8 مارس روز جهانی زنان. سوالی که شاید با آن مواجه شده باشید این است که چرا ما این روزها را تبریک میگوییم؟ یکی از دلایل نامگذاری چنین مناسبتهایی مانند روز جهانی زن، کارگر، معلم و… پرداختن به مشکلات و دغدغههای آن قشر از جامعه و یادآوری اهمیت آنان است و از جمله مسائلی که شاید همیشه زنان با آن دست به گریبان بودهاند، خشونت است.
خشونت علیه زنان چیست؟
اگر بخواهیم خشونت علیه زنان را طبق تعریف سازمان ملل متحد بازگو کنیم، بدین صورت است که هرگونه اقدام خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت که منجر به آسیب یا رنج جسمی، جنسی و یا روانی برای زنان شود و یا حتی امکان آن را ایجاد کند، خشونت علیه زنان محسوب میشود. از جمله این موارد میتوان به تهدید به خشونت، اجبار یا محرومیت از آزادی زنان اشاره کرد که میتواند زندگی خصوصی و اجتماعی فرد را تحت تاثیر قرار دهد.
اشکال خشونت علیه زنان
خشونت علیه زنان میتواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد. خشونت شریک صمیمی، خشونت جنسی، کودکهمسری، مزاحمت سایبری (اینترنتی)، نادیدهانگاری در جامعه، مزاحمت خیابانی (به صورت کلامی یا فیزیکی) و قتلهای خانوادگی از انواع این خشونت است.
دو نوع از این خشونت که در این جا به آن بیشتر میپردازیم، خشونت شریک صمیمی و خشونت جنسی است.
خشونت جنسی واقعیتی است در طول تاریخ که همین امروز نیز زندگی میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است. خشونت جنسی در واقع نوعی از خشونت مبتنی بر جنسیت است و تنها راه مقابله یا حذف آن، مقابله با علل اصلی و ساختار تبعیض جنسیتی در جامعه است.
بدون نگاه به جنسیت، هر فردی میتواند قربانی خشونت جنسی شود؛ اما با توجه به نابرابری سیستماتیک و ساختارهای زنستیزانه در برخی جوامع، این مسئله بیشتر گریبانگیر زنان و اقلیتهای جنسی و جنسیتی است.
میتوان گفت اکثریت قریب به اتفاق قربانیان خشونتهای جنسی، زنان هستند. به همین علت این نوع از خشونت را مبتنی بر جنسیت میخوانند. طبق آمار سازمان جهانی بهداشت، از هر 3 زن یک نفر در طول عمر خود تجربه خشونت فیزیکی یا جنسی را -فارغ از سن، پیشینه، یا ملیت- دارد که به این معنی است که 30 درصد زنان جهان درگیر این مسئله هستند.
خشونت شریک صمیمی هم همانطور که از نام آن مشخص است، رفتار خشونتآمیزی است که توسط شریک فعلی یا سابق رخ میدهد و باعث آسیب جسمی، جنسی یا روانی میشود. این رفتارها میتواند به صورت پرخاشگری جسمی، اجبار جنسی، آزار روانی و رفتارهای کنترلکننده دربیاید. بسیاری از زنان شاید مورد آخر یعنی رفتارهای کنترل کننده را تحت تاثیر فرهنگی که در آن زندگی میکنند آسیبزننده ندانند؛،اما در بلندمدت متوجه آسیبهای این رفتارها بر کیفیت رابطه و تعاملات زناشویی خود خواهند شد. چه بسا این طیف رفتارها پیشآگهی و نشانهای از زمینه خشونت در رابطه باشد.
خشونت شریک صمیمی و خشونت جنسی هر دو نتیجه عواملی هستند که در سطح فردی، خانواده، اجتماع کوچک و جامعه گستردهتر رخ میدهند و این عوامل نه به تنهایی، که باهم در تعامل هستند. بعضی از آنها با فرد مرتکب خشونت، برخی با تجربه خشونت و برخی با هر دو ارتباط دارند.
برخی عوامل مانند سطح پایین تحصیلات، مواجهه با کودکآزاری، شاهد خشونتهای خانوادگی بودن و سوء مصرف الکل، هم در مرتکبین خشونت و هم در افرادی که تجربه این دو نوع خشونت را داشتند، دیده شده است.
اما برای بررسی درست این معظل نمیتوان آن را تنها به عوامل فردی و خانوادگی تقلیل داد. عوامل اجتماعی که در بروز این خشونتها موثر هستند و در واقع زمینهساز اصلی این مسائل به طور گسترده میشوند، نقش مهمتری دارند.
برای مثال:
- رفتارهای مردانه آسیبزا مانند داشتن چندین شریک عاطفی، یا داشتن نگرشهایی که ارتکاب خشونت را تایید میکند
- هنجارهای اجتماعی که به مردان این امتیاز را میدهد تا جایگاه و موقعیت بالاتری نسبت به زنان داشته باشند
- سطح پایین دسترسی زنان به مشاغل تماموقت و سطح پایین برابری جنسیتی (مانند قوانین تبعیضآمیز در برخی جوامع)
- ایدئولوژی داشتن حق جنسی مردان بر زنان
- ضعیف بودن قوانین مربوط به این حوزه در اجرا
برای رفع این موارد، تغییرات اساسی در نگرش غالب جامعه و همچنین تغییراتی در قوانین مربوطه مورد نیاز است و تلاشهای فردی به تنهایی تاثیرگذار نخواهد بود.
مرتکبین خشونت جنسی از دیدگاه روانکاوی
از دیدگاه روانکاوی این امکان وجود دارد که اشخاصی که مرتکب خشونت جنسی میشوند، در کودکی تجربه مشابه این نوع خشونت را داشتهاند و به نوعی درصدد جبران برآمدهاند.
فرد به جای استفاده از فرآیندهای دفاعی درونروانی، به برونکنشنمایی (برونریزی یا acting out) متوسل میشود. در واقع چنین فرض میشود که فرد مهاجم، بازنماییهای درونی آسیبهای حل نشده گذشته را در خود جای داده است.
این افراد دست به عمل خشونتآمیز میزنند، زیرا اینکه تنها در ذهن خود خیالات خصمانهای را بپرورانند، برای غلبه بر آن تروما کفایت نمیکند. برخی اوقات این افراد توانایی تولید افکار (فانتزیهای) خنثیکننده را نیز ندارند و اگر برونکنشنمایی داشته باشند، تجربه تروما از مسیر اجرای مجدد آن اما این بار در نقشی در جایگاه قدرت، میتواند به کاهش (موقت) اضطرابشان منجر شود.
واکنشها به تروماهای اولیه کودکی صرف نظر از اینکه آن تروما جنسی یا تهاجمی بود باشد، معمولا منجر به تمایلات جنسی خشونتآمیز میشود. این بازآفرینی مستمر آسیبهای رابطه اولیه (با والدین) توسط این افراد در این جهت که از سوگواری از دست دادن مادر یا چشمپوشی از چیزی که قبلا او را رها کرده است، بخشی از راهکار دفاعی فرد مرتکب خشونت است.
برخی نظریهپردازان بر این اعتقاد هستند که آسیبهای اولیه تنها زمانی بر یکپاچگی ایگو (من) تاثیر میگذارد که روابط اولیه یا ادیپی را بیثبات کنند. در نتیجه در اینجا فرض این است که برونکنشنمایی ناشی از ضربهای است که توسط والدین یا مراقبان اصلی جایگزین والدین ایجاد شده است. البته این مسئله نیز مطرح شده است که زمانی که کودک توسط افراد دیگر (غیر از والدین) مورد آزار قرار گرفته است، کودک شکست والدین در نجات او از آزار یا آزارگر را نشانهای از بیمسئولیتی و عدم مراقبت توسط والدین میداند که این تعبیری الزامآور برای بیثبات کردن روابط اولیه کودک است.
اگر علاقهمندید درباره سوگ در کودکان بدانید مقاله سوگ در کودکان چگونه تجربه میشود؟ را بخوانید.
چطور میتوان به خشونت علیه زنان پایان داد؟
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، عوامل بسیاری در مسئله خشونت علیه زنان دخیل است و به سادگی نمیتوان این مسئله جهانی را به طور کامل از جوامع حذف کرد. در ابتدای مسیر تغییر، وجود حمایتهای مناسب از افراد قربانی توسط سازمانهای حمایتی مربوطه، عدم سرزنش قربانیان توسط اطرافیانشان، آموزش و آگاهیبخشی به زنان و در دسترس بودن خدمات روانشناختی از جمله مواردی است که میتواند پیشزمینه تغییرات بزرگتر را به وجود آورد. هر تغییر بزرگی از قدمهای کوچک و پیوسته شروع میشود.