در این میان، روانکاوی به طور ویژه و حتی بیشتر از حد معمول، تنشها و اختلافات متعصبانهای داشته است.
در میان بسیاری از چهرههای تفرقهانداز در تاریخچه کوتاه روانکاوی، نام ژاک لکان برجسته است. این روانکاو فرانسوی با سبک منحصربهفرد و بحثبرانگیزش، به دلیل قدرتی که در جذب و منحرف کردن خواننده به طور همزمان در یک پاراگراف دارد، شناخته میشود. این دلیل دیگری برای قدردانی از دکتر بروس فینک است که با بسیاری از آثار و ترجمههایش توانسته دسترسی آسانتری از اندیشه لکانی را برای انگلیسیزبانان جهان فراهم کند.
بروس فینک در جدیدترین اثرش «مقدمهی بالینی بر فروید» نظریه و عمل کلاسیک فرویدی را مرور میکند؛ کتابچه راهنمای تکنیکی که با همان وضوح و وسعت اندیشه آثار قبلی وی نوشته شده است. سفری به فروید کلاسیک که در قسمتهایی آشناست، اما توجه لکانیِ فینک به زبان و ساختار متن، یادآوریِ برجستهای از این حقیقت است که توجه به «دیگری بزرگ روانکاوانه» در عین چالشبرانگیز بودن، میتواند بسیار باارزش باشد.
به دنبال کارگاهی که در آخر هفته توسط انجمن روانشناسی دانمارک ترتیب داده شده بود، از فرصت استفاده کرده و با دکتر بروس فینک دیدار و در مورد کار جدیدش به همراه سایر جنبههای سفر با فروید و لکان بحث و گفتگو کردم.
بروس فینک تحلیلگر و سوپروایزر روانکاوی لکانی است که در موسسه ژاک لکان فرانسه (مکتب فرویدی) که کمی پیش از فوت لکان در پاریس تاسیس شده بود، آموزش دیده است. او چندین اثر لکان را به انگلیسی ترجمه کرده است؛ از جمله گزیده مکتوبات: اولین نسخه کامل به زبان انگلیسی، سمینار بیستم: از نو، سمینار هشتم: انتقال و ششمین سمینار: میل و تعابیر آن.
همچنین فینک نویسنده کتابهای زیادی در مورد لکان است، از جمله: سوژه لکانی، مقدمهای بالینی بر روانکاوی لکانی، لکان کلمه به کلمه، مبانی تکنیک روانکاوی، در برابر درک، و اخیراً لکان در باب عشق.
وی که یکی از اعضای هیئتمدیره مرکز روانکاوی پیتسبورگ است، چندین رمان معمایی را نیز نگاشته که شخصیتهای آنان را بر پایهی لکان آفریده است: ماجراجوییهای روانکاوانه بازرس کنال، تجزیه و تحلیل مرگ، بوی یک قاتل و عشق ربوده شده.
جدیدترین کتاب او یعنی مقدمه بالینی فروید: تکنیکهایی برای تمرین روزمره توسط نورتون (در سال 2017) منتشر شد.
مصاحبه با بروس فینک
پرسش: فکر کردم میتوانیم در مورد کتاب اخیر شما، «مقدمهای بالینی بر فروید»، که در آن قصد داشتید برخی از ایدههای کلاسیک فرویدی را در اتاق مشاوره زنده کنید، صحبت کنیم. آیا هدف شما از این کار بازگشت به فروید بود یا فروید همیشه در کار بالینی شما نقش اساسی داشته است؟
بروس فینک: بیشتر میتوانم بگویم مورد دوم. این کتاب بر اساس دورههای طول ترم کارشناسی و کارشناسی ارشدی بود که بیست سال در دانشگاه Duquesne تدریس کردم، بنابراین برایم «بازگشت به فروید» نبود. بیش از چهل سال است که متون فروید را میخوانم و او در همهی کارهایم تاثیرگذار بوده است. درحالیکه بیشتر نوشتههایم به معرفی لکان به مخاطبان انگلیسیزبان اختصاص داشت، تدریسم همیشه شامل فروید بود. دقیقا زمانی که تصمیم به ترک دانشگاه گرفتم، فکر کردم ممکن است بتوانم با تمام یادداشتهای درسی که داشتم، کار جالبی انجام دهم که بازتاب بسیاری از کارهایی است که در این سالها درباره فروید انجام دادهام. فروید در بسیاری از موسسات آموزشی آمریكا در حال فراموشی بود، یا حداقل كمتر به طور جدی خوانده میشد؛ بنابراین احساس كردم كه مهم است كه فروید را دوباره به پزشكان و درمانگران معرفی كنم. به همین دلیل سعی کردم در این کتاب روی تکنیکهای بسیار کاربردی تمرکز کنم که میتوانند در روزمره استفاده شوند. نمیخواستم در نظریههای تند و بیپروای فرویدی عمیق شوم، فقط میخواستم مسائل را در جهت بالینیتری پیش ببرم.
شما به طور خاص به زمینه آمریکایی اشاره کردید، اما آیا فکر میکنید خطر فراموش شدن فروید در موسسات آموزشی در سراسر جهان وجود دارد؟ یا شاید اینگونه است که پزشکان و دانشگاهیان بحث و جدال در مورد فروید را ادامه میدهند؛ حتی با اینکه این کار را طبق نقشهای ذهنی که غالبا توسط خود فروید ترسیم شده انجام میدهند؟
نمیتوانم این سوال را درباره تمام دنیا پاسخ دهم، اما به نظرم به خصوص از پنج یا ده سال پیش این خطر وجود داشت كه فروید و روانكاوی به طور كلی، به طور سیستماتیک از برنامههای آموزش روانشناسی حذف شوند. به نظر میرسید که برنامههای روانشناسی بالینی، مانند اکثر برنامههای روانپزشکی، کاملاً بیعلاقه به فروید هستند. حتی در مؤسسات روانکاوی به ندرت میتوان به کسی برخورد که تفسیر رویاها را از آغاز تا پایان خوانده باشد. به نظر میرسد که اکنون تغییرات بسیار زیادی در حال وقوع است و اخیرا بیشتر در مورد افرادی که دوباره شروع به خواندن فروید و تدریس فروید در مؤسسات میکنند، شنیدهام.
در واقع، نکته این بود که مردم هنوز به طور ضمنی علیه فروید بحث میکردند. اما اگر مردم برای مدت زمان زیادی خواندن فروید را متوقف کنند، آن نسل سرانجام از بین میرود و نسل جدید علاقه چندانی یا هیچ علاقهای به کار وی نخواهد داشت. فکر میکنم علاقه فزایندهای به لکان در ایالات متحده وجود دارد که علاقه مجدد به فروید را ایجاد میکند؛ اما احتمالاً دلایل دیگری برای بازگشت به فروید در این زمان نیز وجود دارد که من از آنها بیاطلاع هستم. در هر صورت، این نشانه خوبی است!
شما در این کتاب تصمیم گرفتید به کارهای اولیه فروید در مورد هیستریا، تفسیر رویا، وسواس و نظریه توپوگرافیک روان تأکید خاصی داشته باشید. آیا این بدان دلیل است که تمرکز روی زبان و گفتمان که در سنت لکانی بسیار مهم است، بیش از همه برجسته است؟
به طور ویژه میخواستم بر کارهای اولیه فروید تأکید کنم، چرا که به نظر خودم اینها مفید و موثرترین آثار او برای کار بالینی هستند. آثار بعدی او -مانند اید و ایگو، تمدن و ناملایمتهای آن و موسی و یکتاپرستی- همگی حاوی ایدهها و نظریههای جذابی هستند، اما به نظر من نمیرسد که به کار بالینی ارتباط چندانی داشته باشند.
گمان میکنم که در انگلستان، ممکن است برخی از روانکاوان استدلال کنند که مدل ساختاری (به عنوان مثال، توپوگرافی دوم) بیشتر برای کار با بیمارانی که دچار آسیبشناسیهای غیرنوروتیک هستند، مفید بوده است. به نظر میرسد که جمعیت متفاوتی از بیمارانی که این روزها به اتاق درمان مراجعه میکنند، تصویر بالینی متفاوتی از خود نشان میدهند که ابعاد تعریف شده و ماهیت استعاری سمپتومهای آنها چندان شناخته شده نیست.
خیلی مطمئن نیستم! همیشه نسبت به دنبالکنندگان مد روز کمی شک دارم. در فرانسه افرادی وجود دارند که «مرگ تعبیر» (the death of interpretation) را اعلام کردهاند؛ اینکه سمپتومها دیگر آنگونه که در گذشته بودند نیستند و غیره. اما شخصاً چنین چیزی را باور نمیکنم. من فکر میکنم که مطمئناً تغییراتی وجود دارد، چرا که همهچیز در حال تکامل است؛ اما این ایده که در نحوه شکلگیری ساختار سوژگی تغییرات ریشهای و اساسی شکل گرفته باشد، این را در روند روزمرهام در اتاق درمان خودم مشاهده نمیکنم.
به طور خلاصه و با توجه به اینكه بسیاری از پزشكانی كه این مصاحبه را میخوانند در مدارس انگلیسی با رویکرد روابط ابژه آموزش دیدهاند، به نظر شما وجه تمایز بین رویكرد لكانی و فروید چیست؟
البته خیلی چیزها. اما چیزی که اکنون به ذهنم خطور میکند این است که لکان بر چیزی تأکید میکند که به وضوح در آثار فروید وجود دارد، اما به نظر میرسد که تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. مردم تمایل به تأکید بر معنای چیزهایی که فروید درباره آنها صحبت کرده دارند، اما بر توجه او به کلمات و حروف تأکید نمیکنند. علاقه مردم به عنوان مثال به عقده ادیپ، رانه و سوپرایگو به مراتب بیشتر از نحوه کار واقعی فروید، نحوه توجه او به گفتار، زبان، ایهام، لغزش كلامی و غیره است. به نظر میرسد بسیاری از آنچه که فروید درباره روش كاریاش به ما میگوید، نسبت به عقاید نظریاش اهميت كمتری دارد. شخصاً دريافتهام که توجه به مدلهای ذهنی و نظریاتی که فرويد ساخته، نسبت به روشهای حقیقی و عملی كه او برای توسعه و ساختنشان تلاش کردهاست، ماندگاری کمتری دارند. لکان حقیقتاً مدلهای توپوگرافیک فروید را تأیید نمیکند؛ بلکه آنها را به کار میبرد، درباره آنها صحبت میکند و آنها را بررسی میکند، اما به ندرت میبینید که لکان آنها را به نام خودش بپذیرد. اما روش بالینی فروید، چیزی است که او بسیار استفاده میکند.
در انگلستان، در سالهای اخیر گفتگویی قدرتمند با «مدرسه فرانسوی» روانکاوی انجام شده و علاقه مجدد به برخی از ایدههای اصلی لکانی وجود دارد. شنیدن منابعی مثل، «مرحله آینهای» در پیدایش فردیت و سوژگی یا اشاره به «نام پدر» هنگام بحث در مورد جنبهای از عملکرد پدرانه غیرمعمول نیست. دیگر مفاهیم اصلی نظریه لکانی نیز این کشش را پیدا نکردهاند. فکر میکنید چرا اینطور است؟
پاسخ دادن برایم دشوار است، زیرا به عنوان مثال، در ایالات متحده احساسم این است که افراد در جامعه روانکاوی اغلب از مرحله آینهای شنیدهاند، اما درک درستی از معنای آن ندارند و اغلب آن را با نظریه آینه وینیکات اشتباه میگیرند. در مورد نام پدر، ممکن است این عبارت را شنیده باشند، اما به طور کلی چیز زیادی در مورد آن نمیدانند و معمولاً آن را تأیید نمیکنند زیرا تفاوت اساسی بین روانرنجوری و روانپریشی در برداشت لکانی برای آنها بیگانه است. آنها نظریات انعطافپذیری از آسیبشناسی روانی دارند؛ به گونهای که شخص میتواند گاهی روانرنجور و گاهی روانپریش باشد. «شخصیت مرزی» برای آنها دسته اصلی محسوب میشود و با نظریه ساخته شده پیرامون نام پدر سازگار نیست. تصور نمیکنم که حتی بخش کوچکی از کار لکان با جامعه روانکاوی ایالات متحده تلفیق شده باشد.
بگذارید اشاره کنم که دو مفهوم ذکر شده -مرحله آینه و نام پدر- نظری هستند و نه بالینی. آنها میتوانند اقدامات بالینی را تحت تاثیر قرار دهند، اما ارتباط كمی با عملکرد در اتاق درمان دارند. آنها هیچ ارتباطی با نحوه اعمال زمان در جلسات، ایجاد جلسات با طول متغیر، نحوه علامتگذاری کلمات یا عبارات، یا چگونگی تفسیر از دیدگاه لکانی ندارند. درست مثل کارهای فروید، مردم مجذوب نظریه لکان هستند، اما توجه کمی به رویکرد عملی او دارند. جالب اینجاست که لکان نه به دلیل تئوری، بلکه به دلیل شیوه عملیاش از IPA بیرون رانده شد!
برای افراد غیرمطلع که از تئوری یا شیوه لکانی بسیار اندک میدانند، خواندن لکان می تواند کار بسیار سختی باشد. چه توصیهای به آنها میکنید؟ مردم از کجا باید شروع کنند؟
من همیشه به مردم توصیه میکنم که سمینارها را از شروع سمینار اول بخوانند. آنها مطمئنا نباید از خواندن کتاب گزیده مکتوبات لکان شروع کنند. در جهان انگلیسیزبان، سمینار چهار مفهوم بنیادی روانکاوی اولین سمیناری بود که ترجمه شد، اما به عنوان یک کتاب مستقل ارائه شد درحالیکه یک کتاب نبود. درست مانند سمینار یازدهم. اگر سمینار یازدهم با همین عنوان ارائه میشد، مردم میفهمیدند که سمینارهای دیگری ده سال پیش از آن وجود دارند که چیزی در مورد آنها نمیدانستند و این ممکن است به توضیح این مسئله کمک کند که چرا متن سمینار یازدهم تا این حد دشوار است! چگونه کسی میتواند سال یازدهم دوره را بدون حضور در ده سال اول درک کند؟ در هر صورت، اکنون اولین سمینارها به شکلی شایسته به انگلیسی ترجمه شدهاند، پس چرا از آنجا شروع نمیکنیم؟ حداقل مقدمهای نسبتاً آسان از کارهای او را فراهم میکنند.
وقتی افراد تصمیم به خواندن کتاب گزیده مکتوبات لکان میگیرند، چیزی که باید بدانند این است که در صفحه اول یا دوم مقاله گیر نکنند. اغلب لکان دو صفحه اول متون خود را پیچیده میکند، اما بعد از آن آسانتر میشود. لکان تمایل داشت که کار خواننده را بیش از پیش دشوار کند. باید مراقب باشیم که با ترسیدن از چند صفحه به دام او نیفتیم.
این صحبت شما توضیح میدهد که چگونه لکان به توضیحات مشخص و درک روشن مشکوک بود. او با ابهام و تردید راحتتر بود.
مطمئناً، اما این تنها دلیل برای دشوار بودن کار خواننده نیست. فکر میکنم لکان هم میخواست و هم نمیخواست از راههای خاصی درک شود. او میخواست به صورت بسیاری سیلی بزند و بگوید: «اگر به اندازه من شعر یا فلسفه نخوانده باشید، احتمالاً نمیتوانید کارهایم را دنبال کنید.» بنابراین فقط کسانی که از صفحات اول دلسرد نمیشوند و در واقع میتوانند کمی درک کنند، تمایل به ادامه مطالعه و خواندن دارند. شاید لکان مانند افلاطون مایل بود توسط کسانی که «شایسته» میداند، درک شود.
پیشنهاد مطالعه:
زندگی نامه ژاک لکان (۱۹۰۲-۱۹۸۱)