این فیلم عشق و خیانت را به شکل متفاوتی به تصویر میکشد؛ انسان و عرفان مولفههای اصلی فیلم خانه خالی هستند. در یادداشتی که پیش روی شماست، سعی کردهایم نگاهی تحلیلی به این فیلم، سینمای کرهجنوبی و زندگی و فعالیت هنری کیم کی دوک (کارگردان) داشته باشیم. با مجله تجربه زندگی همراه باشید.
پیشنهاد میکنم قبل از خواندن بخشهای نقد و تحلیل، فیلم را ببینید. حتی اگر از فیلم خوشتان نیاید یا از سینمای کرهجنوبی انزجار داشته باشید، خواندن این یادداشت به سبب نگاه تحلیلی به برخی جنبههای مهم فیلم که ریشه در فرهنگ شرق دارد، خالی از لطف نیست.
اگر به هر دلیل نمیتوانید این مطلب را بخوانید، پیشنهاد میکنم به فایل صوتی آن گوش بدهید و در فرصت مناسب مطلب کامل را بخوانید:
فیلم خانه خالی
این فیلم را با سه اسم میشناسند: خانه خالی، چوب گلف و سه آهن.
اما چرا سه اسم و آن هم اینقدر متفاوت؟
نام اصلی فیلم خانه خالی است که در کرهجنوبی هم با همین نام اکران شده است اما برای پخش جهانی و داشتن اسپانسر، نام 3iron را که یک مدل چوب گلف است، برای فیلم انتخاب کردند. «سه آهن» هم یک برداشت اشتباه است؛ افرادی که در جریان بحث اسپانسر فیلم نیستند گمان میکنند این نام اشاره به سه شخصیت اصلی فیلم دارد که اینطور نیست.
خانه خالی فیلمی احساسی است که به فلسفهی وجودی انسان و ارتباط بین خیال و واقعیت می پردازد که با کمترین دیالوگ ممکن، به کمک تصویرهای خلاقانه و میمیک چهره و نگاه بازیگران پیامهای بسیاری را به مخاطب منتقل میکند.
حضور این فیلم در جشنوارههای مختلف، 12 جایزه و 7 نامزدی را برایش به ارمغان آورد.
نکتهی جالب توجه این که کیم کیدوک فیلمنامهی این فیلم را در یک ماه نوشت و فیلمبرداری آن در ۱۶ روز و تدوینش در ۱۰ روز انجام شد. خانه خالی هم در زمان اکران و هم در سالهای پس از آن، مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت.
داستان فیلم خانه خالی
مرد جوانی با نصب آگهی رستوران بر روی دستگیرهی در و زیر نظر گرفتن آنها به خالی بودن خانهها پی میبرد. او تا زمانی که صاحب خانه باز گردد در هرکدام از خانه ها زندگی میکند.
در یکی از این خانهها با زن جوانی مواجه میشود که در گذشته مدل بوده و حالا قربانی خشونت خانگی است؛ پسر متوجه این موضوع میشود و با به کار گیری ترفندی همسر او را به وسیلهی چوب و توپ گلف تا سر حد مرگ میزند و سپس خانه را همراه با دختر ترک میکند.
بعد از آن، با یکدیگر خانههای خالی را پیدا و در آنها زندگی میکنند. تا جایی که در یکی از خانهها به اتهام قتل دستگیر میشوند و پلیس با دیدن نام دختر او را به عنوان گمشده شناسایی میکند، با همسر آزارگرش تماس میگیرند تا او را به خانه ببرد. پسر هم مدتی زندانی میشود و در زندان تمرین سایه شدن میکند. در زندان به قدرتی که میخواهد، دست مییابد و به شکلی نامرئی به همهی خانههایی که با دختر رفته بود باز میگردد و در نهایت به خانهی دختر میرسد؛ جایی که ملاقات آن دو را به شکلی اعجابانگیز میبینیم.
کیم کی دوک، کارگردان فیلم خانه خالی
کیم کی دوک که زادهی ۲۰دسامبر ۱۹۶۰ بود، ۹روز پیش از تولد شصت سالگیاش به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت. او که از نسل اول کارگردانهای موج نو و مطرحترین کارگردان سینمای کرهجنوبی بود، مادرش در کودکی به او خواندن و نوشتن نیاموخت و پدرش نیز او را به خاطر علاقه اش به نقاشی کتک میزد؛
کی دوک حتی تحصیل را هم کامل نکرد و از پانزده سالگی به کار در کارخانهی تولید وسایل یدکی کالاهای برقی پرداخت، پس از آن از ۲۱سالگی تا ۲۶سالگی در ارتش و از ۲۶سالگی تا ۳۰سالگی در کلیسای ویژهی نابینایان فعالیت کرد و در نهایت در ۳۰سالگی به طور اتفاقی سر از پاریس در میآورد و آنجا با نقاشی کشیدن در خیابان امرار معاش میکند.
جای جالب اینجاست که او اولین فیلم زندگیاش را در ۳۰سالگی میبیند! او هرگز سینما را آکادمیک نیاموخت و معتقد بود درک انسانها و زندگی آنها از مطالعهی آکادمیک تاریخ و فنون سینما مهمتر است.
کی دوک فیلمسازی را با ساخت آثار رئالیستی آغاز کرد اما در ادامه به رئالیسم جادویی رسید. فیلمهایش مملو از نماد است و هیچ عنصر تصادفیای در فیلمهایش نیست. بیشتر فیلمهای او دارای حداقل چهار مولفه هستند:
۱. به تصویر کشیدن آدم های جُدا افتاده از جامعه به شکلی منحصر به فرد
۲. داشتن رویکردی عینیگرا به پرسوناژها
۳. بکار بردن کمترین میزان دیالوگ
۴. خشونتی گاه عریان که از ابزارهای عجیبی برای قتل یا آسیبزدن استفاده میشود.
کی دوک در سه سال آخر زندگیاش به علت حواشی بسیاری که به واسطهی جنبش «من هم» پیرامونش پدید آمد، در لتونی کار و زندگی کرد. او که اواخر عمرش مثل یک مرتاض زندگی میکرد و معتقد بود مرگ نه یک انتقال، که یک پاکسازی و خلوص و پایان همه چیز است در ۱۱ دسامبر ۲۰۲۰ درگذشت.
نقد فیلم خانه خالی یا 3iron
فیلم خانه خالی، فیلمی جسورانه و قابل تامل است با نگاهی متفاوت به یک رابطه عاشقانه و محوریت دو کاراکتری که دیالوگی ندارند. این فیلم هم در ساختار روایی و هم زمانی، بر خلاف روند معمول است.
دو شخصیت اصلی فیلم آدمهای از جامعه جدا افتادهای هستند که دنیای پیرامون را به فراموشی سپردهاند و در دنیای خود زندگی میکنند. پسر داستان یک جامعه گریز است که هیچ گونه وابستگی به افراد جامعه ندارد و برای ارضای نیاز عاطفیاش به دوست و خانواده، عکس گرفتن با تابلوهای شخصی صاحبان خانههای خالی را کافی میداند. او علاقهمند به تعمیر کردن وسایل و شستشوی روزانه است.
دختر داستان، دختری زیباست که قربانی خشونت خانگی است؛ شخصیتی کاملا شکسته دارد و میل به زندگی در او نابود شده است.
فیلم خانه خالی در نوسان بین رئالیسم و رئالیسم جادویی و سورئالیسم است؛
نیمهی اول فیلم یعنی از ابتدا تا زندان رفتن شخصیت پسر را میشود نیمهی واقعگرای فیلم نامید و پس از زندان تا پایان فیلم را میشود نیمهی فراواقعی نامید ولی هیچ کدام از این دو نیمه بطور کامل واقعگرا یا فراواقعی نیستند.
کارگردان هم در برداشت نهایی مینویسد:
سخت است بگویم این جهانی که در آن زندگی می کنیم واقعی یا خیالی است.
کیم کی دوک
این فیلم به طرز قابل توجهی دیالوگ کمی دارد که اگر جملهی «دوستت دارم» سکانس پایانی توسط دختر را حذف کنیم، با خیال راحت میشود گفت دو شخصیت اصلی فیلم حتی کلمهای به هم نمیگویند! بیهیچ کلمهای عاشق میشوند و عشقشان نیز اوج میگیرد، عشقی بیکلام!
کیدوک کمترین میزان دیالوگ را نوشته است چون میخواهد به اهدافی چون پیوند محکمتر بین شخصیتها، حالت فرازمینی شخصیتها و توجه بیشتر مخاطب به تصویر و صدای آنها دست یابد. به واسطهی همین امر برخلاف روند معمول فیلمها، دو شخصیت اصلی این فیلم نه یک سوژه که یک ابژه هستند؛
یعنی در ذهن مخاطب اینطور تداعی میشود که زندگی، آنها را شکل میدهد.
در کنار بازی درست و باورپذیر بازیگران فیلم و کار کم نقص کیدوک در فیلمنامه و کارگردانی و تدوین، از اعجاز موسیقی این فیلم هم باید گفت! ترانهای از ناتاشا اطلس که با هر بار پخشش جانی دگر به فیلم میدهد و تمام عواطف انسانی را برمیانگیزد! کیدوک با هوشمندی در انتخاب این ترانه، بسیار به تقویت فضای عرفانی و عاشقانهی فیلم کمک کرده است.
در نهایت میتوان، خانه خالی را اثری انسانی و عرفانی دانست که تا مدتها رهایتان نمیکند. فیلمی که بیشتر مولفههای یک اثر تاثیرگذار و به یاد ماندنی را داراست.
تحلیل فیلم خانه خالی
کیم کیدوک علاقهی بسیاری به مکتب تائوئیسم داشت از این رو در این فیلم هم حضور پررنگ این مکتب حس میشود.
تائوئیسم از چندین قرن قبل از میلاد مسیح در فرهنگ شرق وجود داشته است.
شخصی به نام لائوتسه در قرن ششم قبل از میلاد اندیشههایی را بازنویسی میکند و به این مکتب تائوئیسم می گوید.
تایجیتو، نمادی دایرهای شکل است که نشان دهنده دو نیروی یین و یانگ است؛ در نگرش شرقی همه چیز عالم از دو بخش تشکیل شده است که به این نگرش دوگانه گرایی میگویند.
یین و یانگ، مکمل یکدیگر هستند؛ هر نیروی یین مقداری نیروی یانگ و هر نیروی یانگ مقداری نیروی یین را در خود جای داده است. دو دایره کوچک قرار گرفته در دایرهی تایجیتو هم بیانگر این موضوع است. در نیمهی یین که مشکی است، دایرهی کوچک سفیدرنگی وجود دارد که مقداری از نیروی یانگ را در خود دارد و در نیمهی یانگ هم که سفیدرنگ است، دایرهی کوچک مشکیای وجود دارد که دارای مقداری از نیروی یین است.
در این مکتب اساس هستی در کشاکش این دو نیرو تلقی می شود. زمانی این دو نیرو در تعادل هستند که همه چیز خوب باشد، اگر یک سمت قویتر شود، این تعادل از بین میرود. با توجه به این دایره پسر نماد یانگ است و دختر نماد یین است. علاقهی پسر به تعمیر وسایل، فعال بودنش و روح شدنش حاکی از این امر است از سمتی دیگر دختر، نماد یین است و جسم بودنش، غرق در سرما بودن زندگیاش و همیشه غیرفعال بودنش نشان دهندهی همین امر میباشد.
در سطح بالاتر مکتب تائوئیسم فرد، قدرت نامرئی شدن دارد به این صورت که نیروی یانگ درونی خود را بالا ببرد و نیروی یین درونش در کمترین میزان خود باشد؛ این امر باعث می شود روح در درون فرد به بالاترین حد خود برسد و از سمت دیگر جسم و سایه که همان یین است به کمترین میزان خود برسد.
این مهم را کارگردان به بهترین شکل ممکن در سکانس زندان به تصویر میکشد.
به باور این مکتب خشونت، حرکتی دایره وار دارد که به آن مبحث حلقهی خشونت گفته میشود.
در این فیلم ، خشونت را پسر با کتک زدن آن مرد آزارگر به وسیلهی توپ گلف شروع می کند و این خشونت مسیر خود را می رود تا در نهایت به نقطه شروع خود بازگردد.
در سکانسی هم میبینیم که پسر، توپ گلف را به سیمی گره میزند، به دور درخت میبندد و با ضربه های محکم به توپ گلف یادآور این حلقه میشود، دختر هم نقش خود را در اینجا به خوبی ایفا میکند و بطور پیدرپی مقابل مسیر توپ گلف قرار میگیرد تا خشم پسر را کنترل کند.
تائوئیسم باور دارد این خشونت افسارگسیخته هم قربانیهای به حق دارد و هم ناحق.
به عقیده تائوئیسم قربانی ناحق، یک نتیجهی اجباری برای هر گونه خشونت است که این مورد را هم کارگردان در سکانس مرگ زنی در خیابان به وسیلهی توپ گلف پسر نشان میدهد.
کارل گوستاو یونگ، فیلسوف و روانپزشک، با توجه به نیروهای یین و یانگ در مکتب تائوئیسم، نظریهای را به نام آنیما و آنیموس مطرح کرد. آنیموس، عنصر مردانهای است که درون یک زن وجود دارد، مثل دایره کوچک یانگ در نیمهی یین و آنیما، عنصر زنانهای است که درون یک مرد وجود دارد مثل دایرهی کوچک یین در نیمهی یانگ.
یونگ، این عناصر درونی را عامل هدایت ناخودآگاه انسان میداند و معتقد است که با تقویت و هدایت صحیح این عناصر درونی شخص به تعادل مناسبی هم در روح و هم در جسم میرسد.
او هدایت صحیح آنیما و آنیموس را حتی راهی برای پیدا کردن جفت مناسب انسانی میداند و بر این باور است که زمانی دو فرد از خوشبختی به آزادی و رهایی میرسند که دارای آنیما و آنیموس مکمل باشند.
این آزادی و رهایی و سبکی را کارگردان در سکانس پایانی به طرز شگفتانگیزی با نمایش وزن صفر توسط ترازو نمایان میکند.
فیلم خانه خالی مناسب چه کسانی است؟
فیلم خانه خالی در وهلهی اول یک فیلم هنری محسوب میشود که البته باید گفت فیلم سختی نیست. این فیلم مناسب کسانی است که به فیلمهای هنری یا سینمای روشنفکری، موضوعات عرفانی، نگاه انسانی در اثر هنری و مباحث مربوط به روان انسان علاقهمند هستند.
یک پاسخ
تحلیل بسیار جامع و جذابی بود؛ به خصوص که جدای تحلیل محتوای فیلم، به نمادشناسی و معرفی کارگردان هم پرداخته شده بود.