از دگر سوی دیوار تا جشنواره فجر: دفاع یا حمله

نوشته

جشنواره فجر امسال آن چنان از جهان واقعی و روزمره‌ی مخاطبین و حتی خالقان خود دور بود که به‌سختی می‌توان از فیلمی در آن اسم برد که ارزش تماشا داشته باشد.

فهرست مطالب

 

مقدمه

با تماشای فیلم «شب داخلی دیوار» که به­‌تازگی و به­‌طور قاچاق منتشر شد و بازی درخشان نوید محمدزاده و فیلمنامه درخشان وحید جلیلوند که شما را مسخ می­‌کند، بهانه­‌ای پیدا کردیم تا نگاهی روانکاوانه و انتقادی به این موضوع داشته باشیم. اینکه چرا این فیلم و یا فیلم‌­های این چنینی در جشنواره‌ی تازه به اتمام رسیده‌ی فجر حضور نداشته­‌اند؟

ابتدا نگاهی به جشنواره‌ی فجر و فیلم­‌های به نمایش درآمده در آخرین دوره‌ی این جشنواره می‌اندازیم و سپس نگاهی کوتاه به فیلم «شب داخلی دیوار» خواهیم داشت.

 

فجر همچون حمله

حال که جشنواره فیلم فجر تمام شد، بد نیست نگاهی به جشنواره، فیلم­ها و حواشی آن بیندازیم. بر خلاف سال‌های قبل که کارت جشنواره می­‌گرفتم و به کاخ جشنواره می­رفتم تا با منتقدان، خبرنگاران و شیفتگان سینما جشنواره را سر کنم، امسال تصمیم گرفتم در سینماهای عادی و بامردم به تماشای فیلم­ها بنشینم تا ببینم در سالن­‌های سینما و در میان مردم چه می‌­گذرد.

همواره نگاه روان‌کاوانه به برخی از جنبه‌های اساسی سینما وجود داشته و عده­‌ای معتقدند بدون نگاه روانکاوانه، فیلم ها به­‌طور مناسب قابل درک نیستند. منتقدانی که فیلم ها را با پارادایمی روانکاوانه نگاه می­‌کنند به چند وجه مهم آن می‌­پردازند: الف) تأثیرپذیری فیلم از ناخودآگاه عوامل سازنده از جمله نویسنده، کارگردان، بازیگران و غیره؛ ب) قدرت تأثیرگذاری فیلم که منظور تأثیر در ناخودآگاه مخاطبین است و ج) ویژگی‌های فرمی خود فیلم‌ها و ژانرهای خاص، به‌­عنوان مثال اینکه چرا به برخی از انواع فیلم‌ها، مانند فیلم­های ترسناک و یا اکشن، جذب می‌شویم؟

درباره‌ی مورد اول یعنی تأثیر فیلم از ناخودآگاه عوامل، بنیادین‌ترین رویکرد روان‌کاوی به سینما این است که اساس ساخت یا تماشای یک اثر هنری به آرزوها و امیال رانده­‌شده در ناخودآگاه بر می‌­گردد. روان­کاوی بیان می­‌دارد که ایجاد یک اثر هنری نوعی مکانیزم دفاعی روان است. اولین بار فروید بود که برخی مکانیزم­‌های دفاعی روان را مشاهده و نامگذاری کرد. انتخاب واژه‌ی دفاع اشتیاق فراوان وی در استفاده از استعاره‌­های نظامی را نشان می‌­دهد. وقتی او می­‌خواهد روانکاوی را برای مردم دلپذیر کند و یا آن را در مقاصد آموزشی به کار گیرد به­‌کرات عملیات روان­‌شناختی را با مانورهای تاکتیکی نظامی و اهداف نظامی و جنگ­ها را در ارتباط با عقده­‌ها مقایسه می­‌کند. فروید مشاهده کرد که دفاع­ها در سراسر کارکردهای رفتاری انسان بالاترین نمود و ارزش را داراست. (نانسی مک ویلیامز، 2011)

در مورد فیلم­‌ها و آثار هنری نظر روانکاوان بر این است که دفاع استفاده‌­شده توسط هنرمندان برای به وجود آوردن یک اثر هنری، «والایش (تصعید)» است. والایش اشاره به یک دفاع سودمند دارد که طبق تعریف، بیانگر راه حلی خلاقانه، سالم، جامعه­‌پسند و سودمند در حل تعارض‌­های باطنی میان امیال نخستین و نیروهای بازدارنده است. والایش برچسبی بود که فروید برای اولین بار در سال 1905 تجلی تکانه­‌های زیستی (امیالی مانند مکیدن، خوردن، جنگیدن، مقاربت، نگاه به دیگران و دیده شدن توسط آنها، ضرب و جرح و غیره) در یک جایگاه اجتماعی ارزشمند دانست. به‌­طور مثال فروید گفته است که یک دندانپزشک شاید خویی آزارگرانه، یک هنرپیشه میل به عورت­‌نمایی و یا یک وکیل آرزوی کشتن دشمن را والایش می­‌کند.

حال سؤال اینجاست که چهل و دومین جشنواره‌ی فیلم فجر نیز می‌­تواند والایشی از خواستگاه روانی سازندگان فیلم­‌ها باشد؟ آیا اساساً فیلم‌­های نمایش داده شده در چهل و دومین جشنواره‌ی فیلم فجر را می­‌توان با جهان­‌بینی روانکاوانه نیز تماشا کرد؟ پاسخ مشخصاً منفی است .

اگر به تماشای فیلم های جشنوارة چهل و دوم نشسته باشید، خیلی زود متوجه می­‌شوید سازندگان فیلمها نه تنها از امیال و آرزوهای ناهشیار خود روایت نمی­‌کنند بلکه ناتوان در برقراری ارتباط و اثرگذاری در ناهشیار مخاطبین خود هستند. چراکه نه‌­تنها ربطی به جهان ناخودآگاه مخاطبین ندارند بلکه با جهان آگاهانه‌ی مخاطبین نیز ارتباطی ندارند. گویی تمامی فیلم‌ها سفارشی از یک دیدگاه و خواستگاه خاص است که هیچ ارتباطی با جهان واقع ندارد. اکثر  فیلمسازان جشنواره همچون کودکی که در موضع پارانوئید –اسکیزوئید قرار گرفته، خود را غرق در فانتزی­‌های غیر واقعی کرده­‌اند و مشخصاً هیچ کسی با فانتزی های کودک (فیلمساز) به اندازه‌ی خود او ارتباط برقرار نمی­‌کند. شاید این غیر واقعی بودنِ فیلم­ها ناشی از همه­‌توانیِ1 توهم‌گونه‌ی متولیان آنها باشد.

فیلم «آبی روشن» اثر بابک لطفی خواجه پاشا نه­‌تنها کوچکترین ارتباطی با زندگی روزمره‌ی انسان های این مملکت ندارد، حتی هیچ ربطی به جهانِ خود فیلمساز نیز ندارد و پر است از کلیشه های ایدئولوژیک که ارتباطی با مخاطب برقرار نمی­‌کند. شاید تنها قسمت فیلم که ارزشِ تماشا دارد خرده روایتی است از سرباز وظیفه‌­ای که متهم خود را گم می­‌کند – و افسوس که آن هم دچار شعار زدگی می‌شود- و با متوسل شدن به امامزاده‌­ای دور افتاده متهم را پیدا می­‌کند. همین­قدر خالی از هرگونه داستان­‌سازی یا توجیه!

چه بسا در سینماهای شهر، مخاطبان در اواسط فیلم از جای خود بلند می‌­شدند و سالن سینما را ترک می­‌کردند- حداقل در سینمایی که من فیلم را دیدم اینگونه بود.

«صبح اعدام» اثر افخمی که در کمال ناباوری، سیمرغ هم برده- آن هم نه یکی بلکه چندتا-  نه‌تنها بدترین فیلم افخمی است، بلکه بدترین فیلم جشنواره است که  مشخصاً خود فیلمساز نیز به حرف های فیلم ایمان ندارد. از مشکلات تکنیکی، میزانسن آماتور و فیلم­برداری افتضاح فیلم که بگذریم، فیلمنامه را کجای ذهنمان می­‌توانیم قرار دهیم؟ البته که من متخصص این مسائل نیستم اما دیدن چند نفری در سینما که با گوشی­‌های خود بازی می‌­کردند، آن هم جشنواره‌ی فجر که مردم عادی هم سینه فیل هستند و شاید متخصص‌­تر از آقای افخمی ب­اشند، صحه بر آن می‌­گذارد­. بماند که اکثریت مخاطبین فیلم از قشری بودند که جریان فکری جشنواره را می­‌پسندید ولی همان­ها هم طبق گفتگوهایی که با آنها داشتم، نمی­توانستند با فیلم ارتباطی برقرار کنند. عجبا که فیلمساز پس از دریافت جایزه می‌­گوید بقیه به من حسادت می­‌کنند و فیلم‌های من عالی است که گویی جناب افخمی از هر سازکار دفاعی استفاده می­‌کنند الا والایش!

جشنواره پر است از این دسته فیلم ها: «قلب رقه»، «شکار حلزون»، «پرواز 175» ، «احمد» ، «ظاهر» و غیره، همه و همه شعاری و غیر واقعی بودند. هیچ کدام جهان مخاطب را نمی­‌خواستند درک کنند. به‌­عنوان مثال «قلب رقه» را مقایسه کنید با «به وقت شام» اثر حاتمی‌­کیا، هر دو فیلم روایت­گر مبارزه با داعش است. هر دو از یک جریان فکری و در یک ژانر اما با به وقت شام، گریه می­کنیم و به قلب رقه بیشتر می­خندیم. این را گفتم که بدانید بحثی در مورد درستی یا غلطی این جریان نداریم بلکه به سینما به مثابه‌ی سینما و با عینکی روانکاوانه نگاه کنیم. «قلب رقه» نه سینماست و نه می‌تواند با پارادایمی روانکاوانه بررسی شود چون اساساً جایی در روان ندارد. شاید تنها فیلم سفارشی موفق، «مجنون» ساخته‌ی مهدی شاهمحمدی بود که آنقدر تکنیک­ها دقیق و درست به اجرا در آمده بودند و فیلمنامه سینمایی بود و داستان تعریف می‌­کرد که در میانِ این همه فیلمِ یک دست و غیرقابل دفاع، کمتر توی ذوق می‌زد.

چند فیلم مستقل جشنواره نیز از کیفیت مناسبی برخوردار نبودند. «صبحانه‌ی زرافه‌ها» ساخته‌ی سروش صحت با کمدی خاص او و شوخی های جنسی و یا موقعیت استفاده از مخدر تاحدی موفق در خنداندن مخاطب شده بود، همچنان فضای فیلسوفانه‌ی صحت در فیلم دیده می‌شد و با ارفاق می­توان گفت والایشی از سوی کارگردان است اما از آنجایی که اساسا فیلم گیشه‌­پسند است باز هم ناتوان در برقراری ارتباط با مخاطبین خود است و در بهترین حالت یک فیلم متوسط باشد که ارزش یکبار دیدن را دارد. این فیلم را مقایسه کنید با فیلم قبلی کارگردان «جهان با من برقص» تا متوجه تفاوت بشوید. «بی بدن» از مرتضی حسینعلی‌­زاده از انسجام فیلمنامه برخوردار نیست، هرچند الناز شاکردوست بازی بیش از انتظاری داشت اما تنها با ایجاد حاشیه توانست مخاطبینی همراه خود کند. «تمساح خونی» ، «دو روز دیرتر» و «شه سوار» رسماً مبتذل­‌اند. «نبودنت» پر است از ضعف فیلمنامه و کارگردانی. « نوروز» محترم است چراکه از یکی از مهم­ترین سنت‌های ما ایرانی­ها می‌­گوید اما به جز علی نصیریان هیچ چیز ندارد و با جلوه‌­های ویژه‌ای که در دهه‌ی 30 میلادی می‌­دیدیم بیشتر حوصله سر بر بود تا سرگرم‌کننده.  بقیه‌ی فیلم­ها حتی ارزش نوشتن نیم خط را هم ندارند.

شاید تنها سه فیلم قابل ستایش در جشنواره دیده شد. پرویز خان با بازی بی­‌نظیر پورصمیمی که درنقش پرویز دهداری از به یادماندنی ترین نقش-پرتره‌­های بعد از انقلاب است، فیلم‌نامه‌ای منسجم و قوی دارد و قطعاً والایش تمامی عوامل است. گرچه که باز هم سرمایه‌ی خود را از یک سازمان دولتی تهیه کرده اما خوشبختانه ربطی به جریان فکری تهیه­‌کننده ندارد و راه خود را در پیش گرفته است. «پروین» که توانسته چهره­ای مناسب از شاعر بزرگ کشورمان نشان دهد و «آپاراتچی»، علارغم تمام کمبودهایشان مشخصاً والایشی از فیلمساز هستند. قصه مخاطب را می­‎‌خنداند و توانسته بود با حداقل امکانات حضوری جذاب در جشنواره داشته باشد. هرچند که اگر این فیلم در چشنواره‌ی سال پیش بود قطعاً جزو ضعیفها شمرده می­‌شد اما خوب در این آشفته بازار، فیلم محترمی است.

جشنواره‌ی 42 بی‌کیفیت‌­ترین جشنواره‌ی تمام دوران بود. فیلم‌های حاضر در جشنواره شایستگی حضور در آن را نداشتند و اکثریت مردم که برای تماشای فیلم‌های جشنواره رفتند، در اکثر ساعاتی که در سینما گذراندند چیزی جز وقت تلف­‌کردن عایدشان نشد.

مورد دیگری که شاید مخاطبین را آزرده‌خاطر کند تعلق گرفتن جوایز جشنواره به فیلم‌های ارگان‌هایی همچون فارابی، اوج، سازمان تبلیغات و روایت فتح است. ارگان‌هایی که برای من محرز شده است هیچ منطق مسلط غنی­‌سازی در آنها وجود ندارد. همچنین نسبت به فیلم­هایی که از لحاظ کیفیت فنی وضعیت بهتری داشته­ و با  استقبال حدودیِ مخاطبین مواجه بودند، بی‌توجهیِ کامل شد. امری که مخاطبین بیشتری را از سینما و جشنواره دل­‌زده می­‌کند. گویی برگزارکنندگان جشنواره بیشتر از مکانیزم دفاع روانی، قصد حمله به روان مخاطبین را دارند.

ریچارد آلن (2009) می‌گوید: «نظریه‌های روانکاوانه‌ی ارتدکس بر رابطه بین خلق آثار هنری، تمایلات جنسی و  ناخودآگاه، برای تفسیر هنر استفاده کرده است. همچنین تمرکز روانکاوی بر ماهیت و شخصیت تماشاگر فیلم است. از دیدگاه روانکاوی این دو ارتباط نزدیکی با هم دارند. فروید تنها به دنبال توضیح معنای اثر هنری و ارتباط آنها با هنرمند –  اینکه هنرمند چه می‌کند و چگونه هنر هم برای هنرمندان و هم برای مخاطبان عمل می­‌کند – نبود، بلکه او به دنبال این بود که توضیح دهد چرا مخاطبان از این آثار استفاده کردند، علاقه به چنین آثاری نشانه‌ی چیست و اینکه چگونه و چرا هنر می‌­تواند خیالات، آرزوها و خواسته‌­ها را منتقل کند. اساسی­‌ترین ادعای زیربنای رویکردهای روانکاوانه نسبت به فیلم این است که خلق و تجربه‌ی فیلم بر اساس خواسته­‌ها و آرزوها و کارکردهای روان است.

دگرسوی دیوار

اگر به­ عنوان انگلیسی فیلم «شب داخلی دیوار» نگاه بیندازیم عنوان «دگر سوی دیوار2» به چشم می‌خورد.

اگر کمی روانکاوی خوانده باشید با شنیدن این عنوان به یاد عنوان کتاب زیگموند فروید «دگر سوی اصل لذت3» می‌­افتید. کتابی که در آن فروید به‌طور مفصل به دو موضوع پراهمیتِ اجبار به تکرار و سائق مرگ پرداخته است.

فیلم داستان مردی است (علی) که بینایی خود را برای محافظت از یک متهمِ تازه دستگیر شده از دست داده و به تکرار در فانتزی­‌اش به محافظت از یک متهم (لیلا) می­پردازد که از دست مأموران اطلاعاتی فرار کرده و به خانة او پناه آورده است. در سکانس ابتدایی فیلم می­بینیم که اقدام به خودکشی علی با ورود سرایدار خانه متوقف می­شود. سرایداری که اطلاعاتی درباره‌ی لیلا به او می‌­دهد و از لحظه ای که علی این خبر را می­‌گیرد سائق مرگی که او را به سمت خودکشی برده بود گویی جای خود را به زندگی می­‌دهد و با ورود لیلا به صحنه نیروی زندگی بیشتر می­شود.

گویی علی که انگار ما هستیم قرار بر مواظبت از لیلای هیستریک دارد و این  مراقبت به او زندگی می‌­بخشد. نکته‌ی مورد تأمل دیگر در فیلم حالت توهم‌­گونه‌ای است که علی در آن قرار دارد و در فانتزی خود نیز به تکرار مواظبت از لیلا می‌­پردازد که گویی اجباری به تکرار دارد. همچون همه‌ی ما که در موقعیت‌های اجتماعی به‌اجبار به محافظت از آسیب‌دیدگان تحت تعقیب هستیم و این محافظت برای ما زندگی است. شخصیت‌­پردازی و لایه‌­های پیچیده‌ی فیلمنامه چه از دیدگاه روانکاوانه و چه از دیدگاه سینمایی جای بحث و گفتگوی فراوان دارد و این گفتمان زمانی شکل می‌گیرد که فیلم یا هر اثر هنری از روان هنرمند متأثر و واقعی باشد.

سخن پایانی

جشنواره فجر امسال آن چنان از جهان واقعی و روزمره‌ی مخاطبین و حتی خالقان خود دور است که به‌سختی می‌توان از فیلمی در آن اسم برد که ارزش تماشا داشته باشد. سینمای ایران همواره سرشار از خلاقیت و آثار فاخر بود اما در وضعیت فعلی که فرهادی در ایران فیلم نمی­‌سازد. سیدی و روستایی ممنوع‌­الکار هستند و تنها افخمی‌­ها می‌­توانند فیلم بسازند، برای خود من بهتر است از کاخ جشنواره به سینماهای سطح شهر و از سینماهای سطح شهر به تلویزیون خانگی خود پناه ببرم و فیلمهایی مانند «شب داخلی دیوار» را ببینم تا اینگونه حداقل خشم کمتری تجربه کنم. جریان فعلی سینمای ایران به ما می­‌گوید فیلم‌هایی که از روان هنرمند برخواسته است جایی در سینماها ندارد و هر فیلم خوبی به طور قاچاقی پخش خواهد شد. پس شاید بهتر است مانند ژاک لوک گدار، خودمان دوربین‌های تلفن‌های همراه را به دست بگیریم و بی­‌گدار به آب بزنیم.

 

1-omnipotence

2-beyond the wall

3- beyond the pleasure principle

نوشته

عرفان امیربیگی

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

در این مقاله با نگاهی روانکاوانه به فیلم The Truman Show، ساخته پیتر ویر، بررسی می‌کنیم چرا افراد یک اثر هنری را به شیوه‌هایی گاه متناقض تجربه می‌کنند.

نوشته

کتاب هنر همچون درمان، اثر آلن دوباتن و جان آرمسترانگ، هنر را فراتر از زیبایی‌شناسی، به‌عنوان ابزاری درمانی می‌بیند که با هفت کارکرد اصلی مانند به‌یادآوردن، امید و خودشناسی، به بهبود روان انسان کمک می‌کند.

نوشته

جلسه‌ی سوپرویژن نیز مانند جلسه‌ تراپی، چارچوب و قواعد خاص خود را دارد که توسط سوپروایزر مشخص می‌شود. در این مقاله به چیستی و اهمیت دریافت سوپرویژن برای حرفه‌ی روان‌درمانگری پرداخته‌ایم.

نوشته

نظرات

یک پاسخ

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر