نظریه روانکاوی و کاربرد آن در درمان، هر دو در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفتند. روانکاوی با اعتقاد بر این فرض که تعارضات ناهشیار ریشه مسائل روانی هستند، پیشنهاد میدهد که اگر این تعارضات به حیطه هشیاری آورده شوند، نشانهها (سمپتومها) کاهش پیدا میکنند. نظریه روانکاوی بارها مورد انتقاد و بازبینی قرار گرفته است، اما همچنان یکی از تأثیرگذارترین رویکردها در روانشناسی محسوب میشود.
در مجله تجربه زندگی به تعریف مختصری از روانکاوی، تاریخچه و کاربرد روانکاوی میپردازیم.
تاریخچه روانکاوی
تلاش برای یافتن پیشینه روانکاوی، همیشه به شخصیتی بلندآوازه یعنی زیگموند فروید ختم میشود. فروید عصبشناسی برجسته بود که به اقتضای شغلش با افرادی سروکار داشت که نشانههایی شبیه به جسمانیسازی داشتند. در آن زمان به این وضعیت هیستری گفته میشد. فروید که تحت تأثیر آثار همکار عصبشناسش، ژان مارتین شارکو بود، برای درمان این افراد با هیپنوتیزم، آزمایشاتی را از سر گرفت.
با بیشتر شدن علاقه فروید به هیپنوتیزم، او همراه ژوزف بروئر شیوهای از درمان را ابداع کرد که به افراد کمک میکرد خاطرات دردناک رویدادهایی را به یاد بیاورند که همزمان با شروع نشانهها اتفاق افتاده بودند. فروید و بروئر هر دو مشاهده کردند که نشانههای افرادی که با هیپنوتیزم شدن این خاطرات را به یاد میآورند و آزادانه راجع به آنها صحبت میکنند، کاهش پیدا میکند. در سال 1895 فروید و بروئر مقاله «مطالعات هیستری» را چاپ کردند و در آن موردهای بالینی را توصیف کردند که با روانکاوی درمان شده بودند. انتشار این مقاله از دید بسیاری اولین مطلبی است که در ادبیات روانکاوی مطرح شده است.
پس از مشکلاتی که در استفاده از هیپنوتیزم به وجود آمد، فروید بعدها این روش را کنار گذاشت و روشی به نام «تداعی آزاد» را جایگزین کرد. در این روش او از افراد میخواست تا راجع به هر آنچه به ذهنشان خطور میکند، آزادانه صحبت کنند و با تحلیل این صحبتها متوجه شد که میتواند به ریشه مشکلات روانی پی ببرد که هنگام کشف خاطرات واپسراندهشده با آنها [ریشهها] مواجه شده است. او برای توصیف رویکرد جدیدش به درمان و بنیانهای نظری آن، اصطلاح «روانکاوی» (Psychoanalysis) را ساخت.
به مرور زمان فروید نظریهاش را گسترش داد و اصلاح کرد. فروید همواره مدعی بود ترومای جنسی بر سلامت روان تأثیرگذار است، اما به تدریج علائم بیماران را نتیجه تعارض ناهشیار در نظر گرفت. در سال 1899 او کتاب «تعبیر رؤیا» را نوشت و در آن رؤیا را نتیجه این تعارض دانست. در نظریه او، رؤیا تلاش ناخودآگاهی است برای رفع تعارضات یا ابراز تمایلاتی که برای ورود به حیطه آگاهی بیش از حد تهدیدآمیز هستند.
در اوایل قرن نوزدهم مقبولیت عقاید فروید نزد سایر متفکران پیشرو در وین، محل کار و زندگی او، رو به افزایش بود. از برجستهترین این دانشمندان آلفرد آدلر، کارل یونگ و اتو رانک بودند که همگی به عضویت اولین گروه سازمانیافته روانکاوان به نام «انجمن روانشناسی چهارشنبه» درآمدند. این گروه بعداً به انجمن روانکاوی وین تغییر نام داد.
در سال 1909 فروید همراه یونگ به ایالات متحده سفر کرد و در آنجا طی سلسله سخنرانیهایی، روانکاوی را فراتر از مرزهای وین اشاعه دادند. اما پس از چند سال، چند تن از همراهان نزدیک فروید به تدریج با برخی نظرات او مخالفت کردند. برخی مانند آدلر و یونگ در ادامه نظریات و روش خودشان را برای روانکاوی معرفی کردند.
با آغاز جنگ جهانی اول، جنبش روانکاوی پیشرفت بزرگی حاصل کرد؛ به ویژه در انگلستان. سربازان بیشماری با علائم روانرنجوری جنگ معروف به استرس پس از سانحه (PTSD) از جنگ باز میگشتند. معلوم شد که روانکاوی در درک و درمان این مشکل با در نظر گرفتن گزینههای محدود روانپزشکی در آن زمان مؤثر است. عواقب جنگ فروید را بر آن داشت که به شکلی عمیق دربارهی نقش پرخاشگری در رفتار انسان تأمل کند. فروید به جای تمرکز بر غرایز جنسی به عنوان نیروی برانگیزاننده ابتدایی، نظریه اصلی خود را تعدیل و بر اصطلاحی که نام آن را غریزهی مرگ گذاشت، تأکید کرد.
با وجود درگیری با بیماری رو به گسترش، فروید تا لحظه مرگ در سال 1939 در حال بازبینی و اصلاح نظریهاش بود. تا آن زمان نظریه و روش روانکاوی جایگاهی بینالمللی یافته بود.
معرفی روانکاوی
تصور بسیاری افراد از روانکاوی، یک روش درمانی است که صرفا برای اختلالات و بیماریهای روانی به کار میرود. اما روانکاوی با بررسی نشانههایی که از ناخودآگاه سرچشمه میگیرند، ریشه مشکل را پیدا و درمان میکند. زیگموند فروید در مقاله رتمن آورده است که برای توضیح اینکه ناخودآگاه چگونه از کودکی تا بزرگسالی دستنخورده باقی میماند، به عتیقههایش که پس از صدها سال از زیر خاک دستنخورده بیرون آمدهاند، اشاره کرده است.
مفهوم ساده روانکاوی
فروید در کتاب «مفهوم ساده روانکاوی» آن را به شکل زیر توضیح میدهد:
«اکنون فرض کنیم بیماری دارید که از حالات روانی خاصی رنج میبرد و نمیتواند افکارش را در اختیار داشته باشد، یا آن که میان افراد غریبه احساس پریشانی و اضطراب شدید میکند. ممکن است در هر نوع تصمیمگیری و انجام کارهای معمولی احساس ناراحتی کند، بدون آن که از علت آن باخبر باشد.
یک روز پریشان و اندوهگین است، درحالیکه نمیداند این اندوه از کجا آمده. ممکن است اندوه او با یک تشویش شدید همراه شود و بعد از آن مثلا نتواند به تنهایی از یک خیابان عبور کند یا سوار قطار شود. او برای انجام برخی کارها با خود به کشمکش میپردازد، تا آنجا که ممکن است در کل از انجام آن کار صرف نظر کند.
یا ممکن است افکار بیمار منحرف شده و از اراده او سرپیچی کنند. افکار وی خود به خود روی مسائلی متوقف میشود که در نظر وی بیاهمیت و پوچ است؛ با اینهمه وی نمیتواند خود را از قید آنها رها سازد. افکاری ظاهرا پوچ و مسخره ذهن او را فرا میگیرند؛ مثلا مجبور میشود پنجرههای واقع در یک خیابان را بشمارد. هرگاه به کارهای سادهای مثل انداختن نامه در صندوق پست یا بستن شیر گاز دست میزند، لحظهای بعد به شک میافتد که آیا واقعا آن کار را انجام داده است یا خیر.
در ابتدا شاید این فقط یک وضع مزاحم باشد، اما رفتهرفته غیر قابل تحمل میشود و مثلا ممکن است پیش خود گمان کند بر اثر تنه زدن، کودکی را به زیر چرخهای اتومبیل انداخته و یا آدم ناشناسی را از بالای پل به رودخانه پرت کرده است. سپس از خود سوال میکند: «آیا من آن جنایتکاری نیستم که پلیس دنبالش میگردد؟»
بیمار نمیتواند این خیالات بیاساس را از خود دور سازد. برای وی کاملا روشن است که افکارش بیپایه و اساس هستند. او به کسی آزاری نرسانده، ولی اکنون حس ارتکاب گناه به قدرت و شدتی رسیده است که انگار واقعا یک جنایتکار است.
همچنین بیماران دیگری هستند که احساسات و عواطفشان با نیازمندیهای بدنی وی در کشمکش است. مثلا اگر بیمار مرد باشد، احساس میکند در برخورد با خانمها نمیتواند بین حرکاتش هماهنگی ایجاد کند، درحالیکه در موقعیتهای دیگر تمام حرکات و حالات بدنیاش در اختیارش بوده و مشکلی برایش ایجاد نمیکنند.
این گونه افراد همگی احساس میکنند بیمار هستند و باید به پزشک مراجعه کنند. پزشکان برای اینگونه ناراحتیها طبقهبندی جداگانهای تنظیم کردهاند: «نوراستنی – پسیکاستنی – فوبیا – آبسشن – هیستری». در این حالات پزشکان اعضای گوناگون بدن (مانند قلب، معده، روده، اندام جنسی) را که معرف عارضه (سمپتوم) هستند، معاینه کرده و متوجه میشوند هریک از آنها سالم هستند. آنگاه به بیمار توصیه میکنند در سبک زندگی خود تغییر ایجاد کند؛ مثلا اضافه کردن تفریح، ورزشهای سبک و نشاطانگیز، خوردن داروهای مقوی و غیره.
بر اثر اضافه کردن این توصیهها به سبک زندگی خود، فرد ممکن است یک بهبود زودگذر به دست آورد. البته برخی اوقات هم کوچکترین تغییری در حالش ایجاد نمیشود. حال احتمال دارد اطلاعاتی درباره جلسات روانکاوی به دست آورد و به روانکاو مراجعه کند. اینجا نقطهای است که روانکاوی شروع میشود.»
دقیقا در همان جایی که پزشکان مسئلهای را در بدن بیمار پیدا نمیکنند که کارکرد نامناسبی داشته باشد، نوبت آن میرسد که بررسی شود که آیا این مشکلات ناشی از رنجی در روان او است؟
نظریهها در روانکاوی
همزمان با شتاب گرفتن جنبش روانکاوی در اروپا و آمریکای شمالی، عقاید فروید با واکنشهای متفاوتی مواجه شد. بسیاری از منتقدانش در نهایت عقاید خودشان درباره نحوهی کارکرد ذهن را بر اساس جنبههایی از نظریه فروید سازماندهی کردند. بنابراین روانکاوی معاصر مجموعهای از رویکردهای کاربردی و نظری گوناگون اما مرتبط به هم است.
در ادامه با برخی از تأثیرگذارترین نظریههای روانکاوی تا امروز آشنا میشویم.
روانکاوی فرویدی یا کلاسیک
فروید معتقد بود که رفتارهای انسان توسط سائقهای زیستی یا غرایز برانگیخته میشود. او این غرایز را به دو دسته کلی تقسیمبندی کرد: اروس (Eros)، غریزه خودپایدار زندگی و تاناتوس (Thanatos)، غریزه خودویرانگر مرگ.
ساختار ذهن از نظر فروید
فروید در ابتدا مدلی توپوگرافیک از ذهن ساخت که معرف کارکردهای آن در سه سطح از هشیاری است:
هشیاری: شامل تمام آنچه شخص در یک لحظه مشخص از آنها آگاه است.
نیمههشیار: شامل خاطراتی که به راحتی وارد حیطه آگاهی میشود.
ناهشیار: تمام آنچه فرد در یک لحظه مشخص از آنها آگاه نیست.
ناهشیار همچنین دربرگیرنده خاطرات و تجربیاتی است که از حیطه آگاهی بیرون رانده شدهاند، زیرا باعث اضطراب بیش از حد میشوند یا بسیار دردناک هستند. فروید بعداً مدل ساختاری ذهن را که شامل نهاد (id)، من (ego) و فرامن (superego) است، ارائه داد.
نهاد (id): نهاد ابتداییترین جنبه شخصیت است که کاملاً در حیطه ناهشیار عمل میکند. کارکردش بر اساس اصل لذت است و به دنبال ارضای آنی سائقهای زیستی است، بدون توجه به دیگران یا ترس از قیود.
من (ego): من بخش عقلانی ذهن است که به تنظیم شخصیت کمک میکند. کارکردش بر اساس اصل واقعیت است و به دنبال ارضای خواستههای نهاد به روشهای واقعگرایانه و جامعهپسند است.
فرامن (superego): فرامن آمیزهای است از ارزشهای والدین و معیارهای اجتماعی که فرد آنها را در طول زمان جذب کرده است. کارکردش بر اساس اصل اخلاق است و فرد را به سوی تصمیماتی رهنمون میکند که از نظر اخلاقی درست و منصفانه هستند. اما فرامن کمالگرایانه عمل میکند و باعث میشود افراد به دنبال آرمانهای دستنایافتنی باشند. در افراد سالم، من میتواند خواستههای متعارض نهاد و فرامن را به شکلی سازنده مدیریت و سازماندهی کند، اما نظارت ضعیف من در اینباره زمینه را برای بروز تعارض درونروانی مهیا میکند. تعارض درونروانی به باور فروید منجر به اضطراب و سایر مسائل روانی خواهد شد.
جنبه مهم دیگر تلاشهای فروید، نظریه رشد روانیجنسی اوست. در این نظریه هر انسانی از پنج مرحله رشد شخصیت عبور میکند. این مراحل عبارتند از: دهانی، مقعدی، آلتی، نهفته و تناسلی.
از دید فروید در هر مرحله انرژی جنسی بر عضوی متفاوت از بدن متمرکز میشود (مناطق شهوانی) و شخص به دنبال کسب لذت جنسی از این اعضاست. او مدعی بود که اگر کودک در طول هر یک از این مراحل بیش از حد یا کمتر از حد تحریک شود، ممکن است در این مرحله تثبیت شود و آن را رشد نابهنجار نامید.
روانشناسی من (ego psychology)
این روانشناسی در اواخر دههی 1930 شکل گرفت. روانشناسان من از جمله هاینز هارتمن، آنا فروید و اریک اریکسون با بازبینی نظریه فروید بر توانمندی من (ego strength) و تأثیر محیط در رشد آن تأکید کردند. فروید من را در مرکز یک تعارض در جریان بین سائقهای درونی و واقعیت بیرونی قرار میدهد، اما به پیشنهاد هارتمن من نقش بسیار گستردهتری دارد. به عقیده او من همچنین در حیطهای عاری از تعارض و جدا عمل میکند و بر کارکردهای اجرایی مانند زبان، تفکر، یادگیری، حافظه و برنامهریزی نظارت دارد. هارتمن معتقد بود که رشد این جنبههای شخصیت تا حد بسیاری به شرایط محیط بستگی دارد.
در نظریه پیشنهادی اریکسون، جزئیات بیشتری از نحوه شکلگیری من توسط محیط اجتماعی در طی مراحل رشد فردی به چشم میخورد. درحالیکه مراحل روانیجنسی فروید بر نیروهای زیستی درونی متمرکز است، اریکسون نشان داد که محیط اجتماعی و بیرونی چطور در رشد فرد نمایان میشوند و من چگونه در تمام طول زندگی فرد به رشد خود ادامه میدهد.
آنا فروید، دختر فروید، بیشتر برای کار در زمینه مکانیسمهای دفاعی (راهبردهای ناخودآگاه من برای دفع اضطراب) شناخته شده است. اگرچه فروید برای شروع این مبحث تلاش کرد، آنا بیشتر مکانیسمهایی را که اکنون در روانکاوی به آنها ارجاع داده میشود، شناسایی کرد.
روابط ابژه
در بیشتر نظریههای روابط ابژه (object relations) این اتفاقنظر با فروید دیده میشود که تجربیات ابتدای کودکی عامل بسیار مهمی در رشد شخصیت است. اما برخلاف فروید، آنها از میان نیاز به روابط بین فردی و سائقهای زیستی غریزی، مورد اول را نیروی برانگیزاننده اصلی به حساب میآورند. برجستهترین نظریهپردازان روابط ابژه ملانی کلاین، دابلیو. آر. دی. فیربرن، مارگارت ماهلر و دونالد وینیکات هستند.
در نظریه روابط ابژه، اصطلاح «ابژه» (object) عموماً به شخص مهمی اطلاق میشود که فرد با او رابطه دارد (ابژه بیرونی) یا بازنمایی ذهنی خود و دیگران (ابژه درونی) است. ابژههای درونی از اولین سال زندگی نوزاد همزمان با تعامل نوزاد با والدین و مراقبان شروع به رشد میکنند. در ابتدا نوزاد ظاهراً برای منطبق کردن جنبههای متعارض یک ابژه مانند «لذتبخشی» و «ناکام کردن» مادرش با مشکل روبهرو میشود. نوزاد که ظرفیت شناختی لازم برای درک این تناقضات ظاهری را ندارد، درگیر فرآیندی به نام دوپارهسازی (spliting) میشود.
در این فرآیند، نوزاد اشیاء درونی خود را به خوب و بد تقسیمبندی میکند و ممکن است رفتهرفته خود و دیگران را فقط خوب یا فقط بد ببیند. در رشد بهنجار، کودکان در نهایت هر دو جنبه خود و افراد مهم زندگیشان را در یک کل منسجم و واقعیتر ادغام میکنند. به نظر میرسد در مواردی که این یکپارچهسازی اتفاق نمیافتد، نتیجه ادراک ناهماهنگ از خود و دیگران خواهد بود.
در نظریه ماهلر، نوزاد ابتدا در مرحله آمیختگی با مادر یا مراقب اصلی خود قرار دارد و نمیتواند بین خود و دیگران تمایز قائل شود. او معتقد بود در محیطی که روابط حمایتی است، نوزاد در طول سه سال اول زندگی روندی را طی میکند که در آن به تدریج هویت جداگانه خود را ساخته و زمینه برای روابط سالم در بزرگسالی مهیا میشود. دونالد وینیکات حین کار با کودکان متوجه شد آن عدهای که بیشترین سختیها را تجربه کردند، اغلب از محیطهای خانوادگی ناپایدار بودند. در نتیجه او برای رشد شخصیت بر اهمیت محیطی پرورشدهنده و پایدار تأکید داشت.
روانکاوی بینفردی
این شاخه از روانکاوی را اولین بار هری استک سالیوان در ایالات متحده پیشنهاد داد. او نیز همسو با نظریههای روابط ابژه معتقد بود انگیزانندهی رفتار، بیشتر وقایع بین فردی است (روابط شکل گرفته در ابتدای کودکی) تا رویدادهای درونروانی. دو نیروی انگیزاننده که سالیوان توصیف کرد، نیازها و اضطراب هستند. برخی رفتارها برآنند که نیازهای جسمی و هیجانی را ارضا کنند، درحالیکه برخی دیگر به دنبال اجتناب از اضطراب هستند.
در نظریه سالیوان، اضطراب هر شکلی از رنج است که در موقعیتهای اجتماعی شکل گرفته است. او معتقد است هرچه اضطراب تجربه شده در نوزادی بیشتر باشد، مشکلات بین فردی بیشتری نیز بعداً در زندگی نمایان خواهد شد. به نظر میرسد این مشکلات بین فردی، پایه رنج روانی است. بنابراین در رواندرمانی بین فردی تمرکز بر کشف و بازسازی روشهای ناسالم ارتباط برقرار کردن با دیگران است تا افراد بتوانند ارتباطات خوشایندی را تجربه کنند.
روانشناسی خود (self psychology)
روانشناسی خود از تلاشهای هاینز کوهات به وجود آمد که در ابتدا بر مفهوم خود و رشد آن توجه داشت. خودپنداره یک فرد در نتیجه روابط او با دیگران و بهویژه والدین شکل میگیرد. کودکانی که تجربیات حمایتی و مثبت با مراقبانشان دارند، احتمالاً به درک پایداری از خود میرسند و قادر هستند روابط خوشایند و پایداری در بزرگسالی ایجاد کنند. اما اگر روابط اولیهشان عمدتاً منفی باشد، ممکن است به درک ناپایدارتری از خود برسند و در ایجاد رابطه با دیگران با مشکل روبهرو شوند.
فنون روانکاوی
اصلیترین هدف درمان روانکاوی، آوردن موضوعات ناهشیار به حیطه هشیاری و تقویت کارکرد ایگو و کمک به فرد برای کم کردن کنترل سائقهای زیستی و خواستههای فرامن است. در روانکاوی سنتی، درمانگر تا حد امکان بیطرف باقی میماند و بسیار کم در خودافشاگری مراجع دخالت میکند. از آنجا که هدف روانکاوی بیشتر بازسازی شخصیت است تا کاهش نشانهها، این روند ممکن است سالها طول بکشد.
رویکردهای معاصر روشهای روانکاوی سنتی را اصلاح کردند، اما فنون زیر همچنان هسته این نوع درمان را شکل میدهند:
تداعی آزاد
در این روش مراجع تشویق میشود که آزادانه راجع به هرچه که به ذهنش خطور میکند صحبت کند و با سانسور و قضاوت درمانگر مواجه نشود. درمانگر با دقت زیاد، تداعی مراجع را زیر نظر میگیرد و به دنبال معانی پنهان و لغزشهای زبانی که به لغزشهای فرویدی معروف هستند، میگردد و در نتیجه این کار، احتمالاً تعارضات ناهشیار آشکار میشوند.
درمانگر به هر وقفهای که در تداعی آزاد پیش بیاید نیز توجه نشان میدهد، زیرا ممکن است علامتی برای ظهور موضوعات اضطراببرانگیز و واپسراندهشده باشد. با شناسایی و تفسیر مسائل ناهشیاری که بروز پیدا میکنند، درمانگر به مراجع کمک میکند بینش عمیقتری بیابد. در روانکاوی کلاسیک، فرد برای تداعی آزاد روی کاناپه دراز میکشد و آنالیست در پشت سر او مینشیند.
تحلیل رویا
از نظر فروید، رویا «شاهراه ناهشیار» است. رویت ابزاری است که فرد به واسطه آن تمایلات و احساسات ناهشیاری را ابراز میکند که برای ورود به حیطه هشیاری بیش از حد تهدیدآمیز هستند. بنابراین تحلیل رویا آشکارا نقش مهمی در روانکاوی ایفا میکند. از فرد تحت درمان خواسته میشود که رویاها و آنچه را که به ذهنش خطور میکند، همزمان بیان کند. سپس درمانگر میتواند به او کمک کند تا چیزی فراتر از معنای آشکار (محتوای آشکار) رویا را ببیند و به معنای پنهان و نمادین (محتوای پنهان) آن برسد و در نتیجه افکار و تمایلات ناهشیارش هویدا شوند.
تحلیل مقاومت
در روانکاوی، مقاومت به تلاشهای ناهشیاری اطلاق میشود که فرد برای ممانعت از ورود موضوعات اضطراببرانگیز به حیطه هشیاری انجام میدهد. برای مثال خودداری از صحبت در جلسه و دیر حاضر شدن در اکثر جلسات نمونههایی از مقاومت هستند.
این مقاومت سدی در برابر روند درمان است، اما بینش ارزشمندی درباره تعارضات مشکلساز درمانجو به دست میدهد. درمانگر میتواند در شناسایی و غلبه بر مقاومت به افراد کمک کند و بدین طریق آنها میتوانند به تعارضات ناهشیارشان دسترسی پیدا کرده و به روند درمان کمک کند.
تحلیل انتقال
در روانکاوی، درمانگر نقش صفحهای سفید را دارد. با این کار مراجع میتواند احساسات ناهشیاری را که احتمالاً در گذشته نسبت به فردی مهم مانند والدین در زندگیاش داشته، به آنالیست منتقل کند. به کمک این انتقال، در طی درمان مراجع با درمانگر به همان طریق که با افراد گذشتهاش ارتباط پیدا کرده، ارتباط میگیرد و هیجانات واپسرانده شده مرتبط با روابط گذشتهاش را دوباره تجربه میکند.
آنالیست تلاشی جهت ممانعت از شکلگیری انتقال انجام نمیدهد، اما میتواند معنای این واکنشها را تفسیر کرده و به فرد کمک کند تا بداند چگونه روابط گذشته توانسته نحوه کارکرد آنها در زمان حال را تحت تأثیر قرار بدهد.
روانکاوی معاصر
علاقه به روانکاوی در بسیاری از افراد به چشم میخورد، اما این جنبش به طور چشمگیری کند شده است. در ایالات متحده درصد نسبتاً کمی از درمانگران این روش را به عنوان اولین روش درمانی خود انتخاب میکنند و یافتن درمانگری که دقیقاً پیرو روشهای روانکاوی کلاسیک باشد، تقریباً غیرممکن است.
بیشتر آنالیستها رویکردهای معاصر را به روانکاوی انتخاب میکنند که در آنها تغییرات بسیاری نسبت به نسخه فروید اعمال شده است. برای مثال نسخههایی از روانکاوی که کوتاه هستند و محدویت زمانی دارند، در حال فراگیر شدن هستند و رابطه درمانی نیز در این روشها تعاملیتر میشود. همچنین تأکید بیشتری بر نحوه کارکرد من در مقایسه با نهاد وجود دارد و نیز به مشکلات کنونی بیشتر از تجربیات اولیه کودکی توجه میشود.
نقد روانکاوی
خلق روانکاوی به دست فروید زمینهساز شکلگیری بسیاری از دیگر روشهای رواندرمانی شد. برخی از مفاهیم اولیه او مانند ناهشیار، در بسیاری از رویکردهای مختلف همچنان مورد استفاده است. با وجود این روانکاوی یکی از بحثانگیزترین رویکردهای رواندرمانی است و طی سالها مورد سنگینترین انتقادها قرار گرفته است.
در ادامه با برخی از مهمترین آنها آشنا میشوید:
- از نظر منتقدان، فروید توجه خود را به سائقهای زیستی غریزی محدود کرد و آنها را اصلیترین نیروی انگیزاننده رفتار انسان میدانست و توجه کافی به عواملی مانند اختیار، ژنتیک و محیط نداشت.
- روانکاوی سنتی روش درمانی قدرتمندی است که هزینه و زمان زیادی را باید به آن اختصاص داد. برای افرادی که دنبال روش درمانی کوتاه و مشکلمدار هستند و نیاز فوری به درمان دارند و نیز برای کسانی که با محدودیت مالی مواجهاند، مناسب نیست.
- در روانکاوی سنتی درمانگر اغلب بیطرف باقی میماند. این اقدام در راستای هدف انتقال است، اما موجب نوعی احساس بیاعتنایی میشود که برای برخی قابل تحمل نیست.
- در روانکاوی میبایست فرد تا حد کافی از توانمندی ایگو برخوردار باشد تا بتواند به واکاوی خود پرداخته و تعارضات روانی خود را حل کند. در نتیجه برخی معتقدند که این نوع درمان برای افرادی که اختلالات سایکوتیک را تجربه میکنند و کسانی که فاقد این درجه از توانمندی ایگو هستند، مناسب نیست.
- از لحاظ نظری بسیاری از مفاهیم نظریه فروید قابل مشاهده نیستند یا به درستی تعریف نشدهاند، در نتیجه این مفاهیم را نمیتوان آزمایش کرد. در نهایت شواهد تجربی محکم برای تأیید نظریه و روش درمانی روانکاوی وجود ندارد.
جلسات روانکاوی
جلسات روانکاوی کار دیگری را جز گفتوگو شامل نمیشود. روانکاو برای معاینه نیازی به وسیله ندارد و نسخهای هم نمینویسد. روانکاو به مراجع وقت میدهد، به او اجازه میدهد صحبت کند و خود به سخنانش گوش میدهد. این تمام چیزی است که در جلسات روانکاوی پیش میرود. البته گاهی جلسات روانکاوی میتواند دردناک باشد، چرا که مراجع با تعارضات خود روبهرو شده و ممکن است واقعیتهایی را از خودش بشنود که تا قبل از آن نشنیده است.
جلسات روانکاوی با این شرط برای درمانجو شروع میشود: «هرچه را که به ذهنت میرسد بگو؛ هرچقدر بیربط، بیاهمیت یا بیمعنا باشد.» روانکاو از صحبتهای مراجع اطلاعاتی را که برای درمان او نیاز دارد، به دست میآورد.
در جلسات درمان، هرچه را که به ذهنتان میرسد، حتی بدون حذف کردن بخشی از آن، به زبان بیاورید و مطمئن باشید که روانکاو شما را درک کرده و شما را درک میکند. هرچقدر چیزهایی را که دربارهشان صحبت میکنید کمتر سانسور کنید، روند درمان سریعتر و موفقتر پیش میرود.
چرا در جلسات روانکاوی، مراجع روی کاناپه دراز میکشد؟
در جلسات روانکاوی (به ویژه روانکاوی کلاسیک که درمانجو بیش از یک بار در هفته به روانکاو مراجعه میکند)، مراجع روی کاناپه به حالت آرام، با زاویه و جهتی که به روانکاو دید نداشته باشد (مانند تصویر اول مطلب) دراز میکشد. هدف از این کار، تسهیل روند تداعی آزاد است. البته در رویکردهای مدرنتر و طبق شرایط، مراجع و درمانگر میتوانند رودررو صحبت کنند.
روانکاوی چه کاری انجام میدهد؟
بیمار برای حل مشکلی -مثلا احساس دائمی و شدید تنش- به روانکاو مراجعه میکند. این سطح مشکل که بیمار برای برطرف کردن آن مراجعه کرده است، در روانکاوی سمپتوم نام دارد. برخلاف بسیاری از رویکردهای دیگر، در جلسات روانکاوی روانکاو تمرکز را روی محو کردن سمپتوم که علامتی از دردی عمیقتر است، نمیگذارد؛ بلکه از این سطح عمیقتر میشود تا ببیند چه چیزی در ورای سمپتوم است که مدام آن را بازتولید میکند.
در واقع به سمپتوم که نوعی نشانه است گوش داده میشود، چرا که از چیز دیگری صحبت میکند؛ چیزی دردناکتر و مهمتر که دربارهاش هیچوقت صحبتی نشده است.
وقتی مسئلهای ما را ناراحت میکند اما دربارهاش حرف نمیزنیم، آن ناراحتی و درد همچنان هست و خواهد بود؛ در ناخودآگاه نقش میبندد و از راههای دیگری خودش را به سطح میرساند. این راه میتواند همان سخن گفتن باشد. اما اگر باز جلوی سخن گفتن را بگیریم، دوباره از راه دیگری خودش را نشان میدهد. این راه دیگر، یک سمپتوم یا عارضه است که در جلسات روانکاوی شنیده میشود.
اگر به سمپتوم گوش داده نشود، به شکل دیگری بازمیگردد. طبق گفته زیگموند فروید:
واپسزده همیشه بازمیگردد، اینبار با چهرهای زشتتر.
زیگموند فروید
یعنی آنچه که توسط فرد و روان او واپس زده شده و یا سرکوب شده، از بین نرفته است و تنها برای مدتی از دسترس خودآگاه او دور شده، اما جایی در ناخودآگاه وی حضور دارد و وقتی چیزی وجود دارد، حتما تأثیر هم دارد.
اطلاعاتی که روانکاو در جلسات درمان به دست میآورد، همان دانش ناخودآگاه است که امکان دارد در ابتدا بیربط و بیاهمیت به نظر برسند، اما به کمک آنالیز بر روی تداعیهای آزاد درمانجو، کلمات مسیر را به موضوع مهمتری میرسانند. مثلا اگر فردی افسرده است، گویی رویه حرف نزدن و جدا از دیگران بودن، خشمی است که نسبت به دیگران داشته ولی فرو خورده شده است. به عبارتی خشمی است که میخواسته به دیگران ابراز کند، اما نتوانسته و آن خشم به خودش بازگشته است؛ به همین دلیل خود را از چیزهایی محروم میکند.
چه زمانی شخص نیاز به روانکاوی دارد؟
از نظر فروید، افرادی میتوانند درمان روانکاوی را طی کنند که این دو مؤلفه را داشته باشند: درد و اشتیاق. وقتی مراجع هر دوی این ویژگی ها را داشته باشد، میتواند وارد دوره درمان روانکاوی شود. اغلب افرادی که رویکردهای درمانی دیگر را تجربه کرده اما به هر دلیلی نتیجه نگرفتهاند و یا حاصل دوره درمانشان پس از مدتی از بین رفته است، روانکاوی را به عنوان درمانی عمیقتر انتخاب میکنند.
از نگاهی دیگر، هر شخصی که دچار یک عارضه (سمپتوم) شده است، میتواند از روانکاو برای درمان کمک بگیرد. عارضه، میتواند هر آن چیزی باشد که برای شما ناراحتی و درد به وجود میآورد. همچنین افرادی که به خودشناسی علاقهمند بوده و میخواهند قسمتهایی از ناخودآگاه را که در زندگیشان تاثیر میگذارد بشناسند، این روش برایشان مناسب است.
برخی از مشکلاتی که روانکاوی آنها را درمان میکند، از این قرار هستند:
- افسردگی
- اضطراب عمومی
- مشکلات جنسی
- رفتارهای خودتخریبگر
- مشکلات روانی مقاوم به درمان، اختلالات هویت
- اختلالات روانتنی یا سایکوسوماتیک
- ترسهای مرضی (فوبیاها)
- اختلالات وسواسی اجباری
روانکاوی چه تفاوتی با رویکردهای دیگر دارد؟
در رویکردهای درمانی دیگر، وقتی درمانجو به قصد رفع نارضایتی یا مشکلی، برای مثال احساس کم بودن و عزت نفس پایین به درمانگر مراجعه میکند، درمانگر سعی میکند به کمک تکنیکهایی این احساس کم بودن را رفع کرده و به جایش حس ارزشمندی را درمانجو ایجاد کند.
درحالیکه روانکاوی معتقد است آن عارضهای که به خاطرش به درمانگر یا روانکاو مراجعه میکنید، در واقع چیزی نیست که رفعشدنی باشد، آن درد یا پس رانده شده، یا شنیده میشود. این نشانهای است که از یک درد عمیقتر که شنیده نشده است، خبر میدهد. روانکاو مشکل عمیقتر را از صحبتهای مراجع پیدا کرده و به آن گوش میسپارد. وقتی این درد شنیده میشود، از راه دیگری برای ابراز خود استفاده نمیکند.
روانکاو کیست؟
درمانگر به دنبال الگوها و رویدادهای تکرارشونده متعلق به گذشته است که احتمالاً نقش مهمی را در مشکلات کنونی بیمار ایفا میکنند. روانکاو همچنین بیمار را تشویق میکند که چرخه هیجاناتش را شناسایی کند و به او کمک میکند عوامل نیمههشیاری را که باعث بروز رفتار میشود، درک کند.
روانکاو به شما نمیگوید چه کاری انجام دهید یا ندهید. اگر با روند روانکاوی آشنا نباشید، ممکن است در اوایل یا میانه روند درمان، از اینکه درمانگر راه حل آمادهای برای حل مشکلتان ندارد، عصبانی شوید. راه حل نزد شماست، روانکاو با ارتباط برقرار کردن بین معانی که پشت جملاتتان وجود دارد، مشکل اصلی را که همان راه حل است، پیدا میکند.
روانکاوی و درمانهای روانکاوانه چگونه کمک میکنند؟
افراد به متخصص مراجعه میکنند تا مشکلاتی را که در ابعاد مختلف زندگی مثل روابط و کارکردهای روزانه دارند، حلوفصل کنند. روانکاوی یا انوع دیگر رواندرمانی که ملایمتر هستند، با پیدا و مشخص کردن تعارضات و ناسازگاریها، به فرد کمک میکنند.
یک روانکاو با استفاده از دو فرض اصلی که اعتبار آنها به طور تجربی تائید شده است، به مشکل فرد دسترسی پیدا میکند: یک فرض این است که بخش اعظمی از فعالیتهای ذهن ناخودآگاه بوده و خارج از آگاهی قرار دارد؛ و دوم اینکه حوادث گذشته فرد بر نحوهای که او حال را تجربه میکند، تأثیر میگذارند و نگرش او در زمان حال به بازتابی دستخورده بدل میشود.
هنگام کار با یک روانکاو، فرد به سرعت متوجه میشود که بخش مهمی از درمان شامل تشویقها و اطمینانبخشیهای درمانگر است که موجب آگاهی فرد از طبیعت ترسها و نگرانیهایش میشود. به طور کلی، کمک به بیمار در این جهت است که او نگرشی واقعبینانهتر نسبت به زندگی و منشأ اضطرابهایش پیدا کند.
روانکاوی و احساسات گمشده
یکی از حیطههای حائز اهمیت رویکرد روانکاوی، کمک به بیمار در جهت کاوش جنبههای ناهشیار زندگیاش است. مهمتر از آن اینکه فرد چگونه احساسات رنجآور را از آگاهی خودش پنهان میکند. زمانی که بیمار و روانکاو به یکدیگر نزدیک میشوند، روانکاو میتواند به بیمار نشان بدهد که او چگونه از موقعیتهای مشخصی دوری میکند تا از نگرانیِ کنترل کردن هیجاناتش بپرهیزد.
برای مثال هنگامی که یک فرد غم از دست دادن را تجربه میکند، ممکن است احساساتش چنان دردناک و غیر قابل تحمل باشند که به هر کاری دست بزند تا این احساسات را بپوشاند؛ مثلا به جای گریه کردن بخندد. فرد دیگری که به طور بالقوه از توهینهای تحقیرآمیز نسبت به خودش رنج میبرد، ممکن است این احساسات آسیبزا را که بسیار هم دردآور هستند، به نحو دیگری از خود پنهان کند. او مقتدر و نیرومندانه رفتار میکند تا از پس این احساسات شرمآور بربیاید.
در هردویوقعیتهای ذکر شده، فرد ممکن است از ماهیت پاسخهای نابهنجارش کاملا ناآگاه باشد. روانکاو میتواند به بیمار کمک کند تا نحوهای را که او بر هیجانات دردناکش پرده میگذارد، بفهمد. در نهایت فرد متوجه میشود که چرا بعضی از هیجانات تا حد زیادی غیر قابل تحمل هستند. در طول زمان، بیمار شروع به بررسی دورههایی از زندگی گذشتهاش میکند که بر نحوه پاسخدهی او در زمان حال تأثیر گذاشتهاند. این نوع کاوش علاوه بر اینکه نشانههای نابهنجار را تغییر میدهد، موجب دستیابی فرد به شخصیتی تعدیلیافتهتر نیز میشود.
روانکاوی در ایران
همانطور که تا اینجا خواندیم، روانکاوی رویکردی عمیق است و با وجود عمر بیشترش نسبت به دیگر رویکردها، همچنان اثربخشی چشمگیری دارد. روانکاوی و نظریههای درمانی مبتنی بر آن، در ایران نیز مورد استفاده قرار میگیرند و همچنین تدریس میشوند.
اگر مایل هستیید جلسات روانکاوی یا رواندرمانی با رویکرد روانکاوانه را به صورت حضوری در تهران یا آنلاین از هرکجای دنیا شروع کنید، میتوانید به شماره کلینیک تجربهی زندگی در واتسپ (۹۸۹۰۲۱۱۱۰۸۶۵) پیام بدهید. همچنین میتوانید در جلسات گروهدرمانی تحلیلی نیز شرکت کنید و از فضای همدلانه آن بهرهمند شوید.
آموزش روانکاوی
از آنجا که مؤسسههای آموزش روانکاوی در ایران تحت نظر انجمن جهانی روانکاوی نیستند، بهتر است برای آموزش روانکاوی از مؤسسات و آموزشگاههایی کمک بگیرید که از منابع انستیتوهای IPA approved در سرفصلهای آموزشی خود استفاده میکنند.
مدرسه تجربه زندگی در دوره تجربه بالینی با چهار محور اصلی درمان فردی، ورکشاپهای آموزشی، مطالعه منابع فردی و جلسات منتورینگ به طور منظم، برنامه آموزش روانکاوی را برای حلقههای دانشجویان پیش میبرد. برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دورههای مدرسه تجربه زندگی و ثبتنام در آن، به این صفحه وارد بشوید.
منابع
بخشهایی از کتاب The question of lay analysis- Sigmund Ferud 1926
11 پاسخ
سلام مقاله ی ساده درعین حال کامل و مفید بود
ممنون
من خیلییییی دوست دارم رواندرمانی تجربه کنم…چون همیشه غمگینم بدون دلیل حتی🥺
واپس زده همیشه باز می گردد، این بار با چهره ای زشت تر!
خیلی خوب بود.
خیلی جالبه وخیلی جذاب.. اینکه قراره با کمک یکی کشف بشی صدای بدنت ذهنت دردت و.. رو بشنوی خیلی جالبه.. ی چیزی ک خیلی ازاردهنده میشه اینکه ک پرسه درمان طولانیه و تو باید مدتهای زیادی.. سالیان زیادی رو ی روانکاور کنار خودت داشته باشی بازهم این قسمت درمان بهتره.. قسمت بدش هزینه های زیادشه و بدتر اینکه روانکاو خوبی پیدانکنی.. و من همه اینها رو تجربه کردم رسما پولی رو از دست دادم ب امید بهتر شدن شرایط.. بعد از دوسال متوجه شدم این خانه از پای بست ویران است و من ادم درستی رو انتخاب نکردم..
خیلی خوب بود .
مثل همیشه عاااالی
👌👌👏👏👏
واپس زده همیشه باز می گردد ،این بار با چهره ای زشت تر
وقتی مسئله ای ما را ناراحت می کند اما درباره اش حرف نمی زنیم، آن ناراحتی و درد همچنان هست و خواهد بود. در ناخودآگاه نقش می بندد و از راه های دیگری خودش را به سطح می رساند.
ممنون برای مطالب مفید و جذابتون😍
عالی بود؛
دارم انجام میدم و راضی هستم ولی درموردش اطلاعات زیادی نداشتم؛
این مطلب خیلی کمک کرد که بهتر متوجه موضوع باشم.
چون از روشهای دیگه راضی نبودم و نمیدونستم دلیل رضایتم ازین روش چیه باوجودیکه راه حلی بهم ارایه نمیده!