آیا با کتاب‌های روانکاوی می‌شود درمان شد؟

نوشته

محال است ویترین کتاب‌فروشی‌ها را ببینید اما عنوان‌های جذاب روانشناسی شما را سمت خودشان نکشند؛ و چه کسی است که دلش نخواهد با کمترین هزینه، آسان‌ترین و سریع‌ترین راه به مقصد «حال خوب» برسد؟

فهرست مطالب

حالا گزینه خرید یک کتاب روانکاوانه، عالی به نظر می‌رسد. اما آیا با خواندن کتاب‌های روانکاوی می‌شود درمان، تحلیل یا بهتر شد؟ در یادداشت پیش‌رو به این سؤال پاسخ می‌دهیم.

این گمان بین خیلی‌ها رایج است که با خواندن کتاب‌های روانشناسی (به‌ویژه روانکاوی)، می‌شود جلوی عود افسردگی را گرفت و با یادگرفتن روانکاوی، مشکلات را شناخت و کنترل کرد! اگر بنا بود این آرزو محقق شود، چرا روانکاوها سال‌ها برای روانکاوی شدن خودشان پیش یک متخصص حرفه‌ای وقت و هزینه صرف می‌کنند؟

اگر مسائل پیچیده انسان به همین سرعت حل‌وفصل می‌شدند، چه نیازی به درمانگرها بود؟ ضمن اینکه والدین هم می‌توانستند چند کتاب مهم با موضوع فرزندپروری را زیر بغلشان بزنند و نور امید برای تربیت یک نسل سالم هم در دلمان روشن می‌شد! اما به نظر می‌رسد با موضوع درهم‌تنیده‌ای روبرو هستیم.

 

همه‌چیز در ارتباط شکل می‌گیرد

 

کتاب‌های روانکاوی

 

ما نه در خطوط کتاب‌ها، که در ارتباط با مراقب‌های اولیه زندگی‌مان متولد می‌شویم، زندگی می‌کنیم و جان می‌دهیم. همان‌طور که در ارتباط آسیب می‌بینیم، در یک ارتباط امن هم باید زخم‌ها را ترمیم کنیم. اما این بار در یک ارتباط امن درمانی.

شاید فکر ‌کنیم «ناخودآگاه» (یکی از اصطلاحات روانکاوی)، فضایی را در مغز اشغال کرده و باید با کاوش روان انسان، به ریشه مشکلاتمان برسیم. ولی یادمان می‌رود سال‌ها قبل دونالد وینیکات، روانکاو، گفته بود که «روان نه در درون ما بلکه بین ماست».

گاهی آنالیزان (روانکاوی شونده) می‌خواهد عاملیت را در دست بگیرد، اما بسیار منفعل عمل می‌کند. در جلسات روانکاوی و یک ارتباط درمانی است که فرصت مهیا می‌شود تا درباره این نیاز و رفتار متناقض گفتگو شود. اتفاقی که هرگز با خواندن کتاب‌های روانکاوی رخ نمی‌دهد.

بخش زیادی از ارتباط به شکل ناخودآگاه پیش می‌رود. گویی بین روان من و روان دیگری، پیام‌هایی ردوبدل می‌شوند که ممکن است هرگز به کلام نیایند یا در ظاهر هیچ دلیلی برای بعضی رفتارها پیدا نکنیم؛ مثلاً متوجه نشویم چرا یادمان رفت تولد همسر یا دوستمان را تبریک بگوییم؟ می‌توانیم برای فهم علت فراموشی‌ها، مقاله یا کتابی از فروید بخوانیم. اما آیا تمام فراموشی‌ها یک دلیل مشخص دارند یا معانی آنها برای هرکسی منحصربه‌فرد است؟

در پدیده‌ی «انتقال»، هیجان‌هایی را معطوف به روانکاو می‌کنیم که مستقیم به شخص او مربوط نیست و از تاریخچه زندگی ما با مراقبان اولیه‌مان نشأت می‌گیرد. حالا کم‌کم الگویی از رابطه آنالیزان با دیگران در اتاق درمان تکرار می‌شود که فهم و تجربه آن ارزشمند خواهد بود. انتقال فرآیندی است که در ارتباط میان دو نفر شکل می‌گیرد.

تپق‌ها، خنده‌های بی‌دلیل و ناگهانی، رؤیاها و… بخشی از محصولات ناخودآگاه هستند که در ارتباط با روانکاو فرصت ظهور و بروز پیدا می‌کنند. حالا با تفسیرشان می‌شود به چیزهای مهمی دست پیدا کرد که در هیچ کتابی نوشته نشده است. اینها جزو مواردی هستند که در مطالعه تک نفره، سانسور می‌شوند و هرگز نمی‌توانیم به آنها دسترسی داشته باشیم. زیرا ما تا حد زیادی با خودآگاهی‌مان سراغ کتاب‌ها می‌رویم.

صرف‌نظر از ناخودآگاه، ذهن هم فقط در مغز نیست. حس‌های بدنی در سراسر ارگانیسم منتشر می‌شوند و بدن می‌تواند مثل بانک خاطرات، هیجان‌هایی را به ما یادآوری کند. شاهد مثالش هم سربازان جنگ و زنانی هستند که به خاطر تعرض آسیب دیده‌اند. در یک ارتباط امنیت بخش است که حافظه بدن به کار می‌افتد و می‌شود آنها را به هشیاری به یادآورد و تجربه‌شان کرد.

گویا سوءتفاهمی پیش‌آمده است!

شاید شما در حین مطالعه، یاد خاطره‌ای تروماتیک (صدمه‌زننده) بیفتید و اضطراب شدیدی را تجربه کنید. حالا تکلیف حجم زیادی از هیجان‌های مخلوط و ناخوشایند چه می‌شود؟ این احتمال هست که تروما دوباره تکرار و همه‌چیز اصطلاحاً «تروماتایز» شود. درحالی‌که تک‌تک آن هیجان‌ها پر از معنی و حرف هستند، به حال خودشان رها خواهند شد؛ بی‌آنکه اتفاق مثبتی برای خواننده کتاب رخ بدهد.

واقعاً چه تضمینی هست که به کمک کتاب‌های روانکاوی بتوانیم ریشه مشکلاتمان را بشناسیم وقتی حتا لکان، روانکاو، خطاب به روانکاوان می‌گوید «مبنا را بر سوءتفاهم بگذارید، آنجایی که تصور می‌کنید که فهمیده‌اید مطمئن باشید که نفهمیده‌اید»!

 

اگر در دام خودکاوی وسواس گونه بیفتیم…

 

خودکاوی وسواس‌گونه

 

روانکاوی و رویکردهای تحلیلی، بیش از آنکه بر رفع نشانه‌ها تمرکز کنند، به جستجوی علت‌های بنیادین می‌پردازند. اما نباید فراموش کنیم که جاده کاوش دلایل هیجان‌ها، افکار و رفتارها بسیار لغزنده است و بی‌احتیاطی می‌تواند ما را به سمت نشخوار ذهنی منحرف کند. درست مثل وقتی‌که در تست‌های شخصیت غرق می‌شویم و خودمان را بین انبوه کتاب‌های تحلیلی گم می‌کنیم. بعد مدام می‌پرسیم چرا فلان تصمیم را گرفتم؟حالا با دسترسی کمی که به علت‌ها داریم، سعی می‌کنیم به ارزیابی کلی برسیم. اما خیلی وقت‌ها دانستن چرایی‌ها به ما کمک نمی‌کند، بلکه چگونگی عواطف است که چراغ راه ما می‌شود. آیا درک چگونگی‌ها به‌تنهایی امکان‌پذیر است؟

یکی از آسیب‌های نشخوار ذهنی، توجه بیش‌ازحد به اطلاعات منفی و ناخوشایندی است که درباره خودمان می‌دانیم. خیال خامی است که بخواهیم با این داده‌های منفی، به احساس ارزشمندی برسیم. روایت‌های منفی‌مان از گذشته، ما را در دام خودتخریبی و خودتحقیری می‌اندازد و دفاع وسواس‌گونه نشخوار ذهنی، اجازه نمی‌دهد تا از منافع روانکاوی در اتاق درمان بهره‌مند شویم؛ زیرا قبلاً همه‌چیز را به کتاب‌ها سپرده‌ایم…

وقتی بینش کافی نیست

گاهی فکر می‌کنیم ناخودآگاه شبیه انباری خانه است و باید محتویات آن را بیرون ریخت. حالا ما می‌مانیم و مشتی از خاطرات رنج‌آور گذشته و کتابی که کار زیادی از دستش برنمی‌آید! اگر برای ناخودآگاه، ساختاری شبیه به زبان را در نظر بگیریم، آیا قادریم به‌تنهایی این زبان بیگانه را بخوانیم و بفهمیم؟

درک تاریخچه زندگی‌مان به کمک مطالعه روانکاوی کافی نیست چون سال‌ها پیش فروید گفته بود که «یادآوری بدون عواطف تقریباً هیچ نتیجه درمانی در برندارد». و امروز می‌دانیم که ناخودآگاه نتیجه سرکوب است. در روان رنجوری، دو نوع سرکوب اتفاق می‌افتد: سرکوب افکاری که عواطف به آنها متصل است و دیگری عاطفه مربوط به یک خاطره است. در مورد اول، می‌شود شخص افسرده‌ای را مثال زد که غمگین، مضطرب و ملول است اما نمی‌داند چرا! در شکل دوم سرکوبی، فرد خاطره‌ای از کودکی‌اش را به یاد می‌آورد اما هیچ عاطفه‌ای در او برانگیخته نمی‌شود. فقط در ارتباط روانکاو با آنالیزان است که خاطره و عواطف مربوط به آن به سطح آگاهی می‌آید و تجربه می‌شود.

به کمک مطالعات روانکاوانه، تا حدودی بینش نصیب خواننده می‌شود، اما بینش هرگز کافی و التیام‌بخش نیست. مگر آنکه بخواهیم به‌واسطه کتاب‌ها خیلی سریع سروته همه‌چیز را هم بیاوریم!

 

نوشته

نگار فیض آبادی

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

در این مقاله با نگاهی روانکاوانه به فیلم The Truman Show، ساخته پیتر ویر، بررسی می‌کنیم چرا افراد یک اثر هنری را به شیوه‌هایی گاه متناقض تجربه می‌کنند.

نوشته

کتاب هنر همچون درمان، اثر آلن دوباتن و جان آرمسترانگ، هنر را فراتر از زیبایی‌شناسی، به‌عنوان ابزاری درمانی می‌بیند که با هفت کارکرد اصلی مانند به‌یادآوردن، امید و خودشناسی، به بهبود روان انسان کمک می‌کند.

نوشته

جلسه‌ی سوپرویژن نیز مانند جلسه‌ تراپی، چارچوب و قواعد خاص خود را دارد که توسط سوپروایزر مشخص می‌شود. در این مقاله به چیستی و اهمیت دریافت سوپرویژن برای حرفه‌ی روان‌درمانگری پرداخته‌ایم.

نوشته

نظرات

2 پاسخ

  1. بـرای خیـلی از مـاها دسـترسی به روانـکاو کـار بسـیار دشـواری ست…
    بـرای همـین هم از کـتاب ها کـمک میـگیریم!

  2. این رو که خواندن این دست کتابها می‌تونه مفید باشه رو انکار نمی‌کنیم. فقط با خوندن این کتابها نمی‌تونیم بگیم درمان شدیم.

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر