اتو کرنبرگ روانکاو و روانپزشک اتریشی و معاصر است که نظریههای مهمی درباره سازمان شخصیت مرزی و آسیبشناسی نارسیسیزم مطرح کرده است. او نظریات خود را بر پایه روابط ابژه ملانی کلاین توسعه داده و امروزه از مهمترین چهرههای روانکاوی مدرن به شمار میرود. در این مطلب به سازمان شخصیت بنا بر نظریه او میپردازیم. با مجله تجربه زندگی همراه باشید.
شخصیت چیست؟
کلمه پرسونالیتی (personality) به معنی شخصیت از کلمه پرسونا (persona) به معنای ماسک آمده است. در تئاترهای یونان قدیم به دلیل اینکه تعداد بازیگران برای نقشهای مختلف کمتر بود، آنها برای تغییر چهره خود از ماسکها استفاده میکردند. از آنجایی که رفتار مردم در مقابل دیگران نیز نوعی نمایش به شمار میآید، از این کلمه برای بیان مجموع ویژگیهای افراد استفاده میشود که امروزه «شخصیت» نام میگیرد.
به صورت عمومی شخصیت آنجایی تعریف میشود که فرد از خود میپرسد «من کیستم؟» و بدین ترتیب به هویت خود پی میبرد. در زبان روزمره نیز شخصیت به تصویر اجتماعی افراد گفته میشود اما در روانشناسی به مجموع الگوهای منحصربهفرد افکار، احساسات و رفتار شخص که به صورت نسبتاً ثابت و مستمری در طول زندگی فرد وجود دارد، شخصیت گفته میشود.
نظریههای شخصیت در رویکردهای تحلیلی
تاکنون نظریههای گوناگونی در ارتباط با شخصیت ارائه شده است که هرکدام از آنها به جنبههای خاصی از شخصیت پرداختهاند. مثلاً کسانی که به طبیعت و ویژگیهای ژنتیکی افراد باور دارند، شخصیت را مدیون ژنها و فرآیندهای فیزیولوژیک میدانند.
روانتحلیلگران شخصیت را یک سیستم دینامیکی (پویا) معرفی کردهاند که ساختار خاصی دارد. فروید این ساختار را در سه بخش «اید، ایگو، سوپرایگو» (ID, EGO, SUPER EGO) تقسیمبندی کرد و معتقد بود بیشتر رفتارهای انسان حاصل تعامل این سه بخش است. وی همچنین عقیده داشت که ذهن انسان از سه بخش هشیار، ناهشیار و نیمههشیار تشکیل شده است و بسیاری از تفاوتهای رفتاری افراد مربوط به ذهن ناخودآگاه آنهاست.
بدین ترتیب دیگر نظریهپردازان در حوزههای مختلف نیز شخصیت را از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند. نظریهای که اتو کرنبرگ در ارتباط با شخصیت ارائه داده است، از نظریه روابط ابژه گرفته شده است که افراد دیگری نیز نظریات خود را در این حیطه مطرح کردهاند. معروفترین نظریهپردازانی که در این حیطه کار کردهاند ملانی کلاین، وینیکات، ماهلر و کوهات بودند که به تلفیق مزاج کودک و تجربه وی در ارتباط با محیط پیرامون و دیگران علاقهمند بودند.
سازمان شخصیت اتو کرنبرگ
ما در این مقاله به بررسی نظریه سازمان شخصیت اتو کرنبرگ میپردازیم. کرنبرگ برخلاف رویکردهایی که منحصراً بر توصیف شخصیت تکیه دارند و شخصیت را با توصیف ویژگیهایی که از آن تشکیل شده است، تعریف میکنند (مثلاً مدل پنج عاملی شخصیت مککریا و کاستا)، بر توصیف ساختار آن تمرکز میکند.
از دیدگاه کرنبرگ، سیر منظم رشد منجر به شکلگیری یک شخصیت عادی و سالم میشود. در این مسیر دوتاییهای درونی فراوانی بر پایه تجربیات توأم با عواطف و احساسات شدید شکل میگیرند. به عبارت دیگر نظریه روابط ابژه معتقد است که تلفیق مزاج کودک و ارتباط با دیگران (بهخصوص مراقبان) و تجربه عواطف شدید با آنها در رشد کودک اهمیت اساسی دارد.
در این تعامل دوتایی، کودک مراقب خود را بهعنوان فردی بامحبت میشناسد که درک درستی از نیازهایش دارد و بهموقع به آنها پاسخ میدهد. در این بافتار کودک دلبستگی ایمن را تجربه میکند و این دلبستگی به او کمک میکند تا با تجربیات منفی زندگیاش بهتر کنار بیاید.
عناصر تشکیل دهنده شخصیت از نظر اتو کرنبرگ
از دیدگاه کرنبرگ ،شخصیت از الگوهای رفتاری با ریشههای مزاجی، قابلیتهای شناختی فرد، منش و نظامهای ارزشی درونی شده تشکیل شده است که در ادامه این موارد را توضیح میدهیم.
مزاج یا خلقوخو (temperament): منظور استعداد ذاتی افراد نسبت به واکنش در برابر محرکهای درونی و همچنین به تفاوتهای فردی ثابت در رفتار اشاره دارد که مبتنی بر بیولوژیک است و نسبتاً مستقل از یادگیری، سیستم ارزشها و نگرشها است.
قابلیتهای شناختی (cognitive skills): فرآیندهای شناختی مثل ادراک، توجه، تفکر، کنترل و… که نقش اساسی در سازماندهی رفتار ایفا میکنند. تواناییهای شناختی با ادغام یادگیریهای ارائه شده توسط مراقبان و خلق و خوی کودک شکل میگیرند.
منش (character): به الگوی رفتاری فرد اشاره دارد که مشخصه بهخصوص و منحصربهفرد وی به حساب میآید. منش میزان سازماندهی الگوهای رفتاری و انعطافپذیری رفتارها در موقعیتهای مختلف است و اثرات روابط درونی شده فرد را با خود و دیگران منعکس میکند. در واقع منش تظاهر ظاهری هویت است.
روابط ابژه درونی شده (internalized object relations): درونیسازی روابط ابژه، در نظریه روانتحلیلی به شکلگیری سوپرایگو منجر میشود. این روابط درونی شده در سه لایه رشد مییابند:
لایه اول مربوط به تجربیات دوران کودکی فرد است؛ زمانی که مراقبان بروز تکانههای جنسی و پرخاشگرانه را ممنوع میکنند. (آزاررسان)
لایه دوم مربوط به بازنمود آرمانی خود و ابژه است که به ایدهآلهای دوران کودکی فرد بازمیگردد. (آرمانیسازی)
لایه سوم سوپر ایگو، زمانی تشکیل میشود که لایههای قبلی با یکدیگر ادغام و تعدیل میشوند. این لایه به عنوان یک سیستم ارزشی درونی عمل میکند و باعث میشود که فرد بتواند نسبت به ارزشها و رابطهاش با دیگران متعهد باشد.
مدل شخصیت ارائه شده توسط کرنبرگ یکی از پیچیدهترین و در عین حال منسجمترین راههای درک ذهن انسان را تشکیل میدهد. سازمان شخصیت کرنبرگ به الگوی درونی شده فرآیندهای ذهنی اشاره دارد که قالبی را برای شکلدهی و همچنین آشکارسازی صفات و رفتارهای فرد به وجود میآورد. این ویژگی کارایی زیاد این مفهوم را در حوزه بالینی مشخص میکند، بهویژه در ارتباط با تحقیق در مورد آسیبشناسی شخصیت. ساختار شخصیت امکان فرمولبندی تشخیص را فراهم میکند که فراتر از محدوده ارزیابی مشاهدات موجود علائم است و به عمق آسیبشناسی شخصیت اشاره میکند.
خاستگاه نظریه شخصیت کرنبرگ
مفهوم شخصیت کرنبرگ از کار روانکاوان برجسته قبلی الهام گرفته است؛ از جمله نظریه میل جنسی فروید، روانشناسی ایگوی یاکوبسون، کارکردهای ایگوی هارتمن، نظریه روابط ابژه کلاین و مالر. علاوه بر این، کرنبرگ از مدل شناختی-عاطفی شخصیت میشل و شدا نیز استفاده کرده است.
با این حال کرنبرگ با توصیف فرآیند شکلدهی ساختار ذهنی، باور خود را بیش از هر چیز بر اساس نظریه روابط ابژه استوار میداند. طبق این نظریه، چهرههای مهم زندگی کودک و روابطش با دیگران مهم زندگی -به عنوان عناصر دنیای بیرون- در جریان فرآیند درونیسازی، به عناصر ساختار ذهنی درونی تبدیل میشوند.
به عبارت دیگر کرنبرگ در ابتدا عنوان کرد که نوزاد مجموعهای از واکنشهای فیزیولوژیکی تمایز نیافته یا واحدها (units) است که او آن را «الگوهای ادراکی و رفتاری ذاتی» توصیف کرد. این الگوها هنگامی که نوزاد شروع به تمایز از محیط خود به واحدهای حیاتی روابط ابژه درونی شده یا صور فلکی حافظه عاطفی میکند، سازمان یافته میشوند. این واحدها برای رشد شخصیت حیاتی هستند. آنها حاوی پیشسازهای ساختار درونروانی، بازنماییهای مؤثر از جهان بیرونی خود و غرایز هستند.
کرنبرگ با توصیف فرآیند شکلدهی شخصیت، نهتنها به رویدادهای واقعی، بلکه به عوامل اساسی (خلقوخو و عوامل شناختی) اهمیت میدهد. به این ترتیب او عضو گروه محققانی میشود که فرض میکنند افراد و رویدادها نیستند که واقعیاند، بلکه شیوه تجربه آنهاست که در معرض درونیسازی قرار میگیرد.
به گفته کرنبرگ، دوتاییهای خود-ابژه (self – object)، اساسیترین واحدهای سازمان شخصیت را تشکیل میدهند. آنها در معرض دگرگونیهای تعیین شده از نظر رشدی (ادغام و سلسلهمراتب) قرار میگیرند که منجر به شکلگیری ساختارهای مرتبه بالاتر شده و در نهایت شخصیت را تشکیل میدهند.
کرنبرگ ادعا میکند که تجربیات بین فردی اولیه، اساس ساختار روانی را تعیین میکند و باعث ایجاد سیستمهای محرک میشود. بنابراین ضروری است که فرآیند درونی کردن را بررسی کنیم که بهموجب آن، این تجربیات پایه و اساس ساختار روانی فرد را تشکیل میدهند.
این درونی کردن روابط ابژه یک فرآیند رشد منظم است که شامل سه مرحله است: درونیسازی، همانندسازی و شناسایی ایگو. ما فقط اولین مرحله یعنی درونیسازی را مورد بررسی قرار میدهیم.
درونیسازی در تشکیل سازمان شخصیت
درونیسازی جزء جداییناپذیر فراروانشناسی (Meta-psychology) است که کرنبرگ آن را هم یک فرآیند و هم یک ساختار در نظر میگیرد. درونیسازی بهعنوان یک فرآیند، تعاملات نوزاد را در رد پای حافظه، درونی یا رمزگذاری میکند. تصور میشود که چنین ردیابیهای حافظه حاوی تصویری کموبیش متمایز از ابژه و تصویری از خود در تعامل با ابژه باشد. این مؤلفه عاطفی دارای همان ظرفیت کرنبرگ است.
از نظر او عاطفه دارای باری است که ماهیت دوتایی دارد؛ یا خوشایند/خوب یا ناخوشایند/بد. این ظرفیت تمام جنبههای دیگر ادراک نوزاد (بازنماییهای خود و ابژه) را شکل میدهد و ابزاری است که به وسیله آن تجارب نوزاد سازماندهی میشود. در این مدل، ادراک نوزاد از تجربیاتش بهعنوان «خوب» یا «بد» است که تعیین میکند چگونه تمایز و یکپارچگی رخ میدهد.
مدل کرنبرگ از رشد خود و ابژه در پنج مرحله رخ میدهد، اما چون بیشتر تمرکز ما بر مراحل اولیه و درونی کردن واحدهای ابژه است، چهار مرحله اول را توضیح داده و مرحله آخر یعنی تثبیت سوپرایگو و ادغام من است که در آینده در مطلبی دیگر به آن میپردازیم.
مرحله اول (0-1 ماهگی). اوتیسم طبیعی که بهعنوان مرحله «تمایز نیافته اولیه» شناخته میشود و با تصور ماهلر از اوتیسم برابر است.
مرحله دوم (2 تا 6-8 ماهگی) که با همزیستی طبیعی با «بازنماییهای خود-ابژه اولیه و تمایز نیافته» آغاز میشود. به این معنی که دو دسته از واحدهای ابژه وجود دارد: یکی از آنها بازنماییهای خود-ابژه «خوب» و دیگری بازنماییهای خود-ابژه «بد» است. از آنجایی که کودک قادر به ادغام ظرفیتهای عاطفی متضاد نیست، جداسازی بازنماییها ضروری است؛ درحالیکه در ابتدای مرحله، خود از بازنمایی ابژه متمایز نمیشود، تمایز در طول مرحله رخ میدهد.
مرحله سوم (6-8 تا 18-36 ماهگی) تمایز خود از روابط ابژه بهعنوان خود-ابژه «خوب» (یا لیبیدینی) مرحله همزیستی شروع میشود که کاملاً به یک خود «خوب» و یک ابژه «خوب» متمایز میشود. اندکی پس از آن، خود-ابژه «بد» (سرمایهگذاری پرخاشگرانه) به خود «بد»/ابژه «بد» متمایز میشود. این مرحلهای است که جدایی به عنوان یک مکانیسم عادی رشد در نظر گرفته میشود و کودک شروع به ادغام بازنمایی خود و ابژه ظرفیتهای عاطفی مختلف میکند. بنابراین بازنماییهای خود «خوب» و «بد» شروع به تشکیل «خودپنداره یکپارچه» میکنند و بازنماییهای ابژه «خوب» و «بد» شروع به شکلگیری بازنماییهای ابژه «کل» میکنند که به مرحله چهارم منتهی میشود.
مرحله چهارم (316 ماه از دوره اودیپال) که شامل ادغام بازنمایی خود و ابژه و توسعه ساختارهای مشتق از روابط ابژه درونروانی سطح بالاتر است. در طول این مرحله، بازنماییهای خود «خوب» (سرمایهگذاری شده لیبیدویی) و «بد» (سرمایهگذاری پرخاشگرانه) در یک سیستم ادغام میشوند. با پیوند دادن چیزهایی که به ابژههای «خوب» و «بد» تفکیک شدند، کودک آنچه را که کرنبرگ بازنمایی ابژه «کل» مینامد، شکل میدهد. کرنبرگ همچنین بیان میکند که در مرحله چهارم، «ایگو»، «ابر من» و «اید» به عنوان ساختارهای کلی درونروانی مشخص ادغام میشوند.
سطوح شخصیت از نظر اتو کرنبرگ
مشکلاتی که طی مراحل رشدی رخ میدهد، باعث تثبیت شخصیت در آن دوره میشود. کرنبرگ علاوه بر توصیف شخصیت نرمال، سه سطح دیگر را که ناشی از بازداری یا تثبیت رشد در مراحل خاص آن است، توصیف میکند. او از اولین و به طور همزمان عمیقترین، بینظمترین تا جدیدترین و کمنظمترین سطوح شخصیت را نامگذاری کرده است.
روانپریشی یا سایکوز (psychotic level)
سطح روانپریشی سازمان شخصیت که از اختلال در دوره اوایل زندگی و بازنماییهای خود-ابژه تمایز نیافته شکل میگیرد. به عبارتی دیگر مفهوم یکپارچهای از خود و دیگران وجود ندارد. این افراد از درون به شدت مستأصل و درهمریخته هستند، مشکلات بسیاری با هویت خود دارند، به این صورت که حتی درباره کیستی خود سردرگم هستند. هنگامی که از آنها در رابطه با خود و دیگران سؤال پرسیده میشود، معمولاً به شکل مبهم یا بسیار تحریف شده پاسخ میدهند.
بردرلاین یا مرزی (borderline level)
سطح مرزی سازمان شخصیت که از مرحله تمایز خود از بازنمایی ابژه نشأت میگیرد. ولی این تمایز به درستی شکل نگرفته و تجربهای که از خود و دیگران دارند، سرشار از بیثباتی و ناپیوستگی است. این عدم وجود یکپارچگیِ بازنمودهای درونی خود و دیگران به گونهای ظاهر میشود که فرد خود و دیگران را به شکل آشفته و متناقض تجربه میکند و حتی نمیتواند نسبت به آن آگاه باشد. در این حالت فرد به دنبال قصور جزئی دیگران، به طور ناگهانی به شدت خشمگین میشود. از سوی دیگر، از برجستهترین مشخصات این گروه استفاده از دفاعهای بدوی و نابالغانه است.
سطح روانرنجور یا نوروتیک (neurotic level)
سطح نوروتیک (روانرنجور) سازمان شخصیت، بیانگر رسیدن به مرحله ادغام بازنماییهای خود و بازنماییهای ابژه است. رفتار همدلانه مراقبان با کودکان، این فضا را برای افراد فراهم میکند که بدون توسل به رفتارهای کودکانه از پس عواطف شدید بربیایند. در این شرایط هنگامی که کودکان احساسات بدی را تجربه میکنند، به جای پناه بردن به دفاعهای ابتدایی مثل دونیمسازی، انکار یا فرافکنی، از دفاعهای بالغانه و پخته که مبتنی بر سرکوبی است استفاده کرده و بدین ترتیب آنها را کنار زده یا فراموش میکنند.
معیارهای تعیین سطوح شخصیت کرنبرگ
کرنبرگ و همکاران ویژگیهای ساختاری اصلی متمایزکننده سطوح شخصیتی را که در بالا ذکر شد، بر اساس معیارهای زیر تقسیمبندی کردهاند:
- آزمون واقعیت (reality testing) که به معنای توانایی تمایز بین منابع درونی و بیرونی محرکها و ارزیابی کافی از عملکرد خود (درونفردی و بینفردی) در رابطه با معیارهای اجتماعی واقعیت است. افراد دارای ساختار شخصیت مرزی و نوروتیک واقعیتسنجی سالمی دارند، اما واقعیتسنجی افراد مرزی دچار نوسانی میشود (بیشتر در شرایط استرسزا) که در افراد نوروتیک وجود ندارد.
2. غلبه دفاعهای ابتدایی (primitive psychological defenses)
3. شدت پرخاشگری و گسست هویت (identity diffusion) که به سطح انسجام و تمایز درباره مفهوم خود و دیگران اشاره دارد.
اگر علاقهمند به یادگیری بیشتر در ارتباط با ساختارهای بالینی هستید مقاله ساختارهای بالینی در روانکاوی را بخوانید.
هویت در سطوح ساختار شخصیت کرنبرگ
از ویژگیهای اصلی یک شخصیت عادی، هویت یکپارچه است که بر اساس مکانیسمهای دفاعی بالغانه مانند سرکوب، تصعید، نوعدوستی، انتظار، شوخطبعی و همچنین آزمون واقعیت دستنخورده عمل میکند. سطح روانرنجور سازمان شخصیت از نظر غلبه بر مکانیسمهای دفاعی مبتنی بر سرکوب، با شخصیت عادی مطرح شده متفاوت است. همچنین در این سطح ادغام جنبههای لیبیدویی و پرخاشگری خود و ابژه به درستی شکل میگیرد و در نتیجه ثبات هویت ایجاد میشود.
سطح مرزی و سطح روانپریشی سازمان شخصیت با غلبه مکانیسمهای دفاعی نابالغ، مبتنی بر دونیمسازی هستند و در نتیجه عدم ادغام هویت مشخص میشوند. در مورد افراد با سازمان شخصیت روانپریشی، تمایز بازنماییهای خود و ابژه رخ نداده است. در مورد افرادی که سطح مرزی سازماندهی شخصیت را ارائه میدهند، ممکن است واقعیتسنجی کاهش یافته باشد، اما معمولاً محدود به حوزه روابط اجتماعی، بهویژه روابط صمیمی است.
معمولاً اختلال در واقعیتآزمایی، ایجاد توهم و هذیانهایی مانند آنچه در افراد روانپریش وجود دارد، در ساختار شخصیتی مرزی رخ نمیدهد. اگر چنین حالتهایی اتفاق بیفتد، جبران موقت ناشی از استرس است که به معنای بازگشت به عملکرد کمتر بالغانه است.
لازم به ذکر است که در زمان فروید از شخصیت عادی و نوروتیک به طور جداگانه استفاده میشد، اما امروزه دیگر شخصیت عادی به کار گرفته نمیشود و نوروتیک بالاترین سطح شخصیت محسوب میشود. همچنین بر اساس این سه ویژگی مصاحبه ساختار یافتهای را طراریزی کرده که امروزه برای سنجش سازمان شخصیت افراد بر اساس این مفاهیم به کار میرود.
کرنبرگ و همکاران در محدوده سطح مرزی سازمان شخصیت، سطوح فرعی تمایز را نیز مطرح کردهاند:
- سازمان مرزی سطح بالا عملکرد افرادی را توصیف میکند که از اختلال کمتر شدید ساختار شخصیت رنج میبرند؛ مثل اختلال شخصیت وابسته، خودشیفته، نمایشی، دوریگزین.
2. سازمان مرزی سطح پایین که مربوط اختلالات شخصیتی عمیق و شدید مانند اختلال شخصیت مرزی، پارانوئید، اسکیزوتایپی و ضداجتماعی است.
خلاصه ویژگی سازمانهای شخصیتی کرنبرگ
نکته مهم این است که این تقسیمبندی بر اساس شدت پرخاشگری، پراکندگی هویت و مکانیسمهای دفاعی ارائه شده است.
سازمان شخصیت بهنجار: حس یکپارچه و منسجم از خود و دیگرانِ مهم زندگی، عزت نفس بالا، توانایی تعامل و ارتباط موفق با دیگران و توانایی لذت بردن از آن، تعهد به کار، داشتن اهداف بلندمدت و تلاش کردن در راستای آنها، توانایی ارزیابی واقعبینانه دیگران، داشتن همدلی و مهارت اجتماعی، داشتن تعهد هیجانی نسبت به دیگران و در عین حال حفظ و انسجام خودمختاری، داشتن ظرفیت بالا برای برقراری روابط عاشقانه باثبات و صمیمی، توانایی تجربه طیف وسیعی از عواطف پیچیده، داشتن مسئولیتپذیری شخصی، خود انتقادگری، انعطاف در تصمیمگیری، استفاده از دفاعهای سطح بالا و پیشرفته.
سازمان شخصیت نوروتیک (رواننژند): هویت یکپارچه دارند؛ یعنی دارای حس منسجمی از خود و دیگران هستند و از دفاعهای پخته که بر پایه سرکوبی هستند، استفاده میکنند.
جالب است که امروزه روانتحلیلگران این نوع سازمان روانی را در مورد افراد سالمی به کار میبرند که از لحاظ هیجانی مراجعانی راضی و خوشحال هستند، اما در زمان فروید در رابطه با کسانی به کار گرفته میشد که منشأ اختلالشان غیر عضوی، غیر سایکوتیک و غیر افسرده بود. به عبارتی شمار زیادی از کسانی که فروید آنها را رواننژند مینامید، امروزه جزو ساختارهای شخصیتی مرزی یا سایکوتیک محسوب میشوند.
اختلالهای شخصیت مرتبط با این سازمان: هیستریک، افسرده- خودآزار، وسواسی-جبری
سازمان شخصیت مرزی: فقدان یکپارچگی از روابط ابژه اولیه و داشتن هویت پراکنده تجربه هیجانات شدید ابتدایی که به صورت درونی با یکدیگر مرتبط نیستند، عدم توانایی در ارزیابی شناختی صحیح موقعیتها، استفاده از دفاعهای ابتدایی (رجوع به مبحث مکانیسمهای دفاعی و انواع آن)، بیثباتی هیجانی، خشم بالا و آشفتگی در روابط بین فردی از ویژگیهای این ساختار روانی است.
اختلالهای مرتبط با این سازمان:
در سطح بالا: وابسته، خودشیفته، دوریگزین، آزارگر-آزارخواه
سطح پایین: هیپومانیک، مرزی، پارانوئید، اسکیزوئید، خودشیفتگی وخیم، ضداجتماعی، اسکیزوئید، خودبیمارانگار، اسکیزوتایپی
سازمان شخصیت سایکوتیک: هویت سردرگم و بهشدت بههمریخته، استفاده از دفاعهای بدوی، پایبند نبودن به واقعیت. افرادی که دارای ساختار شخصیتی سایکوتیک هستند، شکلهای مختلف سایکوز را نشان میدهند که در قالب هذیان و توهم دیده میشود؛ مثل خصوصیاتی که در مبتلایان به اسکیزوفرنی یا فرد افسردهای که به صورت دورهای هذیان را تجربه میکند، دیده میشود. افکار غیرمنطقی این افراد شنونده را گیج و مبهوت میکند.
لازم به ذکر است افرادی نیز وجود دارند که در این سطح قرار دارند، اما تا زمانی که تحت فشار روانی قرار نگرفتهاند، این نشانهها به سطح راه پیدا نمیکنند.
به طور کلی شخصیت یعنی سازمان پویا از الگوهای پایدار رفتار، شناخت، عواطف، انگیزه و راههای ارتباط با دیگران که ویژگیهای یک فرد است. در این مقاله دریافتیم که سائقهای انسان در ارتباط خود و دیگری تجربه میشوند و با تعامل گرایشهای مزاجی و تجربههای دوران کودکی ساختار روانی فرد تشکیل میشود. طبق نظریه کرنبرگ، شناسایی ساختار شخصیت افراد، به درمانگران در فرآیند درمان و انتظارات آنها از روند آن کمک میکند.
مثلأ افراد نوروتیک مراجعان خوبی برای درمانگران هستند، چون ایگوی قدرتمندی دارند. بیمارانی که در سطح سایکوتیک قرار دارند بیشتر به درمان حمایتی نیاز دارند و برای مراجعان سطح مرزی روی مرزهایی که بر آن پافشاری دارند و همچنین تفسیر دفاعهای نخستینی که به کار میبرند، کار میشود. رشد و یکپارچگی فرد نیز مستلزم رسیدن به آگاهی از حالات عاطفی خود و بر عهده گرفتن مسئولیت آنهاست.
سخن پایانی
مفهوم شخصیت کرنبرگ که تاکنون توسط پزشکان و درمانگران بسیاری به کار گرفته شده است، به عنوان پایه و اساس تحقیقات علمی روزبهروز محبوبتر میشود و بهطور مستقیم، به حذف مرز بین حوزه کارهای بالینی (به ویژه تمرین مبتنی بر مفاهیم روانکاوی) و حوزه تحقیقات دانشگاهی کمک میکند. به ویژه کاوش او در رابطه با سازمان شخصیت مرزی و روش درمانی که برای مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی با عنوان رواندرمانی با تمرکز بر انتقال (Transference Focused Psychotherapy) مطرح کرده، در چند دهه گذشته به طور گسترده در جامعه روانشناسی و روانپزشکی بسیار تأثیرگذار بوده است.
منابع:
رواندرمانی معطوف به انتقال برای اختلال شخصیت مرزی (راهنمای بالینی) نویسنده: فرانک ا. یومانس، جان ف. کلارکین، اوتو ف. کرنبرگ
تشخیص روان تحلیلی (شناخت ساختار شخصیت در فرآیند بالینی). نویسنده: نانسی مک ویلیامز
(Christopher & Lambeth, 2001)Christopher, J. C., & Lambeth, G. S. (2001). Otto Kernberg ’ s Object Relations Theory A Metapsychological Critique. (October). https://doi.org/10.1177/0959354301115006
Izdebska, A. (2015). Review article Assessment of personality according to Otto Kernberg’s conception. Current Issues in Personality Psychology, 2(June), 65–83. https://doi.org/10.5114/cipp.2015.52105
یک پاسخ
عالی بود