گفتگویی درباره کتاب کار روابط یک طرفه

نوشته

در این مطلب، متن گفتگو با آقای تصویری، مترجم کتاب کار روابط دوطرفه، را می‌خوانید.

فهرست مطالب

سلام جناب آقای تصویری، لطفا از خودتون یک بیوگرافی مختصر ارائه بدهید.

سلام. من احمد تصویری هستم، متولد فروردین ۷۲. دانش‌آموختهٔ لیسانس روان‌شناسی بالینی از دانشگاه علامه طباطبایی. چند سالی می‌شه که در دو حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان و روان‌درمانی کتاب ترجمه می‌کنم. تا اسفندِ سال گذشته هم بیشتر ساعت‌های کاری‌م در هفته به طراحی استراتژی محتوا و مدیریت رسانه‌های مجموعهٔ حیاط می‌گذشت.

چطور شد که تصمیم گرفتید «کتاب کار روابط یک طرفه» را ترجمه کنید؟ چه نکته‌ای شما را به این سمت سوق داد؟
«کتاب کار روابط یک‌طرفه» ازجمله کتاب‌هایی بود که پس از تجربهٔ موفق همکاری با انتشارات ارجمند در ترجمهٔ کتاب «روان‌درمانی پویشی در عمل: سرگذشت دوازده بیمار» از طرف ناشر به من پیشنهاد شد.

نویسندگان کتاب کار روابط یک طرفه را معرفی می‌کنید؟

دکتر کاوائیولا و دکتر لوندر در زمینۀ مسائل ارتباطی و معضل خودشیفتگی صاحب‌نام هستند. قبلاً کتاب پرفروشی درباره خودشیفتگی در محیط کار به نام «همکاران سمی» نوشته‌اند و در برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی، سمینارها و کارگاه‌های سازمانی بسیار زیادی به افراد کمک کرده‌اند با پدیده خودشیفتگی آشنا شوند و برای رسیدگی به آن توانمند شوند.

دکتر نیل جِی. لَوِندِر از سال ۱۹۸۹ به عنوان یک روان‌شناس متخصص در زمینه مشکلات رابطه مشغول به کار است. او استادِ کالج اوشِن کانتی در منطقه ساحلی جرسی است و روان‌شناسی تدریس می‌کند. لوندر به همراه اَلن کاویولا کتاب «همکاران سمی» را تالیف کرده که تا کنون به بیش از پنج زبان ترجمه شده است. این دو به اتفاق هم بارها در رادیو، تلویزیون و مطبوعات حاضر شده‌اند و برنامه‌هایشان برای رسیدگی به اختلالات شخصیت، هم در روابط بین‌فردی و هم در روابط کاری، مشهور است.

دکتر اَلن اِی. کاویولا استاد دپارتمان مشاوره روان‌شناختی در دانشگاه مانموث است. کاویولا متخصص رسمیِ روان‌شناسی، مشاوره و مشاوره‌ی بالینی ترک الکل و مواد است. او در کنار تدریس از سال ۱۹۸۸ به روان‌درمانگری هم مشغول است. کاویولا یکی از مولفین کتاب‌های «همکاران سمی»، «ارزیابی و درمان مرتکبین رانندگی در شرایط غیرعادی» و «راهنمای عملی برای مداخله در بحران» می‌باشد.

این کتاب‌ درباره‌ی چه چیزی صحبت می‌کند؟ می‌خواهد چه اثری در مخاطب ایجاد کند؟

برای توضیح کامل‌تر، شما را به خواندن پیش‌درآمد کتاب کار روابط یک طرفه دعوت می‌کنم:

پیش‌درآمد

به همهٔ ما از کودکی یاد داده‌اند که حواسمان به احساسات دیگران هم باشد؛ حتی گاهی بیشتر از خودمان. بچه‌ها در سراسر دنیا مخاطب چنین توصیه‌هایی هستند: «به دوستت هم بده»، «کاری که کردی بهترین دوستت رو ازت رنجوند» یا حتی این اواخر «دوستی یه ارتباط دوطرفه است.» به‌نظر مهم‌ترین امر در تربیت کودک این است که او را خودمحور بار نیاوریم و کاری کنیم که همیشه احساسات و نیازهای دیگران را نیز در نظر بگیرد. این واقعیتی انکارناپذیر است: ما در این دنیا به بقیه احتیاج داریم. خیلی زیاد. یک زندگی شاد و رضایت‌بخش بدون توجه و حساس بودن نسبت به دیگران ممکن نیست. ما موجوداتی اجتماعی هستیم و از اساس برای همکاری، هم‌زیستی و عشق ورزیدن به سایر هم‌نوعانمان پدید آمده‌ایم. کمترین دلیل اینکه همه در سیاره‌ای مشترک زندگی می‌کنیم و برای بقا، مجبوریم به نیازهای یکدیگر احترام بگذاریم.

اما با وجود میلیون‌ها پدر و مادر و معلمی که می‌کوشند به کودک مهم بودنِ دیگران را یاد بدهند – و البته که دیگران مهم‌اند – هنوز در بین ما کسانی یافت می‌شوند که اصلاً نمی‌توانند جز خودشان چیز دیگری را ببینند. برای توصیف این افراد کلمات زیادی داریم: غرق در خود. پرتبختر. خودخواه. خودبرتربین. خودشیفته. خودنما و پرادعا؛ بی‌ملاحظه و خودرأی؛ مغرور و بی‌عاطفه؛ و… این دنباله را می‌شود تا ابد در توصیف کسی که فقط به خودش اهمیت می‌دهد ادامه داد.کسانی که انگار هیچ قانونی شامل حالشان نیست؛ کودکان نوپایی که حالا به فردی بزرگ‌سال تبدیل شده‌اند اما هرگز یاد نگرفته‌اند که مرکز دنیا نیستند.

بدتر از همه اینکه این دسته از افراد واقعاً خودشان را خاص و بهتر از هر کس دیگری می‌دانند. هیچ بعید نیست برای اینکه شیرفهم شوید آنها واقعاً کیستند -انسانی منحصربه‌فرد و متفاوت از سایرین- از هیچ تلاشی دریغ کنند. و درست به‌خاطر همین توهمِ بی‌نظیر بودن است که درمان این افراد نیز درمانی خاص و ویژه به‌حساب می‌آید. فرد خودشیفته، گارسون رستوران را آن‌قدر معطل می‌کند تا مطمئن شود سفارشش مهم‌تر از سفارش بقیهٔ مشتری‌ها است. سیگارش را بی‌تفاوت به مقررات محیط در صورت همکارش روشن می‌کند، فقط و فقط به این دلیل که قانون برای دیگران است و در مورد او صدق نمی‌کند؛ دیگرانی که همچون گوسفندان یک گله از خودشان اختیاری ندارند و باید به هر چه قانون می‌گوید عمل کنند. هرگز به تغییر این افراد فکر نکنید (حتی اگر جرئتش را دارید!) که مرتکب اشتباه بزرگی می‌شوید. اصرار برای اینکه فرد خودشیفته دیگران را هم ببیند، آب در هاون کوبیدن است. او بی‌درنگ متقاعدتان می‌کند که مشکل از شما است و افراد معمولی توان درک نبوغ و استعدادش را ندارند.

کتاب کار روابط یک طرفه

حقیقت این است که این افراد بی‌اندازه متکبر و خودرأی هستند و روان‌شناسی درباره‌شان از اصطلاح خودشیفته استفاده می‌کند. واژه‌ای که از نام نارسیسوس، یکی از خدایان یونان باستان برگرفته شده است. نارسیسوس افسانه‌ای به‌قدری در خودش غرق بود که دست آخر دیوانه‌وار عاشق بازتاب تصویر خودش در آب برکه شد. خودشیفتگی وضعیتی مرضی و نابهنجار است و بهتر است بدانید فردی دارای صفات خودشیفتگی، ممکن است به یک اختلال روانی مشخص مبتلا باشد؛

اختلال شخصیت خودشیفته

تعداد افراد مبتلا به این وضعیت سر به فلک گذاشته و حالا عموم مردم با اختلالات شخصیت از جمله اختلال شخصیت خودشیفته آشنایی بیشتری دارند. متخصصین بسیاری معتقدند که این اختلال در ایالات متحده رشدی همه‌گیر داشته است. می‌پرسید چرا؟ به آمار ۵۰ درصدی طلاق نگاه کنید؛ ازدواج‌هایی فروپاشیده که کودکان بخت‌برگشته را به جبران احساس طردشدگی و بی‌مهری‌های فراوانی که در زندگی تجربه کرده‌اند، به جست‌وجوی بی‌پایان توجه و تحسین وادار می‌کند. یا والدینی که از والدگری خویش شرم‌سارند و به جبران این احساس گناه، به تلافی زمان‌هایی که حق فرزندشان است و آن را به پای شغل‌شان تلف می‌کنند، می‌کوشند با خرید هر چیزی که بچه اراده کند خودشان را قدری تسکین بدهند. یا شاید علت این شیوع بی‌سابقهٔ خودشیفتگی را باید در خانواده‌های کم‌جمعیت ایالات متحده -در مقایسه با دیگر نقاط جهان- جست‌وجو کرد که کودکان‌شان فرصت بیشتری برای هر چه بیشتر خواستن پیدا می‌کنند. یا شاید در پی فشار تلویزیون و رسانه‌ها است که فکر می‌کنیم فقط با خرید یک کفش،‌ یک لباس یا یک عطر خاص، به جایگاهی یکتا دست پیدا می‌کنیم و یک‌شبه محبوب دیگران می‌شویم.

تعریف اختلالات شخصیت

اختلال شخصیت با سایر اختلالات روانی فرق می‌کند. در این دسته از اختلالات از توهم، هذیان، حملات عصبی یا تکلم نامفهوم خبری نیست. فرد مبتلا معمولاً در ظاهر شباهتی به یک بیمار روانی ندارد. حتی ممکن است تجلی تمام‌عیار وضعیتی باشد که آن را «نرمال» می‌دانیم؛ مثل محبوب‌ترین دختر کلاس، معلمی که همه عاشقش هستند یا سیاست‌مداری که همه برای عبور از بحرانی عظیم به او امید بسته‌اند. اما حقیقت این است که اختلال شخصیت با نرمال بودن فاصلهٔ بسیاری دارد.

 

«دیگران در نظر کسی به دوپاره‌سازی گرایش دارد همیشه در یکی از دو سر طیف قرار می‌گیرند؛ یا فوق‌العاده‌اند یا مزخرف، یا گران‌بها یا بی‌مصرف، یا شهوت‌انگیز یا زننده و یا برنده و یا مطلقاً بازنده. اگر خودشیفتهٔ مدنظرتان چنین گرایشی دارد، جایگاه شما از دو حال خارج نیست؛ یا برایش یک نابغه‌اید یا یک احمق تمام‌عیار؛ کسی که یا بتش هستید یا ابداً تحویل‌تان نمی‌گیرد.»

 

اختلالات شخصیت گروهی خاص از اختلالات روانی است که در آن بخش مهمی از شخصیت فرد مبتلا، مثل وجدان یا توانایی هم‌دلی با دیگران، به‌کلی از کار می‌افتد. اما مابقی بخش‌های شخصیت همانند فردی سالم عمل می‌کند و به همین دلیل افراد مبتلا به این دسته از اختلالات، ظاهر و عملکردی کاملاً عادی دارند؛ آن‌قدر عادی که گاه سال‌ها طول می‌کشد بفهمید همکار، دوست یا حتی همسرتان، مشکلی اساسی دارد. پیچیدگی تشخیص این اختلال آنجا است که این افراد ابداً مشکل را از خودشان نمی‌دانند و مدام دیگران را مقصر جلوه می‌دهند. ما در حرفهٔ خود تا کنون با هزاران بیمار سروکار داشته‌ایم اما حتی یک مورد را به یاد نداریم که فردی مبتلا به اختلال شخصیت، خودش با کلینیک تماس بگیرد و متقاضی درمان شود. چنین بیماری احتمالاً متوجه است که در زمینهٔ ازدواج، اعتیاد به الکل یا سایر اختلالات (مواردی افزون بر اختلال شخصیت) مشکلی جدی دارد، اما هرگز نسبت به اختلال شخصیتی که به آن مبتلا است آگاهی پیدا نمی‌کند. این فقدان بینش، درمان و مواجهه با این بیماران را بسیار دشوار می‌کند.

چیزی حدود ۱۱ تا ۱۵ اختلال شخصیت وجود دارد و این عدد بسته به نظر متخصصین گوناگون فرق می‌کند. هر اختلال ویژگی‌های خاص خودش را دارد اما نشانهٔ مشترک در تمام این اختلالات این است که فرد از برقراری روابط بین‌فردی باکیفیت عاجز است.

روندی روبه‌رشد

ما به‌عنوان روان‌شناس در طول سالیان گذشته با افراد زیادی سروکار داشته و درمانشان کرده‌ایم؛ بیمارانی با رگه‌های خودشیفتگی، مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته یا سایر اختلال‌های شخصیت. اما در چند سال گذشته اوضاع تغییر کرده است. اگر پیش از این مراجعان مضطرب یا افرادی که به انواع اختلالات افسردگی دچارند را درمان می‌کردیم، اکنون افرادی را می‌بینیم که در روابط بین‌فردی‌شان مشکلاتی جدی دارند.

بروز مشکل در روابط بین‌فردی مسئلهٔ تازه‌ای نیست. ما به تفصیل دربارهٔ این مشکلات در دانشکده آموخته‌ایم و برای انواع مختلفی از فنون مشاوره که به مسائل ارتباطی می‌پردازد آموزش دیده‌ایم. اما چیزی که اکنون شاهدش هستیم، از مسئلهٔ فلان زوج که می‌خواهند تفاوت‌های فردی‌شان را بشناسند، یا آقای بیسار که با مدیرش کنار نمی‌آید فراتر است. به‌نظر می‌رسد تعداد بیمارانمان که یا خودشان خودشیفته‌اند یا به‌نوعی با یک فرد خودشیفته سروکار دارند روزبه‌روز بیشتر می‌شود؛ افرادی به‌شدت سمی که به زندگی اطرافیانشان لطماتی عمیق و اساسی وارد می‌کنند.

 

بله، «سمی». ما در شدت این کلمه مسامحه نداریم و مقصودمان از اختلال شخصیت کسی نیست که دیگران از دستش در عذابند یا صرفاً آدم را کفری می‌کند. منظور ما کسی است که در زیربنایی‌ترین وجوه شخصیتش نقائصی جدی دارد و به‌ویژه از برقراری ارتباط موثر با دیگران و درک آنها عاجز است.

 

در حقیقت، آشفتگی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت به‌حدی است که می‌تواند سلامت شخصیت اطرافیان را دچار مشکلاتی جدی کند. بعضی از درمانگران به این افراد لقب «دیوانه‌کننده» داده‌اند. بله، به راستی که خودشیفته‌ها برای رساندن دیگران به مرز جنون استعداد عجیبی دارند.

علاقهٔ ما به تحلیل این وضعیت باعث شد پژوهشی ترتیب بدهیم و نهایتاً دربارهٔ همکاران سمی یک کتاب بنویسیم. بیش از صد زن و مرد در سنین گوناگون را از مشاغل و حوزه‌های گوناگون مورد بررسی قرار دادیم؛ چه آنها که مدت طولانی در آن شغل بودند و چه افرادی که به‌تازگی مشغول به کار شده‌اند. دربارهٔ نتیجه چه حدسی دارید؟ ما فهمیدیم که فقط بیماران ما نیستند که با دیگران مشکلی جدی دارند. بیش از ۸۰ درصد از افراد شرکت‌کننده اعلام کردند که اساسی‌ترین مشکلشان در محل کار،‌ فردی است که با او «مسائلی» جدی و پریشان‌کننده دارند. این موضوع برای بعضی هم اصلی‌ترین مشکل زندگی‌شان به‌حساب می‌آمد.

این روابط سمی قدرت تخریب غیرقابل‌تصوری دارند. روایت هر کس از این چالش، وخیم‌تر از نفر قبلی بود و گاه در مواجهه با تجربیات افراد شوکه می‌شدیم:‌ «جدی؟ دوست دارید دربارهٔ همکاران سمی بدونید؟ من با کسی همکار بودم که به‌معنی واقعی کلمه دیوانه‌ام می‌کرد. مدام دربارهٔ اینکه چه آدم مهم و بزرگیه حرف می‌زد. کافی بود شما یه کاری انجام بدی تا فوراً بهت ثابت کنه توی اون کار بهتر از توئه. شب‌ها از شدت ناراحتی خوابم نمی‌برد و پشت سر هم دربارهٔ اون با همسرم درددل می‌کردم. تا بالاخره اونم طاقتش طاق می‌شد. اما فقط بهم می‌گفت که «نباید سخت بگیرم و بهتره بی‌خیال این آدم باشم.» رابطه با اون واقعاً اعصابم رو به هم می‌ریخت. این‌قدری که درباره‌اش کابوس می‌دیدم. اون بی‌تعارف زندگی‌ام رو نابود کرده بود.»

به‌نظر می‌رسید این جماعت «دیوانه‌کننده» چیزی از وقت، انرژی و توان اطرافیانشان باقی نمی‌گذارند. یک‌بار قرار بود در میزگردی رادیویی دربارهٔ انواع همکاران سمی صحبت کنیم. تهیه‌کننده پیش از شروع برنامه گفت که طرفمان حسابی از کتاب ما خوشش آمده و برای مدیریت روابطش با این دسته افراد، از آن بهرهٔ بسیاری برده است. البته تاکید کرد که به این موضوع اشاره‌ای نکنیم تا مبادا او از این بابت احساس خجالت کند. درخواستی منطقی بود و ما هم مخالفتی نکردیم. اما نتیجه جور دیگری از آب در آمد! طرفِ گفت‌وگویمان خودش یک ساعت تمام دربارهٔ اینکه فرد خودشیفته‌ای که با او در ارتباط بوده چطور زندگی‌اش را نابود کرده صحبت کرد؛ تمام زمان میزگرد! و حتی فرصت نشد ما نیز کلمه‌ای بگوییم.

 

«بی‌ارزش شدن ابداً تجربهٔ خوشایندی نیست ولی فراموش نکنید که خودشیفته برای سرپا نگه داشتنِ عزت‌نفسش است که دست به این کار می‌زند. شما خودتان را زیر سوال نبرید. یادتان باشد که تصویر آرمانی‌ای که خودشیفته در آغاز ازتان ساخته بود نیز دروغی بیش نیست. اینکه خودشیفته با زیادی بها دادن از شما یک بت می‌سازد اغواگر و اعتیادآور است اما مثل همهٔ مخدرها چیزی نمی‌گذرد که فقط باید خماری‌اش را تحمل کنید.»

 

مسلم است که ما تنها روان‌شناسانی نیستیم که درمان افراد دارای مشکلات ارتباطی را تجربه کرده‌ایم. هم‌زمانی که ما در شغل حرفه‌ای‌مان شاهد این اتفاقات هستیم، علم روان‌شناسی نیز تماماً مسیری تکاملی را طی می‌کند و هر چه بیشتر از مطالعهٔ آنچه درون انسان‌ها می‌گذرد – مسائلی مثل اضطراب و افسردگی – به آنچه میان انسان‌ها و در روابطشان رخ می‌دهد علاقهٔ بیشتری نشان می‌دهد. پژوهشگران و نظریه‌پردازان هم بیش‌ازپیش به نتیجهٔ یکسانی می‌رسند؛ کاملاً محتمل است که فردی در تمام جنبه‌های زندگی‌اش عملکردی نرمال داشته باشد اما هم‌زمان از نقصی جدی در تعاملات بین‌فردی رنج ببرد. به‌طرز حیرت‌آوری شدنی است که یک نفر مدیر ارشد شرکتی بزرگ باشد، سالانه میلیون‌ها دلار درآمد کسب کند، هدایت یک باشگاه فوتبال محلی را بر عهده داشته باشد، به خیریه‌های مختلف کمک مالی کند اما در روابطش درست مثل یک کودک سه‌ساله رفتار کند. این احتمال فراتر از اعداد و ارقامی است که فقط در کتاب‌ها یافت شود و ما همگی نمونهٔ این افراد را در زندگی روزمره می‌بینیم. کافی است تلویزیون را روشن کنید و دنبال اخبار را بگیرید: خودشیفته‌ای که گاه مبلغ هنگفتی اختلاس می‌کند؛ یک ستارهٔ سینما که همسرش را تا سرحد مرگ کتک می‌زند و امروز دستگیر شده؛ یا شاید یک زوج هالیوودی که حالا در آستانهٔ هفدمین طلاقشان قرار دارند. خودشیفته‌ها سرخط خبرها را از آن خود کرده‌اند. اما تلخ‌تر از همه این است که بفهمیم خودشیفتگی فقط مال دیگران نیست و همسر، فرزند یا همکارمان نیز ممکن است در این دسته بگنجد.

چنین شد که حوالی سال ۱۹۹۸ تصمیم گرفتیم مجموعه‌ای از اختلالات شخصیت که در محیط کار با آنها سروکار پیدا می‌کنیم را در کتابی به نام «همکاران سمی» (کاوایولا و لَوِندِر، ۲۰۰۰) گردآوری کنیم. کتاب در مدتی کوتاه با استقبال گستردهٔ مخاطبان روبه‌رو شد. در ادامه برای شرکت‌ها و موسساتی که علاقه داشتند کارکنان مشکل‌دارشان را شناسایی و مدیریت کنند سمینار برگزار کردیم. آنها بدون استثنا دوست داشتند دربارهٔ اختلال شخصیت خودشیفته بیشتر از سایر اختلالات بدانند. کشف اینکه منشی شرکتی که اخیراً برای نوزدهمین مرخصی پی‌درپی‌اش درخواست داده یا فروشندهٔ معروفی که همه را با طلب احترام و منزلت کلافه کرده، در واقع به یک اختلال روان‌شناختی مشخص مبتلا است که احتمالاً هرگز تغییر نخواهد کرد، باعث می‌شود افراد نفس راحتی بکشند و همه در یک شناخت روشنگرانه و عمومی نسبت به خودشیفتگی سهیم شوند؛ لحظه‌ای که هر کس با خودش می‌گوید: «آهان! پس تمام این مدت مشکل از من نبود.»

اما ما دریافتیم که افراد خودشیفته فقط محدود به محیط کار نیستند. تقریباً هر جا فکرش را بکنید سروکلهٔ یکی‌شان پیدا می‌شود؛ مادر یا خواهر، پدر یا برادر و همسر و فرزند هر یک از ما نیز ممکن است فردی خودشیفته باشد. همکار، دوست، هم‌تیمی یا آموزگارمان هم از این قاعده مستثنی نیستند. از این رو تصمیم گرفتیم کتابِ حاضر را برای هر کس که به‌نحوی با یک شخصیت خودمحور روبه‌روست به‌رشتهٔ تحریر در بیاوریم؛ خواه این فرد همکار شما باشد یا دوست یا معشوقه یا حتی یکی از اعضای خانواده‌تان.

کتاب کار روابط یک طرفه

این کتاب چطور کمکتان می‌کند؟

شاید بپرسید چرا کتاب را برای کمک به خودِ افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته ننوشته‌ایم؟ پاسخ ساده است. در این صورت حتی یک نسخه‌اش هم به‌فروش نمی‌رسید! یکی از نشانه‌های مهم این اختلال این است که فرد از بیماری‌اش آگاهی ندارد. در حقیقت اگر یک بار بیمار بودن فردی خودشیفته را به او گوشزد کنید، احتمالاً با چنین چیزی روبه‌رو خواهید شد: «خب، من آدم خاصی هستم. هیچ‌کس استعداد و نبوغ من رو نداره. ابعاد وجود من پیچیده‌تر از اونه که یه روان‌شناس معمولی بتونه درکش کنه. با این اوصاف هنوز فکر می‌کنی می‌شه به من گفت خودشیفته؟» تا به حال نشده فردی خودشیفته خودش برای درمان سراغ ما بیاید اما در بین مراجعینمان افراد بسیاری هستند که یک فرد خودمحور به‌نوعی به زندگی‌شان آسیب رسانده است. شما چطور؟ چنین تجربه‌ای داشته‌اید؟

ما مصرانه عقیده داریم ارتباط مستمر با فردی خودمحور، خودشیفته یا پرادعا، کسی که به شما اهمیت چندانی نمی‌دهد و فقط ابزاری برای تغذیهٔ منیت‌ش هستید، یکی از دشوارترین تجربیات زندگی است. تجربه‌ای که می‌تواند تمام انرژی‌تان را بمکد، خواب شبتان را برباید، خانواده‌تان را از هم بپاشد، دوستی‌هایتان را به بن‌بست بکشاند یا محیط کارتان را به‌کل مختل کند. بسیاری از افرادی که روابطی دشوار را تجربه می‌کنند، خبر ندارند که مشکل اصلی این است که گرفتار فردی شده‌اند که رگه‌های شدید خودشیفتگی دارد یا حتی مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته است. توجه کنید که واژهٔ «خودشیفته» یا «خودشیفتگی» در سرتاسر این کتاب، برای توصیف افرادی به‌کار می‌رود که صفت خودشیفتگی در وجودشان پررنگ است؛ گرچه مشخصاً نتوان آنها را مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته دانست. اگر با چنین کسی ارتباط دارید، این کتاب مخصوص شما است.

 

«خود منفور از یک نظر به جراحتی شبیه است که بدون مرهم مدام در حال خون‌ریزی است و فرد می‌کوشد به هر طریق ممکن آن را بپوشاند. زخمی به غایب دردناک که فرد را تا اعماق وجودش شرمگین می‌کند. این بیزاری از خود تا عمق جان خودشیفته ریشه دوانده و دفاع برآمده از آن، تنها نیرومحرکه‌ای است که او را در زندگی به پیش می‌راند.»

 

الان که مشغول مطالعهٔ این صفحات هستید به احتمال خیلی زیاد در رابطه‌ای یک‌طرفه به‌سر می‌برید. بعید نیست از اینکه همیشه در زندگی همسرتان نقشی فرعی دارید، با طلب‌کاری همیشگی‌اش برای اولویت یافتن نیازهای او مدارا می‌کنید، به‌پای آرزوهای واهی و بی‌حدومرزش مانده‌اید و برای حفظ وجههٔ خوبش مقابل دیگران تلاش می‌کنید، به‌ستوه آمده باشید. شاید رئیسی خودشیفته دارید و از اینکه به نیازتان هیچ توجهی نمی‌کند و مدام بیشتر از شرح وظایفتان از شما کار می‌کشد خسته باشید. یا شاید همکاری دارید که مدام ایده‌هایتان را می‌دزدد و زیر سایه‌ای لم می‌دهد که حاصل دست‌رنج شما است و باز با کمال بی‌شرمی می‌گوید اگر می‌خواهید مثل او موفق شوید، باید تلاش‌تان را چند برابر کنید. شاید دوستی دارید که مدام باید کانون توجه باشد، محال است برای دست‌آوردهایی که در زندگی دارید ارزشی قائل شود و پیوسته موفقیت‌هایش را به رخ این و آن می‌کشد؛ به‌خصوص وقتی چند نفری دورش باشند و خریدار خوبی برای حرف‌هایش پیدا کند. شاید هم خواهر یا برادری دارید که برای فتوحات کوچک و احمقانهٔ هر روزش تمام توجه خانواده را فقط و فقط مال خودش می‌داند و برای شما چیزی باقی نمی‌گذارد. یا شاید با پدر و مادری طرف هستید که از فرط غرق بودن در نیازهای خودشان، تمام محبت و حمایتی را که در سال‌های بزرگ شدن‌تان نیاز داشتید از شما دریغ کرده‌اند.

راهنمای استفاده از کتاب

ما به‌دنبال کتابِ کاری بودیم که علاوه بر آگاهی‌بخشی، کیفیت روابط خواننده‌اش را هم متحول کند. این هدف را در طراحی تمام بخش‌های این کتاب مد نظر قرار دادیم. رابطه با افراد خودشیفته پر است از الگوهایی معیوب و پیچیده و این کتاب طوری طراحی شده تا شما را در مسیر شناسایی و تغییر این الگوها گام‌به‌گام پیش ببرد.

ساختار کتاب به این شرح است: در بخش ۱ به علائم و نشانگان خودشیفتگی پرداخته‌ایم. در این زمینه، طیفی از خودشیفتگی را بررسی می‌کنیم که یک سرش خودمحوری خفیف و در سر دیگر یک اختلال شخصیت خودشیفتهٔ تمام‌عیار قرار دارد. هیچ دو فرد خودشیفته‌ای شبیه به هم نیستند اما با این حال ویژگی‌های مشترکی وجود دارد و ما هر نشانه را به‌طور مجزا شرح می‌دهیم. مهم‌تر از این توصیف شاید این باشد که نحوهٔ اثرگذاری این علائم روی شما را بررسی می‌کنیم؛ اینکه ارتباط با یک خودشیفته چطور احساسات، افکار و رفتارهایتان را در مقایسه با ارتباطی که با سایر افراد دارید، دستخوش تغییر می‌کند. آشنایی با علائم اختلال شخصیت خودشیفته کمکتان می‌کند آنها را در عمل تشخیص دهید و بهتر از قبل با فرد خودشیفته کنار بیایید. همچنین بسیاری از احساساتی که حین رابطه با یک خودشیفته تجربه کرده‌اید را به‌رسمیت می‌شناسد؛ احساساتی که مدت‌ها با آنها درگیر بودید اما دلیلی برایشان پیدا نمی‌کردید. ارتباط با یک فرد خودشیفته شما را دچار گسترهٔ وسیعی از احساسات ناراحت‌کننده می‌کند و وقتی این احساسات را بشناسید، خواهید فهمید که چرا رابطه با او تا این حد برایتان دشوار است. خودشیفته‌ها انواع گوناگونی دارند و بعضی‌هایشان در آغاز به آسانی قابل‌تشخیص نیستند؛ بخش اول کتاب این دسته‌های مختلف را نیز بر می‌شمرَد. هدف ما این است که شما را با تمام این دسته‌ها آشنا کنیم تا مبادا چیزی از دست‌تان در نرود.

بخش ۲ راهبردهایی عملی در اختیارتان قرار می‌دهد تا رابطه‌تان را با فرد خودشیفته تنظیم کنید و خودتان را در موقعیتی سالم‌تر قرار دهید. این حقیقت را بپذیرید: فرد خودشیفته حریف سرسختی است و اگر با یکی‌شان سروکار پیدا کرده‌اید، برای رویارویی با منبع عظیمی از مشکل و نابهنجاری آماده باشید! مواجهه و هم‌زیستی با فرد خودشیفته به مهارت‌های ویژه‌ای نیاز دارد. در بخش ۲ تمرین‌های فراوانی گنجانده‌ایم تا آموخته‌هایتان را در عمل امتحان کنید؛ صرف آمادگی و آشنایی کافی نیست و این تمرین‌ها در نهایت باید کمکتان کند به طور موثری بر خودخواهی‌های نفس‌گیر فرد خودشیفته غلبه کنید.

به هوش باشید که بعضی از تمرین‌ها بالقوه چالش زیادی ایجاد می‌کنند. این تمارین فقط به آماده کردن‌تان برای رویارویی با فرد خودشیفته بسنده نمی‌کند و در اصل کمکتان می‌کند با تسلط بر خودتان، جایگاهتان در رابطه را هم متحول کنید. آماده باشید که باید بیشتر از چیزی که همیشه به آن عادت دارید تلاش کنید. برای تغییر آماده باشید. با مسلط شدن به مفاهیم این کتاب، از شر روابط آکنده از خودشیفتگی در سراسر عمرتان خلاص می‌شوید. البته که خطر رویارویی با فرد خودشیفته همیشه در کمین است اما با مهارت‌آموزی، عملکردتان زمین تا آسمان با کسی که هنوز به این مهارت‌ها مجهز نشده و در باتلاق نابهنجاریِ یک خودشیفتهٔ دیگر گرفتار شده فرق خواهد کرد.


ساختار این کتاب به چه صورت است؟

کتاب دو بخش اصلی داره. در بخش اول خواننده با پدیدهٔ خودشیفتگی آشنا می‌شه و سنجه‌هایی یاد می‌گیره تا به کمک‌شون ابتدا تکلیف یک‌طرفه بودن رابطه‌ای که درش قرار داره و بعد خودشیفته بودن یا نبودن طرف مقابلش رو مشخص کنه؛ در این بخش انواع و اقسام روابط خودشیفته‌وار به تفصیل بررسی می‌شه و پویش‌های متفاوت خودشیفتگی در محیط کار، روابط عاشقانه، دوستانه و والدوفرزندی در بخش دوم کتاب نوبت به اقدام‌های عملی می‌رسه و حالا خواننده باید با اونچه تا اینجا دربارهٔ خودشیفتگی و خودشیفته‌ها یاد گرفته، تکنیک‌های پیشنهادی کتاب رو برای تنظیم کردن، بهبود بخشیدن یا خاتمه دادن به رابطهٔ یک‌طرفه‌اش به کار ببنده؛ تکنیک‌هایی دربارهٔ مهارت‌های خودمراقبتی، ترمیم عزت‌نفس، تعیین حدومرز برای طرفِ خودشیفته، سرزنش نکردن خود، مواجهه با قشقرق و پرخاشگری و … . «روابط یک‌طرفه» یه کتاب کاره و پره از پرسشنامه، تمرین‌های تجسمی، سوالات بازپاسخ و روایت‌ها و نمونه‌های دست‌اول و واقعی برای روشن‌تر شدن توضیحات نظریِ کتاب.

فایل فهرست و صفحات اول کتاب را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

به نظر شما این کتاب‌ برای چه افرادی مفیدتر و خواندنی‌تر خواهد بود؟

روابط یک‌طرفه یک کتاب کاره و برای عموم مردم نوشته شده. زبانی ساده و همه‌فهم داره و تلاش می‌کنه چیستی پدیدهٔ خودشیفتگی رو روشن کنه و ابعاد مختلفش رو بررسی کنه. فرد خودشیفته چرا به این روز دراومده؟ چه جور کودکی‌ای رو از سر گذرونده؟ چرا با شما به این شکل رفتار می‌کنه؟ سایر روابطش هم چنین وضعی داره یا فقط شما قربانی اول و آخرش هستید؟ چطوری می‌شه از پسش براومد؟ امروز جایی نیست که نشه ردی از خودشیفتگی و خودشیفته‌ها درش پیدا کرد و شاید مطالعهٔ این کتاب برای تک‌تک ما خالی از لطف نباشه؛

به نظر من هر کسی که حس می‌کنه در زندگی همسرش، پارتنرش یا عزیزش آخرین اولویت هم به حساب نمی‌آد، عاشقانه دوست می‌داره ولی هرگز همین حس متقابل رو دریافت نمی‌کنه، از بس برای نیاز سیری‌ناپذیر طرفش به توجه و تحسین انرژی صرف کرده رمقی براش باقی نمونده؛
تنها دوست صمیمی دوستش به حساب می‌آد و مدام باید هوای اون رو داشته باشه، براش وقت بذاره ولی نوبت به خودش که می‌رسه طرفش در کسری از ثانیه غیبش می‌زنه؛
با پدر و مادری طرفه که از بس در نیازهای خودشون غرقند نمی‌تونن کوچکترین توجهی به خواسته‌ها، علاقه‌ها و نیازهای اون داشته باشن؛
رئیس یا مدیری داره که وقت‌وبی‌وقت ایده‌ها و نتیجهٔ زحمات اون رو به نام خودش می‌زنه و همیشه توقع داره بدون کوچکترین توضیحی بتونی ذهنش رو بخونی و به چیزی که می‌خواد عمل کنین، هرگز به قول‌هایی که می‌ده عمل نمی‌کنه و ممکنه متعهدترین کارمندهاش رو هم در کسری از ثانیه بفروشه، ازتون توقع داره بی‌وقفه کار کنین و هیچ وقتی رو به خانواده یا امور شخصی‌تون اختصاص ندین، می‌تونه مخاطب اصلی این کتاب به حساب بیاد.

نکته‌ای هست که دوست داشته باشید در موردش صحبت کنید؟

روابط یک‌طرفه قدرت تخریبی بسیار زیادی دارن و تعامل مداوم با یک خودشیفته می‌تونه ما رو دچار آسیب‌های روحی جبران‌ناپذیری بکنه. مطالعهٔ این کتاب کار و سایر کتاب‌های خودیاری همیشه از این نظر که می‌تونن بینش ما رو دربارهٔ وضعیتی که درش گرفتار شدیم افزایش بدن و در مرحلهٔ بعدی به یک سری تکنیک برای برون‌رفت و بهبود رابطه مجهزمون کنن، همیشه یکی از اضلاع کمکی ترمیم سلامت روان ما هستن منتها هرگز جایگزینی برای روان‌درمانی و مراجعه به یک متخصص حرفه‌ای نخواهد بود. جای‌جای این کتاب تاکید شده که خودشیفته‌ها خودشون به صرافت تغییر نخواهند افتاد و اگر کسی بتونه کاری برای این رابطهٔ یک‌طرفه بکنه، اون فقط شما هستید؛ شمایی که بهتر از هر کسی می‌دونین کدوم منبع کمکی در حال حاضر می‌تونه بیشتر از همه به کارتون بیاد.

آگاهی به بهبود روابط کمک می‌کند، اما گاهی طوری آسیب می‌بینید که حتی آگاهی و همدلی اطرافیان هم چاره نیست؛ اینجا بهتر است با یک درمانگر ارتباطی امن داشته باشید تا آسیب‌ها بهبود یابند و بیشتر بتوانید از خودتان در مقابل آسیب‌های دیگران مراقبت کنید. در مرکز خدمات روانشناسی و روانپزشکی تجربه‌ زندگی محیط و ارتباطی درمانی برای شما وجود دارد و می‌توانید برای تعیین وقت جلسه روان‌درمانی به وبسایت کلینیک تجربه زندگی مراجعه کنید.

 

نوشته

گروه نگارش

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

این مقاله تأملی در باب ظرفیت و مشکلات برقراری و حفظ روابط عاشقانه و پرشور است و بر اساس نتایج سال‌ها کار تحلیلی با مراجعان مختلف نوشته شده است.

نوشته

این جستار با استفاده از پارادایمی روانکاوانه سعی بر روشن‌کردن رفتارها و تعاملات راس و ریچل در سریال «دوستان» و همچنین نحوه‌ی علاقه‌مند شدن آنها به یکدیگر را دارد.
از نظر زیگموند فروید، عشق صرفاً پیوند رمانتیک دو روح نیست، بلکه نمایشی پیچیده از نیروهای روانی است که ریشه در عمیق‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های ما دارند.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر