شهر بی‌خاطره؛ یک خوانش لکانی

نوشته

در چهار دهه گذشته در ایران ساختمان‌ها یکی پس از دیگری تخریب شده و به جای آن‌ها ساختمان‌های جدید ساخته می‌شوند. در جایی که خیابان‌های باریک و کوچه‌هایی با خانه‌های کوچک محله‌ها را ایجاد کرده بود، اتوبان‌ها و شاهراه‌های جدید احداث می‌شود و‌ محله‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها و خانه‌های پیشین از میان می‌روند.

فهرست مطالب

دامنه این تغییرات چنان وسیع و سریع است که حتی در طول عمر یک نفر، چهره شهر چندبار عوض می‌شود؛ چنان‌که محله‌ای که در کودکی در آن بالیده بود، با آنچه اکنون آنجاست به کلی متفاوت است، محله کودکی‌اش دیگر وجود خارجی ندارد و جای آن را محله‌ای جدید گرفته که تازه ساخته شده است.

چند دهه است که شهرهای ایران دستخوش تغییر چهره‌ای سریع و یک‌باره‌اند. وقتی صحبت از شهر است، به شکل معمول اشاره به کالبدی ساختاریافته است که طی چند نسل ایجاد و حفظ می‌شود. بدین ترتیب در شهرهای بیشتر مناطق دنیا می‌توانید در خانه‌ها و محله‌هایی ساکن شوید و زندگی کنید که چند نسل پیش نیز در خانه‌هایش زیسته‌اند؛ شهرهایی مانند پاریس، نیویورک، رُم و استانبول، همگی همین ویژگی را دارند.

شهرهای ایران اما این‌گونه نیستند. در چهار دهه گذشته در ایران ساختمان‌ها یکی پس از دیگری تخریب شده و به جای آن‌ها ساختمان‌های جدید ساخته می‌شوند. در جایی که خیابان‌های باریک و کوچه‌هایی با خانه‌های کوچک محله‌ها را ایجاد کرده بود، اتوبان‌ها و شاهراه‌های جدید احداث می‌شود و‌ محله‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها و خانه‌های پیشین از میان می‌روند. دامنه این تغییرات چنان وسیع و سریع است که حتی در طول عمر یک نفر، چهره شهر چندبار عوض می‌شود؛ چنان‌که محله‌ای که در کودکی در آن بالیده بود، با آنچه اکنون آنجاست به کلی متفاوت است، محله کودکی‌اش دیگر وجود خارجی ندارد و  جای آن را محله‌ای جدید گرفته که تازه ساخته شده است.

فرقی نمی‌کند که از ابتدا ساکن آن محل بوده باشی یا نه. آنچه یک دهه پیش بود، دیگر نیست؛ گویی هرگز نبوده است، هرچند که در خاطره ما هست و با هر محرکی حضور خود را تحمیل می‌کند و به یادمان می‌آورد.

حفظ کالبد ساختاریافته فیزیکی شهر، محیطی را ایجاد می‌کند که انسان در آن رشد می‌کند، بالنده می‌شود و می‌زیَد. بدین ترتیب از آنجا که شهر با کالبد خود در ذهن انسان نقش بسته و شناخته می‌شود، در ساحت امر واقع تبلور می‌یابد.

واقعیت شهر برای هر کس به واسطه حواسش قابل دریافت است. شهروند شهر را لمس می‌کند، می‌بوید، می‌بیند و واقعیت آن را درمی‌یابد. شهر برای شهروند امر واقع است؛ یک ابژه است که با آن در رابطه است، از آن استفاده می‌کند، بر‌می‌گیردش و به آن استفاده می‌رساند. شهر کالبدی زنده است که شهروند با آن تعامل می‌کند و طی زیستش در آن، خاطراتش را می‌سازد.

نسبت شهر و شهروند مانند نسبت مادر و فرزند است. همان‌طور که فرزند چهره مادرش را به خاطر می‌سپارد، در رابطه با او می‌بالد و وجودش را درونی‌سازی می‌کند، شهر را نیز به خاطر می‌سپارد، در رابطه با او می‌بالد و درونی‌سازی‌اش می‌کند.

وجود مادر در امر واقع است که به روان فرزند قوام می‌بخشد، زیرا به تدریج طی رابطه‌ای که ویژه فرزند و مادر است، می‌فهمد که مادر با کالبدی که از او شناخته و به خاطر سپرده، حضور دارد و مراقبش است.

نبود مادر یا نبود مراقب جایگزین به سان یک فرد، فرزند را از امکان درونی‌سازی تصویر کالبد واحد مادر محروم می‌کند و این محرومیت پریشانش می‌کند. او دیگر قادر به برساخت تصویر کالبدی واحد برای دال مادر نیست، چراکه هر تصویری می‌تواند مدلولش باشد. بدین ترتیب نقطه‌ی دوخت از میان می‌رود. دال‌ها مُغلَق می‌شوند. دال دیگر هر مدلولی را نمایندگی می‌کند که میل می‌طلبد و اشتراک اتفاق نظر در انتخاب مدلول از میان می‌رود. مدلول‌ها فردی می‌شوند و دال‌های فرد نمی‌توانند مدلولی را نمایندگی کنند که دیگری نیز کم‌وبیش آن را دریابد. به بیان دیگر امر نمادین کارکرد خود را از دست می‌دهد، زیرا نمادها دیگر امر واقع را نمایندگی نمی‌کنند و آنچه هست در امر خیالی می‌آرامد.

در رابطه با لکان و تاثیرات او بخوانید: زندگی نامه ژاک لکان (۱۹۰۲-۱۹۸۱)

شهری که کالبدش هر لحظه به واسطه تخریب بنا، خیابان و محله پیشین تغییر می‌کند، هر لحظه ارتباط بین امر نمادین و امر واقع را نزد شهروندش می‌گسلد. کالبد شهر در واقعیت عوض می‌شود، زنجیره دال‌هایی که در شهر نماینده خاطرات شهروند است و با آن تعامل می‌کند، به واسطه این تغییر مغلق می‌شود. دال‌ها دیگر نمایندگی از امر واقع ندارند و بدین سان تنها در امر خیالی نزج می‌گیرند. شهر بدین سان بدل به خیال می‌شود و دال‌های شهروندانش دیگر نماینده مدلولی که دیگری نیز کم‌وبیش آن را درمی‌یابد، نیست. بدین ترتیب شهروند در رابطه‌اش با شهر دچار نوعی سایکوز روزمره می‌شود، چراکه در شهری زندگی می‌کند که دال‌هایش نمایندگی امر واقع را نمی‌کنند و حاصلی جز پریشانی ندارد.

در این شرایط هر بار که شهروند به کالبد شهر رجوع می‌کند، آن را متفاوت می‌بیند و نمی‌تواند برای دالش مدلولی داشته باشد که دیگری نیز کم‌وبیش آن را داشته باشد و وهم جای واقعیت می‌نشیند. آنچه خاطره شهروند از شهر است و تعاملات شهروندی‌اش را ساخته، در امر واقع مابه‌ازایی ندارد، گویی که زیستش در وهم و خیال بوده است! شهرهای ایران این‌گونه بدل به شهرهای بی‌خاطره شده‌اند.

نوشته

پریس تنظیفی

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

در این جستار، خانم لیندا برمن با ارائه‌ی نقل قولهایی جذاب و تأمل‌برانگیز، نقش ناخودآگاه در انتخاب شریک زندگی را روشن می‌کند.

نوشته

در این مقاله با نگاهی روانکاوانه به فیلم The Truman Show، ساخته پیتر ویر، بررسی می‌کنیم چرا افراد یک اثر هنری را به شیوه‌هایی گاه متناقض تجربه می‌کنند.

نوشته

کتاب هنر همچون درمان، اثر آلن دوباتن و جان آرمسترانگ، هنر را فراتر از زیبایی‌شناسی، به‌عنوان ابزاری درمانی می‌بیند که با هفت کارکرد اصلی مانند به‌یادآوردن، امید و خودشناسی، به بهبود روان انسان کمک می‌کند.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر