کمتر کسی را میتوان یافت که به روانشناسی علاقمند باشد اما نام فروید را نشنیده باشد. او نه تنها در مجامع علمی، در میان پزشکان، روانپزشکان، روانکاوان و روانشناسان، بلکه در میان عامهی مردم ، با حداقل تحصیلات دانشگاهی، از هر رشته و گرایشی که باشند نیز شناخته شده است.فیلم فروید 1962 یا «شور نهان»، داستان زندگی فروید از جایی است که او با پرسشگری و دیدگاه متفاوتش به مسائل حل نشدهی پزشکی دوران خود، قدم در مسیر علم میگذارد؛ اگرچه به شیوهی خودش.
فروید برای اولین بار نظریاتی نوآورانه و انقلابی در باب انسان و روان او ارائه کرد، تا جایی که او را هم ردیف کوپرنیک و داروین، یکی از سه فرد تاثیرگذار در تاریخ بشریت میدانند که انسان را از توهم قادر مطلق و مرکز جهان بودن و دارای قوهی ارادهای گوش به فرمان و مطیع، خارج ساخته و بدین شکل، بشر را وارد مرحلهی نویی از حیات خود کرده است.
زیگموند فروید (1856-1939)، دانشجوی پزشکی در اتریش، دانشگاه وین بود. در زمانی که یهودیان به عنوان قومی آلوده و نامحترم توسط جامعه سرکوب و رانده میشدند و به سختی میتوانستند برای خود جایگاهی در میان مجامع علمی بیابند، فروید نیز مانند دیگر همتایان یهودیاش بارها از یافتن جایگاهی که خود را مستحق آن میدانست بازمانده بود.
نظریاتش از دیدگاه بسیاری غیرقابل قبول، هتاکانه و منحرفانه شناخته میشد و در این بین تنها دکتر بروئر با او همراه شد (که این همکاری نیز تا جایی دوام و سپس پایان گرفت).
معرفی و بررسی فیلم فروید 1962
کاری که فروید آن زمان تصمیم به انجام آن گرفت به عنوان شیوهای علمی به رسمیت شناخته نمیشد. فروید نیز با فرض آنکه شیوهای نوین یافته و قصد دارد بر طبق روشی مشخص، طراحی شده و دقیق عمل کند کار خود را آغاز نکرد، بلکه این شیوه گام به گام به دست آمد. شاید برای نخستین بار، این بیمار بود که راه را به پزشکش نشان میداد و از سرنخها او را به سمت درمان هدایت میکرد، اتفاقی که در تمام طول فیلم شاهد آن هستیم؛ بیمار جلو میرود و فروید با کنجکاوی و حساسیت در پی اوست.
فیلم فروید 1962 یا شور نهان از جایی آغاز میشود که فروید به عنوان یک دانشجوی پزشکی در حال آموزش دیدن است، بیماری را تحت نظر دارد که مبتلا به «هیستری» است؛ نوعی بیماری با مبنای بدنی نامشخص و علائمی متنوع. پزشکان تقریبا از شناسایی یا درمان این بیماری ناامید شده و پروندهی آن را بستهاند اما فروید بر شناخت این بیماری پافشاری میکند.
آیا این یک تمارض است؟ چطور میشود در تمارض آنقدر عضوی را فلج کرد که درد یک سوزن را احساس نکند؟ این نه یک بیماری بدنی است نه تمارض، نه بدنی در کار است نه رفتاری سطحی برای جلب توجه، چه چیزی این حالت را به وجود آورده است؟ چه «چیز» دیگری میتواند باشد؟
کشف «ناخودآگاه» یا «ناهشیار» مهمترین حاصل این پرسش بود.
این پرسش آغاز راه او بود. قرار گرفتن فردی مانند دکتر بروئر، پزشکی خوش سابقه و سرشناس و خوشفکر، فروید را مصممتر کرد؛ پزشکی که او نیز در حال تلاش برای معالجهی بیماری با علائم هیستری است و گمان میکند هیچ شیوهی درمان پزشکی برای او کارساز نیست به جز «حرف زدن».
در تمام طول فیلم شاهد سیر تکامل شیوهی فروید هستیم؛ گذار از هیپنوتیزم، به مرورِ هشیارانه و کندکاو خاطرات بیمار، استفاده از روش خودکاوی، لغزش زبانی، تعبیر رویا، ارائهی اصل ادیپ و در نهایت کشف پدیدهی انتقال.
برتا پاپنهایم -سیسیلی در فیلم شور نهان، همان « آنا اُ » در مقالات منتشر شده توسط فروید و بروئر- بیماری که منشأ بسیاری از کشفیات و نظریات فروید شد، دختری از خانوادهای متمول که به هیستری مبتلا شده بود و علائم آن پس از مرگ پدرش آغاز شد. بروئر توانسته بود با استفاده از هیپنوتیزم علائم را برای مدتی از بین ببرد اما مسئله اینجا بود که پس از مدتی، علائم به صورتی دیگر باز میگشتند.
در طول کار با برتا، فروید دریافت آنچه او در خواب هیپنوتیزم میگوید نیاز به واکاوی بیشتری دارد و دختر تنها زمانی بهبود مییابد که خاطراتش را به یاد آورد؛ آن هم نه در خواب عمیق بلکه در هشیاری و بیداری. به تعبیر دیگر «آگاهی» حقیقی شفا بخش است. اصلی که تا امروز نیز در درمانهای روانکاوانه و پویشی بر آن تأکید میشود و اساسا به عنوان اصلیترین هدف درمان اعلام میشود، «آگاهی» است.
اختلافات خانوادگی باعث متوقف شدن درمان برتا توسط بروئر میشود. پس از مدتی علائم برتا تشدید شده و خانوادهی او این بار از فروید درخواست میکنند تا معالجه او را ادامه دهد. فرصتی برای فروید تا مسئلهی برتا را مستقیما و شخصا مورد کندوکاو قرار دهد. پس از مدتی اهمیت پدر در زندگی برتا وضوح بیشتری مییابد.
برتا ادعا میکند توسط پدرش مورد آزار جنسی قرار گرفته است؛ ادعایی که فروید آن را رسما علت هیستری میشناسد و اساسا به وجود آمدن هیستری را نتیجهی آزار جنسی تلقی میکند. پس از چندی با پیش رفتن درمان و تکامل شیوهی فروید، او به این نتیجه میرسد که این یک آزار جنسی واقعی و رویدادی بیرونی نیست که علائم را به وجود می آورد، بلکه داستانی روانی است؛ داستان عشق فرزند به پدر و مادرش و خیالات او دربارهی آنها که علائم روانشناختی بعدی را رقم میزند اما این داستان چیست؟
عقدهی ادیپ در فیلم فروید
«ادیپ» نامی که فروید برای این داستان برگزید. ادیپ نام یک شخصیت اسطورهای در یکی از افسانههای یونان باستان است؛ پسری که ندانسته پدر خود را میکشد و با مادرش ازدواج میکند و از او صاحب فرزند میشود و پس از اینکه موضوع را میفهمد خود را کور میکند، مادرش نیز خود را میکشد. اما این داستان شوم چگونه وارد ادبیات روانکاوی و موضوع درمان میشود؟
فروید معتقد بود این داستان برای همهی انسانها اتفاق میافتد؛ در خیالات کودکانهی هر فرزند انسان رویای رسیدن به والد غیرهمجنس، تنها عشق حقیقی یک انسان، وجود دارد. والد همجنس در این میان مانعی است که همواره فرزند را ناکام میسازد و فرزند نیز خیال کشتن او و انتقام دارد.
تا جایی که میفهمد هیچگاه نمیتواند به آرزوی دیرین خود دست یابد، ناامید میشود و برای حفظ جان خود به همانندسازی با والد همجنس خود میپردازد. اینگونه است که پسرها میآموزند چگونه به اندازهی کافی مردانه رفتار کنند، حرف بزنند و بیاندیشند و دخترها لباسهای مادر را به تن میکنند، مانند او صحبت میکنند و میاندیشند. بنابراین حل کردن داستان ادیپ، از نظر فروید کلید رشد و تحول سالم است.
هیچ فرزندی نباید بتواند جایگاهی همسنگ والد همجنس خود برای والد غیرهمجنس بیابد. هر فرزند انسان این را میخواهد، اما در عین حال میداند که نباید این اتفاق هیچگاه رقم بخورد؛ «کشتن و کشته شدن» نباید پایان داستان باشد، مسیرداستان باید تغییر کند. او باید عشق مادر را با خود، در نهان خود تا پایان زندگی همراه کند تا بتواند عاشق باشد؛ عاشق همسری که خواهد آمد، عاشق هر آنچه مشتاق آن است. به همین دلیل است که سوء استفادهی جنسی از یک کودک، آن هم توسط مراقب مورد اعتماد، بدترین اتفاقی است که میتواند در زندگی او رخ دهد.
فانتزیهایی که تحقق مییابد و کودک خود را مقصر آن میداند، گویی هر آنچه در نهان بخواهد به واقعیت بدل میشود و مرزی میان خیال و دنیای بیرون وجود ندارد :«از اندیشیدن بترس، از خیال، از خودت…».
داستان ادیپ با عشق آغاز و با مرگ ختم میشود، در زندگی ما اما درستتر این است که بگوییم، داستان ادیپ با عشقی آغاز و با عشقهایی دیگر ادامه مییابد. پایان تا انتهای زندگی هر یک از ما، باز است.
مخالفتها با فروید
«اصل ادیپ» بزرگترین علت تاختن دانشمندان و صاحب نظران آن زمان به فروید بود. فروید اما همچنان تأکید میکند:« برای دانستن حقیقت، مرزی وجود ندارد». بسیاری او را به سبب افکار متهورانهاش، منحرف و یاغی خواندند. جالب اینجاست که همانطور که در فیلم نیز مشاهده میکنیم، فروید در زندگی شخصی فردی کاملا بهنجار بود؛ تا آخر عمر با همسرش، مارتا، زندگی کرد و صاحب شش فرزند شد و به شدت بر اصول اخلاقی در کار تأکید داشت.
نظریهی ادیپ طی سالها صیقل یافته، دچارتکامل و دگرگونیهای بسیاری شده و از آن تعابیر بسیاری منشعب شده است. بسیاری از نظریات فروید سرآغاز مطالعاتی عمیق در باب ناهشیار، علائم روانشناختی و درمان شد. امروزه شاخههای بسیاری از بدنهی روانکاوی کلاسیک فرویدی منشعب شده و نظریات بسیاری به آن اضافه شده است.
سخن پایانی
فروید، گامهایی بلند و طاقت فرسا در راه شناختن آدمی برداشت و درهای بسیاری بر عمیقترین وجوه آدمی گشود. نورهایی بر انسان تابانیند و ما را به فهمی آنچنان عمیق از خود رساند که تا به امروز کمتر کسی توانسته در جهان علم و در تحول اندیشهی بشر همتای او باشد.
تماشای این فیلم برای همهی ما لازم است، چرا که همگی به درک و دریافت لحظاتی از تاریخ تحولمان و زیر و رو شدن فهم ما از خودمان، آنچه ما را شکل میدهد و سیر رسیدن به همهی اینها، نیاز داریم. کما اینکه در طول تماشای فیلم بیننده بیآنکه خود بداند به تطبیق داستانها با خاطرات خود و خودکاوی میپردازد و این همراهی لذت و جذبهای انکار ناشدنی و عمیق ایجاد میکند. چه بسا فیلم فروید 1962 یا «شوری نهان» برای ادامه دادن، عمیقتر شدن و رهسپار شدن به معجزهی آگاهی توشهای است که هر بینندهای از این داستان باورنکردنی خواهد برداشت.