بررسی روانکاوانه فیلم Bad Boy Bubby

نوشته

در این مقاله، با تمرکز بر مفاهیمی مانند عقده ادیپ، همانند سازی و تمایز بین گفتار (speech) و زبان (language)، سعی می‌کنیم به درک عمیق‌تری از ساختار روانی بابی و ناتوانی او در تعامل با دنیای بیرونی برسیم.

فهرست مطالب

 

هشدار: *این بررسی حاوی اسپویل است*

فیلم “بابی پسر بد” [1]، محصول سال ۱۹۹۳ به کارگردانی رالف دو هر[2]، یکی از آثار برجسته‌ی سینما در ژانر درام روانشناختی است.

این فیلم داستان مردی ۳۵ ساله را روایت می‌­کند که تمام عمر خود را در آپارتمانی کوچک و بدون ارتباط با دنیای بیرون، تنها با مادرش زندگی کرده است. مادر بابی با تسلطی بیمارگونه، به او اجازه نمی‌دهد از خانه بیرون برود و با القای ترس از دنیای بیرون، او را در انزوای کامل نگه می‌دارد. بابی که هیچ تجربه‌ای از اجتماع، زبان و روابط انسانی ندارد، در جهانی محدود و تاریک زندانی است.

 

 

رابطه او با مادرش ترکیبی از عشق، وابستگی و سوءاستفاده را نشان می‌­دهد، تا ایتکه پدر بازمی­‌گردد. با بازگشت ناگهانی پدر بابی به خانه، تنش‌ها افزایش می‌یابد و در نهایت بابی پدر و مادرش را به قتل می‌رساند. این واقعه نقطه عطفی در زندگی بابی محسوب می­شود؛ او برای اولین بار از خانه خارج شده و با دنیایی روبه‌رو می‌شود که برایش ناشناخته و بیگانه است. مواجهه‌ی بابی با جامعه، قوانین اجتماعی و مفاهیم جدیدی مانند عشق، دوستی و آزادی، او را در مسیری پیچیده از خودشناسی و تلاش برای یافتن هویت قرار می‌دهد.

در این مقاله، با تمرکز بر مفاهیمی مانند عقده ادیپ، همانند سازی و تمایز بین گفتار (speech) و زبان (language)، سعی می‌کنیم به درک عمیق‌تری از ساختار روانی بابی و ناتوانی او در تعامل با دنیای بیرونی برسیم. این تحلیل نه‌تنها به بررسی عوامل درونی و روانی بابی می‌پردازد، بلکه نشان می‌دهد چگونه شرایط بیرونی و روابط خانوادگی نابه‌هنجار می‌توانند به بحران‌های روانی و اجتماعی منجر شوند.

در انتها برای آن دسته از مخاطبان که علاقه­‌مند به بررسی ساختار روانی بابی هستند به صورت جداگانه کوتاه درمورد ساختار روانی احتمالی بابی گمانه‌زنی می‌کنیم.

 

 

عقده ادیپ و شخصیت بابی

عقده ادیپ در نظریه فروید، به مرحله‌ای از رشد روانی کودک اشاره دارد که در آن کودک به‌طور ناخودآگاه تمایل به والد ‌جنس مخالف پیدا می‌کند و والد هم‌جنس خود را به عنوان رقیب می‌بیند. فروید معتقد است که این مرحله باید با همانندسازی کودک با والد هم‌جنس و پذیرش قوانین اجتماعی به پایان برسد، وگرنه فرد درگیر بحران‌های هویتی و روانی می‌شود.

در زندگی بابی، پدر به‌طور کامل غایب بوده و مادر نقش یک شخصیت کنترل‌گر را ایفا کرده است. بابی تمام عمر خود را در انزوا و تحت کنترل شدید این مادر سپری کرده و به همین دلیل هیچ‌گونه فرصتی برای همانندسازی با پدر نداشته است. غیبت پدر در زندگی بابی به معنای فقدان قانون است، قانونی که می‌توانست به او کمک کند تا از مرحله ادیپ عبور کند و به دنیای اجتماعی و نمادین وارد شود.

بابی که در تمام طول زندگی تنها با مادرش زندگی کرده، از رقابت ادیپی با پدر محروم بوده است. در نتیجه، رابطه او با مادر به‌شدت بیمارگونه و وابسته باقی مانده است. مادر او با کنترل کامل بابی و جلوگیری از ورود او به دنیای بیرون، به نوعی بابی را بلعیده و در همان مراحل ابتدایی حفظ کرده است.

 

 

قتل پدر به عنوان نقطه اوج عقده ادیپ

وقتی پدر بابی به خانه بازمی‌گردد، بابی با بحران عمیقی روبه‌رو می‌شود. بازگشت پدر، هرچند دیرهنگام، نشانگر نوعی تهدید برای تعلق مطلق مادر به بابی است. پدر به عنوان نمادی از قدرت و اقتدار، هرچند ناقص، وارد زندگی بابی می‌شود. اما بابی به جای همانندسازی با پدر و پذیرش قوانین اجتماعی، او را به قتل می‌رساند. این قتل، نمادی از شکست بابی در عبور از مرحله ادیپی است.

قتل پدر به معنای ناتوانی بابی در پذیرش اقتدار و نمادهای اجتماعی است. او به‌جای اینکه از طریق همانندسازی با پدر به دنیای نمادین و اجتماعی وارد شود، از طریق حذف او تلاش می‌کند که مادر را برای خود حفظ کند و در همان وضعیت بیمارگونه باقی بماند. این عمل نشان می‌دهد که بابی قادر به پشت سر گذاشتن عقده ادیپ نیست و در نتیجه، ناتوان در ورود به هویت مستقل و اجتماعی است.

 

 

همانندسازی ناکام

در فیلم Bad Boy Bubby، شخصیت بابی به دلیل شرایط خاص زندگی و محیط خانوادگی، دچار ناتوانی در همانندسازی با والدین شده است. همانندسازی در روانکاوی، به فرآیندی اشاره دارد که فرد از طریق آن ویژگی‌ها، رفتارها و ارزش‌های والدین را درونی‌سازی می‌کند تا بتواند هویتی مستقل و پایدار برای خود شکل دهد. در شخصیت بابی، این همانند سازی به دلیل غیبت پدر و تسلط مطلق مادر به شکل نادرستی پیش رفته است. به‌جای ایجاد هویت فردی، بابی به تقلید از مادر و حتی حیوانات اطراف خود اکتفا می‌کند، که این امر نشان‌دهنده ناتوانی او در رشد روانی و اجتماعی است.

 

تقلید بابی از مادر

به دلیل نبود هیچ الگوی دیگری در زندگی، بابی شروع به تقلید از مادر می‌کند. او رفتارها، گفتار و حتی عبارات مادرش را به‌طور مکانیکی و بی‌فکر تکرار می‌کند. گویی که مادر تمام ویژگی های بابی را قورت داده است. این تقلید به جای آنکه به رشد هویتی او کمک کند، او را در یک وابستگی بیمارگونه به مادر نگه می‌دارد. این تقلید نه تنها در گفتار و رفتار بابی بلکه در نحوه تفکر او نیز نمایان است.

بابی به جای آنکه هویتی مستقل برای خود شکل دهد، مانند یک آینه عمل می‌کند که تنها بازتابی از مادرش است. همانطور که در چهارچوب نظریه مرحله آینه‌ای لکان, نقش مادر در رشد هویت کودک قابل توجه است اینجا نیز نقش مادر را در شخصیت بابی می‌بینیم.

لکان در جایی استدلال می‌کند: همذات پنداری اصلی در کودک با تصویر آینه‌ای توسط مادر یا مراقب اصلی انجام میگیرد. مادر او تمام زندگی‌اش را کنترل می‌کند و بابی قادر به جدا شدن از این کنترل نیست. تقلید از مادر، به‌نوعی نشانه‌ای از همانندسازی ناکام است؛ بابی نمی‌تواند از این رابطه بیمارگونه خارج شود و هویتی مستقل پیدا کند.

 

شما می‌توانید مقاله نظریه مرحله آینه‌ای لکان را مطالعه کنید.

 

 

بابی و گربه

یکی از صحنه‌های برجسته فیلم، تقلید بابی از گربه است. این رفتار نشان‌دهنده ناتوانی بابی در تعامل با دنیای بیرونی و نبود هرگونه الگوی انسانی یا اجتماعی است. بابی که از محیط انسانی و اجتماعی دور نگه داشته شده، حتی از حیوانات اطراف خود نیز تقلید می‌کند. این رفتار نه تنها عجیب بلکه نشان‌دهنده عمق ناتوانی او در درک هنجارهای اجتماعی و انسانی است. او به دلیل نبود آموزش اجتماعی و زبانی مناسب، به جای تعامل انسانی به تقلید از محیط اطرافش روی می‌آورد.

 

 

این الگوبرداری از گربه، می‌تواند به‌عنوان نمادی از ناتوانی بابی در شکل‌دهی به هویت انسانی در نظر گرفته شود. او به‌جای آنکه هویت خود را در قالب‌های اجتماعی انسانی تعریف کند، به تقلید از حیوانات می‌پردازد.

نتیجه نهایی تقلید بابی از مادر و گربه، بحران هویتی عمیقی است که او را درگیر کرده است. بابی به دلیل ناتوانی در همانند سازی با پدر و تسلط مطلق مادر، نتوانسته است به‌درستی از فرآیند همانندسازی عبور کند و هویتی مستقل و پایدار برای خود شکل دهد. او به‌جای آنکه هویتش را از طریق پذیرش نقش‌های اجتماعی و درونی‌سازی آن‌ها شکل دهد، به تقلید و تکرار رفتارها و گفتار دیگران اکتفا می‌کند.

 

 

بررسی مفاهیم گفتار (Speech) و زبان (Language) در شخصیت بابی

در نظریه‌های روانکاوانه، به‌ویژه نظریات ژاک لکان، مفاهیم گفتار (speech) و زبان (language) دو عنصر کلیدی در درک رشد روانی انسان هستند. این دو مفهوم هرچند در ظاهر مشابه به نظر می‌رسند، اما در چارچوب روانکاوی نقش‌ها و عملکردهای متفاوتی دارند. در فیلم Bad Boy Bubby، تفاوت بین این دو مفهوم در شخصیت بابی به‌وضوح مشاهده می‌شود و به نوعی نشانگر بحران‌های هویتی و ناتوانی او در ارتباط با دنیای بیرونی است. در این بخش، به بررسی این مفاهیم در نظریه لکان پرداخته و نحوه بازتاب آن‌ها در شخصیت بابی را بررسی می‌کنیم.

مفهوم زبان (Language) در نظریه لکان

زبان (Language) در نظریه لکان به دنیای نمادین اشاره دارد؛ دنیایی که افراد از طریق آن با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند، قوانین و هنجارهای اجتماعی را می‌پذیرند و هویت فردی و اجتماعی خود را در چهارچوب آن تعریف می‌کنند. زبان به عنوان یک سیستم نمادین، نه تنها وسیله‌ای برای ارتباط است، بلکه ساختاری است که از طریق آن واقعیت برای افراد قابل درک می‌شود.

در مورد بابی، او هیچ‌گونه دسترسی به زبان به عنوان یک سیستم اجتماعی و نمادین ندارد. او تمام زندگی خود را در انزوا گذرانده و مادرش تنها منبع زبانی او بوده است. بابی نه تنها هیچ تعامل اجتماعی با دیگران نداشته، بلکه به دلیل این انزوا، قادر به درک مفاهیم زبانی و ساختارهای اجتماعی نیز نبوده است. این عدم توانایی در ورود به دنیای زبان، به معنای ناتوانی در پیوستن به دنیای نمادین و عدم درک هنجارهای اجتماعی است. بابی هرگز فرصتی برای یادگیری و درک زبان به عنوان یک سیستم اجتماعی نداشته است.

 

 

مفهوم گفتار (Speech) در نظریه لکان

گفتار (Speech) در نظریه لکان به ابراز شخصی فرد از طریق زبان اشاره دارد. گفتار نمایانگر نحوه استفاده فرد از زبان برای بیان افکار، احساسات، و نیازهای شخصی است. در حالی که زبان یک سیستم عمومی و اجتماعی است، گفتار به معنای کاربرد شخصی و فردی این سیستم برای برقراری ارتباط با دیگران است.

در شخصیت بابی، گفتار او بیشتر به تقلید و تکرار محدود شده است. او از همان ابتدا تنها می‌تواند کلماتی را که از مادرش شنیده، تکرار کند. درواقع به جای اینکه گفتار بابی بازتابی از افکار یا احساسات شخصی او باشد، به یک تقلید مکانیکی و بی‌معنا تبدیل شده است.

بابی پس از خروج از خانه، تلاش می‌کند که از گفتار برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده کند. اما به دلیل ناآشنایی با زبان به عنوان یک سیستم اجتماعی و نمادین، گفتار او همچنان محدود و ناکارآمد باقی می‌ماند. بابی قادر به بیان افکار یا نیازهای واقعی خود نیست و تنها به تقلید از دیگران می‌پردازد. این ناتوانی در استفاده صحیح از گفتار، بازتابی از ناتوانی او در درک و استفاده از زبان به عنوان ابزاری برای تعامل اجتماعی است.

 

 

بابی هرگز وارد دنیای نمادین نشده و در نتیجه نمی‌تواند از زبان به عنوان یک ابزار اجتماعی استفاده کند. ناتوانی در ورود به دنیای زبان، به معنای ناتوانی او در فهم هنجارهای اجتماعی و درک واقعیت‌های پیرامون است، گفتار بابی به دلیل این ناآشنایی با زبان، به تقلید و تکرار محدود شده است. این هم بازتابی از عدم توانایی او در شکل‌دهی به یک هویت مستقل و برقراری ارتباط با دنیای بیرونی است.

او در ورود به دنیای نمادین، عبور از عقده ادیپی و برقراری روابط عاطفی و جنسی سالم رنج می‌برد و در نهایت با بحران هویتی عمیقی روبه‌رو می‌شود.

تمام تلاش‌های او برای رهایی و برقراری ارتباط با دنیای بیرون، به دلیل نبود ابزارهای روانی و اجتماعی مناسب، به شکست منجر می‌شود.

این فیلم با تمرکز بر ناتوانی بابی در تعامل با جهان بیرونی و بحران‌های ناشی از آن، به ما نشان می‌دهد که چگونه شرایط نابه‌هنجار خانوادگی و اجتماعی می‌تواند به بحران‌های روانی و هویتی منجر شود. Bad Boy Bubby یک بررسی عمیق و تأمل‌برانگیز از تأثیرات انزوا و ناتوانی در ورود به دنیای نمادین و اجتماعی بر فرد است و به‌طور مؤثر مسائل روانی پیچیده را از طریق داستانی جذاب و تاریک به تصویر می‌کشد.

 

 

ساختار روانی بابی

در تحلیل روانکاوانه، شخصیت بابی از فیلم Bad Boy Bubby به دلیل ویژگی‌های خاص و چالش‌های روانی او می‌توان او را دارای ساختار شخصیتی سایکوز دانست. برای درک بهتر ساختار شخصیت او، باید به سه نوع ساختار روانی که در روانکاوی مطرح است، توجه کنیم:

نوروز – روان‌رنجور (Neurosis)

در افراد نوروتیک، تضادی بین تمایلات نهاد (Id) و فراخود (Superego) وجود دارد و شخصیت با اضطراب، شک و تردید، و اغلب احساس گناه یا شرم دست‌وپنجه نرم می‌کند. این افراد معمولاً قادر به حفظ نوعی پیوستگی با واقعیت هستند، اما در عین حال به‌طور مداوم دچار تنش‌های درونی می‌شوند.

بابی به دلیل زندگی در انزوا و کنترل شدید مادر، نشانه‌های نوروتیک دارد، اما ساختار شخصیت او به‌طور کامل با نوروز هم‌خوانی ندارد. در بخش‌های زیادی از فیلم، او بیشتر تحت تأثیر بحران‌های شدیدتری است که نشانگر فروپاشی ارتباط او با واقعیت است.

سایکوز- روان‌پریش (Psychosis)

در ساختار سایکوتیک، فرد دچار گسست از واقعیت می‌شود و نمی‌تواند دنیای خیالی، نمادین و واقعی را به‌درستی از هم تفکیک کند. افراد سایکوتیک معمولاً با توهمات و هذیان‌ها روبرو هستند و توانایی محدودی در تعامل با واقعیت بیرونی دارند.

بابی به دلیل انزوای طولانی‌مدت و تربیت نابهنجارش، نوعی ناتوانی در شناخت واقعیت دارد. وقتی او برای اولین بار از خانه خارج می‌شود، واکنش‌های او به محیط بیرون نشانگر تجربه‌ای است که می‌توان آن را به سایکوز نسبت داد. عدم توانایی او در برقراری ارتباط مؤثر با دنیای اجتماعی و عدم درک درست از هنجارها و قوانین اجتماعی می‌تواند نشان‌دهنده ساختار سایکوتیک او باشد. در صحنه هایی از فیلم شاهد چیزی شبیه به قانون­‌مداری هستیم اما در تمامی این سکانس ها، بابی تلاش می­‌کند تا خود را از تنبیه حفظ کند.

پروِرت- روان‌کژ (Perversion)

در ساختار پرورت، فرد سعی می‌کند با حاشا کردن یا زیر پا گذاشتن قوانین و هنجارهای اجتماعی، تمایلات خود را ارضا کند. افراد پروورتیک از طریق حاشا کردن نام تلاش می‌کنند تا نوعی کنترل بر وضعیت روانی خود پیدا کنند.

بابی در بسیاری از موارد، رفتارهای غیرهنجاری و مرزناپذیری نشان می‌دهد، اما این رفتارها بیشتر ناشی از ناتوانی او در شناخت هنجارهای اجتماعی است تا تمایل به حاشا کردن آن‌. شخصیت او به طور کلی نشانگر پروورژن نیست، بلکه بیشتر به عدم ارتباط او با هنجارهای نمادین و قوانین اجتماعی بازمی‌گردد.

 

 

نتیجه‌گیری

بر اساس تحلیل روانکاوانه و نشانه‌هایی که بابی از خود نشان می‌دهد، ساختار شخصیت او بیشتر به سایکوز نزدیک است. او با مشکلات جدی در برقراری ارتباط با واقعیت بیرونی روبه‌روست و ناتوانی‌اش در فهم قوانین و ساختارهای اجتماعی نشان‌دهنده گسستی از دنیای نمادین و ورود به دنیایی خیالی و غیرقابل فهم است. البته باید توجه داشت که این تنها می‌تواند یک فرضیه باشد و تشخیص دقیق تنها در اتاق تراپی رخ می‌دهد.

 

[1] Bad Boy Bubby

[2] Rolf de Heer

نوشته

نگین دبستانی

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

در این مقاله با نگاهی روانکاوانه به فیلم The Truman Show، ساخته پیتر ویر، بررسی می‌کنیم چرا افراد یک اثر هنری را به شیوه‌هایی گاه متناقض تجربه می‌کنند.

نوشته

کتاب هنر همچون درمان، اثر آلن دوباتن و جان آرمسترانگ، هنر را فراتر از زیبایی‌شناسی، به‌عنوان ابزاری درمانی می‌بیند که با هفت کارکرد اصلی مانند به‌یادآوردن، امید و خودشناسی، به بهبود روان انسان کمک می‌کند.

نوشته

جلسه‌ی سوپرویژن نیز مانند جلسه‌ تراپی، چارچوب و قواعد خاص خود را دارد که توسط سوپروایزر مشخص می‌شود. در این مقاله به چیستی و اهمیت دریافت سوپرویژن برای حرفه‌ی روان‌درمانگری پرداخته‌ایم.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر