‌ها را بچشند و یا معجونی متفاوت از حس‌ها برگزینند.

زندگی به شیرینی یک قاشق مربای توت‌فرنگی

پریمینجر (1974) حس‌آمیزی را بدین گونه تعریف می‌کند «ادراک یا توصیف فرآیند ادراک از طریق یک حس در قالب حسی دیگر». در واقع، یک محرک حسی باعث برانگیختن یک یا چند حس دیگر می‌شود. حس‌آمیزی، اساس ادراک و ساخت بیشتر استعاره‌های روزمره ماست و هر زبان اندوخته‌ای از این استعاره‌ها را در ناخودآگاه جمعی خود دارد.

برای همین، ذهن فارسی‌زبان رویای «شیرین» می‌بیند، تجربه «تلخ» از سر می‌گذراند، بغضش را «قورت» می‌دهد و خشمش را فرو «می‌خورد». نگاهش می‌تواند «سرد» ، «تب‌دار» یا «گیرا» باشد. لبخندش «گرم» یا «کمرنگ» می‌شود، حرف‌هایش «تند» و «تیز» و قلبش از «سنگ» می‌تواند باشد.

با تجربه‌ای که از بدن خود به عنوان یک «ظرف» دارد، می‌تواند «پر» و «خالی» و یا «لبریز» از غم، شادی یا عشق شود؛ از خشم «بسوزد» و از غم «کبود» شود؛ جیغ «بنفش» بکشد، یا با زبان سرخ، سر «سبزش» را به باد دهد. با تجربه‌ بدنی که از گرانش زمین و جهات بالا و پایین دارد، مفاهیم بسیاری را با این دو جهت مرتبط می‌داند: از شادی در« آسمان» و «روی ابرها» سیر می‌کند، به «قله» رفیع «موفقیت» دست می‌یابد و از هیجان روی «پا» بند نمی‌شود یا برعکس، با سر به «زمین» می خورد و دیگر توان «بلند» شدن ندارد، و یا در «مغاک» اندوه می‌افتد.

از زمانی که دست راست و دست چپش را تشخیص می‌دهد و فرشته روی شانه راستش کارهای«خوب» و فرشته روی شانه چپش کارهای «بد» را ثبت و ضبط می‌کند، سعی می‌کند در راه «راست» قدم بگذارد، گاه از دنده «چپ» بیدار می‌شود؛ با اینکه یک روده «راست» در بدنش ندارد، به اشتباه فکر کند خواب زن «چپ» است. از آنجا که چیزهایی را که در«پشت» سرش هستند نمی‌بیند و فقط روبرویش را می‌تواند ببیند، زمان «گذشته» را پشت سر می‌گذارد و به «آینده» چشم دوخته است و «روی» به سوی فردا دارد: پس «زمان» را براساس «مکان» و «حرکت» روی محور افقی مفهوم‌سازی و درک می‌کند، برای صحبت درباره «زمان» از همان کلماتی استفاده می‌کند که برای سخن گفتن درباره مکان استفاده کرده است. «از» گذشته، «به» آینده «می‌رود»، به سوی «آینده» «حرکت» می‌کند و هیچگاه به «گذشته» «برنمی‌گردد». مخلص کلام، مفاهیم را با هم «درمی‌آمیزد» تا بتواند معانی را به بهترین نحو منتقل کند و البته نه هر ترکیبی منجر به آفرینش چنین معجون شگفت‌انگیزی می‌شود، بلکه بین این مفاهیم باید نوعی «تشابه» وجود داشته باشد. تشابهی که هر کسی به طور غریزی بتواند آن را تشخیص دهد. به طور کلی ریاضیات استعاره برابر است با x=y و این معادله در خلق تمام استعاره‌ها صدق می‌کند.

 

استعاره

 

زندگی در سایه استعاره‌ها

ما با استعاره‌ها به دنیا آمده‌ایم و در ناخودآگاه ما ریشه دارند. هر لحظه در معرض آنها هستیم، با آنها بزرگ می‌شویم، به بلوغ می‌رسیم، و وارد اجتماع می‌شویم. با این استعاره‌ها، سر سفره عقد می‌نشینیم و با همین‌ها کودکانمان را بزرگ می‌کنیم. در دنیایی استعاری زندگی می‌کنیم، بدون اینکه خودمان از وجود آنها آگاه باشیم. ما با خلق استعاره و درهم‌آمیختن مفاهیم، چیزهای بسیاری به دست می‌آوریم: از یک اثر ادبی بسیار زیبا تا کشفی علمی. گاهی فریب می‌خوریم و تا آخر عمر به یک استعاره اشتباه که زندگی‌ خود و اطرافیانمان را دشوار می‌کند، چنگ می‌زنیم.

شاید خطرناکترین حقیقت در مورد استعاره‌ها این باشد که آنها فقط «وجود» ندارند، بلکه «نقش»‌های متفاوتی نیز ایفا می‌کنند. استعاره‌ها که ساز و کارشان براساس فعال‌سازی شباهت‌هاست، می‌توانند به راحتی و با برانگیختن احساسات و ادراک حسی ما به طور ناخودآگاه بر تصمیماتمان تاثیر بگذارند.

جیمز گیری (2009) به کاربرد استعاره در اقتصاد و بازار سهام و تاثیر آن بر تصمیمات سهامداران اشاره می‌کند. از نظر او در اخبار اقتصادی، زمانی که تغییرات قیمت‌ها در بازار سهام را با استفاده از استعاره عامل و به عنوان اقدام عمدی یک موجود زنده نشان می‌دهند، ادامه این روند و تغییر قیمت یک سهم به علت ماهیت استعاره عامل از نظر مخاطبان مسلم انگاشته شود (شاخص سهام کل بورس «بالا» می‌رود/رشد می‌کند/صعود می‌کند) و از طرفی، استعاره‌هایی نیز هستند که تغییرات قیمت را به عنوان موجودی غیرزنده و یک شیء تلقی می‌کنند( سهام ایکس سقوط کرد). محققان از گروهی خواستند تا مجموعه‌ای از تفسیرهای بازار را بخوانند و سپس روند تغییر قیمت‌ها در روز بعد را پیش‌بینی کنند. گروهی که متون شامل استعاره عامل را خوانده بودند، انتظار بیشتری برای ادامه روند تغییر قیمت در روز آینده داشتند، چون استعاره عامل، به طور ضمنی نشان‌دهنده اقدام عمدی یک موجود زنده هدفمند است. در واقع در اینجا استعاره برای سهامداران گمراه‌کننده عمل می‌کند و آنها بدون اینکه حتی بدانند در دامی می‌افتند که در قالب کلماتی ساده برایشان پهن شده است.

استعاره‌سازان در بازار سهام، تبلیغات، مذهب و سیاست همانند شکارچیان ماهر، از این پتانسیل استعاره، برای تاثیرگذاری بر تصمیمات افراد و اقناع آنها به طور کاملاً ناخودآگاه استفاده می‌کنند. آنها استعاره می‌سازند و به بهائی گزاف به مردم می‌فروشند. اگرچه استعاره‌ها، پنهان هستند اما زبان نیز مانند آینه‌ای است که اگر به دقت در آن بنگریم، حقیقت بسیاری از این استعاره‌ها را فاش می‌کند.

استعاره مانند شمشیر دولبه عمل می‌کنند؛ همانقدر که می‌توانند ویرانگر و مخرب باشند، نقش سازنده نیز دارند. مطالعاتی که به تحلیل متون و گفتمان علمی و آکادمیک پرداخته‌اند، بر نقش استعاره در آموزش مفاهیم پیچیده تاکید می‌کنند. به کمک استعاره می‌توان، با تلاشی کمتر، به شکلی موثرتر مفاهیم را به گستره عظیمی از مخاطبان انتقال داد.

 

استعاره

 

اما در علم حتی ممکن است استعاره‌ها به درستی عمل نکنند؛ به عنوان مثال، یکی از این استعاره‌ها که به کرات مورد انتقاد قرار گرفته است، استعاره «اثر گلخانه‌ای» است که اگرچه برای نشان دادن برخی جنبه‌های تغییرات اقلیمی به نظر کاربردی می‌رسد، با این همه این استعاره ( زمین به عنوان یک گلخانه) به طور ضمنی فضای گرم و دلچسب یک گلخانه را نیز تداعی می‌کند و قادر به نشان دادن پیچیدگی تغییرات اقلیمی نیست. در این استعاره تنها با تاکید بیش از حد بر گرمایش زمین، تاثیرات دیگر همچون اسیدی‌شدن اقیانوس‌ها نادیده گرفته می‌شود.

کلمات را می‌خوانیم، استعاره‌ها را زندگی می‌کنیم

محققان در طی سال‌های اخیر و در رشته‌های علمی مختلف (عصب‌شناسی، علوم اجتماعی، تاریخ، فلسفه علم، تعلیم و تربیت، روانشناسی، علوم کامپیوتری، علوم سیاسی، ادیان، ادبیات و …) با آگاهی از اهمیت و نقش استعاره، به مطالعه هر چه بیشتر این پدیده منحصر به فرد پرداخته‌اند و از نتایج این مطالعات، در تمامی این حوزه‌ها و گاه بدون در نظر گرفتن آثار مخربی که ممکن است به بار آورد، به کرات استفاده شده است.

استعاره در جهت دهی اجتماع

ما به لطف رسانه‌های اجتماعی روزانه در معرض بمباران استعاره‌های مختلف و جهان‌بینی‌های پنهان آن قرار داریم؛ هر فرهنگ، شخص و یا حتی هر محصولی در تلاش است استعاره خود را به هر نحوی به ما تحمیل کند و ما ناخودآگاه خریدار تمام این استعاره‌هاییم و چیزی که برای ما باقی می‌ماند، تعارض و کشمکش درونی و همیشگی است. اخبار روزمره‌ای که ما می‌بینیم، پر از استعاره‌های «عمدی» و با دقت انتخاب‌شده‌ای است که اهداف خاصی را دنبال می‌کند. خطابه‌ی هر سیاستمداری که در تلاش برای «اقناع» شما برای باور استعاره‌های آنهاست، توسط تیمی از مشاوران آماده شده است. هر محصولی که باعث شود شما باور کنید که به حد نیاز «کافی» نیستید، هیچ دغدغه‌ای بیشتر از فروش محصول بی‌کیفیت خود ندارد.

 

استعاره

 

با آگاهی از اینکه هر متنی که می‌خوانیم، علاوه بر معنای مستقیم خود، لایه‌های پنهان معنایی دارد که می‌تواند بر ذهن و روح و تفکر ما تسلط یابد، می‌توانیم در انتخاب آنچه قرار است «باور» کنیم، با دقت بیشتری عمل کنیم. کلمات را بخوانیم و بشنویم، اما هر استعاره‌ای را که می‌بینیم، باور و زندگی نکنیم.

 

 

نوشته

فرزانه بختیاری

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

این مقاله تأملی در باب ظرفیت و مشکلات برقراری و حفظ روابط عاشقانه و پرشور است و بر اساس نتایج سال‌ها کار تحلیلی با مراجعان مختلف نوشته شده است.

نوشته

این جستار با استفاده از پارادایمی روانکاوانه سعی بر روشن‌کردن رفتارها و تعاملات راس و ریچل در سریال «دوستان» و همچنین نحوه‌ی علاقه‌مند شدن آنها به یکدیگر را دارد.
از نظر زیگموند فروید، عشق صرفاً پیوند رمانتیک دو روح نیست، بلکه نمایشی پیچیده از نیروهای روانی است که ریشه در عمیق‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های ما دارند.

نوشته

نظرات

3 پاسخ

  1. ممنون از نویسنده محترم و تیم خوب مجله تجربه زندگی. موضوع خیلی خوبی بود و خوب بهش پرداخته شد.به نظر خیلی جای کار کردن و تامل داره این موضوع. خیلی از ضرب المثل های فرهنگ ما که مخلوطی از استعاره ها و نمادها هستن هم جای نقد و بررسی دارن چرا که به نظر میرسه خیلی جاها آسیب رسان بوده اند تا راه گشا.

  2. ممنون که اینجا هستید.
    بله دقیقا خیلی جای کار داره.
    البته متخصص‌هایی مثل خانم دکتر بختیاری دارن در این حوزه فعالیت می‌کنن و می‌شه به آینده‌ی این حوزه امیدوار بود.

  3. ممنون که اینجا هستید.
    بله دقیقا خیلی جای کار داره.
    البته متخصص‌هایی مثل خانم دکتر بختیاری دارن در این حوزه فعالیت می‌کنن و می‌شه به آینده‌ی این حوزه امیدوار بود.

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر