کرونا پرشتابتر از هر دوندهای از راه رسید و متاسفانه جان بسیاری از انسانها را برای همیشه ربود. حالا فرصتی است تا درباره فرآیند پر اشک و آهی حرف بزنیم که فروید در مقاله «ماتم و ملانکولیا» از آن بهعنوان «سوگ» یاد میکند.
چه اتفاقی در سوگ میافتد؟
یکی از سؤالهای پرمایه این است که چه چیزی سوگ را تا این حد دردناک میکند؟ طوری که اگر با کسی روبرو شویم که ناراحت است میگوییم «مگه کسیات مُرده؟». این نه یک کنایه معمولی، که جملهای پیشبینیکننده است. گویی از قبل خودمان هم میدانیم کسی که عزیزش را از دست بدهد، لاجرم غصهدار میشود.
معمای سوگواری را میشود با چند پاسخ مهم حل کرد. ما معمولاً روی ابژههای محبوبمان از نظر روانی سرمایهگذاری میکنیم. وقتی ابژه از دست میرود (مثلاً میمیرد)، باید انرژی را از روی آن برداریم و با سرمایهگذاری دوباره در جایی دیگر، از هدررفت انرژی روانیمان جلوگیری کنیم.
اگر به شما بگویند بانکی که در آن پول زیادی را گذاشته بودید، حالا دیگر وجود خارجی ندارد، چه احساسی پیدا میکنید؟ احتمالاً اول بعد از آن که خندهای ناباورانه سر میدهید، دست به دامان وهم و خیال میشوید و چنین اتفاقی را انکار میکنید! درست مثل وقتیکه عزیزی را از دست میدهیم و با گفتن جملههایی مثل «نکنه من خوابم؟ اون برمیگرده، نمرده فقط حالش بد شده و…»، نشان میدهیم که چقدر تحمل فقدان سخت است؛ آنقدر که رخ دادنش در واقعیت را انکار میکنیم بلکه کمی زمان بخریم تا کمکم با واقعیت روبرو شویم. در این صورت است که میتوانیم انرژی سرمایهگذاری شده را آهسته و بی کلنجار، از روی ابژه برداریم.
در روزهای ابتدایی سوگ، شاهد سرمایهگذاری فرد سوگوار روی اشیا و یادگاریها، محلهای مشترک دیدار (خانه قدیمی)، آلبوم، پیامهای ردوبدل شده، یادداشتهای گذشته و… خواهیم بود که همگی بهنوعی با ابژه غایب ارتباط دارند. حتا تصویرسازیها و مرور خاطرات هم در کنار این موارد، برای فرد کارکردهایی دارند؛ تمام این کارها کمک میکنند تا حضور ابژه (حتا به شکل خیالی) طولانیتر شود. این مدتزمان، مجالی را فراهم میکند تا شخص بتواند با فقدان روبرو شود و بپذیرد که عزیزش دیگر کنار او نیست. به لطف همین «پذیرش» است که ایگو و انرژیهای ازدسترفته میتواند برگردد و در اختیار خود فرد قرار بگیرد تا آنها را صرف فعالیتهایی کند که قبلاً انجام میداده است.
سوگ وقتی رخ میدهد که محبوبی را در دنیای واقعی از دست بدهیم. دراینصورت، غمگین شدن در غیاب او، طبیعی جلوه میکند. بهطور خلاصه میتوان گفت همیشه یک دلبستگی اولیهای نسبت به ابژه وجود دارد و روی آن سرمایهگذاری روانی میشود، ابژه از دست میرود، فرآیند سوگ آغاز میشود، شخص سوگوار بهمرورزمان میتواند انرژی روانیاش را روی ابژه جدید سرمایهگذاری کند؛ درنهایت بعد از گذشتن سوگواری، ماتم هم از بین میرود.
مرزهای سوگ و ملانکولیا
نمیشود از سوگ گفت و درباره افسردگی (به زبان روانکاوی: ملانکولیا) سکوت کرد. بنابراین لازم است با تفاوتها و شباهتهای سوگ و ملانکولیا آشنا شویم.
فرد سوگوار بهطور آگاهانه میداند که هیجانهای ناخوشایندش (غم، تأسف، خشم و…) معطوف به کدام فقدان است؛ او خبر دارد که چه کسی دیگر کنار او نیست. درحالیکه در ملانکولیا، فرد نمیداند چه چیزی را ازدستداده است. همینجاست که گره میفتد به کلاف ملانکولیا! حتا ممکن است شخص زنده هم باشد اما فرد افسرده، دیگر «عشق» آن ابژه را نداشته باشد.
با فقدان ابژه محبوب، شخص نشانههایی را بروز میدهد که شامل: تغییر نگرش فرد به زندگی، اختلال در کارکردهای اساسی مثل خوردن، خوابیدن و… میشود.
گاهی همین تابلوی بالینی (با نشانههای بیشتر و شدیدتر) را میبینیم درحالیکه فقدان نه در جهان واقعی، بلکه درون خود فرد قد علم کرده است؛ آنهم از طریق همانندسازی با ابژهای که نسبت به آن احساسات دوسوگرانهای (خشم و عشق) وجود دارد. در این افراد، دلمردگی و اندوه غلیان میکند، علاقه به دنیا متوقف میشود، ظرفیت مهرورزی کاهش مییابد، فعالیتهای روزمره با بازداری مواجه میشوند و از همه مهمتر حرمت یا عزتنفس شخص آسیب میبیند. (مورد آخر در سوگ بهنجار بروز پیدا نمیکند). تکههای پازل را که کنار هم بگذاریم، به تصویر ملانکولیا میرسیم.
ممکن است ملانکولیا را با سوگواری بهنجار اشتباه بگیریم. اما در عین شباهتهایی که باهم دارند، تفاوتی مهم به ما میگوید که از جایی به بعد راهِ این دو از هم جدا میشود. زمانی که فرد ملانکولیا، با حمله به خود (سرزنش، رفتارهای تنبیهی و…) دستوپنجه نرم میکند، شخص سوگوار هنوز احترام به خود را حفظ کرده است.
شاید در ملانکولیا هم انتظار داشته باشیم که بعد از گذر زمان، فرد انرژیهای ازدسترفتهاش را پس بگیرد؛ اما موانعی وجود دارد که اجازه نمیدهد این آرزو محقق شود و هیجانهای ناخوشایند به خط پایان برسند. انگار با زخمی رهاشده مواجه هستیم که هرگز مرهمی برای آن وجود نداشته است!
در نگاه فرد سوگوار، جهان خارج است که معنا و لذتی ندارد، در ملانکولیا اما این ایگو یا به زبان سادهتر دنیای درونی اوست که فقیر و بیمحتوا شده است. به همین دلیل شاهد خودکمبینیهای شخص هستیم که با واقعیت هم تناسبی ندارند.
مسیرهای تسلی دادن به افراد سوگوار
روبرو شدن با شخص سوگوار، چالشهای خاص خودش را دارد و میشود گفت دو مسیر کارآمد و ناکارآمد وجود دارد که در ادامه به آنها میپردازیم.
درست وقتی مقابل شخص سوگوار نشستهایم، انگار در یک آن در ذهنمان قحطی واژه آمده است! یعنی همان موقعی که فکرمان یاری نمیکند و کلمهای برای تسلی پیدا نمیکنیم. حالا استیصال فرد تسلیدهنده برای ابراز همدلی خودنمایی میکند.
اما چند سؤال اساسی میتواند شرایط را برای ما روشن کند. از خودمان بپرسیم:
- آیا خودم ظرفیت روبرو شدن با مسئله سوگ را دارم؟
- آیا با احساس غمگینی خودم، راحت هستم یا نمیتوانم تحملش کنم؟
- آیا هنگام فقدان، تلاش میکنم خشم و ناراحتیام را به روی خودم نیاورم یا آن را میپذیرم؟
گاهی خودمان بهقدری آشفته میشویم که تازه زخمهای قدیمیمان سر باز میکند که دیدن و شنیدن رنج دیگری برایمان دشوار و حتا نشدنی میشود. بهخصوص وقتیکه سعی میکنیم گفتار فرد را قطع کنیم یا با گفتن جمله «گریه نکن» راه اشک و برونریزی هیجانیاش را سد میکنیم. بهتر است اسم این واکنشها را بگذاریم «بدترین کارهایی که نباید انجام دهیم!».
بدترین واکنشها به سوگ!
ما به بعضی از عادتها خو گرفتهایم؛ مثل وقتیکه عادت کردیم به فرد سوگوار بگوییم از مرور خاطرهها پرهیز کند. گاهی شخص میخواهد اندوهش را روایت کند ولی ما او را به طفره رفتن تشویق میکنیم تا هیچ خاطرهای از محبوبش را به یاد نیاورد مبادا حالش بد شود. درواقع تلاش میکنیم هر آنچه که مربوط به محبوب غایب بوده را بایگانی کنیم تا جلوی چشم نباشد! تشویق به فراموشی، فرآیند سوگواری را مختل میکند و میتواند باعث مشکلاتی در آینده شود. با این کار، ابزارهای کارآمد را از شخص میگیریم بیآنکه او را مهیا کرده باشیم!
هنوز اشتباه بزرگتری هم هست که فرقی با نمک پاشیدن روی زخم ندارد! همینکه شروع کنیم به مقایسه شخص سوگوار با خودمان. جملههایی مثل «من وقتی پدرم/ مادرم فوت کرد، خیلی زود عادت کردم. ولی تو از بس وابستهای و به خودت سخت میگیری که زندگی روزمره رو هم یادت رفته! خاک سردی میآره، چند روز بگذره یادت میره و…». جمله کلیشهای «روزگار انقد بد شده که خوب شد فلانی رفت و راحت شد!»، نهتنها مایه دلگرمی فرد سوگوار نیست بلکه داغ دل او را شعلهور میکند. مگر اینکه این جمله، آرزوی پنهان شما (مرگ خواهی برای خودتان) باشد و تازه آن را به زبان میآورید!
فراموش نکنیم که سن از دست دادن یک عزیز هم تأثیر زیادی در عمق ماجرا دارد. رنج خانم یا آقای چهلسالهای که پدر یا مادرش را در چهارسالگی ازدستداده است، هرگز با کسی که در بزرگسالی فقدانی را تجربه میکند، قابل مقایسه نیست. کودکان آسیبپذیرتر هستند و ممکن است درد و اندوه عمیقشان را تا سالها بعد همراه خودشان بیاورند. البته که همیشه میشود با کمک درمانگران حرفهای، این زخم را التیام داد.
بهترین پاسخ برای تسلی شخص سوگوار
بهترین پاسخ شاید پاسخ ندادن باشد! شنیدن و گوش کردن فعالانه، همدلی، دیدن رنج دیگری از نگاه او، کارهای بهظاهر سادهای هستند که نتایج بزرگی دارند. میتوانیم از جملات خود فرد استفاده کنیم و احساساتش را به او بازتاب بدهیم؛ مثلاً اگر میگوید «هیچوقت فکرشو نمیکردم این اتفاق بیفته»، میتوانیم بگوییم «احتمالاً به خاطر از دست دادن عزیزت شوکه شدی». البته جملات ما زمانی به دل شخص مینشینند که خودمان هم باورش داشته باشیم. یعنی جمله «حق داری ناراحت باشی» وقتی اثر میکند که بدانیم درد با غم همراه است.
یادمان باشد که همه، سوگ را یکسان تجربه نمیکنند. تفاوتهای فردی را با آغوش باز بپذیریم و به شخص سوگوار زمان بدهیم. شاید به خاطر همین است که وینیکات، روانکاو این جمله طلایی را میگوید: «این حقیقت که حل شدن غم، زیاد طول میکشد، نشانه بیکفایتی نیست بلکه حاکی از عمق روان انسان است». حالا نوبت ماست که عمق سوگواری را به رسمیت بشناسیم تا تسلی دادنهایمان افاقه کند!
درمان سوگ
یادداشت سردبیر: سوگ دورهی دردناکی است. وقتی عزیزانمان را میبینیم که سوگوار شدهاند، بیش از هرچیزی میخواهیم آنها را درحال درد کشیدن نبینیم. این ساختار روانی ماست که معمولا درد دیگران در مغز ما درد روانی ایجاد میکند و از طرفی ممکن است ما ظرفیت این درد مشترک را نداشته باشیم. با این حال سوگ بیماری نیست که درمان داشته باشد بلکه نپذیرفتن آن است که در ابعاد مختلف زندگی شخص اختلال ایجاد میکند. سوگ باید پذیرفته و احساسات آن تجربه شود تا شخص سوگوار پس از مدتی بتواند زندگی کردن با این فقدان را یاد بگیرد.
اگر فکر میکنید در این زمینه نیاز دارید از یک رواندرمانگر یا روانکاو کمک بگیرید و یا در جلسات گروه درمانی شرکت کنید، میتوانید به واتساپ کلینیک تجربه زندگی (989031492837+) پیام دهید.