رستم بالا سر بالین خونی سهراب پس از به قتل رساندنش و به دنبال نوش دارو برای پسرش

پسرکشی در شاهنامه: یک تراژدی روانکاوانه در برابر پدرکشی ادیپ

نوشته

فهرست مطالب

خون پدر، داغ پسر: تراژدی خانوادگی در شاهنامه و اسطوره یونان

پسرکشی و پدرکشی دو کهن‌الگوی بنیادین در اساطیر جهان هستند که از لایه‌های عمیق ناخودآگاه جمعی بشری نشأت می‌گیرند. این دو الگو، به‌رغم تفاوت‌های ظاهری، بیانگر تناقض‌های بنیادین میان اقتدار، تداوم نسل و عقده‌های سرکوب‌شده فردی و اجتماعی‌اند. در شاهنامه، داستان‌هایی مانند رستم و سهراب، فریدون و پسرانش و حتی کیکاووس و سیاوش نمونه‌های شاخص پسرکشی هستند که در بستری از آیین، سرنوشت و تقدیر شکل می‌گیرند.

 در مقابل، اسطوره ادیپ پدرکشی را در قالب شورش علیه اقتدار و تحقق فردیت به نمایش می‌گذارد. این مقاله با رویکردی روانکاوانه، این دو الگوی اسطوره‌ای را مقایسه کرده و به بررسی تفاوت‌های فرهنگی آن‌ها در بستر تحلیل‌های فرویدی، یونگی و لکانی می‌پردازد.

فرزندکشی در دل خود، تناقضی دردناک را حمل می‌کند: پیوندی که باید منبع عشق و امنیت باشد، چگونه به صحنه‌ی ویرانی و مرگ تبدیل می‌شود؟ اساطیر کهن، این تناقض را به‌صورت نمادین در کشاکش میان پیوندهای عاطفی خانوادگی و ساختارهای قدرت متبلور می‌کنند. داستان‌هایی مانند رستم و سهراب یا سیاوش و کیکاووس در شاهنامه فردوسی، نه‌ فقط بازگویی تراژدی‌های فردی، بلکه بازتابی از روابط پیچیده‌ی قدرت، وفاداری و سرنوشت در بستر نظام‌های پدرسالار هستند. چه بسا امروزه این الگوها در اشکال مدرن مانند خشونت خانگی تداوم یافته‌اند.

شاهنامه فردوسی

پسرکشی در شاهنامه: بازتولید اقتدار یا نابودی پیوند نسل‌ها؟

پسرکشی در شاهنامه نه‌تنها یک تراژدی فردی، بلکه بیانگر یک بحران کیهانی و اجتماعی است. در داستان رستم و سهراب، جهل تراژیک (agnorisis) رستم نسبت به هویت فرزند خود، یکی از مهم‌ترین عوامل بروز فاجعه است. این جهل، برخلاف رویکرد یونانی که معمولاً به بخت و تقدیر نسبت داده می‌شود، ریشه در ساختار قدرت و الگوی پدرسالاری جامعه ایرانی دارد. پدر، در اینجا، نه به‌عنوان مربی، بلکه به‌عنوان عامل بازدارنده و سرکوبگر ظاهر می‌شود. درنتیجه، پسر که نماد نیروی جوانی و تغییر است، در مواجهه با قدرت کهنه، محکوم به فناست.

داستان فریدون و پسرانش نیز الگویی متفاوت اما مرتبط از پسرکشی را به نمایش می‌گذارد. فریدون، برخلاف رستم که از هویت پسر خود بی‌اطلاع است، آگاهانه پسرانش (سلم و تور) را به مرگ محکوم می‌کند. در اینجا، عنصر قربانی کردن فرزند به‌عنوان نوعی از آیین انتقال قدرت مطرح می‌شود که ارتباط نزدیکی با اسطوره‌های باروری و تجدید حیات دارد.
مرگ سیاوش تنها یک تراژدی فردی نیست؛ بلکه نمادی از قربانی‌شدن فرزندانی است که در نظام‌های قدرت و بی‌اعتمادی، گویی محکوم به فنا هستند.

وگر زین جهان این جوان رفتنیست

به گیتی نگه کن که جاوید کیست

شکاریم یک سر همه پیش مرگ

سری زیر تاج و سری زیر ترگ

پدرکشی در اسطوره ادیپ: گسست از سنت و ظهور فردیت

در مقابل، در اسطوره یونانی ادیپ، کشتن پدر اقدامی آگاهانه یا حداقل ناشی از سرنوشت پیش‌گویی‌شده است. این داستان، در خوانش فرویدی، بیانگر میل ناخودآگاه پسر به حذف پدر و تصاحب جایگاه او (اعم از قدرت یا نقش نمادین) است. در اینجا، پدر نه به‌عنوان عامل پرورش، بلکه به‌عنوان رقیب و مانع شناخته می‌شود که فروید در مقالۀ تفسیر رویا این را به عنوان هستۀ عقدۀ ادیپ تحلیل می‌کند. در عین حال، اسطوره ادیپ یک لایه اجتماعی نیز دارد: پدرکشی نمادی از تحول ساختاری جوامع است که در آن اقتدار سنتی به چالش کشیده شده و فردیت نوظهور در مسیر استقلال خود، ناگزیر از حذف قدرت پیشین است.

پاسخی احتمالی به یک چرایی بزرگ

این روایت‌ها در دل خود پرسشی اساسی را مطرح می‌کنند: چگونه ساختارهای اجتماعی و فرهنگی، عشق طبیعی میان والدین و فرزندان را به میدان قدرت و خشونت تبدیل می‌کنند؟

1. ترس از تهدید قدرت و سلطنت: یکی از مهم‌ترین دلایل فرزندکشی در شاهنامه، حفظ قدرت است. پادشاهان برای جلوگیری از تهدید سلطنت‌شان، گاهی فرزندانشان را قربانی می‌کردند. همچنین سودای قدرت پدر است که فرزند ادیپال را به از میان برداشتن پدر سوق می‌دهد.

2. باور به پیشگویی‌های شوم و تقدیرگرایی: در اسطوره‌ها، پیشگویی نقش مهمی دارد و بسیاری از فرزندکشی‌ها در شاهنامه به دلیل ترس از تحقق پیشگویی‌های شوم رخ می‌دهند. این همان تهدیدی است که وعده داده می‌شود.

3. نظام پدرسالاری و فرهنگ جنگاوری: ایران باستان، جامعه‌ای پدرسالار و جنگجو بود. در این فرهنگ مردان باید شجاع، مطیع پدر و حافظ سلسله‌ی خانوادگی ‌بودند. اگر فرزند از این الگو عدول می‌کرد، ممکن بود کشته شود.

4. فرافکنی ترس‌ها و احساس گناه: گاهی پدرها ترس‌های درونی و گناهان سرکوب‌شده‌ی خود را به فرزندان نسبت می‌دادند و برای پاکسازی یا دفاع از خود، دست به قتل فرزند می‌زدند. البته پیامدهای روانی پس از این اقدام نیز قابل تأمل اند. پدرانی مانند رستم، پس از نابود کردن فرزند، دچار احساس گناه و افسردگی می‌شوند؛ احساسی که تا پایان عمر آنان را رها نمی‌کند.

5. فقدان ارتباط عاطفی بین نسل‌ها: در شاهنامه، روابط بین پدر و فرزند اغلب سرد و دور است. در داستان رستم و سهراب، فردوسی مستقیماً شخصیت رستم را به خاطر نشناختن فرزند خود ملامت می‌کند و این ناآگهی از حقیقت فرزند، از فاصله‌ی عاطفی و ارتباطی ناشی می‌شود. همچنین این فاصله‌ی عاطفی، همان جایی است که پدر، ناتوان از ورود به آمیختگی مادر و فرزند بوده و در جنگ ادیپال شکست می‌خورد.

جنگ رستم و سهراب

تحلیل فرویدی: ترس از جایگزینی و تثبیت قدرت پدر

از دیدگاه فرویدی، جوامع پدرسالار همواره با تنشی ناخودآگاه میان پدر و پسر همراه بوده‌اند. میل سرکوب‌شده‌ی پسر برای جایگزینی پدر، نه‌تنها در فرزند، بلکه در خود پدر نیز به‌عنوان هراسی عمیق بروز می‌کند. این ترس که می‌توان آن را «عقده‌ی پدرسالارانه» نامید، دو مسیر را در اسطوره‌ها و روایت‌های کهن شکل داده است: یا پدرکشی، مانند داستان ادیپ، یا پیش‌دستی پدر و حذف فرزند، مانند سرنوشت سهراب به دست رستم. در اسطوره‌های شرقی، به‌ویژه در شاهنامه، پسرکشی بیش از پدرکشی دیده می‌شود، زیرا پدران در این فرهنگ‌ها نماد قدرت مطلق‌اند و با حذف تهدیدهای بالقوه، جایگاه خود را تثبیت می‌کنند.

علاوه بر این، فروید پدیده‌ی پسرکشی را در بستر روان‌شناسی اجتماعی جوامع ابتدایی نیز تحلیل می‌کند. در نظریه‌ی «گروه نخستین»، او توضیح می‌دهد که در قبایل اولیه، پدران مقتدر زنان را در انحصار خود داشتند و فرزندان پسر را از این حق محروم می‌کردند. در چنین جوامعی، پسران برای دستیابی به قدرت و حقوق جنسی، علیه پدران خود شورش کرده و آن‌ها را از میان برمی‌داشتند. اما پس از این واقعه، با شکل‌گیری قوانین اجتماعی و نظام‌های توتمی، این چرخه متوقف شد.

در مقابل، اسطوره‌های ایرانی روایت متفاوتی ارائه می‌دهند. در این داستان‌ها، پدر که حامل قدرت بلامنازع است، از همان ابتدا تهدید را حس کرده و برای جلوگیری از شورش احتمالی، دست به حذف فرزند می‌زند. به این ترتیب، پسرکشی در شاهنامه بیش از آنکه صرفاً یک تراژدی فردی باشد، بازتابی از تثبیت نظام پدرسالاری از طریق از میان برداشتن رقبای آینده است.

تصویری از جنگ سپاه توران و ایران که با جنگ رستم و سهراب نمود پیدا می‌کند

تحلیل یونگی: ناخودآگاه جمعی و الگوی قربانی شدن

یونگ پسرکشی را در چارچوب اسطوره‌های باروری و قربانی شدن تحلیل می‌کند. در بسیاری از سنت‌های شرقی، پسرکشی نه‌تنها یک اقدام خشونت‌آمیز، بلکه مرحله‌ای ضروری در آیین‌های تحول و تجدید حیات است. قربانی کردن پسر، از نظر یونگ، معادل اسطوره‌های کهن مربوط به کشتن خدای جوان و بازگشت او به شکل جدید است. این ایده در شاهنامه نیز بازتاب دارد: سهراب پس از مرگ، به بخشی از اسطوره‌سازی پهلوانی تبدیل می‌شود و زمینه‌ساز تحول‌های بعدی در روایت شاهنامه است.

تحلیل لکانی: اضطراب اختگی و تجربۀ فقدان

ژک لکان در سمینار دوم اضطراب اختگی را لحظه‌ی مواجهه‌ی سوژه با فقدان تعریف می‌کند: «اختگی، سوژه را به نظم نمادین پیوند می‌دهد». این نظم با «نام پدر» در سمینار سوم تثبیت می‌شود؛ جایی که لکان می‌نویسد: «نام پدر، قانون را وضع کرده و رابطه‌ی خیالی با مادر را قطع می‌کند». در چارچوب ادیپی، پدرکشی تلاش پسر برای رفع این فقدان و تصاحب فالوس است. فالوس نماد قدرت و تمامیت در نظم اجتماعی است. لکان در سمینار پنجم توضیح می‌دهد: «کودک، پدر را دارنده‌ی فالوس می‌بیند و کشتن او، تلاشی برای پر کردن این فاصله است». اما پذیرش نام پدر، این میل را سرکوب کرده و اضطراب اختگی را به‌عنوان شرط سوژه‌ی انسانی تثبیت می‌کند.

در مقابل، پسرکشی در شاهنامه‌ی فردوسی، مانند داستان رستم و سهراب، چرخه‌ی معکوس این اضطراب را نشان می‌دهد. رستم، به‌عنوان پدر، ناخواسته پسرش را می‌کشد و این عمل را می‌توان تلاشی نمادین برای حفظ اقتدار و فالوس در برابر تهدید پسر تفسیر کرد. لکان در سمینار هفتم به‌طور ضمنی به این پویایی اشاره دارد: «پدر، با قانون خود، در معرض تهدید سوژه‌ای است که خود خلق کرده». در شاهنامه، این تراژدی نه‌تنها فقدان پسر، بلکه فروپاشی نظم نمادین پدر را به تصویر می‌کشد. اضطراب اختگی اینجا از منظر پدر تجربه می‌شود؛ ترس از واگذاری قدرت به نسلی که خود پرورانده است.

بنابراین، اضطراب اختگی لکانی، پدرکشی ادیپی و پسرکشی شاهنامه را به هم پیوند می‌دهد. در ادیپ، پسر علیه پدر می‌شورد تا فقدان را انکار کند، در حالی که در شاهنامه، پدر با کشتن پسر، نظم خود را حفظ می‌کند، اما هر دو در نهایت به فقدان بازمی‌گردند. لکان در سمینار یازدهم این را شرط انسانیت می‌داند: «انسان، موجودی است که در فقدان متولد می‌شود». این فقدان، انسان را ناکامل و در جست‌وجوی هویت می‌سازد و اسطوره‌هایی چون ادیپ و رستم را معنادار می‌کند.

رستم بالا سر جناز سهراب پس از به قتل رساندنش

من از پدرم عبور میکنم! ردپای ادیپ در اسطوره‌ی ایرانی

در این جا به یکی از مهمترین تفاسیر مطرح شده در داستان هفت خان رستم شاهنامه اشاره خواهیم کرد. داستان هفت خان اولین قسمت شاهنامه است که رستم به عنوان یک پهلوان مستقل نقش آفرینی می‌کند؛ در حالی که پیش از آن به عنوان فرزند زال شناخته می‌شد. عبور از این هفت خان به مثابه‌ی عبور از مراحلی است که رستم را به مقام جهان پهلوانی می‌رساند. درواقع این مقام چیزی نیست که پاداش هفت خان باشد! بلکه فردوسی به ظرافت سیر داستانی و تحول شخصیت رستم را طوری پیش می‌برد که داستان هفت خان نقطه‌ی عطف زندگی وی محسوب شود. پس از آن دیگر زال (پدر) جهان پهلوان نیست و این اتفاقی بی نظیر در شاهنامه است که در عین زنده بودن جهان پهلوان قبلی، جهان پهلوان جدیدی (پسر) ظهور کند.

حال خان هفتم را مروری کنیم. رستم به جنگ دیو سپید رفته و پیروز می‌شود. طبق توصیفات شاهنامه، دیو سپید همانند همه‌ی دیوان دیگر، موجودی سیاه رنگ است. اما آنچه وجه تسمیه‌ی وی محسوب می‌شود، سفید بودن موی سر و تن این دیو است! شباهت ظریف ظاهری دیو سپید و زالِ پدر نکته‌ی تکان دهنده‌ی این داستان است و به شکلی نمادین رستم را در جنگ با پدر نمادین، به جایگاه او می‌نشاند. این پدرکشی نمادین با نظریه‌ی لکان درباره‌ی عبور از نام پدر هم‌راستاست.

رستم در کنار همسر خود یا مادر سهراب

تقابل شرق و غرب در اسطوره‌شناسی

تفاوت میان پسرکشی در شاهنامه و پدرکشی در اسطوره ادیپ، بیانگر نگرش‌های متفاوت فرهنگی است. در اساطیر شرقی، پسرکشی غالباً در راستای حفظ نظم اجتماعی و تثبیت اقتدار پدر رخ می‌دهد. درحالی‌که در اساطیر غربی، پدرکشی نشانگر گسست از سنت و تأکید بر فردیت است. این تفاوت‌ها را می‌توان در ساختارهای اجتماعی این دو فرهنگ نیز مشاهده کرد: در شرق، خانواده و قدرت نهادینه‌شده‌ی پدر محوری‌تر است، درحالی‌که در غرب، سنت‌های دیرین کمتر ارزش داشته و به توانمندی فردی بیشتر از قدرت جمعی بها داده می‌شود. که البته این تمایز با گذار یونان به دموکراسی و تداوم پدرسالاری در ایران باستان همخوانی دارد.

چرخه‌ی خشونت؛ تکرار جنایت در تاریخ

به لحاظ جامعه‌شناختی، فرزندکشی فقط یک تراژدی فردی نیست؛ بلکه بازتاب فرهنگی ترس پدران در برابر فرزندانی ست که قدرتشان را تهدید می‌کنند. همین الگو امروزه در قتل‌های ناموسی دیده می‌شود؛ پدران از ترس اینکه کنترل و قدرتشان زیر سوال برود، دست به خشونت می‌زنند.

آسیب‌های پنهان مردان در نظام پدرسالار فقط به زنان آسیب نمی‌زند؛ مردان را هم اسیر می‌کند. پدرانِ قاتل هم قربانی یک ایدئولوژی هستند که آنها را مالک اعضای خانواده می‌خواند. «اگر کنترلت را بر خانه از دست بدهی، بی‌آبرو می‌شوی.»

توجه به چنین موضوعاتی نیازمند تحلیل‌های عمیق روانشناختی، جامعه‌شناختی و فرهنگی است و اسطوره‌شناسی و توسل به ادبیات کهن می‌تواند اطلاعات مهمی در این موضوعات به ما بدهند. این روایت‌ها به‌وضوح نشان می‌دهند که پدران نیز در دام همان نظام پدرسالاری گرفتارند که آن‌ها را به عاملان خشونت تبدیل می‌کند. در جامعه‌ی امروز نیز، مردانی که تحت فشار برای حفظ اقتدار و دفاع از حیثیت خود هستند، به شکلی مشابه در بازتولید خشونت علیه خانواده نقش دارند.

گذر از پدر یا مرجع قدرت در غرب

نتیجه‌گیری

پسرکشی و پدرکشی هر دو ریشه در الگوهای عمیق روانشناختی و اسطوره‌ای دارند، اما شکل و معنای آن‌ها بسته به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت است. شاهنامه، با تأکید بر نقش سرنوشت و جبر اجتماعی، تراژدی پسرکشی را به‌عنوان یک ضرورت معرفی می‌کند، درحالی‌که اسطوره ادیپ، با روایت پدرکشی، به بازتعریف فردیت و گسست از اقتدار سنتی می‌پردازد. تثبیت نظم در شرق و بازسازی آن در غرب، که هر دو در نهایت به مواجهه‌ی سوژه با فقدان بازمی‌گردند.

در تحلیل نهایی، پدرکشی در اسطوره یونانی نمایانگر فرایند گذار از سلطه‌ی کهن و پیدایش یک نظم جدید است، درحالی‌که پسرکشی در اسطوره‌های ایرانی، تثبیت قدرت و جلوگیری از تغییرات اساسی را دربردارد. این تفاوت نشان‌دهنده‌ی دو مسیر مجزا در تاریخ تفکر و روایت‌های فرهنگی است که به شکل‌گیری نگرش‌های مختلف به قدرت، سنت و تحول اجتماعی منجر شده‌اند. این دو روایت، در عین تفاوت، نشان می‌دهند که چگونه ناخودآگاه جمعی بشر، ترس‌ها و امیال بنیادین خود را در قالب اسطوره‌ها و ادبیات بازتاب می‌دهد.

سخن سردبیر

روایت‌های کهن، تنها بازگویی داستان‌های اسطوره‌ای نیستند؛ بلکه پنجره‌هایی به ناخودآگاه جمعی و ساختارهای قدرت در جوامع بشری‌اند. در این مقاله، تقابل پسرکشی در شاهنامه و پدرکشی در اسطوره ادیپ از منظر روانکاوی و اسطوره‌شناسی بررسی شده است؛ تقابلی که نشان می‌دهد چگونه فرهنگ‌های مختلف، هراس‌های بنیادین خود را در قالب اسطوره‌ها بازنمایی می‌کنند.

این پژوهش، نه‌تنها به تحلیل ساختارهای پدرسالاری و مناسبات قدرت در شرق و غرب می‌پردازد، بلکه پرسشی اساسی را پیش می‌کشد: آیا خشونت میان نسل‌ها سرنوشتی محتوم است، یا می‌توان از این چرخه‌ی تراژیک عبور کرد؟ شاید پاسخ را باید در بازخوانی همین اسطوره‌ها و تأمل در الگوهایی جست که تا امروز بر زندگی ما سایه افکنده‌اند.

منابع

شاهنامه فردوسی، تصحیح خالقی مطلق
نقش اسطوره باروری در شکل گیری تراژدی پسرکشی – حسن حیدری, حمید غلامی
بررسی تطبیقی داستان رستم و سهراب با برخی موارد مشابه در اساطیر جهان – دکتر محمود کمالی
تراژدی فرزندکشی در ایران و پدرکشی در یونان، تضاد، افسانه یا واقعیت (با نگاهی گذرا به این مقوله در جهان) – دکتر منوچهر اکبری، آسیه ذبیح نیا عمران
غم‌نامه رستم و سهراب – جعفر شعار، حسن انوری، 1387 ، نشر قطره
حماسه رستم و سهراب – رستگار فسایی، 1386 ، نشر جامی
رستم و سهراب – غلامعلی فلاح، 1391 ، نشر سخن
لکان، ژاک. سمینار دوم، 1954-1955؛ سمینار سوم، 1955-1956؛ سمینار پنجم، 1957-1958؛ سمینار هفتم، 1959-1960؛ سمینار یازدهم، 1964

نوشته

حانیه یعقوب‌پور و آزاده کارآمد

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر