مقدمه
همجنسگرایی یکی از موضوعات همواره بحثبرانگیز در روانکاوی بوده است. از اوایل قرن بیستم، زمانی که زیگموند فروید نخستین بار به صورت نظاممند به تحلیل روانشناختی این گرایش پرداخت، همواره برداشتها، تأویلها و نقدهای متعددی پیرامون آن مطرح شده است. این نوشتار قصد دارد مسیر شکلگیری و تحول دیدگاه فروید دربارهی همجنسگرایی را مرور کند؛ با روایتی تاریخی-تحلیلی که از مفاهیم بنیادینی همچون «جنسیت در دوران کودکی» و «میل لیبیدویی» تا نظریهی «عقدهی ادیپ» و منشأ روانزاد همجنسگرایی پیش میرود.
همجنسگرایی در بستر نظریهی جنسیت در دوران کودکی
در سال ۱۹۰۵، فروید در اثر بنیادین خود با عنوان «سه رساله دربارهی نظریهی جنسی» مفهوم «جنسیت در دوران کودکی» را معرفی کرد. او معتقد بود که تجربههای جنسی محدود به دوران بلوغ و بزرگسالی نیست، بلکه کودکان نیز در مسیر رشد روانی خود با امیال و تحریکات جنسی مواجهاند.
در این نظریه، دو پدیدهی کلیدی نقش مهمی دارند: «اضطراب اختگی» که مخصوص پسران است و به ترس ناخودآگاه از فقدان احلیل مربوط میشود؛ و «رشک آلت» که در دختران به حسرت و تمایل نسبت به قضیب اشاره دارد. این مفاهیم به فروید کمک کردند تا پیچیدگیهای تحول جنسی و شکلگیری گرایشهای جنسی را توضیح دهد.
فروید بر این باور بود که همه انسانها با آمادگی بالقوه برای تجربهی گرایشهای همجنسخواهانه و دگرجنسخواهانه به دنیا میآیند. این دوسوگرایی اولیه، در فرایند رشد روانی و تحت تأثیر عوامل روانشناختی، خانوادگی و فرهنگی به سمت یک گرایش مشخص جهت مییابد. بنابراین، همجنسگرایی نه انحراف یا بیماری، بلکه یکی از مسیرهای طبیعی و ممکن در تحول جنسی انسان به شمار میرود.
تحلیل موردی داوینچی: فانتزی، میل و ساختار ناخودآگاه
در سال ۱۹۱۰، فروید مقالهای با عنوان «لئوناردو داوینچی و خاطرهای از کودکی او» منتشر کرد که در آن کوشید منشأ تمایلات همجنسخواهانه را در ناخودآگاه داوینچی بررسی کند. فروید به خاطرهای توجه کرد که داوینچی نقل کرده بود؛ خاطرهای از کودکی که در آن پرندهای نوکش را بر دهان او مینهد. فروید این خاطره را نه یک یادآوری حقیقی، بلکه یک «خاطره پوشان» دانست؛ یعنی بازنماییای ناخودآگاه که بعدها شکل گرفته و به اشتباه به دوران کودکی نسبت داده شده است.
این فانتزی در تفسیر فروید نماد آمیزش دهانی است و به عنوان نشانهای از تمایل همجنسخواهانه تحلیل شد. علاوه بر این، فروید به چند نشانه دیگر در زندگی داوینچی اشاره کرد که تأییدکنندهی این برداشت بودند: نداشتن روابط عاشقانه مستمر با زنان، تمایل به حضور پسران جوان و زیبا که نقشهایی مادرانه نسبت به آنها داشت، و رویدادی که در آن داوینچی به اتهام رابطهای همجنسخواهانه با نوجوانی به دادگاه احضار شد اما تبرئه شد.
نکته مهم این است که فروید همجنسگرایی را نه انحطاط، بلکه نتیجه فرآیندهای ناخودآگاه پیچیدهای میداند که میتوانند در هرفردی، حتی در کسانی با استعداد و نبوغ برجسته، رخ دهند. وی در دفاع از این دیدگاه، تأکید کرد که تمایلات همجنسخواهانه مانند دگرجنسگرایی، از مسیرهای طبیعی تنظیم روانی میل جنسی هستند. بنابراین، اگر بخواهیم یکی از این مسیرها را طبیعی بدانیم، باید همهی آنها را طبیعی و سازگارانه بشماریم؛ چرا که همه این مسیرها حاصل تنظیمات ناخودآگاه و سازوکارهای دفاعیاند که در بستر تاریخچه روانی هر فرد شکل میگیرند.
نظریهی عقدهی ادیپ و منشأ روانزاد همجنسگرایی
در سال ۱۹۲۴، فروید در تکمیل نظریهی رشد جنسی خود، مفهوم «عقدهی ادیپ» را بهعنوان مرحلهای حیاتی و تعیینکننده در شکلگیری هویت جنسی مطرح کرد. این مرحله عمدتاً در سنین سه تا شش سالگی اتفاق میافتد، زمانی که کودک دلبستگی شدیدی به والد غیرهمجنس خود پیدا میکند و همزمان احساس رقابت و خصومت نسبت به والد همجنس را تجربه میکند.
به طور مشخص، پسر در این سن میل شدید به مادر دارد و پدر را رقیب و تهدیدی برای خود میبیند که میتواند او را از توجه و محبت مادر محروم کند. این ترس از پدر، که فروید آن را «اضطراب اختگی» مینامد، به شکل ناخودآگاه در روان کودک حضور دارد. در مقابل، دختر در همین دوره به پدر میل میورزد و نسبت به مادر حس رقابت پیدا میکند که فروید آن را «رشک آلت» تعبیر میکند؛ نوعی احساس فقدان و حسرت نسبت به ویژگیهای جنسیتی پسران که میتواند به احساس کاستی یا نقص در خود منجر شود.
حل موفق این مرحله مستلزم آن است که کودک بتواند با والد همجنس خود همانندسازی کند؛ یعنی ویژگیها، نگرشها و نقشهای والد همجنس را درونی کند و از این طریق هویت جنسی دگرجنسخواهانه شکل بگیرد. این فرآیند همانندسازی، بنیادینترین سازوکار روانی برای تثبیت هویت جنسی در چارچوب فرهنگ و ساختار خانواده است.
اما اگر این فرآیند به هر دلیل دچار اختلال شود، کودک ممکن است همانندسازی با والد همجنس را به طور کامل یا جزئی انجام ندهد. در چنین شرایطی، ممکن است کودک به جای همانندسازی با والد همجنس، با والد غیرهمجنس همانندسازی کند یا حتی در مراحل پیشین رشد جنسی، پیش از عبور از عقدهی ادیپ، تثبیت شود. فروید این اختلال یا گسست را که مانع تکمیل فرآیند هویتیابی جنسی میشود، «انهدام عقدهی ادیپ» مینامد.
این انهدام عقده میتواند زمینهساز شکلگیری گرایشهای جنسی غیرمعمول از دیدگاه فرهنگی زمانه، از جمله همجنسگرایی باشد. به عبارت دیگر، فروید معتقد بود که منشأ روانزاد همجنسگرایی ناشی از پیچیدگیها و گرههای حلنشده در فرایند عقدهی ادیپ است؛ و این مسئله نه به معنای بیماری یا انحطاط، بلکه بازتابی از تنظیمات روانی خاص و مسیرهای متنوع رشد هویت جنسی است.
خوانش کنث لوئیس از فروید: پیچیدگی در مسیرهای جنسی
کنث لوئیس، روانکاو معاصر، تلاش کرد نشان دهد که نظریهی فروید دربارهی منشأ همجنسگرایی بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که بعدها در تحلیلهای آسیبشناختی ارائه شد. او برخلاف روانکاوانی چون رادو و سوکاریدس که همجنسگرایی را انحرافی پاتولوژیک میدانستند، تأکید دارد که فروید هیچگاه همجنسگرایی را بیماری تلقی نکرده است.
لوئیس با بررسی ساختار عقدهی ادیپ، نشان میدهد که فروید بهطور ضمنی به امکانپذیری مسیرهای گوناگون در تحول جنسی اشاره کرده است. به گفتهی لوئیس، میتوان دوازده مسیر مختلف را برای عقدهی ادیپ در نظر گرفت که شش مورد به دگرجنسگرایی و شش مورد به همجنسگرایی منجر میشوند. این مسیرها تحت تأثیر عواملی چون شدت اضطراب اختگی، نوع همانندسازی، رابطه با والدین، و ساختارهای دفاعی روانی شکل میگیرند.
او همچنین تأکید میکند که آنچه ما دگرجنسگرایی مینامیم، نه محصول مسیری خطی، سالم و بیاختلال، بلکه نتیجهی نوعی مصالحهی روانی است که کودک برای کنار آمدن با تعارضهای ادیپال و اضطرابهای عمیق دوران کودکی به آن متوسل میشود. این گرایش نیز مانند دیگر گرایشها، حاصل واکنش روان در برابر فشارها و تهدیدهای رشد هیجانی است. از همینرو، اگر بنا باشد این مسیر را بهنجار و طبیعی تلقی کنیم، به همان اعتبار باید سایر مسیرها، از جمله همجنسگرایی را نیز طبیعی و بهنجار بدانیم؛ چراکه همگی بازتاب تنظیمات پیچیده و ناخودآگاه رواناند که بهگونهای دفاعی و سازگارانه، شکلگیری هویت جنسی را ممکن میسازند.
موضعگیری اجتماعی فروید: نامهی مادر آمریکایی و بیانیهی ۱۹۳۰
در دههی ۱۹۳۰، و در واکنش به فضای فرهنگی و حقوقی سرکوبگرانهی آن دوران، فروید موضعگیریهای روشنتری در قبال مسئلهی همجنسگرایی اتخاذ کرد. در سال ۱۹۳۰، او بیانیهای را در حمایت از لغو جرمانگاری روابط همجنسگرایانه در آلمان و اتریش امضا کرد. اما مشهورترین سند حمایتی او نامهای است که در سال ۱۹۳۵ به مادری آمریکایی نوشت که نگران گرایش همجنسخواهانهی پسرش بود.
در این نامه، فروید با صراحت بیان میکند: «همجنسگرایی بیشک امتیازی نیست، اما پستی هم نیست، شرمآور نیست، و نمیتوان آن را بیماری تلقی کرد.» او همچنین یادآور میشود که چهرههای برجستهای همچون افلاطون، میکلآنژ و داوینچی همجنسگرا بودهاند. فروید البته همجنسگرایی را نوعی «تثبیت در یکی از مراحل رشد جنسی» توصیف میکند؛ تثبیتی روانی که در جریان پیچیدهی رشد جنسی روی میدهد و نه تنها نشاندهندهی اختلال نیست، بلکه حاصل تنظیمی ناخودآگاه در برابر تعارضها و تجربههای هیجانی دوران کودکی است.
این تثبیت، از منظر فروید، یکی از مسیرهای طبیعیِ تحول روانی است و نه نشانهای از آسیب یا نقص. فروید همچنین تأکید میکند که تغییر گرایش جنسی از طریق درمان، نه امکانپذیر است و نه مطلوب؛ و در بهترین حالت، تنها میتوان جنبههای دگرجنسخواهانهای را که ممکن است در فرد سرکوب شده باشند، تقویت کرد.
جمعبندی
نگاه فروید به همجنسگرایی، برخلاف برخی برداشتها، نه مبتنی بر آسیبشناسی، بلکه ریشهدار در نظریهی رشد روانی انسان است. او همجنسگرایی را بهمثابه یکی از مسیرهای ممکن در مواجههی کودک با عقدهی ادیپ و شکلگیری ناخودآگاه جنسی میدانست. فروید هرگز همجنسگرایی را انحراف تلقی نکرد و در اواخر عمر، با صراحت از حذف جرمانگاری و نگاه بیمارگونه به آن دفاع کرد.
بازخوانی دیدگاههای فروید دربارهی همجنسگرایی، نهتنها در فهم بهتر نظریهی روانکاوی کمک میکند، بلکه به ما امکان میدهد با نگاهی مسئولانهتر و علمیتر به پدیدههای متنوع جنسی در دنیای امروز بنگریم. افزون بر آن، این بازخوانی میتواند به رواندرمانگران کمک کند تا با درک عمیقتری از منشأ روانزاد گرایشهای جنسی، موضعی غیرقضاوتگرانه و بالینیتر در برابر تنوع جنسی مراجعان خود اتخاذ کنند.
سخن سردبیر
بازخوانی اندیشهی فروید دربارهی همجنسگرایی، درک تازهای از پیچیدگی روان انسان به دست میدهد. این نگاه نشان میدهد که تنوع جنسی، امری طبیعی در روان انسان است. فروید کوشید تا فراتر از قضاوتهای رایج، به تجربههای درونی افراد گوش دهد.
در دنیای امروز، هنوز بسیاری با نگاههای کلیشهای به این موضوع مینگرند. اما اندیشهی فروید، ما را به تأمل و پرسش دعوت میکند.
امید داریم این نوشته، گامی کوچک در مسیر درک عمیقتر، پذیرش بیشتر و گفتوگوی علمی دربارهی تنوع جنسی باشد.
منابع
Freud, S. (1935). A letter to an American mother. American Journal of Psychiatry, 107(10), 786–787.
Lewes, K. (1988). The psychoanalytic theory of male homosexuality. New York: New American Library.