معرفی کتاب مغاک جنون

نوشته

فهرست مطالب

کتاب مغاک جنون حاصل پنجاه سال تجربه‌ی دکتر جرج اتوود در درمان روان‌پریشی است. او در این اثر تلاش می‌کند اختلالات شدید روانی را به زبانی قابل فهم و از زاویه‌ای انسانی روایت کند. اتوود خواننده را دعوت می‌کند تا فراتر از برچسب‌های تشخیصی، به بیماران روان‌پریش نگاه کند و در دل ذهن‌های شکسته و تجربیات ویران‌شان، تکه‌هایی از وجود خودش را بازشناسد.

از نگاه جرج اتوود، هرچند آشفتگی‌های روانی در ظاهر مبهم و غیرقابل درک جلوه می‌کنند، اما در دل زمینه‌های انسانی شکل گرفته‌اند. او باور دارد که با مطالعه و فهم جنون، در واقع بخشی از مسیر شناخت خویش را طی می‌کنیم.

سفری به طبیعت جنون

جنون، تجربه‌ی سقوط در نیستی و محو شدن در نابودی است. این سقوط، خطری همیشگی در زندگی ما به شمار می‌آید؛ نه به خاطر رویدادهای تلخ، بلکه به دلیل فقدان رویدادهای خوب و معنا‌بخش. برای فاصله گرفتن از لبه‌ی این مغاک، به روابطی نیاز داریم که وجود ما را ببینند، تأیید کنند و به رسمیت بشناسند.

فردی که در ژرفای جنون گرفتار شده، برای رهایی از این وضعیت به کسی احتیاج دارد که وحشت او را بفهمد و پاسخی انسانی و صادقانه به آن بدهد. کسی که بتواند در دنیای ویران‌شده‌ی او، نقطه‌ی اتکایی پایدار باشد و استحکام را به زندگی‌اش بازگرداند. در این میان، درمانگر با ایستادن در مقام یک مرکزِ استوار و انسانی، و با ایجاد رابطه‌ای اصیل و پر از اشتیاق برای شناخت عمق تجربه‌ی بیمار، می‌تواند او را از لبه‌ی پرتگاه دور کند.

حضور هیجانی درمانگر و در دسترس بودن او در سطح احساسی، نقشی کلیدی در تجربه‌ی درمان و روند بهبود بیمار ایفا می‌کند. این همراهی عاطفی، بستری فراهم می‌آورد که در آن مراجع بتواند دوباره احساس زنده بودن، دیده شدن و معنا یافتن را تجربه کند.

جنون انسانی که او را به مغاک می‌برد

رویا، ظرفیتی برای انسان شدن

رویا و تعبیر آن، بازتابی از ظرفیت نمادسازی خلاق ذهن است و نقشی کلیدی در درک زبان ناهشیار ایفا می‌کند. به باور فروید، رویا جلوه‌گاه آرزوهای سرکوب‌شده‌ی ماست. راه رسیدن به ناهشیار از مسیر رویا، توجه به تداعی‌های آزاد بیمار است؛ یعنی هر آنچه پیش و پس از روایت رویا بیان می‌شود.

اما جرج اتوود بر این باور است که برای فهم معنای رویا، صرفاً نباید به تداعی‌های بیمار اکتفا کرد. چرا که گاهی این تداعی‌ها گمراه‌کننده‌اند و بیشتر بازتاب قضاوت‌های سخت‌گیرانه‌ی فرد درباره‌ی خودش می‌شوند. او معتقد است درک رویا وابسته به شناخت بستری است که رویا در آن شکل گرفته؛ یعنی تلاش برای فهم معنای استعاری رویا در دل تاریخچه‌ی هیجانی بیمار و زخم‌های پنهانی که در روان او باقی مانده است.

فروید می‌گفت رویا تلاشی برای تحقق یک میل سرکوب‌شده است. اما اتوود این دیدگاه را گسترش می‌دهد و می‌نویسد: رویا بازتاب نیازی برای مصالحه با مشکلات unresolved زندگی است. چرا که در بسیاری موارد، مشکل صرفاً ارضا نشدن یک میل نیست، بلکه مسئله در تنش‌های حل‌نشده و احساسات و افکاری است که هرگز به زبان نیامده‌اند. از نگاه او، رویا فقط بیانگر آرزو نیست؛ بلکه تلاشی است برای کنار آمدن با آنچه ذهن از پس حل و کلام برنیامده است.

مغاک جنون که فرد فکر می‌کند خرگوش است

تروما و گسست روانی

هر تجربه‌ی تروماتیک، واقعیتی را در هم می‌شکند که فرد به آن باور داشته است. در چنین موقعیتی، رخدادی فراتر از تحمل فرد به وقوع می‌پیوندد؛ رخدادی که نه می‌توان آن را به زبان آورد و نه به‌سادگی از آن آگاه شد. در نتیجه، فرد به کسی تبدیل می‌شود که انگار آن اتفاق را تجربه نکرده، اما همچنان از آن تأثیر می‌گیرد.

به این وضعیت، گسست روانی می‌گویند؛ پدیده‌ای که در بستری از تجربه شکل می‌گیرد، جایی که احساسات کودک درک و تأیید نشده‌اند. درمانگران این حوزه باید بدانند که صرفِ مواجه کردن بیمار با حقیقت، برای فروپاشیدن نظام‌های انکاری او کافی نیست. در ابتدا باید فضایی برای ظهور حقیقت فراهم شود. بیمار باید بتواند کسی را بیابد که با او همدلانه گوش کند، بی‌آنکه بخواهد سریعاً دردش را تسکین دهد یا او را وادار به پذیرش واقعیت کند؛ بلکه در گام نخست، با تمام شدت تجربه‌اش همراه شود و آن را درک کند.

درمان تروما به معنای عبور کامل از یک تجربه‌ی دردناک نیست. چنین انتظاری غیرواقع‌بینانه است. وقتی از درمان تروما سخن می‌گوییم، در واقع منظور رهایی از اسارتِ آن و دست‌یافتن به انسجام درونی، در کنار احساسی از غمِ ماندگار است. روانکاو در این مسیر، نقشی حیاتی ایفا می‌کند؛ او فضایی می‌سازد که در آن، بیمار بتواند رخدادهای تحمل‌ناپذیر را در وجود خود جای دهد و از این طریق، به یکپارچگی و انسجام برسد.

افسردگی به عنوان پاسخی به سرسپردگی مداوم

فروید معتقد بود آسیب به خود، در اصل خشمی است که فرد به جای دیگری، متوجه خود می‌کند. اما جرج اتوود بر این باور است که ریشه‌ی خودکشی و آسیب به خود، ناامیدی است؛ نه خشم. زمانی که شرایط زندگی آن‌قدر طاقت‌فرسا می‌شود که دیگر هیچ روزنه‌ای از امید باقی نمی‌ماند، فرد به خودکشی روی می‌آورد. در کسانی که از کودکی برای جلب رضایت والدین زیسته‌اند و هرگز اختیار و اراده‌ی شخصی نداشته‌اند، آسیب به خود می‌تواند معنای نمادینِ نه گفتن به این فرمانبری همیشگی باشد.

درمانگر زمانی می‌تواند در این مسیر به بیمار کمک کند که از برچسب‌های تشخیصی و نگاه شیءانگارانه فاصله بگیرد و با نگاهی انسانی، معنای پنهان این رفتار را جست‌وجو کند. هر اقدام به خودکشی یا آسیب به خود، به زبان نمادین حقیقتی را بیان می‌کند که سال‌ها انکار شده و کسی جرئت مواجهه با آن را نداشته است. پس گام نخست در درمان، تصدیق همین حقیقت وجودی است؛ حقیقتی که بیمار در سکوت و ناامیدی با خود حمل کرده است.

تحقق ظرفیت های بالقوه به شکل اشباح

جرج اتوود معتقد است شیدایی نتیجه‌ی تقسیم خویشتن در دوران کودکی است. بخشی از فرد که به دنبال رابطه‌ای امن با دیگران است و می‌خواهد همیشه والدین را از خود راضی نگه دارد، بر بخش دیگر که سرکش و مستقل است مسلط می‌شود. در ابتدا همه‌چیز خوب به نظر می‌رسد و فرد با سرکوب بخشی از وجودش به زندگی ادامه می‌دهد. اما زمانی فرا می‌رسد که احساس می‌کند چیزی درست نیست؛ او نمی‌تواند برای خود زندگی کند و خواسته‌ای برای خودش داشته باشد. این آگاهی، درد و رنج به همراه دارد.

به گفته‌ی نویسنده، در این‌جا ظرفیت‌های بالقوه‌ی فرد که هرگز در واقعیت مجال ظهور نیافته‌اند، به شکل اشباح به سراغش می‌آیند. شیدایی، تجربه‌ی ورود ناگهانی این اشباح و مواجهه با شکافی در روح است. در نگاه اتوود، این اشباح موجودیتی روانشناختی دارند و مفهومی فراطبیعی نیستند.

مغاک جنون انسان که مجسمه مریم مقدس را به هواپیما آورده است

دکتر جرج اتوود، هنر و خلاقیت را یکی از راه‌های ایجاد تعادل میان منِ واقعی و منی می‌داند که فرد می‌توانست به آن تبدیل شود. او با اشاره به زندگی هنرمندان و فیلسوفانی چون ونسان ون‌گوگ، مارتین رامیرز و ژاک دریدا، می‌گوید فرد خلاق با آثارش تلاش می‌کند گسست‌های درونی‌اش را التیام بخشد. این آثار همچون سپری در برابر نابودی روانی عمل می‌کنند.

راه دیگر، تجربه‌ی درمان است. فضایی امن که در آن فرد بتواند با تکه‌های ازهم‌گسیخته‌ی وجودش روبه‌رو شود. برای زخم‌ها و کودکیِ مختل شده‌اش گریه کند و بار زندگی دیگران را زمین بگذارد. این‌گونه است که در نهایت می‌تواند سرنوشت ویژه‌ی خود را دنبال کند.

جمع‌بندی

در پایان می‌توان گفت در مسیر زندگی افرادی که از آشفتگی‌های شدید روانی رنج می‌برند، بخش‌هایی از مسیر زندگی خودمان را نیز می‌بینیم. این احتمال وجود دارد که تجربه‌ی یک رویداد وحشتناک، مرزهای سفت و سختی را که میان خود و افراد مبتلا به جنون کشیده‌ایم، در هم بشکند. پذیرش این نکته که مغاک درون هرکدام از ما، به عنوان یک احتمال انسانی وجود دارد، می‌تواند کمک‌کننده باشد.

امیدوارکننده است که بدانیم یکی از راه‌های حفظ سلامت روان، برقراری ارتباط با دیگرانی است که ما را می‌فهمند و وجودمان را تأیید می‌کنند. برای محافظت از خود و دور ماندن از دره‌ی جنون، می‌توانیم ظرفیت ایگو را گسترش دهیم؛ ظرفیتی که در دل رابطه‌ی درمانی و همراه با یک درمانگر همدل شکل می‌گیرد.

گاهی، روند ویرانگر زندگی کسانی که روان‌پریش خوانده می‌شوند، با حضور درمانگری دگرگون می‌شود. درمانگری که نه تنها مشتاق شنیدن روایت زندگی بیمار است، بلکه کنجکاو شناخت آن چیزی است که پشت آشفتگی‌ها پنهان شده و با نگاهی انسانی، شنیدن را انتخاب می‌کند؛ نه صرفاً تشخیص دادن.

سخن سردبیر

در میان سطرهای مغاک جنون و روایت‌هایی که دکتر جرج اتوود از دل تجربه‌های انسانی بیان می‌کند، بیش از آن‌که با بیماران روان‌پریش روبه‌رو باشیم، با بخش‌هایی از وجود خودمان مواجه می‌شویم. جنون، تجربه‌ای دور و صرفاً متعلق به دیگری نیست؛ بلکه احتمالی انسانی است که در ژرفای هر یک از ما ریشه دارد.

ای کاش به‌جای ترس و فاصله، بتوانیم با نگاهی انسانی و همدلانه به آنچه روان را در هم می‌شکند نزدیک شویم. چرا که در نهایت، رهایی از مغاک تنها در پیوند و ارتباط با دیگری ممکن است.

اگر علاقه‌مند به مطالعه‌ی این کتاب هستید، می‌توانید با استفاده از کد تخفیف Tajrobeh از اپلیکیشن طاقچه آن را تهیه کنید.

تصور کتاب مغاک جنون

نوشته

مهشاد امین‌پور

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر