یکی از زیرشاخههای مکتب روانکاوی، نظریه روابط ابژه (object relations) ملانی کلاین و تکنیکهای درمانی آن است. کارل آبراهام، سندور فرنچی و ارنست جونز -که از روانکاوان نزدیک به فروید بودند- دید مثبتی نسبت به اندیشه و ایدههای کلاین داشتند؛ این در حالی بود که خود فروید انتقاداتی بر نظریه کلاین داشت، اما همچنان سعی بر این داشت که عقیده خود را بسته نگاه ندارد و از طرفی احساس میکرد که هیچ حقی برای پافشاری بر یک عقیده ثابت ندارد.
اگرچه فروید و کلاین هیچ ارتباط قابل توجه و مستقیمی با یکدیگر نداشتند، اما چند باری این فرصت پیش آمد تا این دو ملاقاتی داشته باشند. تا آنجا که میدانم، تنها یک عکس وجود دارد که فروید و کلاین در کنار هم دیده میشوند؛ یک عکس دستهجمعی که در ششمین کنگره انجمن روانکاوی بینالمللی که در لاهه برگزار شد، گرفته شده است.
1918، اولین ملاقات کلاین با زیگموند فروید در پنجمین کنگره انجمن روانکاوی بینالمللی
اولین موقعیتی که ملانی کلاین موفق به ملاقات زیگموند فروید شد، در پنجمین کنگره انجمن روانکاوی بینالمللی بود که در بوداپست مجارستان برگزار شد. این کنگره در تاریخ 28 و 29 سپتامبر 1918 و درست پس از پایان جنگ جهانی اول تشکیل شد. در همین کنگره بود که کلاین ارائه فروید درباره خطوط پیشرفت در درمان روانکاوی را شنید. او چنین بیان کرد: «به وضوح به خاطر میآورم که چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم و چگونه این تاثیرگذاری باعث شد تا میلم به اینکه خودم را وقف روانکاوی کنم، تقویت شود.» (گروسکورت، 1986، صفحه 71)
1920، دومین ملاقات کلاین با زیگموند فروید در ششمین کنگره انجمن روانکاوی بینالمللی
ملانی کلاین بار دیگر فروید را در ششمین کنگره انجمن روانکاوی بین المللی لاهه که در 8 سپتامبر 1920 برگزار شد، ملاقات کرد. در آنجا بود که فروید مقالهای را تحت عنوان «ضمایمی برای تئوری رویاها» ارائه داد و ایدههایش را درباره برآورده شدن آرزوها در رویا (خواب) بسط داد. وی همچنین در این مقاله به موضوعات خودتنبیهگری و تکرار تجربیات ناشی از ضربه (تروما) پرداخت. او در حال دستیابی به فرمولبندی برای تئوری اجبار به تکرار (repitition compulsion) بود. (جونز، 1955، صفحه 221؛ جونز، 1957، صفحه 27)
از دیگر سخنرانیهای این کنگره، سخنرانی هرماین فن هاگ-هلموث (Hermin von Hug-Helmuth) درباره روش روانکاوی کودکان بود. وی مدافع متدهای آموزشی برای کودکان زیر 7 یا 8 سال بود. (دایر، 1983، صفحه 38) وی خاطرنشان کرد که یک کودک با میل و اراده خود به جلسه روانکاوی نمیآید و تمایلی هم به تغییر ندارد. او همچنین تشکیل خانههای روانکاوی را برای شکل دیگری از مداخلات پیشنهاد داد. (هاگ-هلموث، 1920-1991، صفحات 138-153)
وی در اواخر سخنرانیاش افزود: «تصور میکنم که هیچکس نتواند فرزند خود را به درستی تحلیل کند.» او از تجربه روانکاوی برادرزادهاش صحبت به میان آورد. کسی نمیداند که زیگموند و آنا فروید هنگام شنیدن چنین ادعایی به چه فکر میکردند. مطمئنا آنها به ظاهر با این توصیه موافق بودند، اما خودشان در عمل مخالف آن بودند. در آن زمان آنا تحت روانکاوی پدرش زیگموند فروید و همچنین ملانی کلاین مشغول به روانکاوی فرزندان خود بود. (گروسکورت، 1986، صفحه 92)
در سالهای پس از آن، ملانی کلاین و آنا فروید درگیر مناقشاتی شدند که ارنست فروید -نوه فروید- آن را «جنگ داخلی روانکاوی» مینامد. ظاهرا این مناقشات بر سر نظریه و روشهای درمان بود.
ملانی کلاین بیان کرد که رشد و تحول عقده ادیپ و سوپرایگو (فرامن) در ابتدای نوزادی شکل میگیرد، در حالی که مشاهدات آنا فروید دیدگاه پدرش یعنی ظهور دیرهنگامتر را تایید میکرد. کلاین اظهار کرد که مسئله انتقال از ابتدای روانکاوی کودک وجود دارد و حتما باید مورد تفسیر قرار بگیرد. اما آنا فروید بیان کرد که با کودک تحت روانکاوی، باید یک رابطه مثبت و جدید ایجاد کرد؛ چرا که کودک هنوز نسخه قدیمی از خود ندارد که آن را به روانکاو انتقال دهد.
بر اساس این دیدگاهها، آنا فروید اهمیت استفاده از مداخلات آموزشی در درمان کودکان را مطرح کرد و در نقطه مقابل ملانی کلاین از یک رویکرد تحلیلی دقیق و با تفاسیر عمیق از تخیلات نخستین حمایت میکرد. ملانی کلاین اظهار داشت که روانکاوی به ایگو (نهاد) آسیب نمیرساند و اتفاقا آن را تقویت میکند، در حالی که آنا فروید بیان کرد که ایگوی کودک بسیار ضعیف است و تحمل روانکاوی کلاسیک را ندارد. ملانی کلاین بازی کردن کودک را با تداعی آزاد برابر میدانست، در حالی که آنا فروید میگفت این دو اصلا باهم برابر نیستند. وی خاطرنشان کرد: «تداعی آزاد با همدستی روان فرد بزرگسال در تلاش است تا گفتگوی خاصی را با روانکاو داشته باشد و این در حالی است که کودک در واقع چنین قصدهایی ندارد.»
آنا فروید با تمرکز کلاینیها بر انتقال اساسی رویاها، تداعی کلامی، خاطرات و… مخالف بود. همچنین نگرانی دیگر او درباره اهمیتی بود که کلاینیها به تخیلات پیشکلامی به بهای اتفاقات بیماریزایی که پس از استقرار کلام میافتاد، میدادند.
در بررسی که الکس هولدر (Alex Holder) از اختلاف نظر بین ملانی کلاین و آنا فروید داشت، چند نکته مهم را تشریح کرد:
- آنا فروید «عنصر آموزشی» (educational element) را که در ابتدا مدافع آن بود کنار گذاشت، اما برای کمک به کودکان دارای نقص رشدی، مفهوم «کمک رشدی» (developmental help) را ارائه داد. وی همچنین به این مسئله اندیشید که توجه کردن به واقعیت خارجی کودک، در خانه و مدرسه، برای روانکاو کودک مهم است. این نکته در مقابل نقطهنظر کلاین یعنی تمرکز منحصرا به شرایط درونروانی کودک قرار داشت.
- آنا فروید فاز مقدماتی کارش را به جهت ایجاد اتحاد با کودک با هدف تفسیر مقاومت مورد اصلاح قرار داد، اما همچنان بر اهمیت شروع تفسیر از سطح [یا پوسته] به سمت عمق تاکید داشت که در جهت مخالف نظر مورد حمایت کلاین یعنی شروع کار با تفسیر انگیزهها و تخیلات اولیه بود.
- آنا فروید همچنین دریافت که کودک میتواند روانکاو را، هم به عنوان یک ابژه انتقالی و هم یک ابژه جدید متصور شود. اما واقعیت برای او باقی ماند که انتقال در کودک با فرد بزرگسال متفاوت است و روانکاو در برخورد با کودک یک همبازی فعال است، در حالی که در جلسه با فرد بزرگسال شمایل سایهگون دارد. در نتیجه انتقال در کودک به صورت متفاوتی بسط مییابد. (هولدر، 2005)
علاوه بر این، هولدر به برخی از بحثبرانگیزترین مسائل بین ملانی کلاین و آنا فروید پرداخت که از جمله آنها میتوان به ماهیت انتقال در کودک، شروع و ماهیت عقده ادیپ و شکلگیری سوپرایگو اشاره کرد که در این موارد، بیشتر تفاوت در نوع تعاریف وجود داشت تا اختلاف نظر. آنا فروید تعاریف، توالی رشدی و زمانبندی را که پدرش برای این مفاهیم شکل داده بود، به کار بست که ملانی کلاین نیز آنها را تصدیق میکرد؛ وی این اصطلاحات را مفید دانست، اما در تعاریفشان تغییراتی ایجاد کرد تا دربرگیرنده پیشسازهای مختلف و مراحل اولیه تحولی آنها نیز باشد.
این اختلافات بین ملانی کلاین و آنا فروید از ابتدای دهه 1920 آغاز شد و برای سالها ادامه پیدا کرد.
1922 سومین ملاقات کلاین و فروید در هفتمین کنگره انجمن بینالمللی روانکاوی
در سال 1922، فروید و کلاین هر دو در هفتمین کنگره انجمن بینالمللی روانکاوی برلین که در 25 تا 27 سپتامبر برگزار شد، شرکت کردند. کنگره میزبان 256 شرکتکننده بود و در آن فرانتس الکساندر، کارل آبراهام، سندور فرنچی، کارن هورنای، ملانی کلاین، هرمن نانبرگ، سندور رادو، گزا روهیم و ارنست جونز مقالههای خود را ارائه دادند. برای ملانی کلاین این آخرین کنگرهای بود که فروید در آن شرکت میکرد و او (فروید) مقالهای را با عنوان «ملاحظاتی درباره ناهشیار» ارائه داد که شامل ایدههای جدیدی بود که قرار بود به زودی در the Ego and the Id منتشر شود. شرکتکنندگان این کنگره تاریخ روانکاوی را شاهد بودند، زیرا که فروید از اینجا به بعد روانشناسی جدیدی را از ایگو پیش برد.
مقالهای که از کلاین در این کنگره ارائه شد با عنوان «روانکاوی نوزادان» بود که درباره تحول و بازداری از موهبتهای طبیعی بود. وی این مقاله را در جلسه صبح 27 سپتامبر 1922 به ریاست جلسه یعنی دکتر ژان ای.جی. فن امدن (Jan E. G. van Emden) ارائه داد. فیلیس گروسکورت که نویسنده زندگینامه کلاین است، در یادداشتی نوشت: «بعید بود که او [فروید] هنگام ارائه کلاین از مقالهاش در آنجا حضور داشته باشد، اما بدون هیچ شکی از محتوای تمام مقالات آماده شده مطلع بود.» (گروسکورت، 1986)
1925 موضع افسردهوار و موضع پاراوئید-اسکیزوئید
کارل آبراهام، ریاست کنگره هامبورگ -که از آن کنگره به بدی یاد میشود- را در سپتامبر 1925 بر عهده گرفت و کلاین نیز در آن حضور داشت. آبراهام به طور واضحی در این سمت عملکرد خوبی نداشت. او به عنوان کسی که در جایگاه بالینی، تئوری و مدیریتی نقش ارزشمندی در روانکاوی داشت، متاسفانه در 25 سپتامبر 1925 بر اثر مشکلات تنفسی (سرطان ریه) درگذشت. (جونز، 1957؛ شور، 1972) وی سهم و نقش زیادی در روانکاوی داشت که قابل توجهترین آنها بسط نظریه فروید در مورد رشد روانی-جنسی و مفهوم افسردگی زودرس در دوره نوزادی بود که به عنوان مدل اولیهای از مالیخولیا مطرح است.
در 7 اکتبر 1923 آبراهام خطاب به فروید نوشت: «من یک مورد خوب برای گزارش در زمینه علمی دارم. در کارم روی مالیخولیا که نسخه دستنویس آن را رنک (Rank) به همراه دارد، افسردگی زودرس در نوزادی را به عنوان یک پیشالگو از مالیخولیای بزرگسالی در نظر گرفتهام. در چند ماه گذشته، خانم کلاین به طور ماهرانهای روانکاوی یک کودک 3 ساله را با نتایج درمانی مثبت به انجام رسانده است. این کودک تصویری واقعی از افسردگی اساسی ارائه داد که آن را در ترکیب نزدیکی با مفهوم اروتیسم دهانی مطرح کردم. این مورد، بینشی شگفتانگیز از زندگی غریزی کودک ارائه میدهد.» (آبراهام، 1965)
این افسردگی زودرس در نوزاد همان چیزی است که کلاین در مفهوم رشدی خود از موضع افسردهوار تشریح کرد که از نظر وی به دنبال رشد، یک موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید به وجود میآید.
1926 موافقت زیگموند فروید با آنا
در سپتامبر 1926، ملانی کلاین برای سخنرانی در سلسله جلساتی با موضوع روانکاوی کودک، به لندن دعوت شد. بازخوردها به کار او بسیار غافلگیرکننده بود و به همین علت او تصمیم به نقل مکان به انگلیس گرفت. (یانگ-برول، 1988)
در نوامبر 1926 فروید خطاب به ایتینگون (Eitingon) نوشت: «در مقایسه با نظریات کلاین، نظریات او [آنا فروید] محافظهکارانه است؛ حتی میتوان گفت ارتجاعی (استبدادی) است، اما به نظر میرسد که حق با وی (آنا) است.» (یانگ-برول، 1988)
1931 نظر زیگموند فروید درباره بازیدرمانی کلاینیها
در ژوئیه 1931 کنگره IPA اینترلیکن (Intelaken) به دلیل بحران اقتصادی جهان و همچنین اوضاع سیاسی حاکم بر آلمان لغو شد. ایتینگون پیشنهاد کرد که به این بهانه کتابی را که ملانی کلاین برای انتشارات روانکاوی ارسال کرده بود، منتشر نکنند. فروید موافقت کرد: «اگر در حال حاضر فرصت خوبی داریم که انتشار کتاب ملانی کلاین را به تعویق بیندازیم و در نهایت آن را رد کنیم، باید از این فرصت استفاده کنیم. بدون توجه به آنا، من مجبور به جانبداری هستم. اما در آخرین مطالعاتم درباره رشد کودک دختر، به این اعتقاد رسیدم که بازی درمانی کلاینیها پیامدی گمراهکننده دارد و نتیجهگیریاش نادرست است. در واقع نیازی به پشتیبانی ما در این مورد نیست.» (مولنار، 1992)
کتاب مورد بحث احتمالا کتاب روانکاوی کودکان (1932) ملانی کلاین بوده است.
1935 اختلافات شدید در انجمن بینالمللی روانکاوی
در سال 1935 در حالی که جهان در صحنه بینالمللی به سمت جنگ پیش میرفت، یک جنگ داخلی در حیطه تئوری و روش درمانی در انجمن بینالمللی روانکاوی در حال شکلگیری بود. این مناقشات بین لندن و وین، بین جونز و فروید و به ویژه ملانی کلاین و آنا فروید صورت گرفت. جونز و فروید با یکدیگر مخالف بودند، ولی این مخالفت را با احترام و دانش ابراز کردند. آنها در مورد برداشت فروید از غریزه مرگ، مرحله فالیک و به طور ویژه در مورد زنان اختلاف نظر داشتند. جونز این موارد را متفاوت با نظر فروید مفهومبندی کرد و ایدههای خود را به فروید و گروه وین ارائه داد. فروید قانع نشد، اما رابطه آن دو لطمهای ندید. اما اختلافات بین ملانی کلاین و آنا فروید بسیار پرتنش بود و فروید خطاب به جونز نوشت:
«من اختلاف نظرمان را کم تخمین نمیزنم، اما تا زمانی که پشت این اختلافات احساس بدی وجود نداشته باشد، نمیتواند نتیجه رنجآوری به دنبال داشته باشد. به طور قطع میتوانم بگویم که ما در وین هیچگونه سوء نیتی را القا نکردهایم و این خوشرویی شما باعث شد موضع اشتباه ملانی کلاین و دخترش نسبت به آنا حفظ شود. انجمن شما در مورد کلاین مسیر نادرستی را دنبال میکند، اما با این وجود که حیطه مشاهدات او برای من عجیب است، حق پافشاری بر یک عقیده ثابت ندارم. (جونز، 1957)»
زیگموند فروید و ملانی کلاین در سال 1920: عکس و لیست
در این سال که کنگره لاهه برگزار شد، سال مهمی برای فروید بود. در این سال فروید، کار روانکاوی با بیمار، دوست و هوادارش، آنتون فن فروند (Anton von Freund) را آغاز کرد که در 20 ژانویه بر اثر سرطان درگذشت. این یک فقدان عمیق برای فروید و روانکاوی بود. تنها پنج روز بعد از این اتفاق، سوفی، دختر دوم فروید، بر اثر آنفولانزای اسپانیایی درگذشت و همسرش ماکس هالبرشتات و دو فرزندش -ارنست و هاینرل- را تنها گذاشت. فرزندان او بخاطر فقدانش به شدت دچار آسیب روحی شدند. «فراسوی اصل لذت» در سال 1920 منتشر شد و در آن اجبار به تکرار و بازی fort-da شرح داده شده و همچنین مفهوم غریزه مرگ معرفی شد.
در این عکس 67 نفر حضور دارند که در کنگره انجمن بینالمللی روانکاوی لاهه هلند شرکت کردند. افرادی که قابل شناسایی هستند به ترتیب:
(ردیف جلو از چپ به راست): 3. آنا فروید، 6. سندور فرنچی، 12. کارل آبراهام.
(ردیف دوم): 3. ارنست جونز، 5. ارنست سیمل (Ernst Simmel)، 7. اسکار پفیستر، 8. زیگموند فروید، 9. اتو رنک، 11. ملانی کلاین، 13. تئودور ریک.
(ردیف سوم): 5. (پشت سیمل) فیلیپ ساراسین، 9. (پشت رنک) جی.اچ.دبلیو فن اوفویسن.
(ردیف آخر) 8. مکس ایتینگون، 9. پاول فیدرن، 12. کارل مولر-برانشویگ.
در بزرگنمایی عکس فوق میبینیم که پروفسور فروید انتهای سمت چپ و ملانی کلاین در انتهای سمت راست ایستادهاند. عکس اصلی در آرشیو عکس موزه فروید در لندن نگهداری میشود.
اسناد موجود نشان میدهد که 62 عضو از انجمن در کنگره شرکت کردند و 5 نفر دیگر حاضر در جمع که عضو انجمن نیستند، خود را در این عکس تاریخی جای دادهاند. با وجود این تعداد حضار، تنها 47 نفر از اعضا لیست را امضا کردند. امضای چهارم متعلق به ملانی کلاین و امضای پانزدهم متعلق به پروفسور فروید است. (نورمن و همکاران، 1991)
آنچه این عکس و لیست به تصویر میکشد این است که ملانی کلاین نه تنها در کار تئوری و بالینیاش از سنت روانکاوی تبعیت میکند، بلکه با خود پروفسور فروید ارتباط مستقیم و شخصی دارد. چنین ارتباطی گرچه خیلی ضروری نیست، اما برای کسانی که میخواهند رد پای اصالتشان را به فروید برسانند، اغلب الهامبخش و از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. این عقبه و اصالت را میتوان از یک کاناپه به کاناپه بعدی، از یک سوپرویژن به سوپرویژن دیگر، از یک ایده به ایده دیگر و حتی از یک مواجهه شخصی تا تجربه دیگر ردیابی کرد و به این طریق مشخص شود که چند درجه انفصال بین فروید و دانشجوی امروزی روانکاوی وجود دارد.
ردگیری اصالت باعث میشود تا فرد بتواند بگوید: «من با فلانی که تحت آموزش فلانی بوده و او خود تحت آموزش فروید بوده، روانکاوی را آموختهام؛ و از این طریق من در سنت انسانی روانکاوی سهیم هستم، مشعل آن را حمل میکنم، خود در آن مشارکت دارم و این مشعل هدایت را به نسل بعدی میرسانم.»