جای تعجب نیست که دنیایی که در آن اسرار، مشکلات، احساسات و تابوها با یک غریبه به اشتراک گذاشته میشود، شیفتگی و کنجکاوی را برانگیزد.
رواندرمانی چیست؟
رواندرمانی[1]که گاهی از آن با عنوان گفتگو درمانی هم یاد میشود، نوعی خدمت درمانی است که هدف آن یاری رساندن به طیف وسیعی از افراد، در زمینهی سلامت روان و چالشهای عاطفی گوناگون است تا با شناسایی و تغییر احساسات، افکار و رفتارهای نگرانکننده، زندگی سازگارانهتری داشته باشند. غالباً رواندرمانی زمانی انجام میشود که یک متخصص بهداشت روان دارای مجوز و یک بیمار بهصورت انفرادی یا با سایر بیماران در یک محیط درمانی فردی یا گروهی ملاقات کنند. بهتر این است که در ابتدا معاینه و ارزیابی اولیه انجام شود تا اطمینان حاصل شود که مشکل جسمانی وجود ندارد که علائم را توجیه کند. این مرحله مهم است زیرا گاهی اوقات علائم، مانند تغییر در خلق و خو یا مشکل در تمرکز، ممکن است به خاطر یک مسئلهی پزشکی باشد.
افراد ممکن است به دلایل گوناگونی احساس کنند به کمک رواندرمانگر نیاز دارند، از جمله:
- مقابله با استرس شدید یا طولانیمدت ناشی از موقعیت شغلی یا خانوادگی، از دست دادن یکی از عزیزان، یا مشکلات رابطهای یا خانوادگی
- داشتن علائمی بدون توجیه فیزیکی، مانند تغییر در خواب یا اشتها، سطح انرژی پایین، عدم علاقه یا لذت به فعالیتهایی که زمانی از آن لذت میبردید، تحریکپذیری مداوم، نگرانی بیش از حد، یا احساس دلسردی یا ناامیدی که از بین نمیرود.
- زمانی که از سوی یک متخصص سلامت، مشکوک به داشتن اختلال در کارکرد روانی تشخیص داده شدهاید بهطوری که عملکرد زندگی شما را مختل کرده باشد، مانند اضطراب فراگیر، افسردگی اساسی، بیشفعالی و نقص توجه و غیره.
- حمایت از یکی از اعضای خانواده یا کودکی که به بیماری مبتلا شده است و بر سلامت روان فرد تأثیر میگذارد.
رواندرمانی نه تنها میتواند به کاهش علائم کمک کند، بلکه انواع خاصی از رواندرمانیها میتوانند به شناسایی علل ریشهای روانشناختی بیماری کمک کنند تا فرد بتواند عملکرد بهتر و بهزیستی عاطفی و بهبودی بیشتری داشته باشد. همچنین رواندرمانی ممکن است همراه با دارو یا سایر روشهای درمانی انجام شود.
رواندرمانگر کیست؟
رواندرمانگر[2] یا تراپیست، یک متخصص سلامت روان است که از گفتوگو برای درمان مشکلات عاطفی و بیماریهای روانی افراد استفاده میکند. هرچند که در ایران، متخصصین سلامت روان میتوانند فعالیتهای گسترده و مشابهی داشته باشند، اما در واقع، بسته به درجه و تخصص، رواندرمانگران میتوانند روانپزشک، روانشناس، مشاور یا مددکار اجتماعی باشند. آنها می توانند با افراد، زوجها، گروهها یا خانوادهها کار کنند.
روانپزشکان در ایران، علاوه بر درمان دارویی، میتوانند با گفتگودرمانی به درمان بپردازند. کار مشاوران، روانشناسان و مددکاران اجتماعی از این نظر با روانپزشک متفاوت است که حق تجویز دارو ندارند. مشاوران به مشاورههای شغلی، تحصیلی و غیره پرداخته، روانشناسان به درمان اختلالات روانشناختی میپردازند و مددکاران اجتماعی به افرادی که نیاز به مراقبت و کمکهای روانشناختی دارند (از جمله افراد مبتلا به اعتیاد یا ناتوانی ذهنی) یاری میرسانند.
مشکلات عاطفی، تروما یا بیماری حاد برای افراد بسیار رنجآور و دردناک است و رواندرمانگران از طریق گفتاردرمانی به افراد کمک میکنند به مدیریت این شرایط ناگوار بپردازند. دایرهی کار درمانگر وسیع است و از درمان غم روزانه گرفته تا اندوه و اختلالات روانی خاص مانند افسردگی یا اضطراب شامل میشود.
همانطور که وقتی بیمار میشوید به پزشک مراجعه میکنید و پزشک با تجویز دارو و پانسمانِ زخمهایتان، شرایطی برای جسمتان فراهم میآورد که خود را ترمیم کند، رواندرمانگران نیز با همدلی و گوش دادن فعالانه، تلاش میکنند به شما کمک کنند شرایطی بسازید که زندگی بهتر و سالمتری داشته باشید. پژوهشها نشان داده است که رواندرمانی احساسات و رفتار را بهبود میبخشد و با تغییرات مثبت در بدن و مغز همراه است.
نقش رواندرمانگر در رواندرمانی عبارتاند از:
- کمک میکند شرایطی به وجود آید که خودتان راه حلی برای مشکل خود پیدا کنید.
- راجع به مشکلات و راه حلهایی که به ذهنتان میرسد بحث کنید و بتوانید با شناخت گرهها و ریشههایی که مشکلات را به وجود میآورند، به حل و فصل مسائل بپردازید.
- به شما کمک میکند تا بفهمید چه چیزی را از سر میگذرانید و حقیقتاً در حال تجربهی چه چیزی هستید.
- کمک میکند گفتگوی خود را تجزیه و تحلیل کنید و با نگاه وسیعتر به مشکلتان بنگرید.
- با ایجاد شرایط مناسب برای شناخت مسئله و پذیرفتن اینکه یک جای کار میلنگد، به شما کمک میکند اعمال خود را تغییر دهید.
اتاق تراپی چجور جایی است؟
«دردم از یار است و درمان نیز هم»
اتاق درمان، با تمام فضاهای دیگری که فرد ممکن است در آن قرار گیرد متفاوت است. مکانی امن و منحصربه فرد است که فرد میتواند رازهای مگوی خود را به کلام در آورد و تلاش کند زخمهای کهنه را التیام بخشد.
جلسات ممکن است در یک محیط فردی، خانوادگی، زوجی یا گروهی تشکیل شود و میتواند برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان مناسب باشد. جلسات معمولاً یک بار در هفته و به مدت حدود 45 تا 50 دقیقه برگزار میشود و این زمان ممکن است در رویکردهای رواندرمانی متفاوت باشد. هم مراجع و هم درمانگر نیاز به مشارکت فعال در رواندرمانی دارند. اعتماد و رابطه بین یک فرد و تراپیستش، برای همکاری مؤثر با یکدیگر و کسب سود از رواندرمانی مهم است. فروید معتقد است که «تراپی، درمان از طریق عشق است»؛ ما در ارتباط با دیگران آسیب میبینیم و اتاق درمان جایی است که بتوانیم در آن از طریق ارتباط امن با درمانگر شفا یابیم.
در روانکاوی این نظریه مطرح است که اتاق تراپی همچون رحم است و فرد در آن از نو متولد شده و رشد میکند. درنتیجه رازداری ضرورت اساسی جلسات رواندرمانی است. همچنین، اگرچه افراد در احساسات و افکار شخصی مشترک هستند، تماس فیزیکی صمیمی با درمانگر هرگز مناسب و قابل قبول نیست.
فرق روانشناس و روانپزشک چیست؟
روانپزشک متخصص اعصاب و روان است و حق تجویز دارو دارد، درصورتیکه روانشناس در مقام متخصص سلامت روان، به درمان از طریق گفتگو میپردازد و حق تجویز دارو ندارد.
گاهی رواندرمانی با دارودرمانی همراه و برای درمان مسائل و مشکلهای رنجآور روانی استفاده میشود. در برخی شرایط ممکن است دارو به وضوح کمک بهتری باشد و در برخی دیگر رواندرمانی ممکن است بهترین گزینه باشد. برای بسیاری از افراد، درمان ترکیبی دارو و رواندرمانی میتواند مفیدتر از هر دو بهتنهایی باشد. بهبود شیوه زندگی سالم، مانند تغذیه سالم، ورزش منظم و خواب کافی نیز میتواند در حمایت از بهبودی و سلامت روان مفید باشد.
آیا تراپی برای من مؤثر است؟
تحقیقات نشان میدهد بسیاری از افرادی که تراپی دریافت میکنند، علائمشان تسکین مییابد و بهتر میتوانند در زندگی خود عمل کنند. حدود 75 درصد از افرادی که وارد تراپی میشوند تا حدودی از آن سود میبرند. پژوهشها نشان دادهاند که تراپی باعث میشود فرد از نظر عاطفی و روانی بهتر زندگی کند.
فروید معتقد است تراپی درمان از طریق رابطه است. با همدلی، شفقت و نگاه به درمانجو بهعنوان یک «انسان» و نه یک بیمار، به فرد این احساس داده میشود که شنیده شده است و ارتباط معناداری با دیگران پیدا میکند. این بهتدریج باعث میشود فرد روزهای کمتری را با رنج و درد سر کند، مشکلات پزشکی که احتمالا بازنمایی دردهای روانی بودهاند کاهش مییابند و فرد احساس رضایت بیشتری نسبت به زندگی خواهد داشت.
با استفاده از تکنیکهای تصویربرداری مغز، محققان توانستهاند مشاهده کنند که پس از انجام رواندرمانی تغییراتی در مغز ایجاد میشود. مطالعات متعدد تغییرات مغزی را در افراد مبتلا به بیماریهای روانی (از جمله افسردگی، اختلال پنیک، PTSD و غیره) در نتیجه تراپی شناسایی کردهاند. در اغلب موارد تغییرات مغزی ناشی از رواندرمانی مشابه تغییرات ناشی از دارو بوده است.
برای کمک به بهترین بهرهبرداری از رواندرمانی، درمان را به عنوان یک تلاش مشترک در نظر بگیرید، باز و صادق باشید و از برنامه مورد توافق خود برای درمان پیروی کنید. اگر تکالیفی به شما داده میشود آنها را بین جلسات انجام دهید، مانند نوشتن افکار یا تمرین آنچه در مورد آن صحبت میکنید. هرچند که رویکردهایی مانند روانتحلیلی به مراجع تکلیف نمیدهند و در یک موقعیت پذیرا در جلسه درمان از مراجع میخواهند تداعیهایش را از هر جایی که میخواهد بدون سانسور به کلام درآورد.
تراپیست مناسب چه ویژگیهایی دارد؟
تراپی کار سختی است. طی روند تراپی مراجعان با عمیقترین احساسات خود، با آنچه در زندگیشان کارساز نیست مواجه میشوند و برنامهای برای تغییر و تحمل ناراحتیهای ناشی از تغییر اتخاذ میکنند. آنها گذشته را بررسی میکنند، دفاعهای روانی دیرینه را رها میکنند، سعی میکنند عادتهایی که به خود و دیگران آسیب میزند را تغییر دهند، گرچه که گفتن این جمله آسانتر از اجرای آن است. هرکدام از رفتارهایی که برای تغییرشان به سراغ تراپی آمدهایم سالها در زندگی ما ریشه دواندهاند. این فرآیند به شجاعت فوقالعادهای نیاز دارد و لازم است تراپیست استعدادها و مهارتهایی برای کمک به دیگران جهت تبدیل درد به امکان داشته باشد.
آموزش و مجوز مناسب، رعایت منشور اخلاقی، قابل اعتماد بودن، توانایی برقراری ارتباط و توجه به نیازهای مراجع در درجه اول، مبناهای درمانگری هستند. همچنین لازم است فرد مدارج دانشگاهی را سپری کرده باشد و پروانه اشتغال تخصصی از مرجع ذیربط (در ایران سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و یا سازمان بهزیستی) کسب کند و زیر نظر یک متخصص باتجربهتر (سوپروایزر) به رواندرمانی بپردازد. همچنین لازم است تراپیست خودش نیز تحت درمان قرار گرفته و گرههای روانیاش را حل و فصل کرده باشد.
در بهترین حالت، فرد در جریان تراپی با رهایی از رنجها و پذیرش واقعیت، به آزادی میرسد. مراجع در ارتباط با تراپیستِ به اندازهی کافی خوب، با رها شدن از مکانیزمهای دست و پا گیری که برای زنده ماندن در موقعیتهای گذشته ساخته است، میتواند به آیندهای رضایتبخش دست یابد. مراجع از طریق کار کردن با تراپیستِ به اندازه کافی خوب میتواند پیشرفت کند، به موفقیت برسد، با دیگران پیوند یابد، عشق بورزد و رشد کند. تراپیست ظرفیت تحمل نفرتهای مراجع را دارد و به او این امکان را میدهد که از محتواهایی که به نظر تابو هستند ازجمله احساسات ناخوشایند نسبت به دیگری مانند نفرت، سخن بگوید. تراپیستِ پذیرا، همچون مادری که نه کاملاً خوب و نه کاملاً بد است، به اندازهی کافی به نیازها و آرزوهای مراجع گوش میدهد و مراجع در ارتباط با او به بازیابی مهمترین چیزی که در گذشته نداشته یا از وی گرفته شده میپردازد، یعنی عشق.
انواع تراپی
رویکردهای درمانی همان چهارچوبی هستند که بسیاری از درمانگران برای پیش بردن پروتکلهای رواندرمانی به آنها تکیه میکنند. امروزه رویکردهای متنوعی برای درمان مراجعان وجود دارد که هر تراپیست متناسب با شخصیت و نگرش خود در یکی از رویکردها آموزش دیده است. مرکز تجربهی زندگی به مراجعان با توجه به درخواست و ترجیحاتشان، تراپیست با رویکرد مناسب پیشنهاد میدهد.
انتخاب نوع درمان و تراپیست مورد نظر بستگی به شرایط خاص مراجع و ترجیحات او دارد. مرکز تجربهی زندگی با تعهد و مسئولیتپذیری بالا، تراپیستهایی را برمیگزیند که خود تراپیِ فردی دریافت کرده، در یک رویکرد خاص (حتی اگر رویکرد یکپارچهنگر یا التقاطی باشد) کاملاً آموزش دیده باشند و زیر نظر سوپروایزر به درمان مراجعان مشغول باشند. این سختگیری در انتخاب تراپیست در مرکز تجربه زندگی، به دلیل حفظ اعتماد و اطمینان مراجعان است. چراکه تراپیستی که از این شاخه به آن شاخه میپرد، میخواهد با روشی ناشناخته به درمان بپردازد و یا با حالتی خودشیفتهوار و omnipotent ادعا میکند همهی مراجعان را میتواند درمان کند، احتمالاً درنهایت به روشهای غیر علمی و اصطلاحاً عمهتراپی متوسل خواهد شد.
در ادامه با تعدادی از شناختهشدهترین رویکردهای رواندرمانی که تراپیستهای مرکز تجربهی زندگی از آن استفاده میکنند آشنا میشوید.
رویکردهای رواندرمانی مورد استفاده توسط تراپیستهای مرکز تجربه زندگی
روانکاوی کلاسیک
این درمان که برای اولین بار توسط زیگموند فروید معرفی شد، مبتنی بر این ایده است که رفتار و بهزیستی ذهنی ریشه در دوران کودکی و تجربیات گذشته دارد و شامل رساندن محتواهای ناخودآگاه (محتواهای خارج از آگاهی فرد) به سطح خودآگاه است. جلسات معمولاً سه بار یا بیشتر در هفته و بر مبنای تداعیهای مراجع (که در این رویکرد آنالیزان خوانده میشود) پیش میرود. تداعی آزاد در واقع یعنی «هر چه میخواهد دل تنگت بگو». مراجع در جلسات روانکاوی روی کاناپه دراز کشیده و بدون سانسور آنچه در روانش میگذرد به کلام درمیآورد به این امید که به اعماق روان خود دست یابد. تحلیلگر نیز بالای سر مراجع، جوری که خارج از دید مراجع باشد مینشیند و به تداعیهای مراجع گوش داده و با تعبیرها و انعکاس به درمانجو در شناخت امیال و آرزوهای پنهان و گرههای روانی متناقض کمک میکند.
در روانکاوی کلاسیک، تراپیست تا حد امکان خنثی باقی مانده و خودافشایی بسیار کمی انجام میدهد. از آنجایی که هدف درمان روانکاوی غالباً بازسازی شخصیت بهجای کاهش علائم است، این فرآیند میتواند چندین سال طول بکشد.
بهطور کلی در روانکاوی کلاسیک و رواندرمانیهای مبتنی بر تئوری روانکاوی (که آن را روانتحلیلی مینامیم) ارتباط درمانی بین آنالیست و آنالیزان و احساساتی که بین این دو ایجاد میشود، یعنی انتقال و انتقال متقابل، بسیار حائز اهمیت است. آنالیست همزمان با گوشدادن به آنچه مراجع «میگوید»، به آنچه «نمیگوید» (مقاومت و دفاعها) نیز گوش داده و از طریق این گوش دادنِ فعالانه و تعبیر آن، همراه با مراجع به اعماق روان فرد دست مییابد. در حقیقت در این نوع درمان، آنالیست همچون باستانشناس درحال کاوش و همچون زبانشناس درحال شناختنِ زبان مراجع است. آنالیست و آنالیزان با هم در این روند، با استفاده از تداعیها به ژرفای ناخودآگاه پی میبرند و مراجع با بینش یافتن از محتواهای ناخودآگاه، انتخاب میکند که فعالانه الگوهای ریشهای را تغییر دهد تا بتواند مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد.
رواندرمانی تحلیلی بلندمدت
رواندرمانی تحلیلی بلندمدت مدلی برگرفته از رویکرد روانکاوی کلاسیک است. در این مدل نیز تمامی آنچه روانکاو و مراجع درصدد آن هستند اتفاق میافتد. یعنی هدف از جلسات به آگاهی درآوردنِ آنچه در ناآگاهی است و تحلیل تداعی آزاد، رویا، مقاومت، انتقال و انتقال متقابل مبنای جلسات قرار میگیرد. تفاوت رواندرمانی تحلیلی بلندمدت با روانکاوی کلاسیک در چارچوب (setting) جلسات است. در این مدل، جلسات یک بار در هفته تشکیل شده که هر جلسه 45 تا 50 دقیقه به طول میانجامد. تفاوت دیگری که این مدل را از روانکاوی کلاسیک متمایز میکند این است که تحلیلگر و مراجع روبروی یکدیگر مینشینند و یکدیگر را میبینند.
در این مدل نیز همچون رویکرد روانکاوی کلاسیک، جلسات بر مبنای تداعیهای مراجع پیش میرود. تراپیست معتقد است که اگر هر تداعی را همچون قطعهای از یک پازل بدانیم، با کنار هم قرار دادنِ تداعیها، تصویر نسبتاً منسجمی از روان به دست میآید و فرد در نهایت میتواند به صلح درونی و اشتیاق برای زندگی دست یابد.
این مدل نیز همچون روانکاوی کلاسیک طولانیمدت است چراکه انسان را منحصربهفرد میداند و معتقد است هر کسی داستانِ شخصی خود را دارد و تا فرد، خودش به بازنمایی داستانِ زندگی نپردازد، نمیتوان مداخلهای انجام داد.
رواندرمانی تحلیلی مدرن
رواندرمانی تحلیلی مدرن نیز با در نظر گرفتنِ چارچوب نظری و رویکرد بالینی زیگموند فروید، از آراء روانکاوانِ معاصری که پس از فروید به کاوش در دستگاه ذهن پرداختند بهره میگیرد. نظریات ملانی کلاین، دونالد وینیکات، فربرن، بیون و غیره در مکتب روابط موضوعی (object relations)، نظریات آنا فروید، هاینز هارتمن و اریک اریکسون به نام روانشناسیِ ایگو (ego psychology)، مکتب مبتنی بر نظریهی سالیوان بهعنوان رواندرمانی تحلیلی بینفردی (interpersonal psychoanalytic psychotherapy) و مکتب مبتنی بر نظریه هاینز کوهات بهعنوان روانشناسیِ خود (self psychology) دستهبندی میشوند.
هدف اصلی تمامی این مکاتب این است که مواد ناخودآگاه را وارد خودآگاهی کرده، عملکرد ایگو را تقویت و به فرد کمک کنند کمتر تحت کنترل رانههای غریزی یا خواستههای سوپرایگو باشند.
روشهای روانکاوی کلاسیک با رویکردهای مدرن اصلاح شدهاند، اما تکنیکهای تداعی آزاد، تعبیر رویا، تحلیل مقاومت و تحلیل انتقال و انتقال متقابل، هنوز هستهی اصلی این نوع درمان را تشکیل میدهند.
رواندرمانی شناختیرفتاری (CBT)
CBT یکی از روشهای درمان مشکلات روانی است که میکوشد با تکیه بر ذهنیت و رفتار انسانها مسائل مختلف افراد، از اضطراب و افسردگی تا انواع اختلالات شخصیتی را درمان کند. رواندرمانی شناختیرفتاری به افراد کمک میکند تا الگوهای فکری و رفتاری ناسالم یا ناکارآمد را شناسایی و با افکار و رفتارهایی که عملکردِ مناسبتری به ارمغان میآورند جایگزین کنند.
مدل CBT به این شکل احساسات افراد را تحلیل میکند:
ابتدا رویدادی اتفاق میافتد و فرایند تحلیل و اقدام را فعال میکند (A).
ما آن رویداد را بر اساس باورهایمان دربارهی آن رویداد، خودمان و جهان اطرافمان، تفسیر میکنیم (B).
تفسیر ما در نهایت، هیجاناتی را برمیانگیزد و ما را به رفتارهای مشخصی ترغیب میکند (C).
این روند به ظاهر خیلی ساده است و حرف عجیبی در آن نیست. اما به خاطر داشته باشید که قرار دادن الِمان باور (B) در آن میان (که امروز میتوانیم آن را ذهنیت هم بنامیم) در دوران خود، اتفاق مهمی محسوب میشد.
درمان شناختی رفتاری از طریق بخشکردن مشکل به واحدهای کوچکتر، به افراد حس پیروزمندی و توانمندی در برابر مشکلات میدهد. درنتیجه باعث میشود که راحتتر به نحوهی ارتباط واحدهای کوچکتر از مشکل و چگونگی تأثیرشان دسترسی داشته باشند.
دورهی درمان شناختیرفتاری از 6 هفته تا 6 ماه به طول میانجامد. طول درمان به نوع مشکل و میزان اثرگذاری آن بر درمانجو بستگی دارد. در 2 تا 4 جلسهی اول، تراپیست اثرگذاری نوع درمان و مناسب بودن آن برای بهبود مشکل مراجع را بررسی میکند. اگرچه درمان شناختیرفتاری بر گذشته تمرکز ندارد اما لازم است تراپیست در حین تراپی سؤالاتی راجع به زندگی و پیشینة خانوادگی بپرسد. رواندرمانگران با رویکرد شناختیرفتاری نیز معتقدند گاهی اوقات به دلیل تأثیر گذشته بر حال مراجع، لازم است در مورد گذشته سؤال شود. اما تفاوت آنها با رواندرمانگران تحلیلی این است که درمانگرانِ شناختیرفتاری از مصاحبه برای شناختِ گذشته استفاده میکنند درصورتی که در رواندرمانیِ تحلیلی مصاحبه انجام نمیشود و تراپیست اجازه میدهد مراجع آزادانه از هر چه میخواهد سخن براند، چراکه اعتقاد بر این است که ناخودآگاه به زور یا با مصاحبه به کلام آغشته نمیشود.
CBT مبتنی بر پروتکل و ساختار درمانی است و در هر جلسه مراجع و درمانگر به توافق میرسند که در چه مورد صحبت کنند. محتوای هر جلسه ممکن است شامل عملکرد مراجع در جلسهی قبل، بررسی تمرینات و صحبت پیرامون مشکل باشد.
در پایان دورهی درمان شناختیرفتاری، یک برنامهی شخصی تحت عنوانِ «حفظ وضعیت عالی خود» ایجاد میشود. این برنامه در بردارندهی مهارتهای آموخته شده و شیوههای برخورد با مشکلات در آینده است و مراجع را تشویق میکند که این مهارتها را بعد از اتمام تراپی تمرین کند.
رویکرد درمانِ شناختیرفتاری میتواند به فرد کمک کند تا روی مشکلات فعلی و نحوهی حل سریع آنها تمرکز بهتری داشته باشد. غالباً شامل تمرین مهارتهای جدید در «دنیای واقعی» است و میتواند در درمان انواع اختلالات از جمله افسردگی، اضطراب، اختلالات مربوط به تروما و اختلالات خوردن مفید باشد. بهعنوان مثال، CBT میتواند به فرد مبتلا به افسردگی کمک کند تا الگوهای فکری یا رفتارهای غیرمفید یا ناسازگاری را که به بروز افسردگی کمک میکند، تشخیص داده و تغییر دهد.
طرحوارهدرمانی (Schema therapy)
طرحوارهدرمانی توسط جفری یانگ و همکارانش ایجاد شد و عمدتاً براساس بسط و گسترش رویکرد شناختیرفتاری بنا شده است. این رویکرد، اصول و مبانی مکتبهای درمانِ شناختیرفتاری، نظریهی دلبستگی، گشتالت، روابط موضوعی (object relations) و روانکاوی را در یک مدل درمانی تلفیق کرده است. به نوعی این مدل را نوعی آشتی بین درمانهای مبتنی بر روانکاوی و درمانهای CBTمحور دانستهاند. گرچه تکنیکهایی که در این درمان به کار میروند تا حدی براساس درمان شناختیرفتاری است ولی بیشتر روی بازسازی نیازهای کودکی و همدلی با بخشهای آسیبدیده ای است که فرد درست آنها را به یاد نمیآورد. چیزی که طرحوارهدرمانی را از درمانهای شناختیرفتاری جدا میکند فاز تجربی آن است که میتوان گفت شکلی از تداعی آزاد در روانکاوی دارد.
از دیدگاه طرحوارهدرمانی، مشکلات و اختلالات افراد ناشی از نحوهی برخورد مراقبان اولیه با نیازهای کودک است که باعث شده یک الگوی ثابت و تکراری در ذهن شکل بگیرد و در سالهای بعد زمانیکه در موقعیتی مشابه قرار گیرند همان احساسات در آنها زنده شوند. این رویکرد به معرفی و شناسایی 18 طرحواره میپردازد که حاصل ناکامی در ارضای پنج نیاز اساسی هیجانی در انسان است. این نیازها شامل دلبستگی ایمن، خودگردانی، آزادی در بیان احساسات، تفریح و پذیرش واقع بینانهی محدودیتها است. چیزی که باعث میشود طرحوارهها تداوم پیدا کنند و در زندگی فرد ادامهدار شوند تحریفهای شناختی، الگوی زندگی خود-آسیبرسان و سبکهای مقابلهای است.
این رویکرد درمانی جزء درمانهای طولانیمدت است و ممکن است پروسهی آن از چند ماه تا چند سال (بسته به تعداد و پیچیدگی طرحوارهها) به طول بینجامد.
رواندرمانی پذیرش و تعهد (ACT)
این مدل زیر چتر درمانهای شناختیرفتاری است و از جهاتی آن را بسیار شبیه به رفتاردرمانی میدانند چراکه بر «عملکردن» متمرکز است (همانطور که از اسمش پیداست). درواقع، رواندرمانی پذیرش و تعهد (ACT) اسمش را از یکی از پیامهای مرکزیاش گرفته است: بپذیر هر آنچه را که خارج از کنترل توست و متعهد باش به آنچه که زندگیات را پر بار میسازد.
رواندرمانگر با مدل ACT، از فرآیندهای پذیرش، تمرکز ذهنی، تعهد و تغییر رفتار به منظور ایجاد انعطافپذیری استفاده میکند. انعطافپذیری روانشناختی یعنی فرد این توانایی را داشته باشد که بتواند بهجای غرقشدن در گذشته و آینده، در زمان حال زندگی کند و ارزشها و اهداف خود را شناسایی کرده و بهجای اجتناب از افکار، احساسها، خاطرهها یا امیال آزاردهنده، رفتاری در پیش بگیرد که با ارزشها و اهدافش هماهنگ باشد. هدف از درمان پذیرش و تعهد این است که فرد با پذیرش دردها، رنجها و تنشهایی که زندگی بهطور اجتنابناپذیری برای او ایجاد کرده، زندگی پربار و معنادار برای خود ایجاد نماید.
اجتناب در زمینه افکار و احساسات مفهومی است که در ACT بسیار به آن پرداخته میشود. وقتی افراد مصرانه تلاش میکنند از تجربیات خصوصیشان اجتناب کنند، بهطور متناقض آنها را افزایش میدهند و منجر به انواعی از اجتناب میشوند که مشکلات بیشتری ایجاد میکند.
مراجع در فرآیند تراپی، مهارتهای ذهنآگاهی (mindfulness) را یاد میگیرد. ذهنآگاهی به فرد کمک خواهد کرد تا با مدیریت افکار و احساسات خود، فشار کمتری متحمل شود و با جهان اطراف ارتباط برقرار کند. هدف درمانگر ACT هم کاهش علائم نیست بلکه سعی میکند تا مراجع را از علائم رها کند. ACT میتواند در قالب درمان کوتاهمدت (4 تا 12 جلسۀ یک ساعته)، درمان فوقالعاده مختصر (1 تا 6 جلسۀ 30 دقیقهای یا کمتر) یا درمان طولانیمدت انجام شود.
درمان ذهنیسازی یا منتالیزیشن (Mentalization)
درمان مبتنی بر ذهنی سازی نحوهی درک احساسات را تشریح و به ما در بهبود توانایی درک احساسات دیگران کمک میکند. توانایی درک احساسات یکی از مهمترین مهارتهایی است که در روابط بین فردی به کار ما میآید. درمان مبتنی بر ذهنیسازی نوع خاصی از رواندرمانیهای روانپویشی است که برای درمان بیماران مبتلا به سازمان شخصیت مرزی طراحی شده است. محور اصلی این درمان کمک به بیماران در تمایز و جداسازی افکار و احساسات خود از دیگران است.
افراد دارای سازمان شخصیت مرزی روابط بیثبات و آتشین دارند. ممکن است بهطور ناخودآگاه از دیگران سوء استفاده کنند یا آنها را به انجام یک رفتار خاص وادار کنند. آنها در فهمیدن اثرات رفتار خود بر دیگران دشواریهای زیادی دارند و درک آن را غیر ممکن میپندارند. در فرآیند درمان منتالیزیشن تلاش میشود که مراجع بتواند با کفشهای دیگران راه برود و با آنها همدلی کند.
رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT)
نوع خاصی از CBT است که به تنظیم مؤثرتر احساسات کمک میکند. این مدل غالباً برای درمان افراد مبتلا به افکار مزمن خودکشی و افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، اختلالات خوردن و PTSD استفاده میشود. رفتاردرمانی دیالکتیکی با تمرکز بر مهارتهای چهارگانهی افزایش ذهنآگاهی، قدرت تحمل پریشانی، مهارت برقراری ارتباط مؤثر و تنظیم هیجانی، سعی در افزایش سلامت روان افراد داشته تا مراجعان بتوانند برخورد مفید و مؤثر در شرایط متفاوت زندگی خود داشته باشند.
رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) یک درمان شناختیرفتاری جامع است و این روش درمانی برای افرادی که از دیگر روشها پاسخی نگرفته اند، بسیار امیدبخش و کارآمد بوده است.
این مدل به افراد کمک میکند تا بتوانند هیجانهای خود را کنترل کرده و سطح کیفیت زندگی خود را افزایش دهند. در حال حاضر، رفتاردرمانی دیالکتیک برای درمان افرادی که دارای مشکلات روانی مزمن یا شدید هستند، استفاده میشود.
رواندرمانی هیجانمدار (EFT)
درمان متمرکز بر هیجان (EFT) متأثر از نظریهی «دلبستگی» بالبی که دیدگاهی انسانگرایانه داشت به وجود آمده است. به طور کلی، هدف درمان هیجان مدار، هدایت افراد به سوی آن چیزی است که «دلبستگی ایمن» خوانده میشود.
در این روش، تلاش میشود تا فرد توانایی تنظیم هیجان خود را به دست آورد تا از این طریق بتواند احساس امنیت، حمایت و آسایش را در دیگری ایجاد کند. به بیان دیگر، فرد با آموختن خودتنظیمی هیجان، راههای جدید تعامل با دیگری را میآموزد که به نوبهی خود سبب برانگیخته شدن واکنشهای جدید در طرف مقابلش میشود.
در رویکرد درمان متمرکز بر هیجان، درمانگر و فرد تحت درمان در یک فرآیند فعال با یکدیگر همکاری میکنند و هر دو برابر درنظر گرفته میشوند. مراجع و نه درمانگر، به عنوان فردی که بیشترین توانایی را در تفسیر تجربه عاطفی خود دارد، دیده میشود.
رواندرمانی هیجان مدار بسته به اینکه برای چه گروههایی مورد استفاده قرار میگیرد، به سه دسته طبقهبندی میشود:
EFT برای زوج ها (EFCT)
EFT برای خانوادهها (EFFT)
EFT برای افراد (EFIT)
EFT فرض میکند که عدم آگاهی عاطفی مضر است، اجتناب از احساسات میتواند منجر به پیامدهای ناخوشایند در زندگی افراد شود و با گذشت زمان، نادیده گرفتن یا اجتناب از واکنش احساسی ممکن است توانایی فرد را برای پردازش احساسات بعدی تغییر دهد. EFT با ایجاد یک پیوند دلبستگی ایمن، مراجعان را قادر میسازد تا به اطرافیان و اعضای خانوادهی خود با روشهای سالمتر و سازندهتر پاسخ دهند.
در رویکرد درمان EFT بر خلاف درمان شناختی رفتاری (CBT) یا پذیرش و تعهد (ACT)، تنها بر روی عملکرد ذهن و خطاهای شناختی آن تأکید نشده بلکه ترکیبی از دو عنصر شناختی و جسمانی بهعنوان عوامل مؤثر بر تحلیل و ریشهیابی مشکل استفاده میشود.
متخصصان این رویکرد بر این باور هستند که از یک سو هیجان به شدت با بدن و فعل و انفعالات فیزیولوژیکی در ارتباط بوده و از سویی دیگر نمیتوان شناخت و هیجان را از یکدیگر جدا کرد چراکه شناخت و ارزیابی از یک موقعیت باعث بروز هیجانهای مختلف میشود.
تراپی حمایتی
ممکن است همهی افراد، خانواده یا دوستانی نداشته باشند که بتوانند بهطور مداوم در شرایط سخت به آنها مراجعه کنند. این امر میتواند بهبودی از دورههای افسردگی یا انواع دیگر آشفتگیهای عاطفی را دشوار کند. خوشبختانه نوعی تراپی وجود دارد که برای کمک به بهبودی افراد و حمایت از آنها طراحی شده است. این بهعنوان تراپی حمایتی شناخته میشود. تراپی حمایتی از راهنمایی و تشویق جهت کمک به مراجعان برای توسعه و غنیسازی خود استفاده میکند. این درمان، به ایجاد عزت نفس، کاهش اضطراب، تقویت مکانیسمهای مقابله و بهبود عملکرد اجتماعی و بینفردی کمک میکند.
تراپی حمایتی شکلی از گفتار درمانی است که در آن تراپیست به صحبت های مراجع گوش میدهد تا بتواند توصیههایی راجع به نحوهی برخورد با وضعیتی که فرد با آن روبرو است، ارائه دهد. این نوع تراپی بسیار دلسوزانه بوده و برای تشویق طراحی شده است. ایدهی ارائه حمایت عاطفی برای بیمارانی است که دوران سختی پشت سر میگذارند.
هدف اساسی تراپی حمایتی این است که به بیماران راهی داده شود تا بتوانند خود و ناامیدیها، غمها، شادیها و امیدهای خود را بیان کنند. برخی از مراجعان برای غلبه بر بعضی از مشکلات زندگی فقط نیاز دارند کسی را در کنار خود داشته باشند. داشتن یک تراپیست اختصاصی که مایل به گوشدادن و حضور فعال در آنجا باشد، غالباً برای ایجاد تغییر بزرگ در زندگی مراجع کافی است. به همین دلیل است که درمانگرانی که تراپی حمایتی انجام میدهند، غالباً قبل از تصمیم به مداخله، بهدقت فکر میکنند.
سخن پایانی
وظیفهی تراپیست، تغییر زندگی مراجع نیست، مراجع خودش این کار را بهتر بلد است. وظیفهی تراپیست، کمک به مراجع در شناخت و درک آنچه از فرآیند روانی است که نمیداند. شرایطی که در هیچ رابطهای تجربه نکرده است. لازمهی دانستن اینکه تراپی چیست، تجربهی آن است. همانند این است که برای فردی که بیرون از آب نشسته، راجع به شناکردن توضیح دهیم. لازم است فرد به درون آب شیرجه بزند و با غوطهور شدن در آن بتواند با مفهوم شناکردن آشنا شود. این نکته نیز حائز اهمیت است که همهی تراپیستها مانند همدیگر کار نمیکنند؛ حتی اگر رویکردشان یکسان باشد. از آنجایی که انسانها منحصر به فرد هستند، تراپیست همچون لباسی است که ممکن است به تنِ یک فرد بنشیند و به تنِ فرد دیگر نه. در نتیجه این را نیز باید توجه کرد که اگر تراپیستی برای شما مناسب نبود، احتمالا تراپیست دیگری خواهید یافت که برای شما مناسب باشد.
برای یافتن تراپیستِ به اندازهی کافی خوب میتوانید با تکمیل فرم درخواست تراپی، از متخصصین ارجاع که در کلینیک تجربه زندگی حضور دارند کمک بگیرید.
منابع
https://www.psychiatry.org/patients-families/psychotherapy
https://www.nimh.nih.gov/health/topics/psychotherapies
https://www.madinamerica.com/2023/10/on-psychotherapeutic-literacy/
https://www.webmd.com/a-to-z-guides/what-is-psychotherapist
https://www.medicinenet.com/what_exactly_does_a_psychotherapist_do/article.htm
https://www.psychologytoday.com/us/articles/202211/7-qualities-of-a-great-therapist
[1] Psychotherapy
[2] Psychotherapist