کاور زبان مادر

معرفی کتاب زبان مادر؛نگاهی به نقش زبان در روابط بین فردی

نوشته

فهرست مطالب

مقدمه

ما در زبان زاده می‌شویم؛ حتی پیش از آن‌که نطفه‌ای در کار باشد. زبانی که امروز خواسته‌ها، نیازها، رنجش‌ها، لذت‌ها، دوست داشتن‌ها و نخواستن‌های خود را با آن بیان می‌کنیم، پیش‌تر زندگی مستقل خود را آغاز کرده است.

تولد در این زبان ـ که آن را زبان مادری می‌نامیم ـ دنیای روانی ما را شکل می‌دهد. نوزادی که اکنون در آغوش داریم، در آینده همان کسی می‌شود که به او گفته‌ایم. گفتار تنها در کلمه‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای گسترده از نشانه‌های کلامی و غیرکلامی را دربر می‌گیرد: از لمس و در آغوش کشیدن گرفته تا نگاه، تماس چشمی و واژه‌ها.

نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی، باور داشت: «ما آن چیزی می‌شویم که به ما گفته شده است.»

گفتار مادر در روان کودک جای می‌گیرد و به‌طور طبیعی از قوت‌ها و ضعف‌های هشیار و ناهشیارش رنگ می‌گیرد. با این حال، بیشترِ والدین گفت‌وگو با کودک را تنها در معنای لغوی کلمات خلاصه می‌کنند و از لایه‌های پنهان‌تر آن غافل می‌مانند.

این کتاب اهمیت زبان را به‌عنوان سیستمی سرشار از نشانه‌ها نشان می‌دهد و پیوندهای آن با فرآیندهای روانی را بررسی می‌کند. همچنین راهکارهایی برای به‌کارگیری مؤثر زبان در برقراری رابطه با کودک ارائه می‌دهد.

نشانه‌شناسی گریه: شکل‌گیری معنا و پیامدهای روان‌شناختی نام‌گذاری نادرست

زبان، در گسترده‌ترین معنای خود، سیستمی از نشانه‌هاست که تنها به کلمات محدود نمی‌شود، بلکه کنش‌ها، پوشش و حتی وضعیت بدنی را هم دربر می‌گیرد. این نشانه‌ها در قالب یک سیستم پیچیده پیام‌هایی دربارهٔ هویت، باورها و حالت‌های درونی ما به دیگران منتقل می‌کنند. با این حال، موفقیت در انتقال پیام به فرآیند تفسیر و معناسازی وابسته است؛ فرآیندی که همیشه تغییر می‌کند و به بافت، مخاطب و لحن بستگی دارد. همین ویژگی روابط انسانی را پیچیده می‌سازد.

این فرآیند معناسازی از همان ابتدای زندگی و در رابطهٔ مادر-نوزاد آغاز می‌شود. گریهٔ نوزاد به‌عنوان یک «نشانهٔ اولیه» و جهان‌شمول، پیامی از یک ناآرامی درونی (چه جسمی، چه محیطی و چه روانی) منتقل می‌کند. نقش مراقب (مادر) تنها پاسخ‌دهی نیست، بلکه او باید بر این نشانه نام درست بگذارد. مادر با آزمون و خطا (مانند پیشنهاد غذا، بررسی پوشک یا تنظیم دما) تلاش می‌کند برای گریهٔ کودک برچسبی مانند «گرسنگی»، «تشنگی»، «سرما» یا «گرما» انتخاب کند. این نام‌گذاری‌های پیاپی به کودک کمک می‌کنند تا جهان درونی مغشوش خود را نظم دهد و آرامش بیابد.

از منظر روانکاوی، وقتی مراقب نشانه‌ها را به‌طور مداوم اشتباه نام‌گذاری می‌کند، الگوهای روان‌رنجور شکل می‌گیرند. برای مثال، اگر مادر همیشه همهٔ ناآرامی‌های کودک—even عاطفی—را تنها با غذا پاسخ دهد، کودک به‌طور ناخودآگاه «حس ناآرامی» را با «حس گرسنگی» پیوند می‌زند. این همراهی‌سازی (Association) باعث می‌شود فرد در بزرگسالی هرگونه آشفتگی یا استرس درونی را «گرسنگی» تفسیر کند و برای آرام‌سازی خود به خوردن پناه ببرد. در نتیجه، نشانهٔ اصلی (ناآرامی عاطفی) تحریف می‌شود و فرد آن را به نشانهٔ دیگری (گرسنگی) تبدیل می‌کند.

بنابراین، فرآیند نام‌گذاریِ نشانه‌ها توسط مراقب، نه‌تنها آرامش موقت کودک را تأمین می‌کند، بلکه ساختار روانی و توانایی او را در شناسایی و تمایز احساسات و نیازهای آینده شکل می‌دهد.

تصویر سازی ابتدایی با کمک زبان مادر

دیالکتیک نیاز و زبان: شکل‌گیری سوژه در فضای بیناذهنی مادر-کودک

از منظر روانکاوی، فاصله ساختاری بین «احساس نیاز» و «ارضای آن» امری گریزناپذیر و بلکه ضروری است. این شکاف است که زمینه‌ساز تلاش برای ارتباط و متعاقباً، شکل‌گیری زبان و تفکر می‌شود. با این حال، زمانی که مادر به دلیل مشکلات روانی شدید قادر به پاسخگویی مداوم و «به اندازهٔ کافی خوب» نباشد، این فاصله به جای آنکه محرک رشد باشد، به «حس محرومیت» بنیادین در کودک تبدیل می‌شود. بنابراین، سلامت روانی و حضور عاطفی مادر، شرط اصلی ایجاد یک «محیط نگهدارنده»است که در آن، اتصال روانی برای (رمزگشایی) و ارضای نیازهای کودک امکان‌پذیر می‌شود.

پیش از تسلط بر زبان واژگان، ارتباط از طریق «تماس» فیزیکی و هیجانی برقرار می‌شود. نوازش، در آغوش گرفتن، نگاه کردن و «آهنگ کلام» مادر، اولین نشانه‌هایی هستند که کودک از طریق آنها «حضور» دیگری را تجربه می‌کند. این تجربیات حسی-بدنی، پایه‌های اولیهٔ رشد هیجانی و شکل‌گیری (خود) هستند. کودک نه از محتوای کلمات، بلکه از طریق ریتم، تن و ملودی صدا، حالت عاطفی مادر را دریافت می‌کند. این مرحله، «قبل از زبان» اما به شدت «سوژه‌ساز» است.

نقش حیاتی مادر در این مرحله، «بازتاب‌گری» و «نام‌گذاری» صحیح هیجانات کودک است. هنگامی که مادر به نشانه‌های غیرکلامی کودک (نگاه، ژست، گریه) پاسخ می‌دهد و برای حالت درونی او نامی می‌گذارد («گرسنه‌ای»، «خسته‌ای»)، به کودک کمک می‌کند تا جهان درونی مغشوش خود را سامان دهد. این فرآیند، «سوژه» را قادر می‌سازد تا به تدریج هیجانات خود را به نمادمناسب بیرونی تبدیل کند.

تعریف روابط با زبان مادر

با گذر زمان، کودک برای پر کردن شکاف بین نیاز و ارضای آن، ناگزیر به یادگیری «زبان مادر» است. اینجا است که زبان به عنوان یک سیستم نمادین پیچیده وارد می‌شود و امکان «طرح‌ریزی خواسته» (Demand) به جای «ابراز نیاز» (Need) را فراهم می‌کند. اما این گذار، هزینه‌ای نیز دارد: کودک برای به دست آوردن عشق و توجه مادر (که اکنون با بقایش گره خورده است)، می‌آموزد که به «خواسته‌های» او نیز پاسخ دهد. اینجاست که نخستین پایه‌های «قانون» (Law) و «فروپاشی» (Castration) نمادین شکل می‌گیرد.

در این بافت، وضوح یا ابهام در گفتار مادر تعیین‌کننده است. هنگامی که خواسته‌های مادر مبهم («بچه خوبی باش»)، دوپهلو یا متناقض («برو اما نرو») هستند، کودک در فضایی از ابهام و عدم اطمینان رها می‌شود. او مجبور است برای کسب عشق مادر، به رمزگشایی از امیال و قوانین نانوشتهٔ او بپردازد. این شرایط می‌تواند به شکل‌گیری یک «سوژهٔ مضطرب» بینجامد که همواره در جستجوی معنا در پشت کلمات است و هرگز از درک درست خود مطمئن نیست.

در مقابل، زمانی که مادر بتواند با وضوح و هماهنگی بین کلمات و حالت عاطفی‌اش سخن بگوید («وقتی عصبانی هستی، به جای زدن، به من بگو»)، زبان نه به عنوان یک ابزار تحمیلی، بلکه به عنوان یک پل ارتباطی عمل می‌کند که به تجربهٔ درونی کودک غنا می‌بخشد و ظرفیت‌های نمادین او را گسترش می‌دهد.

درنتیجه، می‌توان گفت با این‌حال که زبان پلی است برای ارتباط و رفع نیاز؛حامل قانون، (میل) مادر و امکان سوژه پذیری نیز هست.سلامت این فرآیند نه در حذف شکاف بین نیاز و ارضا، که در مدیریت به‌جای آن توسط مادری است که قادر به «تفکر» دربارهٔ هیجانات کودک است.

نقش مادر در شکل‌گیری خود و زبان: از وابستگی تا استقلال روانی

هویت و خودپنداره ما از همان ابتدا در بستر تعامل با مادر شکل می‌گیرد. نوزاد در آغاز، خود را جدا از مادر نمی‌شناسد و کلام مادر با نامیدن او، این آشفتگی را سامان می‌دهد و هستی مستقل «من» را می‌سازد. مادر تنها با کلمات این کار را نمی‌کند؛ نگاه، لحن صدا و همه نشانه‌های زبانی‌اش نیز احساس «وجود داشتن»، «ارزشمند بودن» یا برعکس «بی‌ارزشی» و «ناخواسته بودن» را در روان کودک حک می‌کنند. این جهان زبانی، همراه با عواطف شدیدش، در عمیق‌ترین لایه‌های روان کودک جا می‌گیرد.

کودک زبان را در تجربه‌ی فاصله و جدایی از مادر می‌آموزد. او در ابتدا، زبان را تقلید می‌کند و برای ارتباط با مادر به کار می‌گیرد. معانی واژه‌ها را به امور بیرونی و ملموس پیوند می‌زند، بی‌آنکه لایه‌های پنهان و انتزاعی آن‌ها را دریابد.

عبور از این مرحله و رسیدن به توانایی استفاده‌ی نمادین و انتزاعی از زبان، زمانی رخ می‌دهد که کودک از رابطه‌ی درهم‌تنیده‌ی دوتایی با مادر بیرون بیاید. این خروج هنگامی ممکن می‌شود که مادر در گفتارش «ضلع سومی» را وارد کند؛ یعنی به کودک نشان دهد جهان تنها به او محدود نیست و مادر روابط، علایق و دغدغه‌های دیگری هم دارد (مانند شغل، همسر یا سرگرمی‌های شخصی).

تصاویر مختلف ذهنی نسبت به زبان مادر

هرچند درک این موضوع برای کودک دردناک است، اما سازنده و ضروری است. این فاصله‌گذاری سالم به کودک اجازه می‌دهد تا از حیطه استحفاظی مادر خارج شده و رشد کند.

اگر این خروج اتفاق نیفتد، کودک در رابطه‌ای بسته، محدود و خفه‌کننده با مادر محبوس می‌ماند. این امر به رشد نیافتگی تفکر و زندگی عاطفی منجر می‌شود. چنین افرادی در درک معانی ثانویه، استعاره، کنایه و ظرایف کلامی مشکل دارند و جهان را به صورت سیاه‌وسفید و عینی می‌بینند. حتی مادرانی که ضلع سوم را معرفی می‌کنند اما آن را بی‌ارزش می‌کنند یا کودک را علیه دیگری همدست می‌سازند (مثلا گفتن دروغ)، به این آسیب دامن می‌زنند.

در مقابل، مادرانی که با ایجاد فضایی امن، کودک را به گفت‌وگو، پرسش و توضیح احساساتش تشویق می‌کنند، او را به تدریج مجهز به ابزار زبانی لازم برای ساخت دنیای روانی مستقل می‌کنند. در این بستر امن است که کودک می‌تواند کلمات خود برای بیان جهان درونی‌اش را بیابد.

نقش مادر در شکل‌گیری صداهای درونی و جهان روانی کودک

دنیای روانی ما از صداها و لحن‌های مختلفی تشکیل شده است؛ صحنه‌ای که بسیار به بازی های تئاترگونه کودکان شبیه است. این صداهای درونی، که طی رشد شکل می‌گیرند، ریشه در تاریخ دارند. صداهای فرهنگی،که به‌صورت ناخودآگاه و از طریق زبان در روان ما نهادینه می‌شوند. دیگر صداهای روابط نزدیک (به‌ویژه والدین)که مستقیم‌تر و ملموس‌تر منتقل می‌شوند. این صداها می‌توانند حمایتگر، سرزنش‌گر، سازنده یا مخرب باشند.

سرنوشت روان کودک به این بستگی دارد که کدام یک از این صداها مسلط شوند. آیا صدای درونی او تبدیل به منتقدی خشن می‌شود یا حامی دلسوز و آرامش‌بخش؟ این صداها سالیان سال با او خواهند ماند.

توانایی ما در شناخت خواسته‌ها، بیان آزادانه افکار و «کلامی کردن» احساسات، مستقیمابه تجربیات کودکی وابسته است. در خانه‌هایی که صدای کودک خفه می‌شود و شنونده‌ای مشتاق وجود ندارد، نه تنها زبان مستقل او شکل نمی‌گیرد، بلکه تنها چیزی که باقی می‌ماند تقلید طوطی‌وار و بدون نقش‌آفرینی خود فرد است.

از آنجایی که ما با زبان مادری خود فکر می‌کنیم و گفت‌وگوی درونی داریم، توانایی گوش دادن به صداهای متضاد و متناقض درونمان یک قابلیت اکتسابی است که در گرو روابط اولیه شکل می‌گیرد. کودکان پیش از تسلط بر زبان، از طریق بازی و نقاشی می‌اندیشند و مسائل درونی خود را پردازش می‌کنند.

تصاویری که از اعضا خاتواده داریم با زبان مادر

در اینجا نقش مادر به عنوان یک شنونده فعال و کنجکاو که با پرسش‌های مناسب و پیشنهاد کلمات، به کودک کمک می‌کند تا احساساتش را نام‌گذاری کند، حیاتی است. کودک این عملکرد شنیدن و درک کردن را درونی می‌کند و بنابراین می‌آموزد چگونه با خودش گفت‌وگو کند.

یکی از پیامدهای فقدان این توانایی، شناخت عاطفی ضعیف است؛ یعنی ناتوانی در تشخیص و بیان دقیق احساسات. وقتی فردی فقط می‌تواند بگوید «اعصابم خورده»، در حال ریختن هیجانات کاملا متفاوتی مانند خشم، غم، حسادت یا ناکامی در یک سبد مبهم است. این شلختگی زبانی به شلختگی رفتاری می‌انجامد؛خشونت، پرخاشگری، اعتیاد یا خودآزاری. اینها همه راه‌های ناسالم ابراز احساساتی هستند که هرگز به درستی شناخته و نامگذاری نشده‌اند.

همه این مسائل به یک باور نادرست اما شایع گره خورده است؛ اینکه «کودکان چیزی نمی‌فهمند». در حالی که درک کودکان از جهان اطراف، دقیق و شگفت‌انگیز است و همین درک، بنیان و پایه اصلی کل شخصیت آینده آنها را تشکیل می‌دهد.

صداهای درونی ما که در کودکی و عمدتا از طریق کلام و رابطه با مادر شکل می‌گیرند، نقش بنیادینی در ساختار روانی ما دارند. یک مادر گوینده و شنونده خوب، به کودک کمک می‌کند تا احساساتش را به درستی نام‌گذاری کرده و گفت‌وگوی درونی سالمی را درونی کند. این توانایی «کلامی کردن» دقیق احساسات، از بروز رفتارهای پرخاشگرانه و آسیب‌زا جلوگیری می‌کند. نادیده گرفتن درک کودک و خفه کردن صدای او، او را به سوی تقلید طوطی‌وار و زندگی در میان هیجانات نامشخص و آسیب‌زا سوق می‌دهد.

سخن پایانی

کلمات، ابزارهای قدرتمند شکل‌دهنده واقعیت روانی انسان هستند. آنها نه تنها برای ارتباط، بلکه برای آفرینش، تخریب، سازماندهی و ترمیم دنیای درونی و روابط ما به کار می‌روند.

از منظر روانکاوی، رابطه مادر و کودک به عنوان نخستین عرصه کاربرد کلمات، نقشی بنیادین دارد. مادر از طریق کلام، دنیای آشفته و هراس‌انگیز نوزاد را معنادار می‌کند و با نامیدن احساسات، نیازها و اعضای بدن او، به تدریج “خود” کودک را می‌سازد. فرآیند هویت یابی کودک در گرو بازتابی است که در کلمات و نگاه مادر می‌یابد. صدا زدن نام کودک توسط مادر، به او می‌فهماند که “وجود دارد”، “مستقل” است و به عنوان “فردی جدا” به رسمیت شناخته می‌شود.

به بیان دیگر، مادر به عنوان “دیگری بزرگ”، جهان نمادین زبان را به کودک معرفی می‌کند. کلمات، پلی بین دنیای درون و بیرون می‌سازند و به کودک امکان می‌دهند تا هیجانات خود را درک کرده و آنها را در ساختار زبان جای دهد.

در نهایت، این درهم‌تنیدگی دنیای روان و زبان است که به انسان ظرفیت فکر کردن، خلق معنا، گریز از آشفتگی را می‌بخشد. کلمات، سنگ بنای هویت و تمدن انسانی هستند.

سخن سردبیر

آنچه خواندید تلاشی است برای بازاندیشی در بدیهی‌ترین و در عین حال پیچیده‌ترین تجربهٔ انسانی: «زبان». در این متن، زبان نه صرفاً به‌عنوان ابزاری برای انتقال معنا، بلکه به‌مثابه بستری برای شکل‌گیری «خود»، «دیگری» و تمامی تجربه‌های روانی مطرح شد.

از خلال نمونه‌های بالینی و تحلیل‌های نظری روشن شد که چگونه مادر، به‌مثابه نخستین دیگریِ کودک، با عملِ نام‌گذاری و بازتاب‌دهی، آجرهای نخستین بنای روان را می‌چیند. در عین حال، ناکامی در این فرآیند یا ابهام و تناقض در گفتار، می‌تواند پیامدهایی دیرپا بر روان فرد بگذارد.

این کتاب در پی آن است که به خواننده نشان دهد، رابطهٔ ما با کلمات تنها یک مهارت ارتباطی نیست؛ بلکه بنیان وجودی ما را رقم می‌زند. زبان، همزمان سازنده و محدودکننده، آرام‌بخش و اضطراب‌زا، حامل قانون و بسترساز آزادی است.

امید است این نوشتار برای والدین، روان‌شناسان، روان‌کاوان و تمامی علاقه‌مندان به فهم لایه‌های پنهان زبان، الهام‌بخش باشد؛ چرا که هر کلمه‌ای که امروز بر زبان می‌آوریم، می‌تواند فردای روانی فرزندمان را بسازد.

 

نوشته

مهنا حسن‌زاده

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر