گویی نوشتن درباره شرم، شرمآفرین است. با وجود محدودیتهایی که در کلامی ردنِ شرم وجود دارد، تلاش میکنیم در یک سلسله نوشتار به مرور پژوهشهای انجام شده در این حوزه و توصیف آن از منظر روانشناختی و جامعهشناختی بپردازیم.
در نوشتار حاضر به چیستی شرم و تفاوت آن با احساسات دیگر پرداخته میشود.
شرم چیست؟
تصور کنید قرار است در جمعی از افراد مهم سخنرانی کنید. با وجود اینکه از قبل برای این سخنرانی آماده شدهاید، بسیار مضطرب و نگران هستید. عرق سردی روی پیشانیتان نشسته و احساس سستی در پاهایتان دارید. گونهها و گوشهایتان سرخ شده و احساس میکنید گلویتان خشک است. دلتان شور میزند که «نکند خراب کنم»، «نکند تمامِ مطالب را نگویم»، «نکند فکر کنند چیزی بلد نیستم»، «یک وقت آبروریزی نشود» و… . سعی میکنید خود را از تکوتا نیندازید و سرخی صورت را بپوشانید، اما این احساسات و افکار رفتهرفته بیشتر میشوند.
کودکی را در نظر بگیرید که لیوان آب از دستش افتاده و لباسش را خیس کرده است. مادر از آشپزخانه با عصبانیت سرش فریاد میزند: «خاک بر سرت، یه لیوان آب هم نمیتونی بخوری، دستوپاچلفتی!». در این موقعیت، کودک با چشمانی گریان، خود را در گوشهای پنهان میکند تا از قضاوتهای مادر در امان بماند.
یا فردی را تصور کنید که به خاطر ارزشهای اخلاقی جامعه و عقاید مذهبیاش، از رسوایی اخلاقیای که به بار آمده شرمگین است و برای رهایی از این ننگ و رسوایی، دست به خشونت علیه خود یا دیگری میزند.
شاید بارها و بارها سناریوهای مختلفی برای ما اتفاق افتاده باشد که در آن احساس کردهایم مورد قضاوتِ دیگران قرار گرفتهایم. در این موقعیت، به طور خودآگاه و ناخودآگاه، از روشهای مختلفی استفاده کردهایم تا احساس ضعف و درماندگی کمتری کنیم.
شرم هیجانی است که زیر پوسته پنهانِ روان میخزد و گاه سرخیِ آن بر چهرهمان مینشیند، سپس به سرعت سعی میکنیم آن را پنهان کنیم و از آن بگریزیم. شرم در پستوی روان پنهان شده و غالباً اجازه بیرون آمدن و رخ نشاندادن ندارد. شرم همچون مه غلیظی است که باعث کوری دید میشود و یا فشار زیادی است که وقتی بار سنگینی را به دوش میکشیم بر گُرده خود احساس میکنیم.
معمولاً شرم به طور ناگهانی ایجاد میشود و زمانی که محتوایی که باید پنهان میماند، ناگهان آشکار میشود. شرم به گونهای تجربه میشود که گویی نقابی که شخص برای پنهان ردن خود زده، به ناگاه برداشته شده و ضعفها و زشتیهایش برهنه و نمایان در معرض دید دیگران قرار گرفته است.
از طرفی، ادراک دیگران از آنچه قرار است پنهان بماند، به شدت -اما نه منحصرا- با حس بصری مرتبط است. دیگری که مشاهده میکند ممکن است یک شخص واقعی بیرونی، یا شیء (ابژهای) درونی، فردی تخیلی یا حتی خدا باشد. بنابراین حتی زمانی که کاملاً تنها هستیم میتوانیم احساس شرم شدید کنیم.
ژان پل سارتر مثالی از مردی میزند که از سوراخ کلید به درون اتاق سرک میکشد. ناگهان احساس میکند که صدای پا میشنود و فردی به درِ اتاق نزدیک میشود. صدای پای طرف مقابل، او را از فردی که در حال «نگاه کردن» بود، به فردی تبدیل میکند که در حال «نگاه شدن» است و در نتیجه از چشمچرانی خود شرمنده میشود. با اینکه هنوز کسی او را ندیده، او شرمنده میشود. به عقیده سارتر او شرمنده است، چراکه در حالتی است که گویی در معرض دیده شدن قرار گرفته است.
شاید به همین خاطر باشد که زمانی که فرد دیگری در موقعیت شرمآور قرار میگیرد، ما هم شرمنده میشویم و روی خود را برمیگردانیم یا آنجا را ترک میکنیم.
به نظر میرسد که اولین واکنش فرد در نتیجه احساس شرم، «پنهان شدن» است. این تمایل به پنهان کردن خود میتواند به صورت ذهنی یا جسمانی باشد. از منظر جسمانی، فرد خود را از دید دیگران پنهان میکند و سعی میکند دیگران او را نبینند و از نظر ذهنی، زمانی که محتوای شرمآور آنقدر سنگین است که فرد حتی در تنهاییاش هم نمیتواند به آن اجازه بروز بدهد، سرکوبش میکند و از به آگاهی درآمدن آن جلوگیری میکند. گویی که فرد در خود، یک «دیگری» را حمل میکند و نمیخواهد که او ضعفها و شرمهایش را ببیند. در واقع شرم با بخشی از «خود خصوصیِ ما» پیوند خورده که دیگر خصوصی نیست و تبدیل به «خودِ برهنه» میشود. بنابراین ما میخواهیم بر این برهنگی روانی پردهای بپوشانیم.
چیزهای زیادی برای ما وجود دارد که بالقوه از آنها خجالت میکشیم. علاوه بر جنبههای جنسی و پرخاشگرانه خود، شرم اغلب مبتنی بر احساس بیارزشی، بیکفایتی و حقارت است. شرم از طبیعت بدنی و به ویژه بدن جنسی ما، بارها توصیف شده است؛ اما در اتاق درمان تحلیلی –معمولاً پس از گذشت مدتزمان طولانی– نه تنها درباره شرم «متداول و اجتماعی»، بلکه درباره شرم مرتبط با این باور درونی که چیزی غیرطبیعی در بدن بیمار وجود دارد، میشنویم.
بخش زیادی از شرم درباره طبیعت بدن، به درون بدن مربوط میشود. «بدن کثیف است و آنچه درون آن است کثیفتر است.» احساسات، افکار، آرزوها و تخیلات خودآگاه و ناخودآگاه ممکن است کثیف، نفرتنگیز و زشت تجربه شوند و بنابراین باید از خود و از ابژه مشاهدهشونده (observing object) پنهان شوند.
آسیبشناسیهای مربوط به شرم غالباً همراه با اعمال محدودیت گسترده در خود و انعطافناپذیری ذهنی به دلیل نیاز به پنهان کردن و کنترل است. اگر اشکال مختلف شرم را مانند دانههای تسبیح در نظر بگیریم، رشته ثابتی که همه این اشکال شرم را به هم پیوند میدهد، وجود تنش بین این مسئله است که چگونه میخواهیم باشیم (خودِ آرمانی/Ideal Self) و چگونه خود را میبینیم (خود مشاهده شده/Observed Self). در واقع شرم ناشی از رویارویی با چیزی در خودمان است که میخواهیم نه جلوی چشم خود و نه در نظر دیگران باشد.
تفاوت شرم و احساس گناه
در زبان روزمره، اصطلاحات «شرم» و «احساس گناه» غالباً به جای یکدیگر برای توصیف احساساتی استفاده میشوند که مضر تلقی میشوند و بهتر است از آنها دوری گزید. با این حال تحقیقات زیادی نشان داده است که شرم و گناه، احساسات متمایزی هستند و پیامدهای متفاوتی با خود به همراه دارند. (برای مثال لانسکی، 2005؛ لوئیس، 1971؛ پیرز و سینگر، 1953؛ پولور، 1999)
شرم هیجانی است که وقتی احساس میکنیم ناکافی، ضعیف و ناتوان هستیم، تجربه میشود و از انفعال، درماندگی و احساس شکست ناشی می شود. اینکه فرد کمتر از چیزی است که آرزویش را دارد و از «ایدهآل ایگو» کوتاه میآید. به گفته هلن بلاک لوئیس، «تجربه شرم مستقیماً به خود مربوط میشود و در آن خود، کانون ارزیابی است. با این حال در احساس گناه، خود موضوع اصلی ارزیابی منفی نیست، بلکه چیزی که روی آن تمرکز میشود عمل اشتباه است.»
برای مثال فرد شرمساری را در نظر بگیرید که به خاطر مصرف زیاد مشروبات الکلی در شب قبل، به محل کارش دیر میرسد و مورد سرزنش قرار میگیرد. ممکن است او فکر کند: «عجب بدبختی هستم. چرا نمیتوانم خودم را کنترل کنم؟» در حالی که یک فرد مستعد احساس گناه به احتمال زیاد فکر میکند: «از اینکه دیر حاضر شدم احساس بدی دارم. من باعث ناراحتی همکارانم شدم.»
در حقیقت احساس گناه ناشی از عمل است. کسی کار اشتباهی انجام داده و از مجازات میهراسد و از این نظر، اعتراف به گناه آسانتر از شرم است، چراکه گناه نشاندهنده قدرت و اختیار است، حتی اگر غیراخلاقی باشد و سرزنش شود. اما اعتراف به شرم به معنی ضعف و ناتوانی خود و حتی معیوب بودن است و ممکن است باعث شرمِ بیشتر شود.
برخلاف احساس گناه، شرم مُسری است. درک شرم در دیگری بدون یادآوری تجربه شرمساری خودمان (و چه بسا تجربه مجدد آن) دشوار است. شرمِ شخص دیگر احساس شکست، حقارت و بیکفایتی ما را به یاد میآورد. اما از آنجایی که رفتار منجر به احساس گناه مختص یک فرد خاص است، معمولاً با تجربه شخص دیگر منعکس نمیشود.
تعدادی از نویسندگان و پژوهشگران (پیرز و سینگر، 1953؛ سندلر و همکاران، 1963) تلاش کردند شرم و احساس گناه را بر اساس پیوند با آرمان ایگو (Ego Ideal) و سوپر ایگو (Super Ego) متمایز کنند. بدین صورت که احساس گناه با احکام و ممنوعیتهای سوپر ایگو و تهدید به مجازات در صورت عدم رعایت یا نقض آنها پیوند میخورد، در حالی که شرم ناشی از انتظارات و خواستههای آرمان ایگو و طرد ناشی از عدم تحقق آنهاست.
شرم را میتوان محصول روابط بین فردی در نظر گرفت، در حالی که احساس گناه ناشی از تعارض اخلاقی درونی است. فروید با مطالعه تعارضات درونروانی ایگو، اید و سوپرایگو -اجزای سازنده ذهن- ادعا کرد که احساس گناه تنشی است که به خاطر عبور از سد سوپر ایگو ایجاد میشود. علاوه بر این، احساس گناه سنگ بنای عقده ادیپ شد (میل جنسی کودک به والد جنس مخالف و ترس همزمان از مجازات و تلافی والد همجنس) و همچنان نقش اصلی را در نظریه روانکاوی ایفا میکند. در حالی که شرم نقش «اولیه» و پریادیپالِ نیازمندی و دلبستگی را به خود اختصاص داد.
احساس گناه میل به بخشش را برمیانگیزد و از طریق اعتراف درصدد حل آن برمیآید، نه پنهان شدن. فردی که ناراحتی او مبتنی بر احساس گناه است، معمولاً درگیر این است که بفهمد چه کاری را اشتباه انجام داده است و سپس آن را جبران کند. ما در مورد اشتباه خود احساس گناه و نسبت به ماهیت خود احساس شرم میکنیم.
شرم در مقابل غرور
در حالی که غرور از لحاظ جسمانی و روانی به ما احساس قدرت و ارزشمندی میدهد، شرم باعث میشود از هر نظر احساس پستی، کوچکی، بیاهمیتی و بیارزشی کنیم. غرور در پی آشکار ساختن و تجلی خود است تا تحسینبرانگیز باشد، اما شرم همواره با تمایل به پنهان کردن و اجتناب از قرار گرفتن در معرض دید همراه است.
آنگاه که برداشت دیگران با آنچه دوست داریم خودمان را ببینیم مطابقت دارد، احساس غرور میکنیم؛ در حالی که اگر تصور کنیم که برداشت دیگران منفیتر از چیزی است که ترجیح میدهیم خودمان را ببینیم، شرم به وجود میآید. غرور باعث رشد عزت نفس و ظرفیت ذهنیمان و شرم باعث کاهش آن میشود.
ولیکن این سخن ادامه دارد…
احساس اینکه چیزی در من اشتباه است (من اشتباهیام)، گاز نامرئی و سمیای است که فرد شرمسار آن را نفس میکشد. وقتی زندگی خود را از طریق دریچه ناکافی بودن تجربه کنیم، در نشئه ناشایستگی و بیکفایتی زندانی میشویم. با حبس شدن در این بیلیاقتی خلسهوار، نمیتوانیم حقیقت واقعی خود را درک کنیم.
در این سلسله نوشتار تلاش خواهد شد به درک بیشتر این فضای شرمآگین بپردازیم و با بینش بیشتر تلاش کنیم نگذاریم تازیانه بیکفایتی و ناشایستگی بر پیکره وجودمان وارد آید و خود را از این زندان رهایی بخشیم.
منابع
Dearing, R. L., Stuewig, J., & Tangney, J. P. (2005). On the importance of distinguishing shame from guilt: relations to problematic alcohol and drug use. Addictive behaviors, 30(7), 1392–1404.
S. Freud, “On Narcissism: An Introduction” (1914), S.E., 14:67–102.
G. Piers and M. B. Singer, Shame and Guilt (New York: Norton, 1971), 63.
Wille R. (2014). The shame of existing: an extreme form of shame. The International journal of psycho-analysis, 95(4), 695–717.
3 پاسخ
مطلب خیلی خوبی بود .
ممنون میشم بیشتر درباره این موضوع بنویسید.
من نقص وشرم شدید دارم که منجر به اختلال اجتنابی شده سنم زیاده 35 خیلی ازار دهنده است میخاستم روانشناس خوب بهم معرفی کنید
سلام دوست عزیز، وقتتون بخیر
برای راهنمایی و مشاوره و همچنین دریافت وقت از مرکز تجربه زندگی میتونید به شماره واتسپ ۰۹۰۲۱۱۱۰۸۶۵ پیغام بدید تا همکارانم راهنماییتون کنن.