ملانی کلاین (Melanie Klein) در اوایل قرن بیستم میلادی زندگی میکرد و به مدت سی سال در انجمن روانکاوی بریتانیا، به عنوان عضوی جنجال برانگیز و در عین حال تأثیرگذار حضور داشت. حیطه تخصصیِ او روانشناسی کودک بود و در معرفی نظریه روابط شئ (theory of object relations) نقش بهسزایی داشت. در این مطلب از مجله تجربه زندگی به زندگینامه و گاهنامه ملانی کلاین میپردازیم.
ملانی کلاین
ملانی کلاین (1960-1882) یکی از تأثیرگذاران بر روانکاوی است. وی بر اساس دستاوردهای زیگموند فروید در روانکاوی، محور اصلی روابط نخستین نوزاد با مراقبین اولیه را تشخیص داد و از آن مهمتر، فرآیندهای ذهنی اولیهای که دنیای عاطفی یک فرد را شکل میدهد را تشریح کرد. کلاین اهل اروپای مرکزی و یک روان تحلیلگر پیشرو در حیطه کودک بود.
نظریت او در باب تحول درونی کودک، روانکاوی را دگرگون ساخت و تأثیری عمیق و غیرقابل انتظار بر جا گذاشت. اگرچه نظریات او ریشه در نظریات فروید داشت، اما کلاین معتقد بود انسان از بدو تولد به دیگران وابسته است، در نتیجه در درمان تحلیلی، انتقال همیشه به صورتی زنده و فعال در جریان است.
در ادامهی این مطلب ابتدا به زندگینامهای مختصر از ملانی کلاین میپردازیم، سپس در بخش گاهنامه ملانی کلاین، به شرح جزئیات هر سال از زندگی او میپردازیم.
این مطلب مانند گاهنامهای که در زندگینامه ژاک لکان تنظیم کردهایم، در زبان فارسی بیسابقه است.
در این ویدیو خلاصهای از زندگینامهی ملانی کلاین را میبینید:
زندگینامه ملانی کلاین
کلاین فرزند چهارم خانوادهای یهودی بود که در وین به دنیا آمد. در چهار سالگی خواهر بزرگترش و در بیست سالگی برادر بزرگترش را از دست داد.
در بیست و یک سالگی زمانی که دیگر آرزوی پزشک شدن را از سرش بیرون کرده بود، با دوست برادرش، آرتور کلاین ازدواج کرد. آنها صاحب سه فرزند شدند، با این وجود، زندگی زناشویی شادی نداشتند و کلاین بعد از مدتی به شدت افسرده شد.
خانوادهی کلاین برای کار به اروپای مرکزی مهاجرت کردند، در بوداپست بود که کلاین دورهی روانکاویاش را با ساندور فرنزی (Sandor Ferenzi)آغاز کرد. دورهای که از آن پس، در تمام طول زندگی کلاین باعث ایجاد شور و شوقی مضاعف دربارهی روانکاوی و نظریات فروید شد.
در سال 1921 کلاین به برلین مهاجرت کرد، در سی و هشت سالگی عضو انجمن تازه تاسیس روانکاوی برلین شد.
با تشویق و توجه کارل آبراهام، کلاین شروع به تحلیل کردن کودکان کرد، او یادداشتهایی موردی دربارهی “فریتز”، “ارنا” شش ساله، “فلیکس” سیزده ساله، “پیتر” سه ساله، “ریتا” دو ساله، “گرتا” نه ساله، “ترود” سه و نیم ساله و “روت” چهار ساله نوشت. این یادداشتها اساس نظریات بالینی غنی و اولین مقالهی مهم او در سالهای آتی را تشکیل دادند: مقالهی روانکاوی کودکان (1932).
کلاین در کارش با کودکان متوجه شد بازیهای آنها و اسباب بازیهایی که استفاده میکنند، معانی نمادین برای آنها دارد و این میتواند به اندازهی تحلیل رویا برای مراجعین بزرگسال، برای تحلیل کودکان کاربرد داشته باشد.
علی رغم رویکردهای تحلیلی که در آن زمان برای آموزش و تربیت کودکان در سالهای 1920 ، توسط آنا فروید (Anna Freud) و هرمین هاگ-هلموت(Hermine Hug-Helmuth) در وین، سابینا اسپیلرین (Sabina Spielrein) و ورا اشمیت (Vera Schmidt)در مسکو، و در دانشگاه مالتینگز هاوس (Malting House ) در کمبریج توسط سوزان ایساکس (Susan Isaacs)استفاده میشد، کلاین در برلین به مراجعین کودکش درمانی بسیار نزدیکتر به درمان بزرگسالان ارائه میداد.
او مراجعینش را در زمانهای مقرر میدید، درست مانند بزرگسالان. بسیار بیشتر بر ترسها و اضطرابهای آنها که در بازیهایشان منعکس میشد و همچنین بر دفاعهایی که آنها در مقابل این ترسها به کار میبردند متمرکز بود. این درمان که در آن زمان بسیار متفاوت و نوآورانه بود در برلین مورد استقبال قرار نگرفت و با کلاین با بدبینی و تحقیر رفتار شد.
با این حال، آلیکس (Alix) و جیمز استراچی (James Strachey) مجذوب کار او شدند و در سال 1925، او را به لندن دعوت کردند، جایی که سخنرانیهای کلاین مقبولیت بسیاری یافت.
فقدان و سوگواری: موضع افسرده وار
کلاین، مانند الیکس استراچی، با کارل آبراهام (Karl Abraham) در برلین درمان روانکاوی را تجربه کرده بود اما این درمان پس از تنها نه ماه، به دلیل بیماری و سپس مرگ آبراهام در اواخر 1925 پایان یافت.
پس از این فقدان، کلاین تصمیم گرفت به لندن مهاجرت کند، جایی که او باقی زندگی حرفهایاش را در آنجا گذراند و کار منحصر به فردش را گسترش داد. پس از گذشت دوران کوتاهی او تبدیل به چهرهای کلیدی در دنیای روانکاوی و انجمن روانکاوی بریتانیا شد.
اگرچه مقالات ابتداییاش در لندن، از جمله «مراحل ابتدایی عقدهی ادیپ» (Early stages of the Oedipus complex) (1925) و «اهمیت انتقال نمادین» (The importance of symbol formation)(1930)، همچنان در دنیای روانکاوی اروپای مرکزی مورد مناقشه و بحث بود. کلاین بدون اینکه از انتقادات و مخالفتها دلسرد شود، همچنان نسبت به دنیای درونی مراجعین کودک و بزرگسالش کنجکاو ماند.
ایدههای نظری ملانی کلاین، ریشهی محکم در تجربیات بالینیاش داشت و به همین وسیله کلاین نشان داد که تکنیکهای روانکاویاش برای فهم و تفسیر اضطرابها، به خصوص ترس که با تکانههای پرخاشگرانه ارتباط دارند، میتواند بیمار را رها سازد و او را قادر به جستجوی بیشتر در دنیای درونیاش کند.
پسر کلاین، اریش (Erich)، و دخترش ملیتا (Melitta)، در لندن به او پیوسته بودند اما مرگ فرزند بزگترش، هانس (Hans)، در آلپس در سال 1934، در بیست و هفت سالگی، یکی دیگر از تراژدیهای زندگی شخصی او بود.
در همان زمان که سوگوار پدرش بود، به کارش ادامه داد و دو مقالهی مهم دربارهی چیزی که او «موضع افسرده وار» نام گذاشته بود نوشت: «درآمدی بر روان پدیدآیی حالت شیدایی-افسردگی» (1935) و «سوگواری و ارتباط آن با حالت شیدایی-افسردگی» (1945). در این مقالات کلاین نشان داد که چگونه یک کودک آگاه میشود که کنترلی بر جهانش ندارد اما به موضوعات عشق نیاز و وابستگی دارد.
در موضع افسرده وار کودک احساس میکند که به بخشهایی از این موضوعات که شدیداً به آنها نیازمند است آسیب وارد کرده است و این رنج شدیدی در او به وجود میآورد؛ در موقعیت مقتضی، آرزوی بازیابی و محافظت از این موضوعات عشق، پدیدار میشود و گسترش مییابد.
نقطهی عطف تحول موضع افسرده وار، ظرفیت نگرانی و آرزوی «بازسازی» آسیب وارد شده است. وقوع جنگ جهانی دوم، تغییرات بیشتری در کلاین ایجاد کرد. او مدت کوتاهی به پیلوکری در اسکاتلند مهاجرت کرد، جایی که با پسر ده سالهای به نام ریچارد برخورد کرد. تحلیل او در مقالهی «روایت تحلیل یک کودک» (The narrative of a child analysis) (1961) چاپ شده است. این مقاله تصویر روشنی از فهم او از ترسها و اضطرابهای ریچارد در یک وهلهی تاریخی متلاطم ترسیم میکند.
مناقشات و گسترش نظریه: موضع پارانوئید-اسکیزوئید
به زودی کلاین وارد مشاجراتی با آنا فروید و دیگر تحلیلگران وینی شد که از آلمان نازی به اروپا پناه برده بودند و مانند خودش توسط جامعهی روانکاوی بریتانیا مورد استقبال قرار گرفته بودند.
کلاین و آنا فروید (Anna Freud) ، که او هم روانشناس کودکان بود، در یکسری از سخنرانیها که توسط انجمن روانکاوی بریتانیا محیا شده بود با یکدیگر به مباحثه پرداختند. بحثهای آن دو در مقالات گوناگونی به چاپ رسید که بعدها به مناظرههای جدالآمیز (Controversial Discussions) معروف شد. اختلاف نظر آن دو منجر به شکل گرفتن سه مکتب جداگانه در جامعه روانکاوی شد: کلاینیها، آنا فرویدیها و دیگران.
این اتفاق زمانی افتاد که کلاین درگیر رابطهی پر فراز و نشیب با دخترش، ملیتا، و دوری از او بود و همزمان در جمع روانکاوان بریتانیا به عنوان روانکاو کار میکرد.
دختر کلاین، ملیتا شمیدبرگ (Melitta Schmideberg) ، روانکاو معروفی بود. زمانی که هر دو از اعضای انجمن روانکاوی بریتانیا (British Psychoanalytic Society) بودند ملیتا به وضوح و در میان عموم با مادرش اختلافاتی پیدا کرد و این دو هیچگاه حاضر به صلح با یکدیگر نشدند. [حتی در زمان مرگِ کلاین، مادر و دختر با یکدیگر بیگانه باقی ماندند.]
ملانی کلاین و نزدیکترین همکارانش در آن زمان- ژوان ریویر (Joan Rivier )، سوزان ایساکس (Susan Isaacs ) و پاولا هیمن (Paula Heimann) – مقالاتی نوشتند که نشان میداد ایدههای او “روانکاوانه” هستند.
معروفترین این مقالات توسط سوزان ایساکس با عنوان «چیستی و کاربرد فانتزی» (The nature and function of phantasy ) (1934) نوشته شد و استفادهی اولیهی فروید از اصطلاح فانتزی را که شامل تمامی فعالیتهای روانی و رویاهای مربوط به آنها، نشانگان، بازی، افکار و الگوهای دفاع میشد، گسترش داد و به آن عمق بخشید. از دیدگاه کلاین، فانتزیها متقابلا با تجربیات دنیای [بیرونی] تعامل میکنند تا ویژگیهای هیجانی و عقلانی منحصر به هر فرد را بسازند.
در 1946 کلاین «یادداشتهایی در باب چند مکانیسم اسکیزوئید» (Notes on some schizoid mechanisms ) را منتشر کرد. تا هفتاد سال بعد از این تاریخ، این کار همچنان اهمیت خود را حفظ کرد و حتی اکنون نیز بیشترین آمار ارجاع در وبسایت مقالات روانکاوی پپ-وب (PEP-WEB) را دارد.
در این مقاله، کلاین مکانیسم ابتدایی «دوپاره سازی» (Splitting) را در پاسخ به اضطراب غیر قابل مقاومت توصیف میکند، و موضع «پارانوئید-اسکیزوئید» (Paranoid-schizoid) را ترسیم میکند که حالت روانیای جهان شمول است و موضع افسردهوار میتواند از بطن آن سربرآورد.
در این مقالهی خلاقانه، مفهوم همانندسازی فرافکنانه به کار برده میشود، مفهومی که بعدها تبدیل به مفهومی پرکاربرد و مهم در نسلهای بعدی روانکاوان شد. درک کلاین از حالات روانی اولیه، درمان بیماران سایکوتیک و دیگر بیمارانی را میسر ساخت که سابق بر آن برای روانکاوی مناسب شمرده نمیشدند.
در سالهای 1940 و 50 گروهی از روانکاوان جوان مستعد به کلاین نزدیک شدند و از کار او الهام گرفتند. همگی آنها نقشی بسیار مهم در روانکاوی ایفا کردند: ویلفرد بیون (Wilfred Bion) (1979-1897)، هربرت روزنفیلد (Herbert Rosenfeld)(1986-1910)، هانا سگال (Hannah Segal)(2011-1918)، از برجستهترین این شاگردان هستند.
در 1952، مجموعهای از مقالات کلاین تحت عنوان «مسیرهای نو در روانکاوی» (New directions in psychoanalysis) منتشر شد، این مجموعه بر اساس شمارهای از مجلهی بین المللی روانکاوی گردآوری شد که به مناسبت هفتادمین سالروز تولد کلاین منتشر شده بود. عواید چاپ این کتاب، کلاین را قادر ساخت موسسهای با هدف ترویج پژوهش و آموزش ایدههایش بنا کند.
با اینکه او هیچگاه تحصیلات آکادمیک را به اتمام نرساند، رشته روانکاوی را با رویکرد درمانی خاصش در درمان کودکان، بسیار تحت تأثیر قرار داد. کلاین اغلب از بازی برای ترغیب کودکان به بحث درباره مشکلات روانشناختیاشان استفاده میکرد.
رویکرد روانکاوی کلاین با بسیاری از کارهای زیگموند فروید (Sigmund Freud) در تعارض بود. تفاوت آنها این بود که نظریات فروید درباره تحولات کودکان، از خاطرات کودکیِ بیماران بزرگسالش نشأت گرفته بود درحالیکه کلاین مستقیما با کودکان و خردسالان کار کرده و بینشِ منحصر به فردش را در فرایند تحول کودکان جای داده بود.
کلاین با این ادعا که فرامن یا سوپرایگو (superego) از زمان تولد کودک وجود دارد، فروید را به مبارزه طلبید؛ چراکه در نظر فروید سوپرایگو بعد از شکل گرفتن عقده ادیپ (Oedipal complex) به وجود میآمد. کلاین همچنین اذعان داشت که فرم اصلی عقده ادیپ بسیار زودتر از آنچه فروید میگفت پدیدار میشود، زمانی که کودک متوجه قدرت و نفوذ زیاد والدین میشود.
آخرین مقالهی کلاین با نام «در باب احساس تنهایی» (On the sense of loneliness) سه سال پس از مرگ او به چاپ رسید و به کارهایش انسجام بخشید و به عنوان مطالعهای مهم در مورد انسان باقی ماند.
میراث کلاین درست مانند زندگی او، همچنان مناقشه برانگیز است. علی رغم موانعی که کلاین با آنها برخورد کرد؛ مانند متولد شدن به عنوان یک زن در امپراطوری اتریش-مجارستان، نداشتن آموزش رسمی و داشتن تراژدی های بسیار در زندگی شخصی، او توانست مرزهای روانکاوی را جا به جا کند. او شهامت داشت تا مشاهدات خودش از مواجهههای روانکاوانه را شکل دهد، ایدههای نو دربارهی شکل گیری دنیای درونی بپروراند و از همه مهمتر، او احساسات و تجربیات نوزاد را هستهی اصلی فهم ما از انسان قرار داد.
آثار ملانی کلاین
جلد 1 “عشق، گناه و چند مقالهی دیگر” 45-1921
جلد2 “روانکاوی کودکان”
جلد3 “رشک، قدردانی و چند مقالهی دیگر” 63-1946
جلد4 “روایت تحلیل یک کودک”
گاهنامه ملانی کلاین
ملانی کلاین (1960-1882) یکی از پایه گذاران روانکاوی است. وی بر اساس دستاوردهای زیگموند فروید در روانکاوی، محور اصلی روابط نخستین نوزاد با مراقبین اولیه را تشخیص داد و از آن مهمتر، فرآیندهای ذهنی اولیهای که دنیای عاطفی یک فرد را شکل میدهد را تشریح کرد. کلاین اهل اروپای مرکزی و یک روان تحلیلگر پیشرو در حیطه کودک بود. وی به مدت 30 سال یکی از اعضای جنجالی و قدرتمند انجمن روانکاوی انگلیس بود و اکنون میبینیم که تاثیر او بر روانکاوی جهانی است.
دوره کودکی (1902-1882)
1882
ملانی ریزس (Melanie Reizes) در سیام مارس در”Tiefer Graben8″ وین متولد شد. مادرش لیبوسا (Libussa) (زاده دویچ و 30 ساله) و پدرش موریز ریزس (Moriz Reizes) (54 ساله) نام دارند. موریز از یک خانواده یهودی اردتوکس از لمبرگ، گالیسیا ( لویو در اوکراین کنونی) و لیبوسا اهل واربوتز کشور اسلواکی است.
ملانی کوچکترین عضو خانواده و چهارمین فرزند است که به خواهرانش امیلی (6 ساله) و سیدانی (4 ساله) و برادرش امانوئل (5 ساله) پیوست. خانواده ریزس در برههای بین سالهای 1878 تا 1882 از شهرستان تجاری داچکقاتز (Deutschkreutz) مجارستان (بورگنلند در اتریش کنونی) به وین نقل مکان کردند.
موریز بر خلاف آرزوهای خانوادهی محافظهکار و مذهبیاش به سمت تحصیلات پزشکی رفت. لیبوسا هم یک زن جوان باهوش و زیبا بود.
1885
زمانی که ملانی 3 ساله است، زیگموند فروید 29 ساله در پاریس به همراه عصب شناس مشهور ژان-مارتین شارکو مشغول مطالعه روی هیستری و هیپنوتیزم (خواب مصنوعی) است. یافتههای فروید در این حیطه، پایه و اساس نظریه روانکاوی او در آینده را شکل داد.
1886
خواهر بزرگتر ملانی، سیدانی که نزدیکترین رابطه را با ملانی داشت در 8 سالگی بر اثر بیماری اسکروفولا (scrofula؛ تورم غدد لنفاوی گردن) از دنیا رفت. در آن زمان ملانی تنها 4 سال داشت. در همان سال فروید پاریس را ترک کرد و به وین بازگشت تا رویکرد درمانی خود را برای درمان بیماران مبتلا به اختلالات عصبی به کار گیرد.
1887
پس از مرگ پدر موریز، خانواده ریزس ثروت قابل توجهی را به ارث میبرند. آنها از خانهی دوم خود در وین که یک آپارتمان شیک در طبقهی پنجم در بورسه گاسه (Borsegasse) بود به یک آپارتمان بسیار بزرگتر و زیباتر در حومه مارتین استراسه (متعلق به طبقه متوسط) نقل مکان میکنند.
1891
زمانی که ملانی جوان بزرگ میشد، زیگموند فروید 35 ساله به برگاس 19 میرود؛ آنجا قرار است خانه و اتاق مشاوره او برای 47 سال بعدی باشد.
1895
در همان سال که فرزند آخر فروید یعنی آنا متولد شد، او اثر اصلی خود را با عنوان “مطالعات در باب هیستری” منتشر میکند.
1898
ملانی در سن 16 سالگی هدف خود را معطوف به تحصیل در یک مدرسه خاص به نام gymnasium (دبیرستان پیشرفته با سطح علمی قوی که افراد را برای امتحان ورودی دانشگاه آماده میکند) کرد. در این سال او مدتها است که میخواهد پزشکی بخواند و در حال حاضر به طور خاص قصد دارد تا تحت تعلیم و تربیت در رشته روانپزشکی قرار بگیرد. در این سال او آزمون ورودی را با موفقیت پشت سر میگذارد.
1899
ملانی، همسر آینده خود را زمانی که تنها 17 سال داشت ملاقات میکند. او آرتور استیون کلاین (Arthur Stevan Klein) پسرعموی دوم ملانی و 4 سال از او بزرگتر است. تحصیلات وی در زمینه مهندسی شیمی است تا با همین عنوان در زوریخ مشغول به کار شود. او پس از اولین ملاقات با ملانی از ا و درخواست ازدواج کرد و او نیز موافقت کرد. این نامزدی پایان اهداف جاه طلبانه علمی و پزشکی ملانی را به همراه میآورد.
1900
پدر ملانی، موریز ریزس در 6 آوریل در سن 72 سالگی درگذشت. در 25 دسامبر این سال خواهر بزرگتر ملانی، امیلی با پزشک جوانی به نام لئو پیک (Leo Pick) ازدواج کرد.
زیگموند فروید اثر روانتحلیلی بنیادی خود را با عنوان “تفسیر رویا” (The Interpretation of Dreams) منتشر میکند. وی با معرفی ایدههای خلاق و متحول کنندهاش در مورد “کارکرد رویا”، محتوای نهفته و آشکار، سرکوب (واپس رانی)، اجابت خواستهها ( تحقق آرزوها) و تمایلات جنسی کودک، این اثر را ارزشمندترین دستاورد خود میداند که در ایجاد آن بخت نیز با او یار بوده است.
اگر چه در ایتدای انتشار آن به شدت نادیده گرفته یا تحقیر میشود، اما کتاب فروید مبنای کلی اندیشه و عمل روانکاوی است و بر تفکر ملانی کلاین نیز تاثیر عمیقی خواهد گذاشت.
1901
ملانی کلاین تابستان را با خانواده همسر خود در روزنبرگ (در گذشته در اسلواک مجارستان، روزمبروک فعلی در شمال اسلواکی) گذراند در حالی که همسرش در سفر کاری در امریکا به سر میبرد.
زیگموند فروید “رویاها” (On Dreams) را منتشر کرد. اثری که تاثیر بسزایی بر اندیشهی روانتحلیلی کلاین داشت.
اتو، اولین خواهرزادهی ملانی (پسر امیلی پیک) در 16 اکتبر متولد شد. ملانی کلاین در حوالی کریسمس از روزنبرگ بازگشت.
1902
در اول دسامبر 1902 برادر دوستداشتنی و بزرگتر ملانی، امانوئل، بر اثر ایست قلبی در سن 25 سالگی در ژنو درگذشت. او از سنین کودکی با مشکلات قلبی دست و پنجه نرم میکرد. وی دومین فرد از بین برادر و خواهرهای ملانی بود که در جوانی از دنیا میرود.
مرگ وی پس از چندین سفر در منطقه مدیترانه رخ داد. احتمالا او علاوه بر ابتلا به سل، چند مدتی به مورفین و کوکائین -در تلاش برای کنترل درد جسمانیاش- نیز اعتیاد داشته است. ملانی با تجربه این فقدان در هم شکست.
بوداپست: ازدواج و خانواده (1920-1903)
1903
ملانی ریزس که هنوز سوگوار برادرش است، در سی و یکام مارس، یک روز پس از تولد 21 سالگیاش، با آرتور کلاین ازدواج میکند. این زوج در شهر روزنبرگ در نزدیکی خانواده آرتور ساکن شدند. در ماه مه ملانی متوجه شد که باردار است.
1904
اولین فرزند ملانی، ملیتا (Melitta) در 19 ژانویه متولد میشود.
1905
ملانی به همراه همسر و فرزندش سفری به سواحل آدریاتیک دارند و در این سفر از مکانهایی مثل تریست و ونیز بازدید میکنند.
فروید “سه مقاله در باب تئوری تمایلات جنسی” را منتشر کرد.
1906
در بهار این سال ملانی، همسرش آرتور را برای شرکت در یک کنگره مهندسی همراهی کرد.
پس از 4 سال صبر و پشتکار، ملانی به کمک دوستش ایرما شنفلد (Irma Schonfeld)، موفق میشود تا نسخهی ناتمام دستنوشتههای برادرش امانوئل را منتشر کند. وی همیشه به استعداد و خلاقیت برادرش اطمینان داشت و متعقد بود اگر زندگی طولانیتری داشت کارهای قابل توجهی را ارائه میداد.
1907
در دوم مارس، دومین فرزند و اولین پسر او، هانس متولد میشود. ملانی در این دوره بارداری، با افسردگی عمیقی دست و پنجه نرم میکرد.
در اواخر 1907 خانواده کلاین، به شهری کوچکی در سیلسیای بالا (کراپکوویتسه کنونی در جنوب غربی لهستان) نقل مکان کردند؛ جایی که آرتور به سمت مدیریت یک کارخانه تولید کاغذ در آمد.
کمی پس از این جابجایی، مادر ملانی که اکنون بیوه شده و تنها زندگی میکند نیز به آنها پیوست.
1908
اضطراب و افسردگی ملانی بیشتر میشود و واضح است که از زندگی زناشویی خود در این شهر کوچک به شدت ناراضی است. او برای رفع ناراحتیاش اغلب به دیدار دوستان و خانواده میرود و به بوداپست و آبازیا سفر میکند.
او برای درمان مشکلات عصبیاش روشهای درمانی مانند حمام کربنیک اسید را دریافت میکند. از آنجایی که به این علت، ملانی مدت زمان زیادی را به دور از فرزندان خردسالش میگذراند، مادرش چندین نامه برای او میفرستد تا در آن نامهها به او عذاب وجدان و احساس گناه بدهد.
در همین سال فروید با روانپزشک مجارستانی ساندور فرنزی (Sándor Ferenczi) دیدار میکند. در این جا این دو نفر رابطه مهم حرفهای و شخصی خود را آغاز میکنند و در طول زندگی حرفهایشان بیش از 1200 نامه را رد و بدل میکنند. فرنزی به عنوان اولین تحلیلگر، حامی حرفهای و همچنین دوست کلاین تاثیر بسزایی بر او خواهد گذاشت.
1909
ملانی در ماه مه در حالتی که افسردگیاش تشدید شده، از یک آسایشگاه در چر (شهرستانی در دامنه آلپ سوییس) بازدید کرد. در ماه ژوئن کمی بیشتر به سمت جنوب یعنی به سنت موریس نقل مکان میکند. او مشکلاتی را در بخش مثانه احساس میکند. مادرش در نامهای به او پیشنهاد داده تا دوباره باردار شود، چیزی که از آن وحشت دارد.
در ماه نوامبر، خانواده کلاینها و لیبوسا به Svabhegy در حومه بوداپست نقل مکان میکنند.
فروید مطالعه خود درباره هانس کوچولو 5 ساله که اولین مشاهده روانکاوی کودک وی نیز بود را منتشر کرد. تحلیل توسط پدر هانس و بر اساس دستورالعملهای دقیق فروید انجام میشود.
1910
در فضای جدید بوداپست، ملانی بیشتر زمان خود را با جولانته واگو (Svabhegy )، خواهر آرتور، و کلارا خواهرشوهر جولانته -که از همسرش جدا شده بود- میگذراند. او بسیار نزدیک این دو زن به خصوص کلارا رشد میکند.
ملانی تابستان خود را به همراه کلارا در روگن در یک استراحتگاه تفریحی در شمال برلین واقع در دریای بالتیک میگذراند.
کارل آبراهام، دوست نزدیک و همکار فروید و یک از چهرههای اصلی در گسترش اولیه روانکاوی، انجمن روانکاوی برلین را تاسیس میکند. آبراهام بعدها روانتحلیلگر کلاین خواهد بود و به دو دلیل برای او بسیار مهم خواهد شد؛ اول به دلیل تحلیل مشکلات عاطفی- هیجانی او و دوم به دلیل تاثیرگذاری و تشویق کلاین برای بسط نظریهی روانکاوی خودش.
1911
در ماه آگوست خانواده کلاین به رزسبامپ، منطقه مرفهتر بوداپست، نقل مکان کردند. ملانی یک بار دیگر تعطلات تابستانی خود را با کلارا در روگن سپری میکند.
1912
ملانی به مادرش که موقتا در وین اقامت دارد نامه مینویسد و در این نامه صحبت از این میکند که حالش بهتر است؛ در واقع کاملا در سلامت است. وی به درمانی که انجام داده نیز اشاره میکند، اگر چه به ماهیت آن اشاره نمیکند. ممکن است درمان روانشناختی و یا روانکاوی باشد.
1913
نزدیک ایام کریسمس، کلاین متوجه بارداری مجددش شد.
1914
کلاین که در طی این دوره از بارداریاش نیز دچار افسردگی عمیقی شده است، در اول ژوئیه سومین فرزندش، اریش را به دنیا میآورد. دو هفته بعد، در 28 ژوئیه 1914، جنگ جهانی اول آغاز میشود. آرتور کلاین و همسر خواهر ملانی، لئو پیک نیز مدتی بعد برای جنگ فراخوانده میشوند.
کلاین جلسات روانکاوی خود را با ساندور فرنزی، روانکاو مجارستانی نزدیک به فروید و تاثیرگذار بر پیشرفت روانکاوی آغاز میکند. کلاین برای اولین بار در طول زندگیاش توانست در مورد تجربیات هیجانی خود صحبت کند و توسط یک مخاطب هوشمند و با درک و توجه بالا شنیده شود. ملاقات با فرنزی، نقطهی عطفی در زندگی کلاین است.
در برهه ای از این سال، کلاین کتاب در باب رویاها اثر فروید را میخواند. او در مورد بینشها و احتمالاتی که فروید آشکار ساخته بسیار هیجان زده است؛ وی به زودی به دنبال روانکاوی میرود: هم در مقام بیمار و هم در مقام یک تراپیست.
در ماه اکتبر، فرنزی به ارتش فراخوانده میشود تا بهعنوان پزشک به نیروهای مجارستان خدمت کند؛ هر چند که در این مدت نیز او توسط فروید به وسیله نامهنگاری تحلیل میشود.
اواخر ماه اکتبر، لیبوسا به شدت وزن خود را از دست میدهد و به همین علت با اشعهی ایکس او را معاینه میکنند. تشخیص سرطان داده نشد. اما با این حال او به سرعت به برونشیت مبتلا میشود و در 6 نوامبر، مادرِ ملانی کلاین از دنیا میرود.
1916
آرتور کلاین با معلولیت و جراحتی در ناحیه پا به خانه بازگشت. فرنزی نیز به بوداپست برمیگردد و به بیمارستان مغز و اعصاب (نورولوژی) منتقل میشود.
1917
مقاله مشهور فروید “سوگواری و مالیخولیا” را منتشر شد. کلاین اندیشههای رادیکال (بنیادین) در مورد وضعیتهای شیدایی-افسردهوار و همچنین مفهوم اولیه موضع افسردهوار خود را بر طبق شرح فروید در مورد پرخاشگری و گناه، به عنوان محوری برای تجربیات بیمار مالیخولیایی توسعه میدهد.
1918
در 28 و 29 سپتامبر، ملانی کلاین در پنجمین کنگره روانکاوی در آکادمی علوم مجارستان واقع در بوداپست شرکت میکند. او فروید صحبتهای فروید را در حال خواندن مقاله خود با عنوان ” خطوط پیشرفت در درمان روانکاوی” میشنود و این مسئله شیفتگی کلاین را نسبت به روانکاوی بیشتر میکند؛ این تقریبا اولین بار است کلاین میبیند که فروید شخصا کارش را ارائه میکند و البته جز معدود دفعات آینده نیز هست. از نظر کلاین این یک لحظه درخشان و خارقالعاده است، به این دلیل که او رو در روی بنیانگذار نابغه و بسیار مورد احترام روانکاوی قرار میگیرد.
در فصل پاییز، امپراتوری اتریش-مجارستان سقوط میکند. جنگ جهانی اول در 11 نوامبر 1918 پس از 4 سال درگیری وحشیانه و میلیونها زندگی آسیب دیده و فقدان، پایان مییابد.
1919
در ماه ژوئیه، کلاین مطالعه خود در مورد پسر پنج سالهاش اریش را به انجمن روانکاوی مجارستان ارائه میدهد. این اولین مطالعه او در مورد یک کودک است. به زودی عضویت انجمن به او اعطا میگردد.
همزمان با پیشروی تروریسم ضدیهودی سفید در مجارستان در پاییز 1919، آرتور کلاین، بوداپست و خانوادهاش را به مقصد سوئد ترک کرد. جنبش روانکاوی مجارستان با این یهودستیزی وحشیانه نابود شده است. ملانی نیز بوداپست را ترک میکند و 3 فرزند خود را به پدر و مادر آرتور در روزنبرگ میسپارد. علاوه برآشفتگی سیاسی، ازدواج کلاین نیز در بحران است. نارضایتی آن دو از ادامهی زندگی زناشویی قابل چشمپوشی نیست.
1920
در سپتامبر، کلاین در اولین کنگره بین المللی که پس از جنگ جهانی اول در لاهه (Hague) برگزار میشود شرکت میکند. وی روانکاو انگلیسی جوان ریویر (Joan Riviere) را برای اولین بار در کنگره ملاقات میکند.
فروید “فراسوی اصل لذت” را منتشر میکند که در آن درمورد اندیشه جدید خود یعنی “غریزه مرگ” صحبت به میان میآورد. این مفهوم -که از روز نخست، بحث برانگیز است- نقش پررنگی در بسط نظریههای کلاین، به ویژه در مورد اندیشهاش در باب سادیسم (دگرآزاری) و دو پاره سازی در کودک خردسال دارد.
برلین: روانکاوی کودکان آغاز میشود (1925-1921)
1921
در ابتدای 1921 کلاین خانواده همسر خود در روزنبرگ را ترک میکند و به جای بازگشت به بوداپست به برلین نقل مکان میکند. آرتور همچنان در سوئد شاغل است. پیش از این چندین روانکاو یهودی از جمله سندور رادو، فرانتس الکساندر و مایکل بالینت مجارستان را -چه موقت چه دائمی- به دلیل خشونت ناشی از تروریسم سفید و جَو رو به رشد یهودی ستیز ترک کردهاند. با شروع جنگ جهانی دوم، آنها به ایالات متحده امریکا یا انگلیس مهاجرت خواهند کرد.
کلاین پس از چند هفته اقامت در یک پانسیون در گرونوالد، به کونوستراسه، یک خیابان در منطقهای کسل کننده میرود. او اریش که اکنون 6 ساله است را همراه خود دارد. ملیتای 17 ساله در حال اتمام تحصیلاتش در بوداپست و هانس 14 ساله در مدرسه شبانه روزی مشغول به تحصیل است. در آغاز دهه 1920، برلین در مرکز فعالیت روانکاوی قرار دارد. اولین کلینیک روانکاوی در سال 1920 افتتاح شد و آموزش در زمینه تحلیلگری و سوپرویژن به طور فزایندهای دقیق و ساختارمند میشود،
در ماه فوریه، کلاین اولین مقاله روانکاوی خود را در باب “موانع یادگیری فلیکس” به انجمن برلین ارائه میدهد. ممکن است (هر چند نامشخص) فلیکس در واقع پسرش هانس باشد.
کلاین نسخه مفصلتر مقالهی خود را در سال 1919 در مورد اریش منتشر میکند؛ پسرش اکنون به عنوان بیمار جوانی به نام “فریتز” (Fritz) مبدل شده است.
1922
کلاین مقاله تحلیل اولیه دیگری را به کنگره بینالمللی 1922 ارائه داد. در نتیجهی ارائه این مقاله و کار سال قبلش، او را به عضویت پیوسته انجمن برلین درآوردند.
1923
پس از دریافت عضویت کامل در انجمن روانکاوی برلین در فوریه، کلاین اولین تحلیل خود روی کودک را آغاز کرد. این شروعی است برای یک رویکرد جسورانه در نظریه و درمان روانکاوی و همچنین شروع واقعی کار حرفهای کلاین. زمانی که مقاله “رشد یک کودک” کلاین توسط ارنست جونز (Ernest Jones) در مجله بین المللی روانکاوی منتشر میشود، شک و تردید کلاین در این باره که اکنون یک روانکاو است کمتر میگردد.
کلاین تحلیل کودکی که در یادداشتهایش ریتا مینامد را آغاز میکند؛ او تنها 2 سال و نیم سن دارد. در ماه نوامبر، آبراهام سوپروایزر (ناظر) کارهای کلاین، به فروید مینویسد:
“در چند ماه گذشته، خانم کلاین، روانکاوی یک کودک سه ساله را با نتایج درمانی خوبی به انجام رسانده است. کودک تصویری حقیقی از افسردگی اساسی را نشان داد که این را من ترکیب نزدیکی با لذت دهانی فرض کردم. این مورد بینشهای شگفت انگیزی در باب زندگی غریزی ارائه میدهد.”
در همین زمان، ملانی و همسرش آرتور سعی دارند تا به زندگی مشترک برگردند و به خانه بزرگی که آرتور پس از بازگشت از سوئد در آف دم گرات 19 در داهلم ساخته بود نقل مکان میکنند.
فروید نظریهی ساختاری نهایی و دوم خود درباره ایگو (خود) و نهاد را منتشر میکند. این نقطه عطفی در نظریه وی است.
1924
کلاین که مشتاق یادگیری از یکی از پیشگامان بزرگ روانکاوی و همچنین درمان مشکلات عاطفی و هیجانیاش است از آبراهام میخواهد تا او را تحلیل کند. علی رغم این که آبراهام مشغول تحلیل یکی از همکارانش در برلین است، کلاین توانست او را متقاعد کند تا او را نیز بپذیرد. جلسات آنها در اوایل 1924 آغاز میشود.
پس از چندین ماه تلاش ملانی و آرتور برای بهبود رابطهشان با شکست روبرو میشود. از نظر ملانی این ازدواج به پایان خود رسیده و اندکی پس از ازدواج دخترش ملیتا با والتر اشمیدبرگ (Walter Schmideberg) (پزشک وینی و دوست فروید)، در ماه آوریل از همسرش جدا میشود.
پس از جدایی، کلاین موقتا در پانسیونی در Augbwigerstrasse مستقر میشود تا بتواند حق حضانت اریش را با وجود مخالفت آرتور حفظ کند.
شش ماه پس از جلسات روانکاوی کلاین با آبراهام، مترجم فروید، روانکاو و عضو گروه بلومزبری یعنی آلیکس استراچی (Alix Strachey) از انگلیس از راه میرسد. استراچی تحسینکننده بزرگ نظریه کلاین و همچنین راهگشای اصلی پیشرفت او در حرفهاش خواهد شد.
کلاین چندین تحلیل از کودکان خردسال را شروع میکند، به ویژه مواردی که در نوشتههایش از آنها به نامهای “پیتر”، “راس”، “ترود” و “ارنا” نام میبرد. (وی یکی مقاله بسیار مهم را با توجه به این موارد مورد تحلیل، در 12 دسامبر در انجمن برلین ارائه خواهد داد.)
در هشتمین کنگره بینالمللی که در ماه آوریل در سالزبورگ برگزار شد، کلاین مقالهای در باب روش روانکاوی و تحلیل کودک را ارائه میدهد که بسیار بحث برانگیز میشود. این مقاله بعدها به عنوان فصل دوم کتاب “روانکاوی کودکان” منتشر میشود. کلاین برای دومین بار جوان ریویر (روانکاو انگلیسی) را ملاقات میکند. آن دو، دوستی صمیمانه و همچنین همبستگی و اتحاد حرفهای را بین خود ایجاد میکنند.
در 11 اکتبر، کلاین مقاله خود در مورد تحلیل “ارنا” را در اولین کنفرانس روانکاوی آلمان که در وورزبورگ برگزار شد، ارائه میدهد. این مقاله نیز به فصل سوم کتاب “روانکاوی کودکان” را به خود اختصاص میدهد. آبراهام اظهار داشت که، “آینده روانکاوی به تجزیه و تحلیل کودک وابسته است”. این مسئله برای شخص کلاین و به طور کلی برای بسط روانکاوی بسیار حائز اهمیت است.
با این حال، نظریههای جدید کلاین از حمایت جهانی برخوردار نیست. اعتقاد آبراهام به او، به عنوان رییس انجمن برلین، به او اعتبار زیادی بخشیده است. اگر چه به همین این دلیل، ستیز و خصومت با کلاین کم و پراکنده است، اما هنوز وجود دارد.
به طرز شوک آوری هرماین هاگ-هلموث (Hermine Hug-Hellmuth)، رییس مرکز مشاوره کودک وین، در ماه سپتامبر توسط برادرزاده 18 ساله خود به قتل رسید. وی برادرزادهاش را بزرگ کرده بود و در کودکی او را مورد تحلیل قرار داده بود. قتل هاگ-هلموث، موجب نگرانی در مورد خطرات روانکاوی کودک شد.
کلاین دوباره نقل میکند و این بار به یک آپارتمان در ژنر استراسه (Jenaer Strasse) در محله باوارین (Bavarian Quarter) میرود. هلن دوچ (Helene Deutsch)، روانکاو همکار- متولد لهستان و سابقا تحت روانکاوی فروید- در همین ساختمان زندگی میکند. در هفدهم دسامبر، کلاین مقاله خود را به انجمن روانکاوی وین ارائه میدهد، جایی که کار او با مخالفت نیز روبرو میشود.
1925
آلیکس استراچی در نامهای به شوهرش جیمز که او نیز روانکاو است، خلاصهای از مقاله ارائه شدهی کلاین در انجمن برلین درسال 1924 را نیز میآورد. در 7 ژانویه 1925 که این نامه در انجمن انگلیس خوانده میشود و اشتیاق زیادی در شنوندگان ایجاد میکند.
در طول فصل بهار، کلاین با چزکل زوی کلوتزل (Chezkel Zvi Kloetzel) که مردی متاهل و با یک فرزند است، در کلاس رقص آشنا میشود (کلاین به شدت عاشق رقص است). آنها رابطهای را شروع میکنند که حداقل برای کلاین یک رابطه عاشقانه و عمیق است، اگر چه پیوسته نیست. در نامهها و دفتر خاطراتش بسیار واضح است که کلاین اشتیاق زیادی به کلوتزل دارد.
در ماه جولای، کلاین برای سلسله سخنرانیهایش به لندن سفر میکند. این سخنرانیها در خانه دو روانکاو آدریان و کارین استفن (Adrian and Karin Stephen) (به ترتیب برادر کوچکتر ویرجینیا وولف و همسرش) واقع در میدان گوردون برگزار میشود.
وی هر هفته دو سخنرانی (طی سه هفته متوالی) را برای مخاطبان علاقمند ارائه میدهد. کلاین در مدت حضورش در لندن با سوزان آیزاک (Susan Isaaks) دیدار میکند و آن دو رابطه حرفهای و شخصی مهم و پایداری را شکل میدهند.
در کنار تحولات مثبت و هیجانانگیزی که کلاین در حرفهی خود تجربه میکند، متحمل فقدان بزرگی نیز میشود. کارل آبراهام در بستر بیماری میافتد و تنها در طی چند ماه حال او رو به وخامت رفته و سرانجام در روز کریسمس 1925 از دنیا میرود. کلاین تنها یک سال و نیم تحت روانکاوی او بود. بعدها او اتمام نابهنگام جلسات روانکاویاش و مرگ آبراهام را “بسیار دردناک” توصیف میکند.
لندن: اولین مقالهها (1938-1926)
1926
کلینیک روانکاوی لندن در 6 ماه مه در هفتادمین زادروز زیگموند فروید افتتاح میشود.
در ماه سپتامبر، ملانی کلاین به دعوت ارنست جونز، برای همیشه به لندن میرود. او از معشوقش کلوتزل جدا میشود (اگرچه کلوتزل در طی چند سال آینده بارها به دیدار او میرود) و از 15 سپتامبر تا 4 اکتبر جلسات روانکاوی و تحلیل همسر و دو فرزند جونز را آغاز میکند.
در هفدهم نوامبر، ملانی کلاین مقالهای در مورد “پیتر” 5 ساله با اشاره به عقده اختگی و فانتزی مقعدی-سادیستی در انجمن روانکاوی انگلیس ارائه داد.
پسرش اریش در 27 دسامبر یعنی 3 ماه بعد اقامت دائم ملانی در لندن به او پیوست. اکنون او علاوه بر خانواده جونز، 6 بیمار دیگر نیز دارد.
1927
در 19 مارس، آنا فروید در باب روش تحلیل کودک در انجمن برلین سخنرانی میکند. سخنرانی او در واقع حملهای به رویکرد روانکاوی کلاین و تئوری او در مورد تحلیل کودک است. در پاسخ به این اتنقاد تند، ارنست جونز هم اندیشی را با همین موضوع برای انجمن روانکاوی بریتانیا برگزار میکند. زیگموند فروید از این که به دخترش و در کل، به خودش انتقاد تندی وارد شده، ناخشنود شد.
در ابتدای سپتامبر، کلاین در دهمین کنگره بینالمللی که در اینسبروک اتریش برگزار شد، شرکت میکند. وی مقالهای با عنوان “مراحل اولیه عقده ادیپ” ارائه میدهد که بنیادیترین مفهومی است که او تا به امروز ارائه داده است. او در تاریخ 2 اکتبر به عضویت انجمن روانکاوی انگلیس درآمد.
1928
ملیتا اشمیدبرگ، فرزند ارشدکلاین و تنها دخترش، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه در برلین، به لندن می آید. او همانند مادرش به حرفه روانکاوی مشغول است و تا سال 1930 عضو انجمن انگلیس خواهد بود.
ملیتا نزد مادر و برادرش اریش نقل مکان میکند، در حالی که شوهرش والتر بیش از 4 سال است که هنوز در آلمان است.
1929
کلاین شروع به تحلیل پسر 4 سالهای به نام “دیک” میکند که به نظر میرسد با اسکیزوفرنی دست و پنجه نرم میکند. پس از آن، شرایط وی به درخودماندگی دوره کودکی(اوتیسم کودکی) تعبیر شد. این تحلیل و مقالهای که به دنبال آن در سال بعد منتشر خواهد شد، لحظهی کلیدی در رشد و تحول اندیشهی کلاین در مورد سایکوز زودرس و ارتباطش با پرخاشگری و گناه است.
1930
در پنجم فوریه، کلاین مقالهای بر اساس کارش روی بیمار خردسالش دیک به انجمن روانکاوی انگلیس ارائه میدهد که نشان دهندهی “اهمیت نمادسازی در رشد ایگو” است. این کار مرحلهی مهمی از شکلگیری تفکر روانکاوانه اوست. در این مقاله، کلاین این ادعا را دارد که توانایی کودک در ساخت نماد و به طور گستردهتری، فرمولبندی تفکرش، عناصر حیاتی در رشد سالم ایگو (خود) است. این مقاله نوآورانه راهگشایی برای فهم بهتر حالات سایکوتیک (روانپریشانه) است.
1931
اولین کسی که تحت آموزش روانکاوی توسط کلاین قرار میگیرد دکتر کلیفورد ام-اسکات (Dr W. Clifford M. Scott) فارغ التحصیل پزشکی از تورنتو کانادا است.
1932
اولین اثر مهم تئوری کلاین، کتاب روانکاوی کودکان (در بعضی ترجمه ها تحلیل کودک نیز گفته شده) است که به طور همزمان به زبان انگلیسی توسط انتشارات هوگارت (که ویرجینیا و لئونارد وولف مالک آن بودند) و به زبان آلمانی توسط انتشارات بینالمللی روانکاوی ورلاگ به چاپ میرسد. در این کتاب وی پایه و اساس نوآوری دیگرش یعنی وضعیت پارانوئید-اسکیزوئید را میگذارد.
1933
در 22 ماه مه، ساندور فرنزی به علت کم خونی شدید در سن 59 سالگی درگذشت.
کلاین به کلیفتون هیل در خیابان جان وود نقل مکان میکند. پائولا هیمن (Paula Heimann)، از آلمان نازی گریخت و به لندن میرود و درآن جا منشی کلاین میشود. بعدها او تحت روانکاوی کلاین قرار میگیرد.
در هجدهم اکتبر، ملیتا به عنوان عضو موسسه روانکاوی انتخاب شد. قبلا ملیتا موضع مشابه موضع نظری مادرش داشت؛ اما هر چه میگذرد نسبت به تئوری او موضع خصمانهای میگیرد و علیه اندیشه و روشهای او، در جلسات انجمن صحبتهای تندی انجام میدهد.
کلوتزل در اواخر سال به دلیل یهودستیزی فزایندهای که در اروپا به وجود آمده است به فلسطین میرود. کلاین دیگر با ملاقات نخواهد کرد.
1934
در شروع سال، کلاین درمان افسردگی شدید سیلویا پین (Sylvia Payne) را آغاز میکند.
ملیتا که قبلا تحت روانکاوی الا شارپ بود، حال جلساتش با ادوارد گلاور را آغاز میکند.
آنها در کشمکشهای درونی انجمن روانکاوی انگلیس علیه کلاین با یکدیگر متحد میشوند.
در ماه آوریل، پسر ارشد ملانی، هانس- که تنها 27 سال دارد-، در طی یک کوهنوردی در ارتفاعات تاترا جان باخت. ملانی که به شدت در شوک فرو رفته برای مراسم تدفین او به بوداپست سفر نمیکند.
در ماه آگوست کلاین اولین نسخه مقاله مهمش را با عنوان “منشا روانزاد حالات شیدایی-افسردگی” (The Psychogenesis of Manic-Depressive States) در کنگره لوسرن ارائه میدهد.
1935
در شانزدهم ژانویه، کلاین نسخهی ویرایش شده مقالهاش در کنگره 1934 را با عنوان “سهم منشا روانزاد در حالات شیدایی-افسردگی” در انجمن روانکاوی انگلیس ارائه میدهد. این مقاله مفهوم بنیادی، جدید و هوشمندانه وی در مورد وضعیت افسردگی را به خوبی تشریح میکند.
دونالد وینیکات که متخصص کودکان است و به تازگی روانکاو قابلی شده، به درخواست کلاین، روانکاوی پسر کوچک او اریش را آغاز میکند.
در 15 سپتامبر، در سالروز تشکیل حزب نازی در آلمان، قوانین نورنبرگ تصویب میشود. طبق آن، حق شهروندی، حق حفظ مناصب شغلی مهم و تاثیرگذار و همچنین حق ازدواج با آریاییها از شهروندان یهودی سلب میشود.
1936
در ماه فوریه، کلاین مقاله “از شیر مادر گرفتن” (Weaning) را به عنوان بخشی از سخنرانی عمومیاش در کاکستون هال (Caxton Hall) ارائه میکند. این مقاله بعدها به عنوان بخشی از اثر “عشق، گناه، تاوان و چند مقاله دیگر : 1945-1921” منتشر خواهد شد.
1937
در 19 مارس، ملیتا اشمیدبرگ مقاله خود را با عنوان “پس از تحلیل-برخی از فانتزیهای (تخیلات) بیماران” (After the Analysis – Some Phantasies of Patients) که در واقع موضعگیری شدید او علیه روش و نظریه کلاین است را ارائه میدهد.
کلاین در ماه ژوئیه، برای عمل کیسه صفرا به بیمارستان میرود. پس از عمل، وی این تجربه را تحت عنوان “مشاهدات پس از یک عمل جراحی” نوشت. وی در این نوشته، جزییات واکنشهای هیجانی خود در مورد تحت بیهوشی و جراحی تهاجمی قرار گرفتن و بازگشت به حالت دلبستگی کودکی را منعکس کرد.
در ماه اوت، کلاین دوره بهبودیاش در دوون در کنار اریش و همسر جدیدش جودی سپری میکند. در سپتامبر، تعطیلات کوتاهی را در ایتالیا میگذراند.
کلاین و جوآن ریویر، مقاله عشق، گناه و تاوان را بر اساس کنفرانس عمومی قبلی، به طور مشترک ارائه میدهند.
1938
امیلی و لئو پیک (خواهر کلاین و همسرش)، به عنوان پناهنده از وین به انگلیس میآیند. آنها به آپارتمانی در نزدیکی کلاین ساکن شدند.
در ماه مارس زیگموند و آنا فروید پس از حمله نازیها به اتریش، از وین میگریزند. آنها در 6 ژوئن وارد لندن میشوند. آنها فقط دو تن از انبوه روانکاوان پناهندهای هستند که مجبور به فرار از آلمان نازی و اتریش شدهاند. ورود این روانکاوان، تاثیر ژرفی بر جامعه روانکاوی بریتانیا میگذارد.
در شب نهم و دهم نوامبر، طرفداران و گارد حمله آلمان نازی، به مغازهها، خانهها، مدارس و کنیسههای یهودیان در سراسر آلمان و اتریش حمله ور و آنها را تخریب میکنند؛ همانطور که خود یهودیان را دستگیرکرده و مورد ضرب و شتم قرار داده و یا به قتل رساندند. در این دو شب قتل عام، هزاران کنیسه و تجارت از بین میرود و منجر به تبعید هزاران یهودی به اردوگاههای کار اجباری میشود. این شب به “شب شیشههای شکسته” (Kristallnacht) شناخته خواهد شد.
جنگ و مناقشه: 1944-1939
1939
در ابتدای این سال، گروه ابژه درونی به پیشنهاد اوا روزنفلد (Eva Rosenfeld) و سوزان آیزاک تشکیل میشود. این گروه با هدف ایجاد یک فرصت مناسب برای مباحثه، ترکیب و تدوین ایدههای روانکاوان کلاینی ایجاد میگردد.
در هشتم مارس، انجمن روانکاوی انگلیس 25امین سالروز تشکیلش را در هتل ساووی (Savoy Hotel) جشن میگیرد. لئونارد و ویرجینا وولف از جمله میهمانان این جشن هستند.
آرتور کلاین در سن 61 سالگی در سیون (Sion) سوییس درگذشت.
در سوم سپتامبر 1939، بریتانیا علیه آلمان اعلام جنگ کرد. کلاین یکی از بسیار افرادی بود که از ترس حملات هوایی از لندن فرار کرد. او موقتا به کمبریج میرود.
در 23 سپتامبر 1939، تنها سه هفته پس ازشروع جنگ جهانی دوم، زیگموند فروید در سن 83 سالگی درگذشت. او سالها از سرطان فک رنج میبرد.
کلاین، در طول زمستان مجددا روی مقالهی “سوگواری و ارتباط آن با حالات شیدایی-افسردگی” که در سال 1938 در پاریس ارائه شد، کار میکند.
1940
در ماه مه، خواهر کلاین، امیلی پیک بر اثر سرطان ریه از دنیا میرود. کلاین در کنار او نیست.
در پایان ماه ژوئن، کلاین لندن را به مقصد پیتلوچری در اسکاتلند ترک میکند. او این کار را به تشویق والدین دیک (بیماری که یک دهه تحت روانکاوی او بود) انجام میدهد. در همین حین جنگ شدت گرفته و پایتخت را ناامن کرده است. کلاین بخاطر دلتنگی برای نوهاش مایکل و کارش در لندن در تعطیلات کریسمس به آنجا برمیگردد.
ادوارد گلاور، پژوهش خود با عنوان ” بررسی روش روانکاوی” (An Investigation of the Technique of Psychoanalysis) که موضعگیری پنهانی در مورد آرا و اندیشه کلاین و روانکاوان کلاینی دارد را منتشر میکند.
1941
ملانی کلاین در سال جدید، 4 بیمار در اسکاتلند دارد: دیک، برادرش و دو پزشک. وی در مدت اقامتش در پیتلوچری، مکاتبات منظمی را با دونالد وینیکات، که اکنون دوست صمیمی و متحد او بود-علی رغم اختلافات نظری مسلم بینشان- ادامه میدهد.
در پایان ماه آوریل، کلاین روانکاوی ریچارد 10 ساله را آغاز میکند که مجموعه رنجهای روانی غیرمعمول او، غذای فکری خوبی برای مطالعه است. او مشتاق است تا زودتر کتابی را با محوریت این پرونده بنویسد.
در ابتدای ماه سپتامبر، کلاین به خانه خود در لندن بازمیگردد.
1942
در حالی که جنگ در سراسر جهان در حال پیشروی است، اولین جلسه از سری جلسات فوقالعاده انجمن روانکاوی انگلیس، پس از سالها مناقشه و اختلاف بین اعضای آن برگزار میشود.
این جلسات که شکل مباحثات و مناقشات-غالبا شخصی- به خود میگیرد و اکثرا بین گروههای کلاینی و فرویدی وین برگزار میشود تا ماه ژوئن ادامه دارند. آنا فروید و ادوارد گلاور به حقانیت کلاین به عنوان یک روانکاو حمله میکند؛ از طرف دیگر ملیتا اشمیدبرگ نیز با حالتی افراطی و خشمگین به او اهانت کرده که بیشتر حالت شخصی به خود میگیرد تا موضعگیری نظری. به هر صورت به نظر میرسد که ممکن است انجمن به دلیل این اختلافات عمیق آراء و شخصی دوام نیاورد.
به دنبال سری جلسات فوقالعاده انجمن، اولین مباحثات منطقی در 21 اکتبر برگزار میشود. در این جلسات مناقشات شدیدی بین نظریههای مختلف روانکاوی صورت میگیرد که ممکن است منجر به از هم پاشیدن انجمن شود. کلاین و آنا فروید در راس این مناقشات هستند. در این دوره نظریه روانکاوان کلاینی به شدت مورد انتقاد قرار میگیرد و حتی متهم به روانکاوانه نبودن میشود.
1943
مقاله سوزان آیزاک با عنوان “ماهیت و عملکرد فانتزی (تخیل)” (The Nature and Function of Phantasy) (که بعدها در کتاب تحولات روانکاوی به چاپ میرسد) بین اعضای انجمن توزیع شد تا در 27 ژانویه به عنوان بخشی از جلسه مباحثات منطقی، مورد بحث قرار گیرد. این مقاله یک اثر مهم و کلیدی در تاریخ روانکاوی است که اثبات میکند مفهوم تخیل کودک کلاین به مفاهیم کلاسیک فرویدی و روانکاوی نزدیک است. این مقاله تا تاریخ 19 ماه مه محور اصلی بحث در هر جلسه بود.
1944
پس از جلسهی برگزار شده در 24 ژانویه، ادوارد گلاور از انجمن روانکاوی انگلیس استعفا داد و اعلام کرد که دیگر فرویدی نیست (به این معنی که دیگر روانکاو نیست).
در 16 فوریه، برای اولین بار کلاین در بحثها حضور بهم میرساند. وی مقالهای که در آخرین جلسه مباحثات منطقی ارائه شده بود یعنی “زندگی عاطفی نوزاد” را ارائه میدهد.
هانا سگال، تقریبا همزمان با هربرت روزنفلد تحت روانکاوی کلاین قرار میگیرد. سگال و روزنفلد گسترش نظریه کلاین را ادامه میدهند؛ در واقع آن دو در کارشان با بیماران مرزی و سایکوتیک (روانپریش)، قلمرو درمان و مفهومی روانکاوی را گسترش خواهند داد.
ساختن برای آیندگان: 1960-1945
1945
ملیتا اشمیدبرگ که اکنون از همسرش والتر جدا شده، انگلیس را به مقصد نیویورک ترک میکند. او تا سال 1961 در آنجا زندگی میکند و روی نوجوانان بزهکار کار میکند.
کلاین، ماه اوت را در یک مزرعه به همراه عروسش جودی و نوههایش مایکل و دایانا میگذراند.
1946
در چهارم دسامبر، کلاین مقاله جدیدش با عنوان “یادداشتهایی در باب برخی از مکانیسمهای اسکیزوئید” را به انجمن روانکاوی انگلیس ارائه میکند. این یکی مهمترین کارهای زندگی حرفهای وی و زمانی حساس و حائز اهمیت در رشد و گسترش روانکاوی است؛ زیرا در این اثر او دو مفهوم مهم دوپاره سازی ایگو (ego-splitting) و همانندسازی فرافکنانه (projective identification) را تشریح میکند.
پس از مناظرات فراوانی که در انجمن روانکاوی انگلیس انجام شد، گروههای A و B و همینطور گروهی که به گروه میانهرو معروف میشود، تشکیل میشود. تشکیل این گروهها یک راهکار سریع برای حل اختلافات جاری و حل نشدنی بین پیروان آنا فروید و کلاین است. مناقشات تلخی که طی چندین سال گذشته باعث از هم گسیختگی انجمن شده بود تا حدی فروکش کرده و به نظر میرسد که انجمن میتواند دوام بیاورد.
1947
جان ریکمن، روانکاو انگلیسی که قبلا تحت روانکاوی فروید، فرنزی و کلاین بود، به عنوان رییس انجمن روانکاوی انگلیس انتخاب شد. انتخاب ریکمن از گروه میانهرو به عنوان رییس انحمن، تلاش عمدی برای حفظ موضع بی طرفی در اداره انجمن است.
1948
در دوازدهم اکتبر، سوزان آیزاک در سن 63 سالگی بر اثر سرطان درگذشت. اندیشهی او که بسیار تحت تأثیر تفکر کلاین قرار داشت، تاثیرات گستردهای بر روانکاوی به ویژه در نظریههای آموزش اولیه و تحول کودک خواهد گذاشت.
1949
در شانزدهمین کنگره روانکاوی در زوریخ، ملانی کلاین پس از 4 سال دخترش ملیتا را میبیند. آن دو با یکدیگر همکلام نشدند.
1950
به مناسبت هفتادمین زادروز کلاین، دوستان و همکاران وی “تحولاتی در روانکاوی” را منتشر میکنند. در این کتاب مجموع مقالاتی از هیمن، آیزاک، ریویر، کلاین و چندین نفر دیگر گردآوری شد.
معشوق سابق کلاین، چزکل زوی کلوتزل در 27 اکتبر درگذشت. کلاین سالهاست که او را ندیده است.
1952
ارنست جونز، برای جشن تولد 70 سالگی کلاین، ترتیب یک مهمانی شام داد.
1953
کلاین پس از یک دوره بیماری و مدتی بستری بودن در بیمارستان -که احتمالا ناشی از خستگی و کار زیاد بوده-، خانهاش در کلیفتون را میفروشد و به یک آپارتمان کوچکتر در همستد نقل مکان میکند.
او شروع به نوشتن زندگینامهاش میکند. این زندگینامه در سال 2015 در بین آرشیو مقالات راجر مانی-کایرل (Roger Money-Kyrle) کشف شد و توسط رابرت هینشلوود (Robert Hinshelwood) بازنویسی و در سال 2016 منتشر شد.
1954
والتر اشمیدبرگ، داماد سابق کلاین بر اثر بیماری در سوییس درگذشت. او مدت زیادی است که از همسرش ملیتا جدا شده است.
1955
در اول فوریه، کلاین، موسسه ملانی کلاین را تاسیس میکند. کاری که سالها به آن فکر میکرد. او از ویلفرد بیون، پائولا هیمن، بتی جوزف، راجر مانی-کایرل و هانا سگال دعوت به سرمایهگذاری و متولی شدن کرد و برای شروع کار مبلغ 600 پوند در نظر میگیرد.
دستورالعمل جدید در روانکاوی: اهمیت تعارضات نوزادی در الگوی رفتاری در بزرگسالی که توسط کلاین، مانی-کایرل و هیمن ویرایش شده، منتشر میشود.
کلاین در کنگره ژنو که در 24 و 25 ژوئیه برگزار شد، شرکت میکند. روز اول، او مقالهای به نام “مطالعهای از حسادت و قدرشناسی” را ارائه میدهد. این مقاله از جمله بحث برانگیزترین مقالههای کلاین است و واکنشهای شدیدی را به دنبال دارد. هیمن، در حال حاضر روابط خوبی با کلاین ندارد و از جمله کسانی است که این مقاله را به چالش میکشد.
در تاریخ 24 نوامبر، کلاین به هیمن نامهای نوشت و درخواست کرد تا از متولی بودن موسسه استعفا دهد. دوستی صمیمانه آن دو رو به پایان است و به زودی هیمن، گروه کلاینیها را نیز ترک میکند.
1956
ملانی کلاین، با کمک کارورز قبلیاش الیوت ژاکس، شروع به نظم و ترتیب بخشیدن به نوشتههایش درمورد پرورنده ریچارد میکند. این یادداشتها به روایتی از تحلیل کودک تبدیل میشوند و تنها گزارش کامل او از یک دوره روانکاوی است.
در ششم ماه مه، انجمن یادبود فروید را برگزار میکند.
دونالد وینیکات به عنوان رییس انجمن روانکاوی انگلیس منصوب میشود.
1957
“رشک و قدردانی” اثر بسیار چالشی او، به کمک الیوت ژاکس روانکاو کانادایی که در واقع بسط مقاله کلاین در کنگره 1955 ژنو بود، منتشر شد.
در تولد 75 سالگیاش، انجمن روانکاوی انگلیس، جواهرات ویکتوریایی گارنت را به او هدیه میدهد.
1958
در 11 فوریه، ارنست جونز در سن 79 سالگی درگذشت.
در اینجا صدای ضبط شدهی ملانی کلاین را که در حوالی همین وقایع ضبط شده است، میشنوید:
ترجمه: روانکاو برجستهای در برلین میشناسم که میگفت گاهی ماهها میگذشت بدون اینکه کلمهای سخن بگوید. و این نگرشی بود که بعید میدانم فروید یا آبراهام، هیچکدام آن را داشته باشند. برای رد اینکه فروید چنین نگرشی داشت دلایل خوبی دارم و با قطعیت میدانم که آبراهام نیز چنین نگرشی نداشت. اما اگر تحلیلهای امروز را با تحلیلهایی که آبراهام در آن زمان ارائه میداد مقایسه کنم، امروز تحلیلهای بسیاری بیشتری ارائه میشود و مساله مهم این است که این تحلیلها نسبت به گذشته عمیقتر میشوند و ارتباط بیشتری با ناخودآگاه برقرار میکنند.
1959
کتاب روانکاوی کودکان کلاین ابتدا توسط ژاک لاکان (Jacques Lacan)، روانکاو فرانسوی مورد استفاده قرار گرفت و سپس توسط فرانسس و ژان-باپتیس بولنگر (Françoise and Jean-Baptiste Boulanger) به زبان فرانسوی برگردانده شد.
کلاین مقالهای با عنوان “دنیای بزرگسالی ما و ریشههای آن در کودکی” را برای مخاطبین جامعه شناس در لندن ارائه کرد.
کلاین در کنگره کپنهاگ در ماه ژوئیه مقاله خود با عنوان در باب احساس تنهایی ارائه میدهد. در اینجا او تمایل غیرقابل تحقق کودک برای بازگشت به تجربه اولیه با مادر کاملا فداکار را کشف میکند. این مقاله بعدها به عنوان بخشی از کتاب “رشک و قدردانی و چند اثر دیگر (1963-1946)” منتشر خواهد شد.
1960
در فصل بهار، کمخونی در کلاین تشخیص داده شد. او به طور فزایندهای احساس ضعف و خستگی میکند.
در تابستان او به ویلارس-سور-اولون در سوییس سفر میکند و تصمیم دارد تا استراحتی به خود دهد و سلامتیاش را بازیابد. پسرش اریش خیلی زود نزد او میرود اما کلاین در این مدت شدت بیماریاش بیشتر شده است. او به انگلیس برمیگردد و بلافاصله در بیمارستان بستری میشود و در آنجا تشخیص سرطان روده بزرگ داده میشود. در آغاز ماه سپتامبر، وی تحت جراحی -برای درمان سرطان- قرار میگیرد. در ابتدا جراحی او موفقیت امیز به نظر میرسد؛ اما پس از زمین افتادن و شکستن استخوان تحتاتیاش، مشکلاتی به وجود میآید.
چند هفته بعد، در 22 سپتامبر 1960، ملانی کلاین درگذشت. او در گلزارهای سبز گولدرز سوزانده شده و مراسم خاکسپاریاش با حضور گروه بزرگی از دوستان، همکاران و بستگانش برگزار شد. دخترش ملیتا در این مراسم حوضر نداشت.
2 پاسخ
ترجمه،موضوع،شکل نگارش و…کم نظیر بود 👌🏻🤍
خوشحالم که دوست داشتید،
ممنون از بازخوردتون.