آزادی اگزیستانسیال به معنی آن آزادی فردی و استقلالی است که شخص بنا بر وجود خود به عنوان یک انسان، دارد. همان آزادی که بسیاری اوقات به آن نیازمندیم ولی در همان حال از آن میگریزیم.
با مجله تجربه زندگی همراه باشید تا در ادامه به مفهوم آزادی اگزیستانسیال بیشتر بپردازیم.
«بیمار امروز بیش از آنکه لازم باشد با غرایز سرکوب شدهاش روبرو شود، باید با آزادیاش کنار بیاید.»
آزادی اگزیستانسیال
دکتر اروین یالوم در تجارب بالینی خود بیان می کند: «اغلب نخستین جلسه مشاورهی هر بیمار را درحالی به پایان میبرم که از مشکل او هیچ تصویر بالینی مشخصی ندارم. این واقعیت را درنظر میگیرم که بیمار نتوانسته مشکلش را به عنوان یک مشکل مشخص تشریح کند. بیمار از مواردی مانند اینکه در زندگیاش چیزی کم است، از احساساتش فاصله گرفته، احساس خلاء میکند، به چیزی شوق و رغبت ندارد و یا احساس بیهدفی و سرگردانی ، شکایت میکند.»
به تعبیر یالوم تحلیل رفتن اصول و قوانین اجتماعی و روانشناختی تعیین کننده ساختارهای زندگی، ما را بیش از پیش با آزادیمان مواجه کرده است.
برای نمونه موقعیت زیر را تصور کنید:
«خیلی دوست دارم خودم باشم و چیزهایی که دوست دارم رو خودم انتخاب کنم، حتی آدمهایی که دوست دارم رو…
امّا همیشه یه چیزی مانع شده، یه کسایی نذاشتن از اول و هنوز هم با اینکه اونا نیستن امّا انگار بازم دارن مجال رو از من میگیرن، من اختیاری از خودم ندارم و این لعنتیترین بخش زندگی منه!!!…
آخرین بار تمام وجودم کسیو خواست امّا بازم نتونستم پیش خودم نگهش دارم… اون رفت انگار من راحتتر شدم، حداقل از استرس اینکه هست و نمیتونم کاری کنم خلاص شدم؛ به من گفت امیدوارم روزی ترسهات بذارن تو اون طوری که دوست داری زندگی کنی … . اون تنها کسی بود که منو فهمید، گذاشت من آزاد باشم. امّا هیولای ترس این بارم اومد جلو و اونو ازم گرفت… اون نمیدونست منو همین آزادی که در تمناش همیشه بودم رو در واقع اصلاً… .
امّا این دفعه دیگه نه… منم که بهش بیشتر نیاز دارم! عبور از ترسهام درست مثل عبور از سیم خاردار میمونه… امّا دلم میخواد برم حتی اگه لباسام پاره شه… رسیدن به دنیایی که من توش آزادم… ولی خب مسئولیتش سنگینه، آزادی رو میگم… .فکر کنم بمونم سرجام بهتره، حالا همینجایی که هستم خیلی هم سخت نیست، دوستش ندارم این موقعیت رو امّا خب بدم نیست… .
آه من هیچوقت لیاقت اون چیزهایی که میخواستم رو نداشتم…»
این نمونهای از تعارض دائمی اضطراب آزادی و عدم مسئولیت پذیری است که در نهایت به خشم از خود و دیگری منجر می شود.
به راستی چرا ما همان قدر که مشتاق آزادی هستیم، از آن گریزانیم؟
اگر قانون مشخصی نداشته و مجبور به انجام کاری نباشیم، در این صورت آزاد هستیم مطابق انتخاب خودمان عمل کنیم. گویی همانند مثال بالا، هنگامیکه که هیچ عاملی بیرون از ما یعنی خانواده، اجتماع و … نیست که به ما فشار بیاورد، بیش از هر زمان دیگری به تجربهی واقعیتهای اگزیستانسیال زندگی نزدیک شدهایم (انتخاب و آزادی، تنهایی، بیمعنایی)، اما آمادگی لازم برای تاب آوردن این شرایط را نداریم.
اضطراب برای رها شدن غوغا به پا کرده و در هر دو سطح فردی و اجتماعی، شوریدهوار در جستجوی جان پناهی هستیم تا خود را از آزادی در امان بداریم. بسیار جالب است که بدانیم، اینجا نیز پای مکانیسمهای دفاعی روانی در میان است که ما را در برابر آگاهی از مسئولیت محافظت میکند. که شایعترین این دفاعها، اجبارگری، جا به جایی مسئولیت و انداختن آن گردن دیگران، انکار مسئولیت (قربانی بیگناه، از دستدادن کنترل)، دوری از رفتار خودمختار و ناهنجاری در تصمیمگیری است.
از دیدگاه رواندرمانی اگزیستانسیال که مورد بحث حاضر است افراد با آنکه از پرداخت هزینه اضطراب اگزیستانسیال که همراه آگاهی از مسئولیت است شانه خالی میکنند، ممکن است همانطور که سلیگمن ادعا میکند به جبرگرایی و افسردگی دچار شوند.
مسئولیت پذیری و آزادی اگزیستانسیال
اینکه ما در عدم پذیرش مسئولیت چه اندازه نقش خودمان را ببینیم (کانون کنترل درونی) و یا آن را تا چه اندازه به چیزی بیرون از خودمان نسبت دهیم (کانون کنترل بیرونی) تا حدود زیادی به محیط خانوادگی و حتی ترتیب تولد بستگی دارد. محیطی یکپارچه، گرم، مهربان، و پاسخگو پیش درآمد ایجاد کانون کنترل درونی است. در حالیکه محیط ناهماهنگ، غیرقابل پیشبینی و نسبتاً نامطلوب و ناسازگار (که در طبقه فرهنگی–اجتماعی پایین شایعتر است) احساس درماندگی و کانون کنترل بیرونی را برای فرد فراهم میآورد. ترتیب تولد نیز در مورد مؤثر است؛ فرزندان اول بیشتر کانون کنترل درونی دارند. (احتمالاً به دلیل اینکه مسئولیت بعضی کارهای خانه بر عهدهشان گذاشته میشود مانند مسئولیت نگهداری از خواهر و برادر کوچکتر)
نوع تفکر ما و اعتقادی که پذیرفتهایم نیز در پذیرش مسئولیت آنچه از زندگی میخواهیم و آنچه زندگی به ما تحمیل میکند، نقش دارد.
آنچه در رواندرمانی وجودی به دنبالش هستیم، تمرکز بر کانون کنترل درونی بیمار و مواجه او با اضطراب ناشی از آزاد بودن و اختیار داشتن و پذیرش تنهایی وجودی خویش است. چرا که بیمار هر لحظه با این واقعیت مواجه است که خودش به تنهایی مسئول انتخاب خویش است. این بسیار اضطرابآور است. از منظر دکتر اروین یالوم، آزادی بر دو پایه استوار است: تنهایی و مسئولیتپذیری. با این وجود ایشان معتقد است که میزان مشخصی از ایگو لازم است تا فرد با موقعیت اگزیستانسیال خویش و اضطراب لازم با آن روبرو شود.
هر یک از ما به وجود آورنده تجربیاتمان هستیم و مسئول هر آنچه که در طی این تجربهها برای ما پیش میآید. آنچه بیمار در جلسه درمان به آن میرسد این است که: «واقعیت ارزشمند تجربه اوست و او تنها آفرینندهی تجربه خویش است.»
در رواندرمانی اگزیستانسیال چه اتفاقی میافتد؟
هدف رواندرمانی تحول و تعادل است. برای اینکه فرد متحول شود، ابتدا باید مسئولیت بپذیرد (باید خود را به انجام عمل متعهد کند). واژه مسئولیت، به معنای توانایی پاسخ گویی است. پس تحول درمانی باید خود را در عمل نشان دهد، نه در دانستن، قصد کردن یا خیال پردازی.
در طی درمان اگزیستانسیال، بیمار با مسأله اراده مواجه می شود. یعنی پس از اینکه آگاهی پیدا کرد که خودش مسئول ناهماهنگی پیش آمده در نظام زندگی خود است؛ اراده خویش را برای تحول به کار میگیرد.
امّا این سطحیترین لایه است و لایهی نازکی از این سطح را خواستن میسازد. عمل مسئولانه با آرزو آغاز میشود. انسان فقط زمانی میتواند برای خود عمل کند، که به آرزوهایش دسترسی داشته باشد. اگر این دسترسی امکان پذیر نباشد و فرد نتواند آرزو کند، قادر نیست خود را به آینده برساند و تصمیم مسئولانه فرد، گویی مرده به دنیا میآید. پس از اینکه آرزو واقعیت یافت، فرایند خواستن دست به کار میشود و در نهایت به عمل تبدیل میگردد.
بنابراین درمانگر به بیمار کمک میکند درک کند نه تنها مسئول موقعیت خودش است، بلکه تنها مسئول این وضعیت نیز هست. به بیان دیگر، کسی نمیتواند دنیای دیگری را برای او تغییر دهد. اگر کسی میخواهد تغییر کند، باید خودش فعالانه متحول شود. درمانگر اگزیستانسیال در این مورد صبورانه در کنار بیمار است.
پژوهشگران دریافتهاند اغلب بیماران در طی درمان مسئولیتپذیری را انتخاب میکنند؛ اینکه: «در نهایت مسئولیت شیوهی زندگیام بر عهدهی خودم است.» نتایج یک پژوهش از بیمارانی که نتایج مثبت از جلسات رواندرمانی خود بدست آورده بودند، نشان داد که مقولهی اگزیستانسیال رتبهی پنجم از نظر اهمیت در موارد شصت گانهای بوده که بیماران درمان گرفته به آن توجه نشان دادهاند.
بیماری که رواندرمانی موفقی را پشت سر میگذارد، آگاهی بیشتری نسبت به مسئولیت شخصیاش پیدا میکند.
درمانگران اگزیستانسیال در مقایسه با درمانگران مکاتب دیگر، کمتر روی گذشته فرد تمرکز میکنند و بیشتر بر آینده، تصمیمهای فراخوانده شده و اهدافی که در پیش رو بیمار گستردهاند، متمرکز میشوند.
و در آخر اینکه نتیجه درمان اثر بخش ، فقط این نیست که بیمار درباره ارتباط و صمیمیت مواردی را بیاموزد و بفهمد از ارتباط با دیگران چه چیزی بدست میآورد، بلکه علاوه بر آن محدودیتهای ارتباط را هم میآموزد. به این معنا که فرد از ارتباط با دیگران– چه در درمان و چه در زندگی– چه چیزهایی بدست نمیآورد.
امّا فرد در فرایند مسئولیتپذیری با چه محدودیتهایی رو به رو میشود؟
آلبرت بندورا معتقد بود اگرچه همه انسانها محیط بالقوه یکسانی دارند اما هر کدام عملاً محیط خویش را تحت نظارت خود قرار می دهند. در واقع میتوان گفت رفتار فرد بر محیطش اثر میگذارد.
از دیدگاه بندورا بین افرادی که مستعد به گرفتاری هستند، به دلیل رفتار های نادرستشان با افرادی که بهترین تعامل را با محیط اطرافشان برقرار میکنند، تفاوت وجود دارد؛ از این جنبه که هرکدام محیط پیرامونی خود را میآفرینند که به نوبه خود بر رفتار بعدی آن ها تأثیر میگذارد. محیط و رفتار دارای همبستگی متقابل هستند.
محیطها از پیش تعیین شده نیستند بلکه مانند رفتار دارای علت هستند.
اینکه ما نسبت به موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم چه واکنشی نشان دهیم و یا به عبارت دیگر چه نوع منشی را نشان دهیم کاملاً در اختیار ما قرار دارد. در درمان اگزیستانسیال ما به عنوان بیمار، در حل معمای انسان بودن خود نقش ایفا میکنیم.
موقعیتها محدود کننده هستند و عواملی چون محیط و تصادف های زندگی در گسترش آزادی انسان نقش دارند.
رابطه بین محیط و آزادی فردی فوق العاده پیچیده است و کاملاً به نوع نگرش و در نهایت منشی بستگی دارد که فرد نسبت به موقعیت خود پیش گرفته است. همان گونه که بندورا عنوان کرده، رابطهی دوسویه ای که میان رفتار و محیط وجود دارد.
به قول ژان پل سارتر همه ما با بد اقبالیهای طبیعی مواجه هستیم که زندگی مان را تحت تأثیر قرار میدهند، مهم این است که بپذیریم این بداقبالیهای طبیعی که بیرون از ما رخ می دهند، به هیچ وجه به معنای انتخاب موضع منفعل نسبت به محیط بیرونی نیست بلکه «پذیرش کامل مسئولیت، به این معنا است که فرد به دنیا اهمیت می دهد و در عین حال این آزادی و مسئولیت را دارد ؛ که در صورت امکان، در محیط بیرونی خویش تغییر ایجاد کند.در حقیقت می توان گفت وظیفه مهم او شناسایی ضریب حقیقی بداقبالی خود است. در این مقوله وظیفه درمان، کمک به بیمار برای درک و پذیرش چیزهایی است که قادر به تغییر آن نیست.»
مطلب پیشنهادی: تنهایی اگزیستانسیال
منبع
با اقتباس از کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال نوشته دکتر اروین دی یالوم