زندگی‌نامه هانا آرنت (1906-1975)

نوشته

هانا آرنت از فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است که مفاهیم آثارش را نمی‌توان در یک فلسفه نظام‌مند و واحد جمع‌آوری کرد. در عوض، افکار او موضوعاتی همچون تمامیت‌خواهی، انقلاب، ماهیت آزادی و قوه‌های فکری و قضاوت را شامل می‌شود.

فهرست مطالب

 

پرسشی که آرنت بیشتر با آن درگیر است، ماهیت سیاست و زندگی سیاسی است که از سایر حوزه‌های فعالیت انسانی متمایز است. تمرکز آرنت، اساساً بر بازسازی ماهیت هستی سیاسی معطوف است. این پیگیری‌های او عمدتا به‌عنوان امری کاملاً پدیدارشناختی مطرح شده و نشان‌دهنده تأثیر عمیق هایدگر و یاسپرس بر اندیشه‌های وی است. آرنت در واقع قصد دارد با اولویت‌بندی پدیدارشناختی ویژگی تجربی زندگی بشر و کنار گذاشتن الگوی مفهومی فلسفه سیاسی سنتی، ساختارها و ویژگی‌های عینی وجود سیاسی در جهان را به عنوان شیوه‌ای متمایز از تجربه انسانی در دسترس قرار دهد.

تحقیق بر روی این موضوعات، زندگی و آثار آرنت را عمیقا تحت تاثیر قرار می‌دهد. در طول این دوران، مضامین تکراری پدیدار می‌شوند که به سازمان‌دهی افکار او کمک می‌کنند؛ مضامینی مانند امکان و شرایط یک زندگی عمومی انسانی و دموکراتیک، نیروهایی که چنین زندگی‌ای را تهدید می‌کنند، تضاد بین منافع خصوصی و عمومی و تشدید چرخه‌های تولید و مصرف. همچنان که این مسائل مجددا در جهان پدیدار می‌شوند، آرنت آن‌ها را به تفصیل توضیح داده و اصلاح می‌کند و به ندرت پیش می‌آید که در تحقیق در مورد ماهیت وجود سیاسی وقفه بیندازد.

مشهورترین جنبه تحقیقات او که اغلب به عنوان اصلی‌ترین آن‌ها نیز در نظر گرفته می‌شود، طرح کلی آرنت از قوه قضاوت انسانی است. از این طریق، او پایه‌ و اساسی را ایجاد می‌کند که بر اساس آن قضاوتِ سیاسیِ افکار عمومی می‌تواند زنده بماند و این در صورتی است که از نظر او رویدادهای فاجعه‌بار قرن بیستم، چارچوب سنتی چنین قضاوتی را از بین برده است.

شرح وقایع زندگی و نوشته‌های هانا آرنت

هانا آرنت در سال 1906 در هانوفر آلمان چشم به جهان گشود و تنها فرزند یک خانواده یهودی سکولار بود. او در دوران کودکی، ابتدا به کونیگزبرگ (پروس شرقی) و سپس به برلین نقل مکان کرد. در سال‌های 1922 تا 1923، آرنت تحصیلات خود را در رشته الهیات کلاسیک و مسیحی در دانشگاه برلین آغاز کرد و در سال 1924 وارد دانشگاه ماربورگ شد و در آنجا نزد مارتین هایدگر به تحصیل در رشته فلسفه پرداخت.

در سال 1925 او وارد یک ارتباط عاطفی با هایدگر شد، اما این رابطه یک سال بیشتر به طول نینجامید. سپس به هایدلبرگ نقل مکان کرد تا نزد کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست و دوست هایدگر، به تحصیل بپردازد. آرنت تحت نظارت یاسپرس، پایان‌نامه خود را با موضوع مفهوم عشق در اندیشه سنت آگوستین به تحریر درآورد. او در طول زندگی خود، ارتباط نزدیکش را با یاسپرس حفظ کرد، اما تأثیر پدیدارشناسی هایدگر بر آثار آرنت ماندگارتر بود.

در سال 1929، او با گونتر استرن، فیلسوف جوان یهودی آشنا شد، سپس رابطه‌ای عاشقانه با وی برقرار کرد و نتیجه این ارتباط به ازدواج آن‌ها ختم شد. در سال 1929، پایان‌نامه او با عنوان Der Liebesbegriff bei Augustin (مفهوم عشق از نگاه آگوستین) منتشر شد. در سال‌های بعد، او همواره به مشارکت خود در زمینه سیاست‌های یهودی و صهیونیستی که از سال 1926 به بعد آغاز شده بود، ادامه داد. در سال 1933، از ترس آزار و اذیت نازی‌ها، به پاریس گریخت و در آنجا با والتر بنیامین و ریموند آرون آشنا شد. آرنت در سال 1936 با هاینریش بلوچر، پناهنده سیاسی آلمانی، آشنا شد و سپس در سال 1939 از استرن طلاق گرفت و یک سال بعد با بلوچر ازدواج کرد.

هانا آرنت و هاینریش بلوچر

پس از شروع جنگ و بازداشت و انتقالش به اردوگاهی تحت عنوان «دشمن بیگانه»، آرنت و بلوچر در سال 1941 به ایالات متحده گریختند. آرنت که در نیویورک زندگی می‌کرد، برای روزنامه آلمانی‌زبان Aufbau مطلب می‌نوشت و هدایت تیم تحقیقات کمیسیون بازسازی فرهنگی یهودیان اروپا را بر عهده داشت. او در سال 1944، کار روی کتابی به نام «ریشه‌های توتالیتاریسم» را آغاز کرد که در نهایت به اولین کتاب سیاسی مهم او تبدیل شد.

در سال 1946، کتاب «فلسفه اگزیستانس چیست؟» را منتشر کرد و از سال 1946 تا 1951 به عنوان ویراستار در انتشارات شوکن بوکس در نیویورک مشغول به کار شد. در سال 1951، کتاب «ریشه‌های توتالیتاریسم» را منتشر کرد و پس از آن برای اولین بار بورسیه‌های مختلفی به وی اعطا شد. پس از این اتفاق، او تدریس در پست‌های استادی دانشگاه‌های آمریکایی را آغاز کرد و در نهایت تابعیت کشور آمریکا را به دست آورد.

در سال 1958، آرنت کتاب‌های «وضع بشر» و «راحل فارنهاگن: زندگی یک زن یهودی» را منتشر کرد. در سال 1959، او «تاملاتی درباره لیتل‌راک» را به تحریر درآورد که بررسی بحث‌برانگیزی از جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان بود. او در سال 1961 روی کتاب «میان گذشته و آینده» کار کرد و سپس به اورشلیم رفت تا جریان محاکمه آدولف آیشمن نازی را برای نیویورکر پوشش دهد.

او در سال 1963 تأملات جنجالی خود در مورد محاکمه آیشمن را ابتدا در مجله نیویورکر و سپس در قالب کتابی تحت عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر» منتشر کرد. دومین کتاب منتشر شده از او در همین سال تحت عنوان «درباره انقلاب» به چاپ رسید. در سال 1967، علاوه بر داشتن سمت‌هایی در دانشگاه برکلی و شیکاگو، سمت جدیدی را نیز در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی در نیویورک به عهده گرفت. آرنت در سال 1968 کتاب «مردان در زمانه تاریکی» را منتشر کرد.

در سال 1970، بلوچر درگذشت و آرنت در همان سال سمینار خود را در خصوص فلسفه قضاوت کانت، در مدرسه جدید برگزار کرد. (این کتاب پس از مرگ او با عنوان تاملاتی در فلسفه سیاسی کانت در سال 1982منتشر شد.) او در سال 1971 کتاب «اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی» را منتشر کرد و یک سال بعد کتاب «بحران جمهوری» او متولد شد. در سال‌های بعد، او روی اثر سه جلدی خود به نام «حیات ذهن» کار کرد. جلدهای اول و دوم (در زمینه اندیشیدن و امیال) پس از مرگ وی منتشر شد.

او در تاریخ 4 دسامبر 1975، در حالی که به تازگی کار روی جلد سوم را با موضوع قضاوت آغاز کرده بود، چشم از جهان فرو بست.

اندیشه آرنت

برای هر کسی که مایل به درک مجموعه آثار هانا آرنت باشد، شخصیت او چالش‌برانگیزترین چهره در فلسفه سیاسی‌اش است. ورود به دنیای هانا آرنت به منزله برخورد با فاجعه‌های سیاسی و اخلاقی قرن بیستم است. زندگی او مصادف است با تشنج‌های بین دو جنگ، انقلاب‌ها و جنگ‌های داخلی و رویدادهای بدتر از جنگ که به قلع و قمع و نابودی زندگی انسان‌ها در مقیاسی انجامید که پیش از آن هرگز دیده نشده بود. او چیزی را تجربه کرد که خودش آن را «دوران ظلمت» می‌نامید.

در دوران ناامنی‌ها و آسیب‌پذیری‌ها، نیاز فوری به اندیشیدن، نیازی سیاسی محسوب می‌شود. عزم استوار آرنت برای اندیشیدن در دوران ظلمانی قرن بیستم باعث شد که وی معنایی به کلی متفاوت از علم سیاست را آشکار سازد.

تفکرات وی در میان چندگانگی جوامع و دیدگاه‌های بشری، فضایی عمومی را برای آزادی بشر به وجود آورد. او هرگز چیزی را که نمایانگر فلسفه سیاسی سیستماتیک باشد ننوشته است. فلسفه او یک بحث مرکزی واحد را در معرض عموم قرار نمی‌دهد.در عوض، نوشته‌های او موضوعات متعدد و متنوعی همچون توتالیتاریسم، انقلاب، ماهیت آزادی، توانایی‌های تفکر و قضاوت، تاریخ اندیشه سیاسی و غیره را دربرمی‌گیرد.

آرنت متفکرِ استدلال‌های دگراندیش و پیچیده است و در آثارش از هایدگر، ارسطو، آگوستین، کانت، نیچه، یاسپرس و شخصیت‌های متفکر دیگر الهام می‌گیرد. اندیشه او را نه به عنوان مجموعه‌ای از مداخلات گسسته، بلکه به عنوان مجموعه‌ای منسجم می‌توان ارائه کرد؛ چرا که در نهایت آثار وی یک سؤال و یک رویکرد روش‌شناختی واحد را دنبال کرده و سپس طیف گسترده‌ای از سوالات را ارائه می‌دهد.

پرسشی که اندیشه آرنت، شاید بیش از هر چیز دیگری با آن درگیر است، ماهیت سیاست و زندگی سیاسی است که از سایر حوزه‌های فعالیت انسانی متمایز است. آرنت به بازسازی پدیدارشناختی ماهیت هستی سیاسی می‌پردازد. آرنت به سیاق فلاسفه سیاسی قدیم، در پی فهم تجربه سیاسی انسان و جایگاه سیاست در زندگی انسان است.

از نظر آرنت تجربه سیاسی تجربه‌ای است مستقل که باید در نوع خودش شناخته شود. سیاست، کنش‌ها و کردارهای عمومی انسان‌هاست که آزادی و اختیار و فاعلیت آن‌ها را در خود نهفته دارد. به عبارت دیگر، گرایش اصلی اندیشه سیاسی آرنت، ضد ساختارگرایی رایجی است که انسان را موضوع قوانین کلی ساختاری و تاریخی تلقی می‌کند. از نظر آرنت سیاست همان عرصه آزادی انسان و مهم‌ترین مظهر و جایگاه ظهور آزادی است.

مختصری از چند اثر مهم هانا آرنت؛ توتالیتاریسم

اولین اثر مهم آرنت که در سال 1951 منتشر شد، به وضوح پاسخی است به وقایع ویرانگر زمانه خویش، یعنی دوران ظهور آلمان نازی و سرنوشت فاجعه‌بار یهودیان اروپا، ظهور استالینیسم شوروی و نابودی میلیون‌ها دهقان توسط آن‌ها. (البته باید مرگ و نابودی روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان و فعالان سیاسی و آزاداندیش را نیز اضافه کرد.)

به عقیده آرنت، این مظاهر شر سیاسی را نمی‌توان صرفاً در مقیاس پیشینه‌های موجود درک کرد، بلکه باید در نظر داشت که آن‌ها نشان‌دهنده شکلی بدیع از حکومتی هستند که بر پایه وحشت و داستان‌های ایدئولوژیک بنا شده است. درحالی‌که استبدادهای قدیمی‌تر از وحشت به عنوان ابزاری برای دستیابی به قدرت یا حفظ آن استفاده می‌کردند، رژیم‌های توتالیتر مدرن، عقلانیت استراتژیک کمی را در زمینه استفاده از وحشت از خود نشان داده‌اند. وحشت دیگر ابزاری برای رسیدن به یک هدف سیاسی نبود، بلکه خود تبدیل به هدف اصلی شده و ضرورت آن با توسل به قوانین فرضی مورد استفاده در طول تاریخ (مانند پیروزی اجتناب‌ناپذیر جوامع غیرطبقاتی) یا طبیعت (مانند اجتناب‌ناپذیر بودن جنگ بین نژادهای برگزیده و دیگر نژادهای منحط) توجیه می‌شد.

هانا آرنت در جوانی

از نظر آرنت، جذابیت ایدئولوژی‌های توتالیتر و ظرفیتشان برای بسیج جمعیت به جهت پیشبرد خواسته‌هایشان، متکی بر ویرانی شرایط نظام‌مند و پایداری بود که مردم زمانی در آن زندگی می‌کردند. تأثیر جنگ جهانی اول، رکود گسترده و گسترش ناآرامی‌های انقلابی، مردم را در معرض انتشار یک ایده واحد و شفاف قرار می‌دهد که مسئولیت مصائب را بر عهده گرفته و به ارائه مسیر روشنی می‌پردازد که امنیت را در مقابل ناامنی‌ها و خطرات آینده برقرار می‌دارد. ایدئولوژی‌های توتالیتر دقیقاً چنین پاسخ‌هایی را ارائه می‌کردند و ادعا داشتند که کلید تاریخ را کشف کرده‌اند و می‌توانند با آن رویدادهای گذشته و حال را توضیح داده و آینده را با پیروی از دستورات تاریخی یا طبیعتی تضمین کنند.

بر این اساس، انطباق جمعیت‌ کشورهای اروپایی با ایده‌های توتالیتر، نتیجه از بین رفتن قلمرو عمومی یا سیاسی به عنوان فضایی در جهت آزادی بود. این به نوبه خود منجر به سلب مشروعیت از نهادهای سیاسی و از بین رفتن اصول شهروندی و اجماع مشورتی شد که قلب فعالیت سیاسی دموکراتیک محسوب می‌شد. بنابراین، ظهور توتالیتاریسم در پرتو آسیب‌هایی شکل گرفت که امکان یک زندگی عمومی پایدار را تضعیف می‌کرد. این سبک از زندگی پایدار، شهروندان را متحد کرده و در عین حال آزادی و منحصربه‌فرد بودن را برایشان به ارمغان می‌آورد. (شرایطی که آرنت از آن به عنوان کثرت یاد می‌کند.)

در این اثر اولیه، می‌توان تعدادی از مضامین تکراری سازماندهی شده در نوشته‌های سیاسی آرنت را تشخیص داد. به عنوان مثال او به بررسی شرایط یک زندگی عمومی انسانی و دموکراتیک، نیروهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی که آن را تهدید می‌کنند، رابطه متضاد بین منافع خصوصی و خیر عمومی، تأثیر چرخه‌های تشدید شده تولید و مصرفی که بستر مشترک و جهانی زندگی بشر را بی‌ثبات کرد و… می‌پردازد. این مضامین نه تنها بارها و بارها در آثار بعدی آرنت ظاهر می‌شوند، بلکه از طریق توسعه تمایزات کلیدی به منظور ترسیم ماهیت وجود سیاسی و توانایی‌هایی که در تولید و حفظ آن اعمال می‌شوند، به طور مفهومی توضیح داده خواهند شد.

آیشمن در اورشلیم و ابتذال شر

کتاب آیشمن در اورشلیم، علی‌رغم تمام حساسیت‌هایی که در ابتدا برانگیخته بود، به مرور از شأن اثری کلاسیک در حوزه تاریخ و نظریه سیاسی برخوردار شد. این کتاب در نگاه اول مطالعه‌ای در باب شخصیتی خاص به نظر می‌رسد، اما با کمی دقت در آن درمی‌یابیم که هدف آرنت از نگارش این اثر، نه ارائه گزارشی تاریخی-بیوگرافیک، بلکه واکاوی پرسش‌های کلان و متنوع در دو حوزه سیاست و اخلاق است.

قهرمان، یا به تعبیر درست‌تر، ضدقهرمان این کتاب، آدولف آیشمن (Adolf Eichmann)، یک مسئول بلندپایه حزب نازی است که نقشی گسترده در فرآیند تعقیب و پیگرد و کشتار یهودیان در سراسر اروپا دارد. او پس از اتمام جنگ مدتی نسبتاً طولانی متواری بود، تا اینکه سرانجام توسط نیروهای امنیتی موساد ربوده شده و برای محاکمه، تحویل دولت اسرائیل داده شد. دادگاه اسرائیل، آدولف آیشمن آلمانی را پس از دادرسی‌های پُرطول‌ و تفصیل، به جرم جنایت علیه بشریت به اعدام محکوم کرد.

آدولف آیشمن، جنایتکار نازی در دادگاه رسیدگی به جرایمش

در همان برهه، هانا آرنت طی مجموعه مقالاتی برای نشریه نیویورکر، به ارائه گزارش‌هایی مفصل از جریان دادرسی پرونده آیشمن پرداخت. این گزارش‌ها، بعدها در قالب کتاب آیشمن در اورشلیم گرد هم آمدند. آرنت در این کتاب در دل یک جنایت بزرگ در تاریخ بشر، مسئله شر را ریشه‌یابی کرده و با دنبال کردن عوامل ایجادکننده آن، تحلیل‌های خود را در این زمینه ارائه می‌دهد.

این کتاب آرنت نشان‌دهنده تغییر در دغدغه‌های فکری او، از ماهیت کنش سیاسی به فعالیت‌های مرتبط با تفکر و قضاوت است. او به طور بحث‌برانگیزی از عبارت ابتذال شر برای توصیف اقدامات آیشمن به عنوان یکی از اعضای رژیم نازی و به ویژه نقش او به عنوان معمار اصلی و مجری راه‌حل نهایی نسل‌کشی هیتلر برای مشکل یهودیان استفاده می‌کند. استفاده از لغت ابتذال به معنای مخالفت با تصویرهای رایج از جنایات غیرقابل توضیح نازی است که ناشی از یک اراده بدخواهانه برای انجام شرارت است. منظور لذتی است که در قتل نهفته است. تا آنجایی که آرنت می‌توانست تشخیص بدهد، آیشمن از طریق ناکامی یا غیاب قوه‌های درست تفکر و قضاوت، به مرحله مشارکت مشتاقانه در برنامه نسل‌کشی رسیده بود. او بدون فکر عمل کرده و صرفا از دستورات پیروی کرده بود، عملیاتش را به نحو احسن اجرا کرده و بدون در نظر گرفتن تأثیر آن‌ها بر کسانی که مورد هدف قرار می‌گرفتند، به کار خود ادامه می‌داد. ابعاد انسانی این فعالیت‌ها مورد توجه وی قرار نگرفته بود و در نتیجه مسئله مربوط به نابودی یهودیان، از دیگر مسئولیت‌هایی که به طور بوروکراتیک به آیشمن و هم‌پیمانانش محول شده بود، قابل تشخیص نبود.

همچنین بخوانید: آزمایش زندان استنفورد؛ وقتی قدرت هیولا می‌سازد

آرنت در نهایت به این نتیجه می‌رسد که اعمال قضاوت در خصوص شخص آیشمن، اساساً رنج قربانیانش را برای او واقعی یا آشکار نخواهد ساخت. این وجود نفرت نبود که آیشمن را قادر به انجام نسل‌کشی کرد، بلکه نبود ظرفیت‌های فکری بود که می‌توانست ابعاد انسانی و اخلاقی فعالیت‌هایش را برایش ملموس کند. آیشمن در استفاده از ظرفیت تفکر و گفت‌وگوی درونی با خود که منجر به خودآگاهی از ماهیت شیطانی اعمالش می‌شد، ناکام ماند.

این ارتباط بین همدستی با شر سیاسی و ناتوانی در داشتن تفکر و قضاوت درست، الهام‌بخش آخرین مرحله از کار آرنت بود. او به دنبال توضیح ماهیت قوه‌های ذهنی و نقش سازنده آن‌ها در انتخاب‌های سیاسی و اخلاقی مسئولانه بود.

وضع بشر

وضع بشر کتابی است سرشار از نگرش‌های غیرمنتظره که از بسیاری وجوه به زمان حال بیشتر تناسب دارد تا زمان انتشارش در سال ١٩٥٨. هانا آرنت در این کتاب به بررسی انسانیت مدرن می‌پردازد و انسان را از منظر اعمالی که توانایی انجامش را دارد، مورد واکاوی قرار می‌دهد. مسائلی همچون از بین رفتن عامل انسانی و آزادی سیاسی، وضعیت انسان، حوزه عمومی و خصوصی، کار، حیات فعال و عصر مدرن در این کتاب مورد بررسی قرار می‌گیرد.

علاوه بر این، او در این اثر تحقیقات تاریخی-فلسفی کاملی را انجام می‌دهد که به ریشه‌های دموکراسی و فلسفه سیاسی در جهان یونان باستان باز می‌گردد. هدف او پیشنهاد یک بازسازی پدیدارشناختی از جنبه‌های مختلف فعالیت‌های انسانی به جهت تشخیص بهتر نوع کنش و تعاملی که با وجود سیاسی کنونی مطابقت دارد، بوده است.

در کتاب وضع بشر و آثار بعدی، وظیفه‌ای که آرنت برای خود تعیین می‌کند این است که عمل و ظاهر و همراه با آن زندگی مشترک سیاسی و ارزش‌های عقیدتی را از تباهی‌های فیلسوفان نجات دهد. او امیدوار است که با توضیح سیستماتیک آنچه که حیات فعال بشر مستلزم آن است، حیات کنش عمومی و سیاسی را به رأس دارایی‌ها و اهداف انسانی بازگرداند.

فهرست آثار هانا آرنت

  • ریشه‌های توتالیتاریسم، 1951
  • راحل فارنهاگن: زندگی یک زن یهودی، 1957
  • وضع بشر، 1958
  • میان گذشته و آینده، 1961
  • درباره انقلاب، 1962
  • آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر، 1963
  • درباره خشونت، 1970
  • مردان در زمانه تاریکی، 1968
  • بحران‌های جمهوریت، 1972
  • حیات ذهن، 2 جلد، 1978
  • سخنرانی‌هایی درباره فلسفه سیاسی کانت، 1982
  • عشق و سنت آگوستین، 1996

نوشته

غزل برازنده

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

این مقاله تأملی در باب ظرفیت و مشکلات برقراری و حفظ روابط عاشقانه و پرشور است و بر اساس نتایج سال‌ها کار تحلیلی با مراجعان مختلف نوشته شده است.

نوشته

این جستار با استفاده از پارادایمی روانکاوانه سعی بر روشن‌کردن رفتارها و تعاملات راس و ریچل در سریال «دوستان» و همچنین نحوه‌ی علاقه‌مند شدن آنها به یکدیگر را دارد.
از نظر زیگموند فروید، عشق صرفاً پیوند رمانتیک دو روح نیست، بلکه نمایشی پیچیده از نیروهای روانی است که ریشه در عمیق‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های ما دارند.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر