نویسنده: لیندا برمن
«ما دیگران را تصادفی انتخاب نمیکنیم. با کسانی ملاقات میکنیم که از قبل در ناخودآگاهمان[1] حضور دارند.»
ــ زیگموند فروید
نقل قول بالا از فروید، محور اساسی موضوع این نوشته است. کلام او به ما کمک میکند تا بر نقش ضمیر ناخودآگاهمان[2] در انتخاب شریک زندگی تمرکز کنیم. حقیقتاً شگفتانگیز است که چگونه در ژرفنای خود میدانیم به چه چیزی برای کمک و شفا نیاز داریم.
موجودیت ناخودآگاه[3]
بسیاری از مردم زندگی خود را بدون هیچ آگاهی هشیارانهای از چیزی که در ژرفنایشان نهفته است، میگذرانند. چنین زندگی ناخودآگاهانهای یعنی ما بیخبر از همه چیز زندگی را سپری میکنیم. به نظر نمیآید که هیچ حسی خارج از سطوح عمیقتر آگاهی، هدایت بیشتر رفتارهای ما را برعهده داشته باشد.
«خودآگاه، تنها سطح اقیانوس ذهن است.» ــ سوامی ویوکاناندا
اگر انتخاب کنیم که غافل از دنیای درونی خود زندگی کنیم، مورد رحمت کیهان قرار گرفتهایم؛ و با حرکت در جهت موافق باد از دست میرویم. در این صورت از سطوح دیگر آگاهی کاملاً غافل میمانیم. درست مثل طرز تفکری که میگوید چون نمیتوانیم موجوداتی به آن ریزی را ببینیم، پس چیزی به نام ویروس یا باکتری وجود ندارد.
بسیاری از مردم زندگیشان را تنها با تکیه بر تفکر آگاهانه و عقلانیت میگذرانند و به دنیای اطرافشان واکنش «منطقی»[4] نشان میدهند. در این افراد چه زمانی که تنها هستند و چه زمانی که در یک رابطه به سر میبرند، بخش دیگری وجود دارد که بهشدت فعال است ولی نادیده گرفته میشود. در واقع تعامل آنها با دیگری کاملاً آگاهانه در نظر گرفته میشود.
«ناخودآگاه انسان میتواند بدون گذار از خودآگاه، نسبت به دیگری واکنش نشان دهد.» ــ زیگموند فروید
انسانها زندگیشان را صرف سرگرمی، مطالعه، کار، ارتباط با دیگران و امرار معاش میکنند. واضح است که این فعالیتها بسیار اهمیت دارند ولی معمولاً مهمتر از تعمق دربارهی نحوهی عملکرد ذهن در نظر گرفته میشوند. با این حال ضروری است که همهی ما تمرکز بر درک کامل پیچیدگی ذهنمان را در اولویت قرار دهیم.
« زندگی ما به جای آنکه خودمان آن را اداره کنیم، بیشتر توسط نیروهای ناشناخته و غیر قابل کنترل سپری میشود.» ــ زیگموند فروید
برخی در مواجهه با مفهوم ناخودآگاه، احساس تهدید بسیاری میکنند. آنها مفهوم ناخودآگاه را مثل مفهومی «قلمبهسلمبه» یا لفظ غیر عادیِ «اَجی ــ مَجی» مسخره میکنند. این احساس خطر از آنجا نشئت میگیرد که ممکن است بهناچار با جنبههایی از خود روبهرو شوند که دوست ندارند دربارهی آنها چیزی بدانند؛ یعنی نیمهی تاریک یا «سایه»[5]!
به همین دلیل است که این جنبه باید در اعماق وجود دفن شود. مرتبهای که انسان این اتفاق را تجربه میکند با توجه به گشودگی و پذیرایی هر فرد نسبت به فعالیتهای درونروانیاش متفاوت است.
«تا وقتی به محتویات ناخودآگاهتان آگاه نشوید، این ناخودآگاه است که زندگیتان را هدایت میکند و شما آن را سرنوشت مینامید.» ــ کارل یونگ
آگاه شدن از انتخاب ناخودآگاه شریک
بیایید از کاوش در انکار[6] بگذریم و به ایدهی درک و پذیرش کلی از خودمان بپردازیم. ما به شکلی ناخودآگاه شریکی را دوستداشتنی میدانیم که بتواند ما را تکمیل کند. این یعنی چه؟
ما شریک خود را در سطوح مختلف روان انتخاب میکنیم. همچنان که ممکن است در سطح آگاهانه به دنبال افرادی بگردیم که برای ما جذاباند و علایق و دیدگاهی مشابه ما نسبت به زندگی دارند؛ انتخاب واقعی ما تا حد زیادی ناخودآگاه است.
روند انتخاب شریک زندگی، ناگزیر تحتتأثیر روابط گذشتهی ما با والدین یا مراقبانمان است. همهی ما نیازهای ارضانشدهای از دوران کودکی خود داریم. این نیازها میتوانند مانند زنجیرهایی قدرتمند ما را به چهرههای گذشتهی زندگیمان پیوند دهند و حافظ ثبات الگوهای قدیمی و روشهای برقراری ارتباطات میانفردیمان باشند.
ما مجذوب دیگری میشویم زیرا در برخی از مسائل حلنشدهی ناخودآگاه با هم اشتراک داریم و از نظر رشد عاطفی در نقطهی مشابهی گیرکردهایم.
در فصل ششم کتابم با عنوان فراتر از لبخند: استفادهی درمانی از عکس (انتشارات راتلج)، این موضوع را بیشتر توضیح دادهام:
«چنین نیازهای برآوردهنشدهای که در ابتدای دوران ازدواج بیدار میشوند، تلاشی از سوی ناخودآگاهاند که میل دارد با استفاده از فرصت ایجادشده، مشکلات مرتبط با خود را حل کند. انتظار داریم که هر یک از زوجها شریکی را انتخاب کرده باشند که بتوانند با هم مشکلات گذشتهی مشترک را بازسازی کنند و در نتیجه چالش خود را برطرف کنند ــ چون مشکل را نمیشود بدون قرار گرفتن در آن، حل کرد. اگرچه ازدواج میتواند به این معنا هم باشد که دو طرف باز هم در دام مشکلاتشان عاجزانه دستوپا بزنند.»
ــ لیندا برمن
«انتخاب شریک زندگی شما دربارهی اینکه خودتان را چگونه میبینید و میخواهید چه کسی باشید، نکات زیادی را آشکار میکند.» ــ تم دیویس
ما در دیگری به دنبال سایر جنبههایی از خود هستیم که در نهایت باعث میشوند احساس کاملشدن داشته باشیم. یعنی دنبال افرادی میگردیم که میتوانند به ما کمک کنند تا در زمینههایی که در آن دچار تعارضیم، روی خود کار کنیم.
مشکلات دوران کودکی میتوانند طوری تعبیر شوند که انگار پارههایی از خودمان را از دست میدهیم، یعنی همان بخشهایی از ما که توسط والدین، جامعه یا سایر شخصیتهای زندگیمان به رسمیت شناخته نمیشوند. این ابعاد واپسرانده[7] میشوند و احتمال دارد در بزرگسالی ارتباطمان را با آنها از دست بدهیم و فراموش کنیم که زمانی سرشار از زندگی بودهایم و احساساتی قوی داشتهایم. بسیار دشوار است که ریسک تخطی از هنجارها را بپذیریم و از انتظارات مقبول جامعه رویبرگردانیم و از هفت دولت آزاد زندگی کنیم.
«عشق عطش رسیدن به نیمهای از خودمان است که آن را گم کردهایم.» ــ میلان کوندرا
ما دیگری را انتخاب میکنیم چون در سطحی از ادراکمان درمییابیم که مسائل ناخودآگاهمان به هم شبیهاند. مثلاً برای مسائل مربوط به سروکار داشتن با خشم، ممکن است فردی را انتخاب کنیم که حس میکنیم قادر است خشمش را نسبت به ما ابراز کند. هنگامی که با شخص «مناسب» ملاقات کنیم، در اولین نگاه خود را در او میبینیم.
«دوست داشتن یعنی شناختن خود در دیگری.» ــ اکهارت توله
هنری دیکس در اثر اصلی خود با عنوان تنشهای زناشویی، فرآیند انتخاب شریک زندگی را از منظر روانکاوی شرح میدهد. نبوغ دیکس در اشاره به این موضوع است که چگونه دو شخصیت در یک ازدواج نهتنها در سطح انتخاب آگاهانه، سازگاری و کشش جنسی دارند، بلکه در سطح ناخودآگاه نیز با هم متحد میشوند؛ یعنی جایی که تناسبی فوقالعاده را تجربه میکنند که از آن بیخبر بودهاند. دیدن کورسویی از بخشهای گمشدهی خویش در شریک زندگی، این امید را القا میکند که با میانجیگری ازدواج میتوانیم بخشهای نامقبول خود را از طریق یک واسطه ابراز کنیم.
دیکس همچنین توضیح میدهد که سنخیت زوجین، در واقع برای دو طرف یک جور محتوای «مکمل ناخودآگاه» فراهم میکند که منجر به شکلگیری یک «شخصیت مشترک» میشود.[8]
فرافکنی (پروجکشن)[9]
«هر چیزی در دیگران که آزارمان میدهد، میتواند ما را به درکی از خود برساند.» ــ کارل یونگ
فرافکنی (پروجکشن) یک مکانیسم دفاعی[10] است که ما را از مواجهه با بخشهایی از خودمان که دوستشان نداریم، بازمیدارد. ما به واسطهی «فرافکنی»، ناخودآگاه هیجانی را به شخص دیگری نسبت میدهیم و با این کار میتوانیم احساس خود را «انکار»[11] کنیم و حتی به دلیل بروز آن در دیگری، نسبت به او «برآشفته»، خردهگیر یا پرخاشگر شویم.
یک «قرارداد»[12] ناخودآگاه بین زوجین وجود دارد که کاری را برای یکدیگر انجام دهند. آنها ممکن است در ظاهر افراد کاملاً متفاوتی به نظر برسند اما در اعماق وجودشان حامل بخشهای ناشناختهای از شخصیت یکدیگرند. با نظر به آنچه گفته شد در حقیقت، آنها مملو از احساساتی با «دوز مضاعف» هستند که شامل احساسات خویش و شریک زندگیشان میشود.
«پشت هر فرد خوشبینی یک دوست افسرده پنهان است.» ــ ضربالمثل اسپانیایی
هیجاناتی مانند خشم، عصبانیت، اندوه و نفرت… بیشتر وقتها به فرد مقابل فرافکنی (پروجکت) میشود چون احتمالاً نسبت به شریک خود توانایی بیشتری در مدیریت این هیجانات دارد. یونگ این نوع احساسات را بخشی از جنبهی «سایه»ی ما توصیف کرد.
بازپسگیری فرافکنی: پذیرفتن «سایه»
«هر کسی سایهای را با خود حمل میکند و هرچه این سایه کمتر در زندگی خودآگاه فرد تجسم یابد، سیاهتر و انبوهتر است.» ــ کارل یونگ
سایهی یونگ به قسمتهای تاریکی در شخصیت اشاره میکند که ممکن است از آنها بیخبر باشیم. انکار وجود سایه از سوی ما آن را تاریکتر میکند و بنابراین تمایل پیدا میکنیم که آن تاریکی را به دیگران فرافکنی کنیم. این طرز تفکر پارانوئیدی[13] باعث فرافکنی ناخودآگاه ترسهای ناخواسته یا نامعقول خود به دیگری است.
«آنچه نمیتوانم در خودم بپذیرم، آنچه در پیچیدگی دنیا نمیتوانم از عهدهاش برآیم، آنچه در تو مرا میترساند، اغلب اگر در توانم باشد منجر به سرکوب تو میشود.» ــ جیمز هالیس
«باید منشاء حسادت و تنفر خود از دیگران را بررسی کنیم و به وجود همان چیزها در خودمان اذعان کنیم. این کار به ما کمک میکند که از سرزنش یا حسادت به دیگران، به دلیل کارهایی که خودمان انجام ندادهایم، جلوگیری کنیم.»
ــ جیمز هالیس
«هر چیزی در دیگری که شما را میرنجاند و بهشدت به آن واکنش نشان میدهید، در شما نیز وجود دارد.» ــ اکهارت توله
فرافکنیِ احساسات ناراحتکننده و دشوار به شریک زندگی ممکن است برای مدتی مؤثر باشد، اما به مرور زمان میتواند تعادل رابطه را بر هم زند و رابطه بهشدت دوقطبی شود. سپس مشکلات، اتهامات و نزاعها سر برمیآورند. گاهی ممکن است دو طرف از هم جدا شوند. برخی دیگر ممکن است تصمیم بگیرند در زوجدرمانی روی مشکلات مشترکشان کار کنند.
اگر دو طرف به اندازهی کافی زمان و انرژی صرف کنند، امکان دارد بتوانند برخی از فرافکنیهارا «پس بگیرند» و برخی از احساسات فرافکنیشده به دیگری را شناسایی کنند و آنها را تحت سیطرهی خود درآورند. این کار سبب تجربهی احساس یکپارچگی در هر یک از آنها میشود و همچنین قابلیت بیشتری برای تبدیلشدن به دو فرد مجزا و مستقل از یکدیگر را در یک رابطهی سازنده و محبتآمیز پیدا میکنند، نه اینکه در یک حالت ممزوج و درهمتنیده اسیر شوند.
همچنین میتوانیم در درمان فردی روی مسائل درونی مشترک ناخودآگاه کار کنیم و به خودمان اجازه دهیم با احساسات سرکوبشده و بخشهایی که مدتهاست از ما پنهان ماندهاند، ارتباط برقرار کنیم.
«ازدواج واقعی باید ابتدا در درون رخ دهد. ازدواج درونی، روندی تدریجی است که نخست تلاش میکنیم ویژگیهای واقعی مردانه و زنانهی خود را بشناسیم و چگونگی بروز آنها را در زندگی و رویاهایمان درک کنیم. سپس تعهد دوران نامزدی در قبال تناقضات درونی است که ویژگیهای نهفته در گنجینهی ما را فعال میسازد.»
ــ توکوـپا ترنر
سخن پایانی
این نوشته را با مجموعهای از تصاویر و نقل قولهایی مرتبط به پایان میرسانم. کمی وقت بگذارید تا آنها را مطالعه کنید و دربارهی پیامها و معنای قدرتمند آنها تأمل کنید.
«هنوز کلمهای برای دوستان قدیمی که به تازگی ملاقات کردهاند، وجود ندارد.» ــ جیم هنسون
«همهی ما کمی عجیبیم. و زندگی کمی عجیب است. و وقتی کسی را مییابیم که غرابت او با ما سازگار است، به هم میپیوندیم و در غرابتی رضایتبخش و متقابل گرفتار میشویم و آن را عشق مینامیم؛ عشق واقعی.»
ــ رابرت فولگام
«بهندرت پیش میآید آدمی عاشق شود، بیآنکه به همان اندازه مجذوب چیزهایی شده باشد که واقعاً برای او صحیح و درست است، جذب اموری شود که بهشکلی عجیب و دلچسب برایش اشتباه است.» ــ آلن دو باتن
«نیمهی گمشده پیدا نمیشود. نیمهی گمشده شناخته میشود.» ــ ورونیکا توگالوا
ز اول که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده در رهش فرسودم
گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند
خود هر دو یکی بود من احول بودم
ــ مولانا
«ما به این دلیل که دیگران انسانهای خوبیاند، عاشق آنها نمیشویم. عاشق کسانی میشویم که تاریکی آنها را میشناسیم. شما میتوانید با تمام دلایل درست عاشق یک شخص شوید اما این نوع عشق هم میتواند از بین برود. ولی وقتی عاشق کسی میشوید که هیولاهای (وجه سایهی) شما در او لانه گزیده باشند، میتوانید با پوست و استخوان به او عشق بورزید. من متقاعد شدهام که عشق در تاریکی هویدا میشود. عشق شمعی در دل شب است.»
ــ سی. جویبل سی.
منبع
Partner Choice: The Astonishing Role Of Your Unconscious Mind. By Dr Linda Berman
[1] unconscious
[2] unconscious mind
[3] Unconscious Living
[4] logically
[5] Shadow side
[6] denial
[7] repressed
[8] دیوید و جیل شارف
[9]. Projection
[10]. mechanism of defence
[11]. disown
[12] agreement
[13] paranoid ways of thinking