Search
Close this search box.

ورود / ثبت‌نام

چیستی تروما و نشانه‌های آن

نوشته

همه ما در طول زندگی ممکن است رویداد‌هایی را تجربه کرده باشیم که با یادآوری آن‌ها احساسات ناخوشایندی مثل اندوه و اضطراب به سراغمان می‌آید.

فهرست مطالب

این احساسات می‌توانند گذرا باشند و ما آن‌‌ها را به صورت استرس‌های روزمره و حالت‌های غم تجربه کنیم و پس از مدتی این احساسات کمرنگ شده و فراموش شوند. از طرفی دیگر، وقایعی در زندگی وجود دارند که پس از رخداد ناگهانی و غیر قابل پیش‌بینی و حتی پس از گذشت زمانی طولانی از آن‌ها، همواره با خود احساسات سختی را می‌آورند و اثرات آن یادآوری مانند زمانی که حادثه رخ داده است و حتی با شدت بیشتر ادامه می‌یابند. به این نوع واکنش‌‌ها، تروما می‌گویند.

در این مقاله بررسی می‌کنیم که تروما چیست و چرا برخی از افراد پس از یک رویداد خاص بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گیرند و آن را فاجعه‌بار می‌دانند، در حالی که برای برخی دیگر همان اتفاق می‌تواند به صورت حسی گذرا تجربه شود؛ چرا برخی کودکان که در یک شرایط خانوادگی آسیب‌زا رشد کرده‌اند، چنان آسیب می‌بینند که زندگی‌شان را با اختلال روانی ادامه می‌دهند، در حالی که برخی دیگر به افرادی مقاوم تبدیل می‌شوند. اینکه چه رویداد‌هایی برایمان تروما محسوب می‌شود و چه رویداد‌هایی را نه، در ادامه بررسی می‌کنیم.

حال ببینیم به لحاظ علمی تروما چیست؟

 تروما در روان‌شناسی و پزشکی

تروما (Trauma) در دانش پزشکی به هر نوع ضربه، جراحت، شوک، آسیب و حادثه وارد شده بر بدن انسان گفته می‌شود. اما در روان‌شناسی، تروما به تاثیر ضربه و واکنش عاطفی فرد بر اثر تجربه رویدادی دردناک و غیرمنتظره گفته می‌شود که برایش پیامد‌های روانی منفی به جا می‌گذارد. این پیامدها زندگی فرد را در طولانی‌مدت تحت تأثیر قرار می‌دهند.

این وقایع تا حدی آسیب‌زا هستند که باعث تضعیف احساس ایمنی فرد در جهان می‌شوند و این حس را در فرد ایجاد می‌کنند که فاجعه می‌تواند هر لحظه دوباره اتفاق بیفتد.

نشانه‌های تروما

باید بدانیم که تروما با استرس متفاوت است. واکنش به استرس در زندگی به چند حالت می‌تواند تجربه شود؛ واکنش استرس معمول، اختلال استرس حاد‌ و اختلال استرس پس از سانحه (تروما یا PTSD) که ما در این مطلب بیشتر به این مورد می‌پردازیم.

تروما ویژگی‌هایی دارد که آن را از استرس معمول متمایز می‌کند:

1. فرد همواره از نظر هیجانی تحت تأثیر است، فارغ از اینکه چه زمانی این اتفاق رخ داده است. هر چیزی ممکن است شخص را به یاد اتفاق بیندازد و همان احساسات را هر بار به همان شدت تجربه کند.

2. فردی که دچار تروما شده از افکار، احساسات و مکان‌های خاص اجتناب می‌کند. اجتناب واکنش طبیعی نسبت به یک رویداد دردناک است و این راه مقابله موقت از رهایی از احساسات ناخوشایند و افکار مزاحم است.

3. این اتفاق ممکن است باعث دوری فرد از اطرافیان و احساس جدایی وی از دیگران شود؛ چون حرف زدن و ارتباط گرفتن برای این افراد سخت می‌شود.

4. این افراد تغییرات منفی را در احساسات و شخصیت خود تجربه می‌کنند. بی‌حسی نسبت به محیط پیرامون و دیگران، محتاط بودن، احساس عزت نفس پایین، بدبینی به اطرافیان، ناامیدی یا دید منفی‌گرایانه نسبت به آینده از جمله ویژگی‌هایی هستند که تروما می‌تواند آن‌ها را به دنبال داشته باشد.

تاریخچه تروما

نظریه تروما در دهه 1960 از چندین زمینه نگرانی اجتماعی پدیدار شد: شناخت شیوع خشونت علیه زنان و کودکان (تجاوز، ضرب و شتم محارم)، شناسایی پدیده اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان جنگ ویتنام و آگاهی از زخم‌های روانی ناشی از شکنجه و نسل‌کشی به‌ویژه در مورد هولوکاست.

شوک‌های روانی و سرخوردگی ناشی از جنگ بزرگ باعث شد فروید در مورد انواع آسیب‌شناسی (فلاش‌بک، کابوس‌های مکرر و رفتار تکراری اجباری) ناشی از تجربه جنگ به تفکر بپردازد.

ولی ما امروزه نگران رنج انسا‌ن‌ها در تروما هستیم؛ اینکه تروما از کجا ناشی می‌شود و چه میزان رنج آسیب‌زایی را تحمیل می‌کند. در واقع تروما چه چیزی را از انسان می‌گیرد؟

تروما در دوران کودکی

تروما چیست

در زمینه مطالعات تروما، فمینیست‌ها با توجه به موضوعاتی که به طور خاص بر زنان و کودکان تأثیر می‌گذارد، نقش مهمی را ایفا کرده‌اند. به عنوان مثال سوءاستفاده جسمی/جنسی، برده‌داری جنسی زنان و ختنه کردن دختران.

امروزه می‌دانیم که بسیاری از اتفاقات ناخوشایند و رویداد‌های دردناکی که افراد در زندگی تجربه کرده‌اند، به دوران کودکی‌شان برمی‌گردد. کودکان نسبت به تروما حساس هستند و به راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرند. ابعاد تروما می‌تواند در کودکان متفاوت باشد. کودکان ممکن است از سوی مراقبان اولیه دچار تروما شوند؛ مثلاً سبک دلبستگی ناایمن که می‌تواند به شکل غفلت یا رفتار مستبدانه و همراه با خشونت خانگی باشد، سوءاستفاده جسمی و جنسی از کودک و غیره.

در رابطه‌ای که زمینه تروما را ایجاد می‌کند، می‌بینیم والدینی وجود دارند که نه‌تنها توجهی به فراهم کردن محیط امن ندارند، بلکه کودک را مورد آزار و اذیت جسمی و یا روانی قرار می‌دهند. هنگامی که اولین روابط در زندگی همراه با بی‌توجهی یا آزار از سوی مراقبان باشد، تأثیرات بلندمدتی خواهد داشت که حتی می‌تواند موجب اختلالات مختلف (به خصوص اختلالات شخصیت) در بزرگسالی فرد شود.

تروما معمولاً وقتی در کودک شکل می‌گیرد که او می‌فهمد کسانی که باید او را هنگام درد حمایت کنند نه‌تنها حامی نبوده، بلکه منشأ درد نیز خود آن‌ها هستند. در این شرایط اتفاق بد تبدیل به تروما می‌شود. روان که خود را با زنده ماندن و وفق دادن با محیط غیر قابل پیش‌بینی سازگار می‌کند، در شرایط عادی ممکن است نتواند عملکرد درستی داشته باشد و این امر موجب آسیب‌پذیری پنهان افراد می‌شود. این کودکان در مقایسه با همسالان خود در تجربه‌های معمول اضطراب بیشتری را تجربه می‌کنند و احتمال وقوع رویداد‌های جدید استرس‌زا در آن‌ها افزایش می‌یابد.

بنابراین نوع محیط زندگی، شرایط خانوادگی و تجاربی که کودکان در زندگی خود داشته‌اند، احتمال ابتلا به اختلالات مربوط به تروما را افزایش می‌دهد.

ترومای بزرگسالی

تروما می‌تواند منشأ‌های متفاوتی داشته باشد. با وجودی که بیشتر تروماهای زندگی در دوران کودکی رخ می‌دهند، تروما در دوران بزرگسالی نیز می‌تواند رخ بدهد. تروماهایی نظیر از دست دادن عزیزان، جدایی، فجایع طبیعی مثل سیل و زلزله و جنگ و حتی دیدن آسیب‌هایی که به دیگران وارد شده است.

نکته‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که تروما لزوماً تجربه‌های سختِ عینی نیست، بلکه تجربه روانی ما از رویداد‌های مختلف است که می‌تواند آسیب‌زا باشد. درک تروما برای افراد مختلف متفاوت است. مثلاً یک واقعه یکسان می‌تواند برای شخصی تروماتیک، اما برای دیگری آسیب گذرا محسوب شود.

ممکن است وقتی حادثه‌ رخ می‌دهد، فرد یا افرادی که درگیر شده‌اند در آن لحظه یا تا مدت‌ها بعد، واکنش خاصی نشان ندهند، چون فرصت مواجهه با آن را نداشته و درگیر حادثه و حواشی آن بوده‌اند. این رخداد در فجایع جمعی مثل زلزله، سیل و جنگ بیشتر اتفاق می‌افتد.

در این شرایط علائم تروما ممکن است مدت‌ها پس از حادثه خود را نشان دهد. بیماران آسیب‌دیده غالباً گزارش می‌دهند که برای آن‌ها زمان ایستاده است، یا در تاریخ آن آسیب‌ متوقف شده است. گویی روایت زندگی در جایی گیر کرده و هر لحظه امکان تکرار آن وجود دارد. خاطرات، کابوس‌ها و فلاش‌بک‌ها نیز چنان کیفیتی دارند که گویی این رویداد به تازگی اتفاق افتاده است. آن‌ها به شخص آسیب‌دیده نشان می‌دهند که زمان نمی‌گذرد. افراد آسیب‌دیده بیشتر منتظر حادثه‌ای دیگرند و دیدگاه آن‌ها در مورد آینده محدود است. این افراد مدام این فکر را در سر دارند که حادثه تروماتیک دوباره رخ می‌دهد و حس می‌کنند هیچ کنترلی بر آن ندارند.

جنبه فیزیولوژیکی تروما

تصویربرداری‌های مغزی افرادی که دچار تروما شده‌اند نشان داد وقتی حادثه تروماتیک یادآوری می‌شود، فعالیت بخشی در مغز به نام دستگاه لیمبیک [1] و یکی از اجزای آن (آمیگدال) افزایش می‌یابد. دستگاه لیمبیک مربوط به احساسات و آمیگدال مسئول ترس است. به همین دلیل است که وقتی افرادی که تجربه تروما دارند با صدا، تصویر یا هر چیزی که برایشان یادآور حادثه مربوطه است مواجه می‌شوند، سیستم خطر در آمیگدال فعال شده و شخص حس می‌کند در همان لحظه حادثه رخ می‌دهد، بنابراین احساسات شدیدی را تجربه می‌کند.

بخش دیگر مغز که در تروما بیشتر درگیر است، بروکا نام دارد. بروکا منطقه‌ای است که به گفتار مربوط می‌شود. در افرادی که تروما را تجربه کرده‌اند، وقتی خاطرات دردآور هجوم می‌آورند، این منطقه کم‌کار شده و افراد نمی‌توانند صحبت کرده و احساساتشان را توصیف کنند.

موضوع جالب دیگر در رابطه با کارکرد مغز این است که در این شرایط فعالیت بخش چپ مغز از قسمت راست آن بیشتر می‌شود. لازم است بدانیم که نیمکره راست بیشتر با درک فضایی، بصری و لامسه ارتباط دارد و نیمکره چپ با زبان. به همین دلیل است که در تروما با یادآوری رویداد تروماتیک، فرد واکنش بیشتری به صداها، بوها و… نشان می‌دهد و نمی‌تواند به خوبی احساساتش را بروز بدهد.

حافظه و تروما

در اینجا در مورد دو سیستم حافظه بحث می‌کنیم؛ حافظه صریح [2] (خودزندگی‌نامه‌ای) و حافظه ناآشکار (ضمنی).

حافظه صریح به بازیابی آگاهانه از اطلاعات و به یاد آوردن وقایع مرتبط است. (برای مثال من برای اولین بار در 4 سالگی در باغ‌وحش یک زرافه دیدم.) حافظه ضمنی [3] حافظه بدون محتوا است و اطلاعات را می‌توان بدون عملِ به یاد آوردن، از آن بازیابی کرد. نمونه‌ای که اغلب در این رابطه گفته می‌شود، دوچرخه‌سواری است. وقتی کسی دوچرخه‌سواری را یاد می‌گیرد، پس از مدتی دیگر لازم نیست با اندیشیدن سعی در به یاد آوردن آن داشته باشد. این اطلاعات به‌صورت خودکار بازیابی می‌شوند.

جالب است بدانیم که حافظه ضمنی همچنین شامل به یاد آوردن مطالب از اوایل زندگی عاطفی ماست، قبل از اینکه ما کلماتی را برای رمزگذاری چنین رویدادهایی داشته باشیم. تجربیات عاطفی روابط اولیه ممکن است در این سیستم حافظه رمزگذاری شود. ذهن ما ممکن است چیزهایی را به تصویر بکشد که حتی از دانستن آن آگاه نیستیم.

تحقیقات عصبی نشان می‌دهد که این دو سیستم (صریح و ضمنی) مستقل از یکدیگر هستند. هیپوکامپ و لوب‌های مغزی در ضبط خاطرات مربوط به حافظه زندگی‌نامه‌ای نقش دارند.

حافظه صریح در ابتدای نوزادی به این دلیل که هیپوکامپ توسعه نیافته و نابالغ است، شکل نمی‌گیرد. بنابراین اطلاعات مربوط به اوایل کودکی (قبل از 18 ماهگی) در دسترس فرد نیست. بنابراین ما جزئیات یا وقایع اولیه زندگی خود را به یاد نمی‌آوریم، اما ممکن است در این دوران وقایعی رخ داده باشد که احساسات عاطفی مربوط به آن در حافظه ضمنی ثبت شده باشد، ولی خارج از آگاهی فرد قرار بگیرد؛ درحالی‌که اثرات خود را در طول زندگی نشان می‌دهد.

تروما و روان‌درمانی تحلیلی

در دهه 1950 تعدادی از تحلیلگران بر اهمیت رابطه مادری برای نوزاد در حال رشد بسیار تأکید داشتند. شکست جزئی توسط مادر به‌عنوان محرکی برای رشد کودک تلقی می‌شد و شکست بزرگ به‌عنوان یک فاجعه. امروزه ما می‌دانیم که مهم است هر دو جنبه را در نظر داشته باشیم؛ درک اهمیت ناکامی‌ها از جانب مراقب، در عین حال احترام به قدرت برهم‌زننده نیروهای غریزی که از درون فرد بیرون می‌آید.

بنابراین تأثیر روانی ضربه بر فرد چیست؟ فروید و روانکاوان بعدی بیان کردند که وقتی یک سپر محافظتی در ذهن ما مختل می‌شود، تروما را تجربه می‌کنیم.

تروما چیست

در کودکان خردسال، این فیلتر کردن عملکرد محافظتی تا حد زیادی توسط مادر/مراقب ارائه می‌شود. با افزایش سن، این عملکرد فیلتر را خودمان به عهده می‌گیریم، البته با درجات مختلف موفقیت. طبق این دیدگاه، وقایع اولیه‌ی دشوار یا آسیب‌زا که محافظت نشده‌اند، می‌توانند در ذهن ناخودآگاه ما سرکوب شوند یا ناشناخته باقی بمانند، سپس با واقعه آسیب‌زای بعدی تحریک شده و باعث شود فرد احساس آسیب‌پذیری کند.

به عبارتی تروما‌های دوران کودکی می‌توانند اثرات شدید و طولانی‌مدتی بر جای بگذارند و تا بزرگسالی کودک را از لحاظ کارکرد‌های جسمی و روانی تحت تأثیر قرار بدهند، تا جایی که ترس و اضطراب در طول زندگی گریبانگیر وی باشد. این بدان معنی است که روابط اولیه، درگیری‌ها و رویدادهای چالش‌برانگیز ذخیره شده در ذهن، برای توانایی ما در تأمل و جذب یک رویداد آسیب‌زای فعلی امری اساسی است تا بتوانیم به عملکرد خود ادامه دهیم.

 پس از یک حادثه آسیب‌زا، هنگامی که سپر محافظ در اثر ضربه شکسته می‌شود، یک مشکل اولیه وجود دارد و ممکن است اختلال فاجعه‌باری در عملکرد ایجاد شود. فرد احساس می‌کند هیچ کنترلی بر شرایط ندارد و مرگ قریب‌الوقوع است، یا اینکه شخص در معرض نابودی کامل خود است. قربانی اغلب شوکه و گیج می‌شود، شاید نتواند آنچه را که اتفاق افتاده است درک کند. او ممکن است ساکت و گوشه‌گیر، یا پرحرف و هیجان‌زده باشد. گاهی اوقات ما افرادی را که در این حالت قرار دارند به‌عنوان «روان گسیخته [4]» توصیف می‌کنیم. ممکن است علائم روان‌شناختی بیشتری نیز وجود داشته باشد که آشکارا دیده نشود. قربانی/بازمانده ممکن است سعی کند با جستجوی توضیح منطقی برای حادثه، به عملکرد عادی خود بازگردد.

یکی از علائم روان‌شناختی تروما، از دست دادن ظرفیت تفکر در مورد حالات ذهنی و تجربه عاطفی پس از رخداد تروماتیک است. برای مثال ممکن است به نظر برسد که ذهن دیگر توانایی مرتب کردن سیگنال‌های دریافتی را ندارد. اگر حس‌های مربوط به بینایی، بویایی و شنوایی که قبلاً در زمان وقوع حادثه تروماتیک تحریک شده بود تکرار شود، در واقع ذهن آن حادثه و احساسات را مربوط به زمان حال و به‌عنوان رویداد در حال حاضر پردازش کرده و به‌سرعت با سیلی از اضطراب پاسخ می‌دهد. این تجربه‌ای است که به‌عنوان «فلاش‌بک» شناخته می‌شود و به این حس اشاره دارد که شما فقط به چیزی فکر نمی‌کنید که در گذشته اتفاق افتاده است، بلکه آن را در زمان حال دوباره زندگی می‌کنید؛ گویی عملکردی از ذهن که قبلاً توانایی مهار اضطراب را فراهم کرده بود، مختل شده است. فضای درونی یا مکانی در ذهن که در آن می‌توان به وقایع  فکر کرد از بین رفته و گذشته در زمان حال واقعی شده و با سیلی از اضطراب همراه می‌شود.

درمان تروما

مشکلات و مسائل روانی در خانواده نسل به نسل منتقل می‌شوند و فرزندان نسل بعد این آسیب‌ها را به دوش می‌کشند. برای داشتن محیط امن و دلبستگی ایمن و کاهش آسیب روانی فرزندان، نیاز داریم که روی این آسیب‌ها و تروماهای روانی کار کنیم و زخم‌ها را بهبود ببخشیم.

بسته به اینکه تروما در چه حدی باشد و فرد را چگونه درگیر کند، درمان‌های مختلفی برای آن وجود دارد؛ از درمان‌های دارویی گرفته تا انواع درمان‌های روان‌شناختی را می‌توان نام برد.

درمان‌های دارویی اگرچه اغلب بسیار مفید هستند، اما به دلیل عوارض جانبی و نتایج محدودی که دارند به ‌تنهایی کافی نیستند. همچنین بیشتر بیماران نسبت به دارو حالت دفاعی داشته و ترجیح می‌دهند مشکلات را به‌طور قطعی در روان‌درمانی حل کنند.

در روان‌شناسی روش‌های درمانی مختلفی برای تروما در نظر گرفته شده است. شناخته شده‌ترین این درمان‌ها، درمان شناختی-رفتاری، EMDR (درمان با حرکات سریع چشم)، هیپنوتیزم و روان‌درمانی تحلیلی است. هرکدام از روش‌های درمانی می‌توانند برای افراد مختلف مؤثر باشند.

علی‌رغم مشکلاتی نظیر طولانی بودن روند درمان در درمان‌های روان‌تحلیلی، یک مطالعه کنترل شده نشان داد که روان‌درمانی تحلیلی به همان اندازه هیپنوتیزم درمانی و حساسیت‌زدایی تروما برای PTSD مؤثر است. در این پژوهش، بیماران تحت درمان با افراد گروه کنترل شده مقایسه شدند و نتایج نشان داد که بیماران تحت درمان با روان‌درمانی تحلیلی به درمان واکنش مثبتی دادند، به‌طوری‌که تغییرات غیرمنتظره و نسبتاً زیادی را در صفات شخصیتی نشان دادند.

عنصر اصلی در این درمان گوش دادن است؛ گوش دادن فعال به این صورت که درمانگر با دقت گوش داده و فعالانه پاسخ می‌دهد. این روش با قوت بیشتری به عنوان «در دسترس بودن دائمی ذهن تحلیلگر به‌طوری‌که بیمار در درون آن بتواند خود را کشف کند» بیان شده است. درمانگر دائماً درگیر نوعی عمل متعادل‌کننده است. او وارد تجربه دردناکی می‌شود، درعین‌حال تلاش می‌کند تا تعادل خود را از دست ندهد. بیماران در حین گوش دادن درمانگر را به اجرای مجدد روابط دردناک گذشته می‌کشانند. در عین‌ حال باید بتوان به عنوان درمانگر با بیمار همدلی کرد و وارد دنیای پریشانی او شد.

آنچه روان‌درمانگر تحلیلی امیدوار است در نهایت به بیمار خود ارائه دهد، تجربه‌ای است که در آن مهار پریشانی او امکان‌پذیر است. درمانگر متعهد می‌شود که تلاش کند تا دردناک‌ترین اضطراب‌های بیمار را درک کند و هراس را از بین ببرد. معیار یک درمان موفق ممکن است این باشد که زمانی فرا برسد که بیمار می‌تواند متوجه شود که درمانگر نیز ذهنی مشابه دیدگاه او دارد. هر دوی آن‌ها، یعنی درمانگر و بیمار، درگیر این هستند تا به تفکر خود فکر کنند. امید است که بیمار در نهایت بتواند از این مهارت تازه پیدا شده در تفکر استفاده کند تا شروع به فکر کردن (بدون شک با اندوه فراوان) در مورد تجربیات دردناک خود کند، نه اینکه سعی در سرکوب یا فراموشی آن‌ها داشته باشد.

حال می‌دانیم که نتیجه یک درمان موفق چیست؛ درک و آگاهی بیشتر از درد درونی خود و توانایی فکر کردن در مورد واکنش فرد به درد و آزادی انتخاب‌های دیگر در آینده در مورد واکنش خود به درد.

 نکاتی که درمانگران در درمان تروما در نظر می‌گیرند

اگر به عنوان درمانگر بخواهیم به صورت جامع 5 نکته را در درمان در نظر بگیریم، باید به این موارد توجه داشته باشیم:

  1. باید تلاش کنیم فرد را به خوبی بشناسیم، به قصه زندگی او گوش کنیم و آن را بفهمیم؛ بدانیم که تروما با زندگی او چه کرده است، چه مسیری را پشت سر گذاشته و چه بر او گذشته است.
  2. گوش دادن، سؤال پرسیدن از مراجع و همپای او پیش رفتن.
  3. دربرگرفتن احساسات مراجع [5]. باید با بیمار هم‌مسیر شده و از وی بخواهیم در مورد روایتش از تروما توضیح دهد، کمک کنیم تا احساساتش را شناسایی و توصیف کند، در حالی که فضایی را برایش مهیا کنیم تا گسستگی را تجربه نکند.
  4. به مراجع و افکار و احساساتش در رابطه با حادثه‌ای که برایش رخ داده اعتبار ببخشیم. با همدلی و انعکاس درست به مراجع این پیام را بدهیم که ما شاهد رنج او هستیم و تجربه‌اش را به رسمیت می‌شناسیم. او حق دارد که در رابطه با حادثه پیش‌آمده حال خوبی نداشته باشد.
  5. انتظارات درمان را پایین نگه داریم. این واقعیت را بپذیریم که تروما هیچ‌وقت در زندگی شخص مسئله عادی محسوب نمی‌شود. ما به فرد کمک می‌کنیم تا احساسات و توانایی‌هایش را ببیند و احساس گسست از خویشتن یا محیط را نداشته باشد، نسبت به زندگی، وقایع و احساساتش آگاه باشد و آن‌ها را سرکوب نکند.

سخن پایانی

به طور کلی وقایع دردناک می‌توانند در زندگی همه ما، چه در دوران کودکی و چه در دوران بزرگسالی رخ دهد و به تروما تبدیل شود. اما باید این نکته را بدانیم که هر اتفاق بدی تروما نیست. این در صورتی است که هر ترومایی از یک اتفاق بد شروع شده است و دلیل آن به خاطر تجربیاتی در خانواده، ارتباطات فردی و ویژگی‌های شخصیتی است که تأثیر آن در زندگی افراد متفاوت است. درمان تروما مسیری طولانی و انرژی‌بر است. این مسیر با قدم‌هایی کوچک آغاز می‌شود و گام‌به‌گام به سمت بهبود سلامت روان پیش می‌رود.

می‌توانید برای شروع جلسات درمان خود با یک روان‌درمانگر تحلیلی متخصص، به کلینیک تجربه زندگی مراجعه کنید. برای تعیین وقت به واتساپ کلینیک پیام دهید.

یک پیشنهاد

یکی از خوش‌ساخت‌ترین سریال‌هایی که درباره‌ی تروما ساخته شده است، سریال دیدنی و دردناک پاتریک ملروز است. این سریال فضایی که در یادآوری ترومایی سخت تجربه شده را تمام و کمال به تصویر کشیده است. چنانچه علاقه‌مندید این سریال را ببینید، به کانال مجله تجربه زندگی مراجعه کنید و نام سریال Patrick Melrose را جست‌وجو کنید. همچنین بررسی روانکاوانه این سریال در مطلب معرفی و تحلیل سریال پاتریک ملروز در دسترس شماست.

منابع:

Chertoff, J. (1998). Psychodynamic Assessment and Treatment of Traumatized Patients. The Journal of Psychotherapy Practice and Research, 7(1), 35. Retrieved from /pmc/articles/PMC3330481/

Sigmund Freud and the Trauma Theory – Literary Theory and Criticism. (n.d.). Retrieved June 30, 2022

Trauma, a Psychoanalytical Approach -Psychology Matters Asia. (n.d.). Retrieved July 18, 2022

Weiss, H. (2021). The conceptualization of trauma in psychoanalysis: an introduction. Https://Doi.Org/10.1080/00207578.2021.1932057, 102(4), 755–764. https://doi.org/10.1080/00207578.2021.1932057

Wounded by Locality2. (n.d.).


[1] Limbic system

[2] autobiographical

[3] Procedural

[4] dissociate

[5] Contain

نوشته

نعیمه رضوانی مقدم

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

«دکتر برگو استعداد ویژه‌ای دارد که مفاهیم دشوار با واژگان تخصصی حرفه‌ی خود را به زبان روزمره ارائه دهد. یک منبع ارزشمند برای کسانی که به روان‌درمانی تحلیلی علاقه‌مندند اما استطاعت دریافت درمان را ندارند.»

نوشته

در این نوشته به دوازده هدیه‌ای که فروید به ما عطا کرده و بر اساس انجمن روانکاوی آمریکا گردآوری شده، خواهیم پرداخت و تأثیر ماندگار ایده‌های او در درک معاصر ما از روان انسان را بررسی می‌کنیم.

نوشته

ژاک لکان، روانکاو برجسته‌ی فرانسوی، جنبشی را رهبری کرد که به «بازگشت به فروید» معروف است. از سویی بازگشت به فروید، شعار مرکز تجربه زندگی است. در این مقاله به تاریخچه و مفهوم شعار بازگشت به فروید می‌پردازیم.

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر