زندگی‌نامه آنا فروید (1982-1895)

نوشته

در این مطلب زندگینامه آنا فروید، از کودکی تا اواخر زندگی او را مطالعه می‌کنید.

فهرست مطالب

آنا فروید (۱۸۹۵ تا ۱۹۸۲) روانکاو کودک شناخته‌شده اتریشی است. پدرش، زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی بود. اما آنا فروید فقط با نام پدرش شناخته نمی‌شود. او یکی از اشخاص مهم و تاثیرگذار در جنبش روانکاوی بود که پایه‌گذار نوآوری‌های نظری و تکنیکی مهمی بود و تغییراتی اساسی در نحوه شناخت، درک و مراقبت از کودکان ایجاد کرد.

 

آنا فروید سوم دسامبر ۱۸۹۵ در وین زاده شد. او کوچکترین فرزند از میان شش فرزند زیگموند و مارتا فروید بود. او کودکی سرزنده با قدرت تخیل بالا بود که معمولا غرق قصه‌های مختلف می‌شد یا خود داستان‌سرایی می‌کرد. او عاشق خیال‌پردازی بود و در اواخر کودکی، بر اساس کتاب داستان‌های مورد علاقه‌اش، جهان‌های تخیلی خلق می‌کرد.

آنا فروید در 1896

آنا کودک بازیگوشی بود و معمولا مایه دردسر می‌شد؛ به همین دلیل فروید در سال ۱۸۹۹ به دوستش ویلهلم بلایز نوشت:

«آنا را شیطنت‌هایش آنقدر زیبا کرده است.»

کودکیِ ناخوشایند آنا فروید

آنا فروید کودکی چندان شادی نداشت. او زیر سایه پنج خواهر و برادرش بزرگ شد و به همین خاطر، معمولا احساس طردشدگی می‌کرد. او با مادرش هم رابطه‌ی دشواری داشت؛ چرا که مادرش سخت‌گیر و مستبد بود. آنا بعدها نوشت: «مادرم هیچ قانونی را رعایت نمی‌کرد؛ او قانون های خودش را می‌ساخت.»

فروید و همسرش مارتا 1911

آنا معمولا برای تسلی یافتن به سراغ پدرش می‌رفت. خلاصه‌ای از کودکی او را می‌توان در بخشی از خاطراتی که از اوایل زندگی‌اش درباره یک تعطیلات خانوادگی نوشته، یافت:

” «دیگران» همه سوار قایق شدند و رفتند و مرا در خانه رها کردند. شاید به خاطر اینکه قایق دیگر جا نداشت، شاید هم به خاطر اینکه من زیادی کوچک بودم. در آن زمان من شکایتی نکردم و پدرم که در حال مشاهده‌ی این صحنه بود، مرا تحسین کرد و تسلی داد. این کار پدر مرا چنان خوشحال کرد که دیگر هیچ چیز اهمیتی نداشت.

شاید این تجربیات را بتوان نشانه‌ای بر فداکاری و جدیت او در تمام عمر، برای کمک به کودکان محروم و تعهدش به ادامه راه پدرش دانست.

رقابت خواهرانه؛

مشکلات آنا فروید با خواهرش سوفی

رابطه آنا با خواهرش سوفی، که دو سال و نیم از او بزرگتر بود و فرزند مورد علاقه مادرشان نیز بود، بسیار آشفته بود. سوفی از آنا جذاب‌تر بود اما آنا باهوش‌تر بود. رقابت بین آن‌ها چنان شدید بود که برقرار کردن آرامش در خانواده را دشوار می‌ساخت. این رقابت تا سال ۱۹۱۳ ادامه داشت؛ زمانی که سوفی ازدواج کرد و از خانه‌ی آن‌ها رفت.

آنا فروید و خواهرش سوفی 1901

خانواده طوری برنامه‌ریزی کرد که آنا در زمان جشن عروسی خارج از کشور باشد. او به شدت از این مساله آزرده شد اما با این چشم‌انداز که پس از این می‌تواند زمان بیشتری را با پدرش سپری کند، خود را آرام کرد. یک هفته قبل از روز جشن، او به پدرش نوشت:

«من واقعا خوشحالم که سوفی قرار است ازدواج کند؛ چون مشاجره‌های بی‌پایان ما با یکدیگر برای من وحشتناک بود.»

سوفی فروید 1898

سوفی فروید 1911

آنا تحصیلات خود را در Cottage Lyceum وین در سال ۱۹۱۲ به پایان رساند و در سال ۱۹۱۴ به تنهایی به انگلستان سفر کرد تا زبان انگیسی‌اش را تقویت کند. او در زمان شروع جنگ در انگلستان بود و به عنوان «دشمن بیگانه» شناخته شد و مجبور شد به وین بازگردد.

در سال ۱۹۱۴ آنا فروید در حرفه تدریس شروع به کارآموزی کرد؛

او شش سال به عنوان دستیار معلم در مدرسه قدیمی‌اش Cottage Lyceum مشغول شد. بعد از پذیرفته شدن در آزمون‌های کارآموزی، به عنوان پاداشی به خود، به انگلستان سفر کرد.

آنا فروید 1911

در شروع جنگ جهانی اول، او در انگلستان بود. دولت بریتانیا به سرعت محدودیت‌هایی را در برابر حقوق و جنبش‌های افراد بیگانه اعمال کرد و آنا هم به عنوان یک خارجی «دشمن بیگانه» شناخته شد و مجبور شد به  همراه سفیر اتریش-مجارستان و همراهانش از مسیر جبل‌الطارق و ژنو به وین بازگردد.

سیستم مدارس اتریش

سیستم مدارس اتریش در اوایل قرن بیستم بسیار سختگیرانه بود. مورخان بسیاری اشاره کرده‌اند که در آن دوران اولویت الهام‌بخشی به دانش‌آموزان برای یادگیری نبود؛ بلکه هدف تربیت شهروندانی مطیع بود که وضع موجود را می‌پذیرند و در خدمت امپراتوری اتریش-مجارستان هستند. استفان زوییگ، نویسنده وینی درباره وضعیت تحصیل خود نوشته:

«به یاد ندارم که در آن سیستم آموزشی یکنواخت، بی‌روح و خشن هرگز شاد یا خوشبخت بوده باشم. این سیستم بهترین و رهاترین مقطع از زندگی ما را کاملا خراب کرد.»

آموزش مربیان در آن دوره، شامل مطالعات روانشناسی رشد نمی‌شد و اشتیاقی برای حمایت از رشد عاطفی کودکان وجود نداشت. برای تبدیل موارد ذکرشده به بخش مهمی از آموزش مربیان و رسیدن به رویکردی همدلانه‌تر نسبت به تدریس، دهه‌ها زمان نیاز بود؛ که با وجود فعالیت آنا فروید در این زمینه، این تغییرات در دهه‌های بعدی حاصل شد.

تدریس و جنگ

آنا فروید در طول جنگ جهانی اول، آموزش مربی‌گری دید. در آن زمان وین بارها دچار قحطی غذا و کمبود سوخت برای گرما شد. قحطی باعث شده بود که دانش‌آموزان آنا فروید فانتزی‌های خود درباره والدینشان را از طریق غذا بازنمایی کنند. مثلا دختر کوچکی روزی با افتخار گفت:

«پدرم همیشه روزهای یکشنبه گوشت می‌خورد.»

آنا فروید به سرعت به عنوان معلمی دلسوز و بااستعداد شناخته شد. او همکاران و بالادستانش را به شدت تحت تاثیر قرار داد و دیری نگذشت که به عنوان سرپرست مقطع دوم منصوب شد.

آنا فروید در 1914

او در میان شاگردانش هم محبوب بود. نویسنده زندگی‌نامه‌اش، او را اینگونه توصیف می‌کند: «پناهگاهی گرم و سرشار از اشتیاق در میانه زندگی ملالت‌بار و سخت شاگردانش در دوران جنگ.»

آنا فروید در کنار کلاس پنجم مدرسه، حوالی 1915

عکسی حوالی ۱۹۱5، او را کنار کلاس پنجم مدرسه نشان می‌دهد. یکی از شاگردانش بعدها نوشت:

«این خانم جوان نسبت به خاله‌های مسن‌مان تسلط بیشتری روی ما داشت.»

مسیری تازه برای روانکاوی با تلاش آنا فروید

زیگموند فروید بیشتر با بزرگسالان کار می‌کرد. او از طریق آثار و نشانه‌هایی از آنچه پس از سرکوبی بر جای مانده بود، به آن‌ها کمک می‌کرد تا سال‌های اولیه‌ی زندگی خود را بازسازی کنند. آنا فروید برخلاف پدرش، علاقمند به کار با کودکان بود.

پیش از آنا فروید، روانکاوان بسیاری تجربه تحلیل کودکان را داشتند. اولین روانکاوی که با کودکان کار می‌کرد، هرمیون فون هاگ هلموت بود که در سال ۱۹۱۳ مقاله «بازی‌درمانی» را منتشر کرد. کارل یونگ، لو آندرئاس سالومه و ساندور فرنزی نیز همگی با کودکان کار کرده بودند. اما این آنا فروید بود که برای اولین بار روانکاوی کودک را نظام‌مند کرد و آن را به عنوان بخش متمایزی از رواندرمانی ارائه داد.

شیوه آنا فروید در تحلیل کودک

آنا فروید معتقد بود که روانکاوی کودک باید از نظریه‌های اساسی روانکاوی پیروی کند، اما حالتی متمایز از رواندرمانی باشد. او استدلال می‌کرد که کودکان را باید بعد از رسیدن به مرحله نهفتگی، که حدودا در ۶ سالگی اتفاق می‌افتد، تحلیل کرد. از دیدگاه او بهتر است تا قبل از آن، برای حمایت از رشد روانی-جنسی و عاطفی کودکان و پیگیری از ریشه‌دار شدن روان‌رنجوری (neurosis)، تمرکز روی محیط اطراف کودک باشد.

آنا فروید بر اهمیت ایجاد اتحاد درمانی قوی با بیماران کودک تاکید بسیاری داشت. او روی این حقیقت که بزرگسالان داوطلبانه به سراغ تحلیل می‌روند و این اتفاق در کودکان به ندرت پیش می‌آید، حساسیت زیادی به خرج می‌داد. این حقیقت نشانگر مرحله‌ای ابتدایی بود که همان جلب توجه و اعتماد کودکان، پیش از شروع هرگونه درمان با آن‌ها است.

یکی از اصول پایه‌ی کار آنا فروید این است که هر کودکی باید به خودیِ خود به عنوان فردی مستقل شناخته شود. او به ساختن اتحاد درمانی با هر کودک، مطابق با نیازهای خاص خودش علاقه داشت. در یکی از کیس‌ها او به پسر بچه‌ای کمک کرد تا داستان خودش را بنویسد، در موردی دیگر او لباسی برای عروسک دختر بچه‌ای بافت.

آنا فروید هنگام کار با کودکان به ندرت از مبل روانکاوی استفاده می‌کرد

او متوجه شده بود که آرام ماندن و تمرکز کردن برای کودکان کار دشواری است و آن‌ها به میزان بسیار محدودی می‌توانند با تداعی آزاد در ارتباط بمانند. او به جای استفاده از مبل روانکاوی به بیماران کودکش اجازه می‌داد تا آزادانه در اتاق درمان حرکت کنند. اگر کودکی روی فرش جست و خیز می‌کرد، آنا فروید نیز او را همراهی می‌کرد.

او ابزار مخصوص نقاشی را هم در دسترس کودکان قرار می‌داد و آن‌ها را به استفاده از این ابزار تشویق می‌کرد. این نقاشی‌ها به عنوان ابزار مهمی برای بیان در نظر گرفته می‌شدند که هر تکه از آن‌ها به اندازه کلماتی که گفته می‌شوند، اهمیت داشت.

فراتر از اتاق درمان

آنا نمی‌خواست که از روانکاوی فقط برای درمان استفاده کند.

او می‌خواست که از اصول روانکاوی در راستای ایجاد فضاهایی برای رشد و شکوفایی عاطفی و خلاقانه‌ی کودکان نیز استفاده کند.

آنا فروید در مؤسسات و پروژه‌ها

آنا فروید در حالی‌که هنوز معلم بود، در مهد کودکی برای کودکان محروم هم کار می‌کرد و در حین آموزش دیدن در روانکاوی، در خانه‌ی کودک Baumgarten هم مشغول بود. این موسسه پروژه‌ای بود برای کودکانی که طی جنگ جهانی اول بی‌خانمان شده بودند و روانکاوی به نام Siegfried Bernfeld آن را اداره می‌کرد.

 

او در طول زندگی‌اش در موسسات و پروژه‌های بسیاری که مختص شادکامی و سلامت کودکان بودند، فعالیت می‌کرد؛ که بیشتر آن‌ها را نیز خودش آغاز کرده بود. برخی از این موسسات شامل مدرسه Matchbox در سال ۱۹۲۳، مهدکودک Jackson در سال ۱۹۳۷ , کلینیک Hampstead در سال ۱۹۴۱ می‌شوند.

این سازمان‌ها بسیار از یکدیگر متفاوت بودند. برخی از آن‌ها بیشتر بر آموزش تمرکز داشتند و برخی دیگر بر کمک به کودکان برای کنار آمدن با جدایی، فقدان و تروما.

اما همه آن‌ها در این امر مشترک بودند: اعمال بینشی روانکاوانه برای ایجاد بهترین محیط برای کودکان جهت یادگیری، رشد، غلبه بر محرومیت و دشواری‌ها و شکوفایی به عنوان افرادی منحصر به فرد.

مشارکت‌های برجسته‌ی آنا فروید

سازمان‌هایی که آنا فروید تاسیس کرد یا در تاسیس آن‌ها مشارکت داشت، منجر به گشایش درک تازه‌ای از رشد کودک و چگونگی تاثیر شیوه‌های فرزندپروری و آموزش بر آن شد.

آنا فروید به اضافه کردن شناخت و بینش روانکاوانه به آموزش و فرزندپروری متعهد بود. او سخنرانی‌هایی درباره روانکاوی کودکان برای والدین و معلمین برگزار می‌کرد و سمینار معمولش را را نیز به معلمین مهدکودک‌ها تدریس می‌کرد. در همین حین، آنا فروید نقش برجسته‌ای در جریان اصلی روانکاوی نیز ایفا کرد.

در سال ۱۹۳۶ او کتاب ایگو و مکانیزم‌های دفاعی (Ego and the Mechanisms of Defence) را منتشر کرد که تبدیل به بهترین و مهمترین کتابش هم شد.

کتاب ایگو و مکانیزم‌های دفاعی ایده‌هایی که در نوشته‌های زیگموند فروید پراکنده بود را در فهرستی از «مکانیزم‌های دفاعی» که آنا فروید آن‌ها را یکی عملکردهای مهم ایگو می‌دانست، نظام‌بندی کرد. این کتاب امروز هم در برخی سازمان‌های آموزش روانکاوی تدریس می‌شود.

در ادامه آنا فروید مشارکت‌های برجسته دیگری نیز داشت؛ از جمله:

  • کودکان خردسال در دوران جنگ (۱۹۴۲)
  • نوزادان بدون خانواده (۱۹۴۴)
  • بهنجاری و آسیب در کودکی (۱۹۶۵)
  • درباره از دست دادن و گم شدن (۱۹۶۷)
  • فراتر از بهترین منافع کودک (۱۹۷۳)
  • قبل از بهترین منافع کودک (۱۹۷۹)

آنا فروید تا پایان زندگی‌اش کارهای مهمی درباره تئوری و تکنیک منتشر کرده بود که تبدیل به مرجع‌های کلیدی برای بحث‌های عمده درباره روانکاوی و فراتر از آن شدند.

زندگی جدید آنا فروید در انگلستان

ظهور فاشیسم

فروپاشی امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ۱۹۱۸، موجی از اصلاحات آموزشی را به همراه داشت که فرصت‌های تازه‌ای را برای مدرسان و روانکاوان پیشرو مانند آنا فروید، ایجاد کرد که متاسفانه این فرصت عمر کوتاهی داشت. در دهه ۱۹۳۰، جناح‌های راست و احزاب نظامی در وین قدرت گرفتند. در سال ۱۹۳۲ مدرسه Matchbox تعطیل شد. در سال ۱۹۳۸ اتریش به تصرف نازی‌ها در آمد و خانواده فروید ناگزیر به فرار شدند.

 

زیگموند و آنا فروید در راه ترک وطن ۱۹۳۸

بعد از درگیری‌های مختصری برای هماهنگی و تهیه مدارک سفر، خانواده فروید در سال ۱۹۳۸ به لندن رسیدند و در باغ‌های مرسفیلد ۲۰ در همپستد (که اکنون موزه فروید است) مستقر شدند.

اوایل سپتامبر ۱۹۳۹، جنگ جهانی دوم آغاز شد و زیگموند فروید چند هفته بعد از آن از دنیا رفت.

آنا به سرعت برای کار در خانه جدیدش مستقر شد. او نوشت: «انگستان حقیقتا کشور متمدنی است. و من طبیعتا قدردان هستم که ما اینجا هستیم. هیچ نوع فشاری وجود ندارد و فضا و آزادی بسیاری پیش رو است.»

احداث کلینیک همپستد

بعد از شروع جنگ آنا پرورشگاه جنگی همپستد را احداث کرد که برای بیش از ۸۰ میلیون کودک تک والدی، خدمات ارائه می‌داد. او قصد داشت به این کودکان کمک کند تا از طریق فراهم کردن روابط مستمر با مددکارانشان و تشویق مادرانشان به اینکه تا می‌توانند به آن‌ها سر بزنند، در آن‌ها دلبستگی ایجاد کند.

او مطالعات روی کودکان تحت فشار و استرس را با همکاری Dorothy Burlingham در کتاب‌های کودکان خردسال در دوران جنگ و نوزادان بدون خانواده منتشر کرد. بعدها او نوشت:

«من به طور ویژه‌ای در زندگی‌ام خوش‌شانس بوده‌ام. از همان ابتدا این امکان را داشتم که میان عمل و تئوری در رفت و آمد باشم.»

اختلاف فروید-کلاین

زمانی که آنا فروید به انگلستان رسید، روانکاوی در آنجا مستقر شده بود. یکی از چهره‌های کلیدی روانکاوی در بریتانیا ملانی کلاین بود. کلاین توجه ویژه‌ای به تحلیل کودکان داشت و دیدگاه‌های او شدیدا با دیدگاه‌های آنا فروید مغایر بود.

آنا فروید و ملانی کلاین سال 1949

اختلافات پیش‌رونده میان آنا فروید و ملانی کلاین در پس‌زمینه جنگ جهانی دوم، در سلسله جلساتی علمی به بحث گذاشته شد. این جلسات بعدها با عنوان «مناظرات بحث‌برانگیز» معروف شدند.

مارگارت لیتل، روانکاو بعدها به خاطر آورد:

«اولین جلسه علمی انجمن روانکاوی بریتانیا که من در آن شرکت کردم، عصر شلوغی بود که بمب‌ها هر چند دقیقه یک بار پرتاب می‌شدند و با هر برخورد مردم تلاش می‌کردند فرار کنند. در میانه نشست فردی که بعدها او را با عنوان D.W. شناختم، بلند شد و گفت «باید اشاره کنم که یک حمله هوایی در جریان است.» و نشست. کسی توجهی نکرد و نشست مانند قبل ادامه یافت.»

«مناظرات بحث‌برانگیز» با یک جداسازی رسمی میان انجمن روانکاوی بریتانیا، آنا فرویدین‌ها، کلاینین‌ها و گروه‌های مستقل خاتمه یافت. این جداسازی تا امروز هم ادامه دارد.

فعالیت‌های بعدی آنا فروید

دوره‌های رواندرمانی کودک در همپستد

در ۱۹۴۷ آنا فروید و کیت فرایدلندر، دوره‌های رواندرمانی کودک همپستد را برپا کردند و پنج سال بعد یک کلینیک کودکان نیز به آن اضافه شد.

حالا که او در حال آموزش درمانگران کودک انگلیسی و آمریکایی بود، تاثیر او در این زمینه به سرعت افزایش یافت. یکی از کارمندانش می‌گوید:

«کلینیک همپستد گاهی با عنوان خانواده گسترده آنا فروید یاد می‌شود. این نشان می‌دهد که معمولا در این کلینیک چه احساسی داشتیم. با وجود تمام تردیدها و ابهامات می‌توان این جمله را در نظر گرفت.»

آنا و کارمندانش در کلینیک معمولا جلسات کیس استادی (مطالعات موردی) هفتگی برگزار می‌کردند که با استقبال بسیاری همراه بود و در آن‌ها بینش‌های عملی و نظری روی کار افراد ارائه می‌شد.

خطوط تحول از نظر آنا فروید

تکنیک آن‌ها شامل خطوط تحول می‌شد که مسیر رشد نرمال را به طور نظری، از «وابستگی تا خوداتکایی عاطفی» ترسیم می‌کرد. به علاوه پروفایل‌های تشخیصی که به روانکاو این امکان را می‌داد که فاکتورهای شاخص نمونه را که از مسیر طبیعی رشد منحرف شده یا با آن همگام هستند را شناسایی و جدا کند.

او در کتاب بهنجاری و آسیب‌شناسی در کودکی (۱۹۶۵)، خلاصه‌ای از کارهای کلینک همپستد به همراه مشاهداتی (obsrvation) از کلینیک نوزادان Well، مهدکودک مخصوص کودکان نابینا، گروه مادر و نوزاد و پرورشگاه‌های جنگ ارائه داد. در روانکاوی کودک، آنا احساس می‌کرد مسیر رسیدن به شاهراه منتهی به ناخودآگاه، فراتر از تمام سمپتوم‌های انتقالی است.

فعالیت‌های آنا فروید در آمریکا

آنا فروید از دهه ۵۰ میلادی تا پایان عمرش به طور مکرر برای برگزاری سخنرانی، تدریس و دیدار دوستانش به آمریکا سفر می‌کرد. در دهه ۷۰ او متوجه مشکلات کار با کودکانی که محرومیت عاطفی یا اجتماعی داشتند شد و شروع به مطالعه انحرافات و تاخیر در رشد کودکان کرد.

در مدرسه حقوق Yale او سمینارهایی درباره جرایم در خانواده‌ها تدریس می‌کرد و این منجر به همکاری با ژوزف گلدنشتاین و آلبرت سولنیت در حوزه کودکان و قانون و انتشار کتاب فراتر از بهترین منافع کودک (۱۹۷۳) شد.

او همچنین چندین دکترای افتخاری دریافت کرد که اولین آن‌ها در سال ۱۹۵۰ از سوی دانشگاه کلارک بود؛ جایی که پدرش در سال ۱۹۰۹ در آن سخنرانی کرده بود و آخرین آن‌ها نیز از دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۸۰ بود.

 

آنا فروید در ۱۹۸۰

او نیز مانند پدرش، جوایزش را بیشتر از آنکه دستاوردهای شخصی بداند، افتخاری برای روانکاوی به حساب می‌آورد. البته که او تحسین دیگران را با حسن نیت و شوخ‌طبعی ذاتی‌اش می‌پذیرفت؛ مثلا یک بار گفت که وقتی درباره دستاوردهایم سخنرانی می‌کنم احساس می‌کنم که از همین الآن مُرده‌ام.

او نهم اکتبر ۱۹۸۲، با آرامش در لندن از دنیا رفت.

میراث آنا فروید

انتشار مجموعه کارهای آنا فروید از سال ۱۹۶۸ شروع شد. آخرین جلد از هشت کتاب‌ او در سال ۱۹۸۳، یک سال پس از مرگش چاپ شد.

مجله بین‌المللی روانکاوی شماره‌ی یادبودی منتشر کرد و همکاران این مجله در کلینیک همپستد از آنا فروید به عنوان معلمی مشتاق و الهام‌بخش یاد کردند و کلینیک به مرکز آنا فروید تغییر نام داد. در ۱۹۸۶ خانه‌ای که چهل سال در آن زندگی کرده بود، همانطور که خودش خواسته بود تبدیل به موزه فروید شد.

کارهای آنا فروید ادامه ماجراجویی‌های فکری پدرش بود. او نوشته است:

«ما احساس می‌کردیم که اولین کسانی هستیم که کلیدی برای درک رفتار انسان و انحرافات آن به دست آورده‌ایم؛ انحرافاتی که نه توسط عوامل آشکار، بلکه به خاطر فشار نیروهای غریزی بیرون آمده از ضمیر ناخودآگاه مشخص می‌شود…»

زندگی او جستجویی مدام برای کاربردهای اجتماعی مفید روانکاوی، بیش از هرچیز برای درمان و یادگیری از کودکان بود.

 

منبع

سایت موزه فروید در لندن

نوشته

نغمه صیامی

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

این مقاله تأملی در باب ظرفیت و مشکلات برقراری و حفظ روابط عاشقانه و پرشور است و بر اساس نتایج سال‌ها کار تحلیلی با مراجعان مختلف نوشته شده است.

نوشته

این جستار با استفاده از پارادایمی روانکاوانه سعی بر روشن‌کردن رفتارها و تعاملات راس و ریچل در سریال «دوستان» و همچنین نحوه‌ی علاقه‌مند شدن آنها به یکدیگر را دارد.
از نظر زیگموند فروید، عشق صرفاً پیوند رمانتیک دو روح نیست، بلکه نمایشی پیچیده از نیروهای روانی است که ریشه در عمیق‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های ما دارند.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر