برای چندین دهه، به اوتیسم عمدتاً از دریچهی آسیبشناسی پرداخته شده است؛ بهعنوان «اختلالی پیچیده در رشد که بر رشد طبیعی مغز در زمینهی مهارتهای اجتماعی و ارتباطی تأثیر میگذارد و با الگوهای محدود و تکرارشوندهی در رفتار شناخته میشود». با این حال، دیدگاهی نوآورانه که ریشه در روانکاوی لکانی دارد، این نگاه متعارف را به چالش میکشد و پیشنهاد میدهد که اوتیسم صرفاً اختلالی برای مهار یا درمان نیست، بلکه ساختارِ ذهنی-سوژهای منحصر به فرد است. به بیانی دیگر نوعی شیوهی خاص از بودن که به هویت فرد و نحوهی بنیادیِ بودن او گره خورده است.
اوتیسم: ساختار سوژهای
در روانکاوی — بهویژه در چارچوبی که ابتدا توسط زیگموند فروید بنیان گذاشته و سپس توسط ژاک لکان گسترش یافته — هستی انسانی با «ساختارهای ذهنی» (بهگفتهی فروید) یا «ساختارهای سوژهای» (به تعبیر لکان) مشخص میشود. فروید در ابتدا سه ساختار اصلی را در جوامع غربی تشخیص داد: نوروز، انحراف جنسی، و روانپریشی؛ که همگی از «سازوکار روانی طرد» بهمثابه بنیانی ساختاری ناشی میشوند. لکان این نگاه را بسط داد و با رویکردی زبانشناختی-ساختاری توضیح داد که این سازوکارها، از طریق واسطهگری در رابطهی سوژه با ژوئیسانس (لذتمندی/رانه) و زبان، ساختار سوژه را شکل میدهند.
فرضیهی محوری در این نگاه نو آن است که اوتیسم بهمنزلهی ساختار سوژهای چهارمی است که قابل تقلیل به نوروز، انحراف جنسی یا روانپریشی نیست. این تمایز صرفاً بر نشانههای ظاهری استوار نیست، بلکه بر نوعی طرد بنیادین و ساختاری بنا شده است — سازوکاری که طرد اوتیستیک نامیده میشود.
درک طرد اوتیستیک: گونهای طرد رادیکال
برای فهم تمایز طرد اوتیستیک، لازم است جایگاه آن را در مدل فروید و لکان از واپسزدگی درک کنیم:
- بنیان واپسزدگی نخستین: در مدل فروید، واپسزدگی نخستین شامل دو فرایند بنیادین است: Ausstoßung (طرد اولیه/اخراج) و Bejahung (تأیید بدوی). «تأیید» (Bejahung) نوعی پذیرش حداقلی از نمادین است، از جمله از طریق حک نام-پدر، که برای ساختار نوروتیک ضروری است.
- نقش طرد روانپریشانه: در روانپریشی، لاکان معتقد بود که نام-پدر «طرد» میشود (Verwerfung)؛ بهمعنای طرد رادیکال پس از تجربهی نخست آن در فرایند تأیید. این طرد مانع ساختیابی نوروتیک میشود و روانپریشی پدید میآورد، که اغلب با «سوراخی در نظم نمادین» همراه است.
- یگانگی طرد اوتیستیک: طرد اوتیستیک در سطحی بنیادیتر قرار دارد؛ پیش از تأیید عمل میکند و محصول نمادین تأییدی برخاسته از طرد اولیه (Ausstoßung) را بهطور رادیکال طرد میکند. یعنی رابطهی حداقلی با نمادین که برای تأیید لازم است، اساساً برقرار نمیشود.
این تمایز مهم است، زیرا نشان میدهد طرد اوتیستیک مانند روانپریشی عمل نمیکند که نام-پدر را مستقیماً حذف کند؛ بلکه مانع از آن میشود که شرایط نمادینی که برای استقرار نام-پدر لازم است، اصلاً شکل بگیرند.

ابژه های طرد شدگی در اوتیسم: خصلت یگانه، لبه، و صدا
سؤال این است که چیزهایی در روان فرد اوتیستیک طرد شده یا از ابتدا وارد نظام نمادین (symbolic) نشدهاند. در رویکرد لکانی، طرد ( forclusion) به معنای عدم ورود یک امربنیادی به ناخودآگاه است، یعنی چیزی حیاتی برای شکلگیری ذهن و زبان، از ابتدا در روان فرد جای نگرفته است. سه مورد از طرد در اوتیسم به شرح زیر است:
خصلت یگانه (Unary Trait):
این مفهوم بهعنوان نخستین نشان نمادین برای سوژه توصیف میشود؛ عنصری ضروری برای ایجاد «تفاوت خالص» در نظم نمادین که به فرد احساس هویت میدهد، چرا که یک تفاوت بنیادی را ایجاد میکند—نه از راه مقایسه با دیگران، بلکه از طریق «علامتگذاری» خاص بودن فرد.
در رشد روانی نرمال، این ویژگی به فرد امکان میدهد وارد زبان و جهان تفاوتها شود. اما در اوتیسم، این علامت نمادین رد میشود. فرد اوتیستیک «تفاوت» را در ریشه نمیپذیرد.
این مسأله توضیح میدهد که چرا افراد اوتیستیک (بر اساس توصیفهای اولیهٔ کانر) تمایل شدید به یکنواختی و تکرار دارند—چرا که تفاوت و تغییر، آنان را دچار بیثباتی میکند.
برای مثال: یک کودک نوروتایپ یاد میگیرد: «من مادرم نیستم» یا «من این هستم، نه آن». اما کودک اوتیستیک ممکن است این علامتگذاری نمادین را رد کند، و در عوض به تکرار، نظم، و ثبات روی بیاورد.

لبهٔ سوراخ (درک خلأ) The Rim (of the Invocatory Drive)
لوران میگوید در طردشدگی اوتیستیک، ما تنها با یک سوراخ یا فقدان (hole) روبرو نیستیم، بلکه با سوراخی بدون لبه (rim) مواجهایم. لبه (rim) آن چیزی است که این سوراخ یا جای خالی را احاطه و قاببندی میکند.
در شرایط معمول روانی، افراد با کمک نمادپردازی، ابژههای جزئی میل (مثل ابژه a) یا نشانههای فرهنگی، این فقدان را قابلتحمل و سازمانیافته میکنند. لبه، مثل یک حد مرزی یا مرز حفاظتی عمل میکند که به ما اجازه میدهد با خلأ کنار بیاییم، بدون آنکه روان ما از هم بپاشد. برای مثال؛ در زبان، نمیتوانیم همه چیز را بگوییم، اما ساختار زبان (نحو، نشانهها، استعارهها) این فقدان را قابلزیست میکند. آن ساختارها مثل همان «لبه» عمل میکنند.
حال باید بپرسیم در اوتیسم چه اتفاقی میافتد؟ طبق تحلیلهای اریک لوران و ژاک آلن میلر از لاکان، در ساختار روانی اوتیستیک، اتفاقی بنیادین رخ میدهد:
فرد اوتیستیک با سوراخی بدون لبه روبهرو است. یعنی: خلأ یا فقدانی در تجربهاش وجود دارد (مثل همه انسانها)، اما هیچ ابژه، نماد، یا میانجیای برای کنترل، مهار، یا قاببندی آن خلأ وجود ندارد. نه «نام پدر»، نه زبان، نه دلالت، نه ابژههای میل… هیچکدام وارد نمیشوند تا این سوراخ را قابل فهم، قابل بیان، یا قابل تحمل کنند.
لبهی رانهی شنیداری (invocatory drive):
در نظریهٔ لکان، انسان دارای چهار نوع کشش (drive) است: دیداری، شنیداری (صوتی)، دهانی، و مقعدی. کششها، مسیرهایی هستند که میل از طریق آنها حرکت میکند. کشش صوتی (invocatory drive) همان کششِ مرتبط با صدا است—یعنی میل شنیدهشدن یا صدا درآوردن، مثلاً گریه کردن نوزاد، حرف زدن، آواز خواندن و غیره.
برای اینکه کششها به شکل روانی معنا پیدا کنند، نیاز است که یک ساختار داشته باشند. در اینجا، لبهٔ کشش یعنی مرز یا نقطهای که کشش از طریق آن وارد بدن و دیگری میشود: در کشش صوتی، لبه همان نقطهایست که صدا از بدن (مثلاً از گلو، دهان) خارج میشود و وارد جهان اجتماعی یا «دیگری» میشود. این لبه همچنین جاییست که میل به شنیدهشدن به زبان و گفتار متصل میشود.
در نظریهٔ مالوال، در اوتیسم صدا بهطور کلی طرد نمیشود (یعنی کودک میتواند صداها را بشنود یا تولید کند)، بلکه «لبهٔ صوتی» که این صدا را به دیگری و زبان متصل میکند طرد میشود.
- نتیجه این است که صدا معنا پیدا نمیکند،
- یا اینکه نمیتواند به گفتار تبدیل شود،
- یا اینکه صدا بیشازحد فیزیکی و تحملناپذیر میشود.
در نتیجه ارتباط کلامی قابل درکی اتفاق نمی افتد.
طیف زبانی اوتیستیک: فراتر از «نبود دیگری»
نقطهی محوری در نگاه لکانی به اوتیسم این است که «در اوتیسم دیگری وجود ندارد». این بدان معنا نیست که دیگران کاملاً غایباند، بلکه سوژهی اوتیستیک به دیگری بزرگ، بهمثابه:
- دیگریِ تصویر: که شناسایی خیالی (مثلاً در مرحلهی آینهای) را مختل میکند و مانع از شکلگیری من-ایدهآل میشود؛
- حامل شیء رانهای: که توانایی دیگری در نشانگذاری نمادین شیء و میانجیگری ژوئیسانس را حذف میکند؛
- زبان و فرهنگ: که دسترسی به نظم پیشینی نمادین را بهشدت محدود میسازد — دسترسیای که برای پیوند اجتماعی ضروری است —
دسترسی ندارد.
با این حال، روانکاوی لکانی تأکید میکند که افراد اوتیستیک «سوژههای زبان» هستند و اغلب بسیار پُرحرفاند. با اینحال، عملکرد زبانی آنها نه بر اساس منطق دال، بلکه بر پایهی «نشان» عمل میکند، نه «دال».

زبان نشانهای اوتیسم و تأثیر آن بر تجربهی زبانی
- تفاوت دال و نشان:
- دال (مانند واژگان در زبان معمول) از طریق تفاوت با دالهای دیگر معنا میگیرد، رابطهای انتزاعی دارد، و سوژه را میان گفتهی آگاهانه و بازگویی ناآگاهانه تقسیم میکند.
- نشان رابطهای پایدار و سخت با «مرجع عینی» دارد (مثلاً یک گربهی خاص یا دودِ حاصل از آتش). این نشانها الزاماً سوژه را تقسیم نمیکنند و حضور آن را ایجاب نمینمایند. استفادهی افراد اوتیستیک از نشانها، بر پایهی «تصمیم خودبسنده» انجام میشود و بهصورت «زبان رمزی خصوصی» درمیآید که در ابتدا برای دیگران نامفهوم است.
- پیامدهای زبان مبتنی بر نشان:
- نبود شکاف سوژه: فرد اوتیستیک «توسط دال تقسیم نمیشود»؛ ناآگاه او همیشه برای آگاهی در دسترس است. تمپل گرندین در این زمینه میگوید: «سرکوب رخ نمیدهد و انکار ناممکن است. موتور جستجوی من به تمام کتابخانهای از خاطرات حسی دقیق دسترسی دارد»»
- عینیت و سختی در معنا: این زبان نشانمحور باعث دشواری در فهم مفاهیم انتزاعی، ابهامها و تغییرات متنی میشود؛ زیرا معناها به مراجع خاص و موقعیتهای ویژه چسبیدهاند. برای مثال، گرندین صلح را نه بهعنوان یک مفهوم انتزاعی، بلکه بهعنوان تصاویری خاص همچون «کبوتر» یا «پیپ صلح سرخپوستی» میفهمد.
- زبان خبری و گسست عاطفی: زبان اوتیستیک اغلب بهصورت «زبان خبری» بروز مییابد؛ بیتأثیر از احساسات شخصی، لحن یا تفسیر عاطفی. این امر درک احساسات و طنز را برای فرد اوتیستیک دشوار میسازد و شکافی میان عاطفه و اندیشه ایجاد میکند.

رشد لبه: طیفی تشخیصی از اوتیسم
ژان-کلود مالوال طیفی تشخیصی از اوتیسم را پیشنهاد میکند که بر پایهی ساختوساز تکمیلی نوعی «لبهی نوین» بنا شده است؛ این لبه امکان کارکرد زبانی و مدیریت ژوئیسانس را فراهم میکند. این طیف، فراتر از دستهبندیهای روانپزشکی رایج (مانند “با عملکرد بالا” یا “پایین”) میرود و بر تفاوتهای ساختاری تمرکز دارد:
- نبود لبه: شدیدترین حالت اوتیسم، که در آن فرد مدام مورد هجوم ژوئیسانس قرار میگیرد و برای مهار آن به خودزنی یا خشونت متوسل میشود. زبان در این حالت بسیار محدود و پراکنده است.
- لبهی محافظتی: استفاده از اشیای سادهی اوتیستیک (مثل اشیای سختی که به بدن وصل میشوند) بهعنوان «سپر دفاعی» برای کنترل ژوئیسانس. در این مرحله، فرد با رفتار “روشن/خاموش” و نسبتدادن یک شی به یک نشان و سپس انکار آن، نوعی مهار ایجاد میکند و به زبان بهمثابه ابزاری برای کنترل جذب میشود.
- لبهی پویا: مرحلهای انعطافپذیرتر که شامل اشیای پیچیدهی اوتیستیک (مثل ماشین جویی)، «دوگانه» (ابزار ازپیشساختهی جذبشده) و رشد «علایق خاص» است. این علایق اغلب به مهارتهایی اجتماعی-ارزشی تبدیل میشوند (مثل تخصص گرندین در علم دام). این علایق توسط «دیگری ترکیبی» پشتیبانی میشوند — ماتریسی دوبعدی از نشانها.
- دیگری ترکیبی بسته: از زبانی خصوصی حمایت میکند، به تجربهی عاطفی درونی دسترسی میدهد اما برای تبادل اجتماعی ناکارآمد است.
- دیگری ترکیبی باز: اجازهی استفاده از زبان عقلانی-اجتماعی را میدهد که مورد تحسین اجتماعی قرار میگیرد، ولی اغلب فاقد عاطفه است و زبان را همچون رمز ماشینی بازتولید میکند.
- تخلیهی لبه: بالاترین سطح عملکرد، که در آن فرد از اشیای اوتیستیک دست میکشد و صرفاً به مهارتهای اکتسابی و ظرفیتهای زبانی خود اتکا میکند. این حالت به «قطب نامرئی» اوتیسم منجر میشود؛ جایی که افراد ممکن است «زندگی عادی» داشته باشند و گاهی حتی از غیر اوتیستیکها قابلتشخیص نباشند.

پیامدها برای درک و حمایت
رویکرد لکانی با نگاه به اوتیسم بهمثابه یک «ساختار ذهنی یگانه» با منطق و زبان خود، بر نکات زیر تأکید دارد:
۱. نامگذاری تأییدی (Affirmative Naming)
در روانکاوی سنتی، معمولاً اوتیسم بهعنوان نوعی «اختلال» یا «کمبود» در نظر گرفته میشود؛ اما دیدگاه لاکانی ــ بهویژه در خوانشهای جدید مانند اثرات ژان-کلود مالوال یا لئون برنر ــ میگوید:
به جای نگاه از بیرون (و طبقهبندی بر اساس نقصها)، باید از درون ساختار اوتیسم نگاه کنیم و آن را بهعنوان روشی مشروع برای بودن در جهان و تجربهی واقعیت بپذیریم.
به جای گفتن اینکه «اوتیسم مشکلی دارد»، بگوییم: «اوتیسم شیوهای خاص برای بودن و ارتباط است که منطق خودش را دارد». این چنین، ما بر تواناییها، الگوهای پردازش حسی خاص، یا سبکهای ذهنی ویژه اوتیستیک تمرکز میکنیم، نه فقط بر «مشکلات».
۲. فراتر از درمان بهسوی حمایت
در بسیاری از رویکردهای رایج مانند ABA (تحلیل رفتاری کاربردی)، هدف این است که کودک را به رفتارهای «نرمال» نزدیک کنیم. در مقابل، روانکاوی لاکانی میگوید:
هدف نباید «درمان» باشد، بلکه شناخت و حمایت از سبک خاص سوژهی اوتیستیک در بودن و رابطه برقرار کردن است.
مثلاً: اگر کودک اوتیستیک با وسواس خاصی از طریق نظم دادن به اشیا با دنیا ارتباط برقرار میکند، درمانگر لاکانی سعی نمیکند این «وسواس» را حذف کند، بلکه تلاش میکند بفهمد این نظمبخشی چه نقش نمادینی برای کودک دارد، و چگونه میتوان از این مسیر، با او ارتباط برقرار کرد.
به این ترتیب، درمانگر به ابداعات ذهنی کودک احترام میگذارد؛ یعنی به شیوههای خاصی که کودک برای محافظت از خود، تجربهی لذت، یا ساخت پیوند اجتماعی پیدا کرده است.
۳. شنیدن در آستانهی زبان (Hearing at the Threshold of Language)
افراد اوتیستیک بسیار حرف میزنند، فقط کافی است کسی آنها را بشنود.اما این شنیدن، شنیدن معمولی نیست. بلکه: درمانگر باید بتواند آنچه گفته میشود را بشنود، حتی اگر در سطح نشانهها (signs)، حرکات، تکرارها، یا آواها بیان شود و نه از طریق دالها (signifiers).
مثلاً: اگر کودکی دائماً یک کلمه یا حرکت را تکرار میکند، روانکاو سعی نمیکند فقط «متوقفش کند»، بلکه میپرسد:
این تکرار چه عملکردی دارد؟ آیا راهی است برای تنظیم اضطراب؟ یا شیوهای برای بیان چیزی نادسترس؟
سخن سردبیر
منبع
The autistic subject: On the threshold of language by Leon S. Brenne


