Search
Close this search box.

ورود / ثبت‌نام

روانکاوی و پدر

نوشته

از منظر روان‌کاوی، اگر بخواهیم در الگوهای ارتباطی که در اجتماع با افراد مختلف داریم، ریز بشویم، سایه فرد به خصوصی به چشم می‌‌آید

فهرست مطالب

 

از منظر روان‌کاوی، اگر بخواهیم در الگوهای ارتباطی که در اجتماع با افراد مختلف داریم، ریز بشویم، سایه فرد به خصوصی به چشم می‌‌آید که بسیار نقش ویژه‌ای در نوع نگاه ما به جهان هستی و هنجار‌های اجتماعی داشته است؛ بنابراین در این نوشته سعی می‌کنیم تعریف مناسبی از نقش پدر در سیستم روان ارائه دهیم.

تاریخچۀ نقش پدر در روان‌کاوی

تاریخچۀ ارتباطات روان‌کاوانه و نقش پدر عمیقاً با تکامل نظریۀ روان‌کاوی درهم‌آمیخته است. نوشته‌های فروید در ابتدا بر نقش پدر در رشد کودک، به‌ویژه مرحلۀ پیشا ادیپی و مرحلۀ ادیپی یا عشق سه‌گانه (مادر، فرزند و پدر) اشاره داشت که یکی از مفاهیم کلیدی در نظریۀ او است. فروید معتقد بود که در مرحلۀ ادیپی، کودک (معمولاً پسر) نوعی احساس عشق و تمایل جنسی به مادرش پیدا می‌کند و هم‌زمان با پدر خود به رقابت می‌پردازد. این تعارض، که در حدود سه ‌تا شش سالگی اتفاق می‌افتد، تأثیر به‌سزایی بر روان کودک می‌گذارد.

در این مرحله، کودک از پدر به‌عنوان رقیب قدرت دوری می‌کند، اما هم‌زمان به او احترام می‌گذارد و سعی می‌کند ارزش‌ها و معیارهای او را درونی‌سازی کند. این فرایند به تشکیل فراخود یا سوپر ایگو منجر می‌شود که در آینده نقش مهمی در تعیین رفتارها و تصمیم‌‌گیری‌های اخلاقی فرد دارد.

پس از فروید، پژوهش‌ها بر اهمیت نقش پدر در رشد پیشا ادیپی[1] تأکید کرده‌اند و مفهوم پیوند انحصاری مادر و فرزند را به چالش کشیده‌اند. مطالعات مشاهده‌ای و بالینی، ویژگی‌های هم‌زیستی را در روابط اولیۀ پدر و فرزند شناسایی کرده‌اند که نشان می‌دهد پدر پیش از ادیپ نقش مهمی در شکل‌دادن به رشد عاطفی و اجتماعی کودک دارد.

از طرفی، دیدگاه اولیه‌ی نظریه‌پردازان روابط موضوعی[2] رابطۀ مادر- نوزاد را به‌عنوان اصل و مبنا درنظر گرفته و رابطۀ پدر- فرزند را به‌عنوان ثانویه برجسته کردند.

آنا فروید و دوروتی برلینگهام از جمله کسانی بودند که از این عدم تعادل انتقاد کردند و به اهمیت نقش پدر در شکل‌گیری شخصیت کودکان اشاره کردند.

با رشد نظری که در این دیدگاه به وجود آمد، باید گفت نقش پدر در رشد دنیای درونی و بهزیستی عاطفی چندوجهی فرد ضروری است. همینظور چشم‌انداز ذهنی و عاطفی درونی ما توسط روابط ما با چهره‌های مهم شکل می‌گیرد و آنچه را که به عنوان «ابژه‌ی درونی» شناخته می‌شود، ایجاد می‌کند. این ابژه درونی بازنمایی تعاملات ما با دیگران، به ویژه مراقبان ما هستند و نقش مهمی در سلامت عاطفی و روانی ما دارند.

نقش پدر در این زمینه متمایز و در عین حال مکمل نقش مادر دیده می‌شود. پدر واقعی به دلیل مذکر بودن و متفاوت بودن با مادر، صفاتی را معرفی می‌کند که مختص اوست. این تفاوت فقط در مورد نقش‌هایی که بازی می‌کند نیست، بلکه در جوهره‌ی حضور اوست که کودک می‌تواند آن را تشخیص دهد و از آن بیاموزد. حضور و مشارکت پدر یک رابطه‌ی واقعی ارائه می‌دهد که مکمل پیوند مادر و فرزند است و تجربه‌ی رشدی نوزاد را غنی می‌کند.

اما در عصر حاضر با تحولاتی که در نظریۀ روان‌کاوی پدید آمد، شاهد مکاتب فکری مختلفی از جمله نظریۀ تحلیل یونگ و روان‌کاوی لکانی هستیم. هریک از این رویکردها بینش منحصربه‌فردی دربارۀ نقش پدر در رشد و عملکرد روانی کودک ارائه می‌دهند. پدر در درک روان‌شناختی و هنجارهای اجتماعی، کمک به‌سزایی به فرزند می‌کند.

نقش پدر در روان‌کاوی

نقش پدر در روان‌کاوی بسیار حیاتی است. پدر به‌عنوان نمادی از اقتدار و قانون، در دنیای روانی کودک الگویی شکل می‌دهد که تمایلات و غرایز ابتدایی خود را بررسی کند و به فردی با ارزش‌ها و معیارهای اخلاقی پایبند تبدیل شود. این نشان‌دهنده‌ی اهمیت فراوان رابطۀ پدر فرزندی در شکل‌گیری شخصیت و سلامت روانی فرد است.

بااین‌حال، دیدگاه کلاسیک که به نظر می‌رسد نقش پدر را به‌عنوان  شخصیتی اقتدارگرا می‌داند، توسط نظریه‌پردازان روان‌کاوی مدرن که نقش‌های چندوجهی پدر را فراتر از عقدۀ ادیپ به رسمیت می‌شناسد، به چالش کشیده‌شده است. این نقش‌ها شامل محافظ، تسهیلگر، الگو، چالشگر، آغازگر، تحریم‌کننده و مربی است. این درک وسیع‌تر، تنوع تجربیات مردان را به‌عنوان پدر منعکس می‌کند و استاندارد فرزندپروریِ «به‌اندازه‌ی کافی خوب» را ترویج می‌دهد، به‌ویژه درزمینۀ غیبت پدر.

همچنین می‌توان بیان کرد رابطۀ پدر فرزندی نه‌تنها بر رشد روانی و شخصیت فرد تأثیر می‌گذارد، بلکه به‌طور مستقیم بر توانایی او در مواجهه با چالش‌های زندگی و برقراری روابط سالم و موفق تأثیرگذار است. این رابطه می‌تواند به‌عنوان یکی از پایه‌های اساسی برای ساختن آینده‌ای روشن و موفق برای فرد عمل کند.

شفر و امرسون، با انجام پژوهش اساسی در رابطه با دلبستگی پدر و نوزاد، ادعا کردند که بسیاری از نوزادان در سال دوم زندگی به پدران خود دلبستگی پیدا می‌کنند. از طریق مطالعات تجربی، صمیمیت و حساسیت پدری هر دو به‌طور مثبت با دلبستگی پدر به نوزاد مرتبط شده است.

به بیان دیگر رابطه‌ی پدر-فرزندی از همان ابتدا در کنار رابطۀ مادر-فرزندی ایجاد می‌شود و وقتی پدر نقش فعالی در مراقبت دارد، نوزاد در اولین ماه‌های زندگی به آن وابسته می‌شود. البته که این بستگی به میزان مشارکت والد در مراقبت از فرزند دارد. در واقع پژوهش‌های زیادی به‌ گرمی ارتباط والدین و مراقبت و صمیمیت آن‌ها اشاره کرده‌اند که پیامد‌های مثبت بسیاری در دلبستگی فرزند دارد.

در نهایت، مادر به‌دلیل نقش زیستی که برای کودک دارد، در زمان نوزادی حول پاسخ به نیازها و آرامش می‌چرخد. او به عنوان اولین شخص تأمین‌کننده در نظر گرفته می‌شود. سپس کودک پدر را به‌عنوان نمادی از واقعیت در ذهن خود جای می‌دهد؛ به این صورت که مفهومِ «ابژه‌ی پدر» از نقش او در دنیای درونی کودک سرچشمه می‌گیرد. بر خلاف ابژه‌ی مادر که غالباً ناشی از یک حالت ادغام شده با نوزاد دیده می‌شود، اعتقاد بر این است که ابژه‌ی پدر از دنیای بیرون وارد آگاهی نوزاد می‌شود. سپس چرخۀ اولیه‌ای در تعامل با دیگران شکل می‌گیرد که شکل‌دهندۀ شخصیت فرد در زندگی اجتماعی و روابط است. او به عنوان نمایندۀ قدرت و احترام در زندگی فرد، نقش کلیدی در توسعۀ هویت دارد.

 

فانتزی پدر

در روان‌کاوی، مفهوم «فانتزی پدر» طیف وسیعی از تفسیرها و پیامدهای مربوط به شخصیت پدر در روان فرد را در برمی‌گیرد. ژاک لکان ایدۀ «پدر خیالی» را معرفی کرد که ترکیبی از تمام ساختارهای خیالی است که سوژه در فانتزی پیرامون پیکره‌ی پدر می‌سازد. مفهوم «پدر خیالی» با پدر واقعی در دنیای واقعی ارتباط اندکی دارد. پدر خیالی را می‌توان به عنوان پدر ایده‌آل یا برعکس، به عنوان «پدری که بچه را لعنت کرده» تعبیر کرد.

این مفهوم بخشی از تمایز گسترده‌تر لکان بین پدر نمادین، خیالی و واقعی است. در واقعیت زندگی کودک، این موارد توسط عوامل مختلفی تجسم می‌یابد. از منظر لکان، مصداق پدرِ واقعی تنها توسط پدرِ زیستی یا حتی مردی که با مادر زندگی می کند، مجسم نمی‌شود. پدرِ واقعی نیاز مادر را رفع می‌کند و هدف نیاز او است و با هر چیزی که اختگی نمادین کودک را بازنمایی می‌کند، یعنی هم کناره‌گیری و هم تحقق بخشیدن به خواسته‌ی کودک، مجسم می‌شود.

با درک گسترده‌تر، پدر واقعی هر چیزی است که از یک سو، چه در واقعیت و چه با استفاده از واقعیت خود، کودک را به سمت دست کشیدن از فالوس مادری سوق دهد و مادر را وادار کند که از تلاش برای ساختن آن دست بردارد. از سوی دیگر، کودک وارد فالوس او می‌شود. این اختگی نمادین، راهی را که پسر و دختر طی می‌کنند تعیین می‌کند.

همچنین پدر خیالی محصول تخیل کودک است و در بازنمایی‌های فرهنگی مختلف پدر به‌طور وحشتناکی ظالمانه یا فوق‌العاده خوب، وسوسه‌انگیز یا ستایش‌انگیز، وحشتناک یا جذاب حمایت می‌شود. ناگزیر، کودک پدر واقعی را وادار می‌کند که نقاب و لباس مبدل یکی از این پدران خیالی را به تن کند. اگرچه پدر خیالی می‌تواند از جهاتی منشأ رنج روان رنجور یا مازوخیست باشد اما کاملاً بدون تأثیرات مفید نیست، زیرا اهمیت پدر نمادین را روشن می‌سازد و بنابراین از پدر در برابر تأثیرات ویرانگرِ قدرت مطلق محافظت می‌کند.

به بیان دیگر پدر نمادین بیانگر قوانین و ممنوعیت‌هایی است که جامعه و هویت فردی را ساختار می‌دهند؛ درحالی‌که پدر خیالی محصول خیالات و خواسته‌های فرد است. پدر واقعی در عین حال که در واقعیت وجود دارد، بر اساس ادراکات و تجارب فرد نیز شکل می‌گیرد.

اهمیت پدر در نظریۀ روان‌کاوی فراتر از عقدۀ ادیپ است که به‌طور سنتی بر رقابت میان فرزند و پدر برای عشق مادر تمرکز می‌کند. لکان بر نقش پدر به‌عنوان دال سومی تأکید کرد که میانجیِ رابطۀ دوگانه و خیالی میان مادر و کودک است. او کودک را از روان‌پریشی نجات داد و امکان ورود به هستی اجتماعی را فراهم کرد. فقدان پدر عامل مهمی در علت‌شناسی ساختارهای آسیب‌شناختی روانی محسوب می‌شود.

علاوه بر این، مفهوم «نامِ پدر» در نظریۀ لکان، مرکزی است. او به کارکرد نمادین پدر اشاره می‌کند که مرزهای نظم نمادین را تعیین کرده و کودک را با قوانین و ممنوعیت‌های جامعه آشنا می‌کند. عدم ادغام «نام پدر» می‌تواند به آسیب‌های روانی مختلفی منجر شود که نشان دهندۀ اهمیت نقش پدر در برقراری رابطۀ کودک با هنجارها و انتظارات اجتماعی است.

اما پژوهش‌های انجام شده توسط آنا، دختر فروید، نشان می‌دهد کودکانی که در جنگ، پدر یا هر دو والد را ازدست‌داده‌اند، بازهم می‌توانند الگوی رفتاری مناسب و اجتماع‌پسند از خودشان نشان دهند. بنابراین او به فانتزی والدین اشاره کرد که در ذهن کودک تصویر می‌شود.

همین‌طور در کودکانی که حادثه‌ای برای والدینشان رخ نداده است، این فانتزی‌ها می‌توانند به فرد کمک کنند نیازها و توقعات خود دربارۀ والدین را بهتر درک کنند و به مسیر رشدی خود ادامه بدهند. حتی به نظر می‌رسد این فرایند می‌تواند به فرد کمک کند تا هویت و شناخت خودش را کسب کند.

به‌طورخلاصه، فانتزی پدر در روان‌کاوی مفهومی چندوجهی است که جنبه‌های خیالی، نمادین و واقعی شخصیت پدر را در برمی‌گیرد و نقش مهمی در رشد روانی فرد، شکل‌گیری هویت و درک هنجارها و انتظارات اجتماعی دارد.

پدر و هویت‌یابی

پس تا اینجا تصویری مناسب از دیدگاه روان‌کاوی به نقش پدر در رشد کودک به‌دست آوردیم که حضور و حتی فانتزی پدر نقش اساسی در روابط اجتماعی و احساس هویت در کودک دارد.

اما از نگاه کودک، هستۀ اصلی احساسات دربارۀ پدر این است که آیا من با پدرم ارتباط نزدیکی دارم؟

هرچه کودک جواب منسجم‌تری برای نزدیک بودن خودش به پدر داشته باشد، احساس اعتماد، پذیرفته‌شدن و مطلوب بودن، استقبال از تجارب جدید و در نهایت احساس شناخت و شناخته‌شدن توسط دیگری در او شکل می‌گیرد. چراکه تشخیص اینکه در کنار پدر جایگاهی دارد، برای او مهم است.

به‌بیان‌دیگر، رابطۀ پدر-فرزندی تأثیرات بلندمدتی بر روان و شخصیت فرد دارد. اگر این رابطه، سالم و حمایتی باشد، می‌تواند به رشد عزت‌نفس، اعتمادبه نفس و توانایی برقراری روابط سالم کمک کند. از سوی دیگر، رابطه‌ی ناسالم با پدر ممکن است به مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی و ناتوانی در برقراری روابط سالم منجر شود.

بسیاری از مشکلات روانی افراد در بزرگسالی ناشی از تعارضات حل‌نشده در دورۀ کودکی، به ویژه در مرحله ادیپی، است. این مشکلات می‌توانند به شکل‌های مختلفی از جمله ترس‌های غیرمنطقی، مشکلات جنسی یا احساس گناه بی‌مورد بروز کنند.

همین‌طور پالکوویتز بیان می‌کند پدر و فرزند دارای ظرفیت‌های رشدی متفاوتی برای بازنمایی، درک و تنظیم روابط هستند. بالبی اذعان دارد روابط والدین و کودک پایه و اساس روابط اجتماعی و احساس کودکان است. این تعاملات نوزادان با والدین و دیگران به آنها کمک می‌کند تا درباره خود، دیگران و نحوه‌ی برقراری ارتباط بیاموزند.

بالبی چنین بازنمایی‌هایی را به‌عنوان مدل‌های کاری درونی، چارچوب‌های شناختی شامل بازنمایی‌های ذهنی برای درک خود، جهان و روابط با دیگران تعیین کرد.

 

گروسمن، گروسمن و فرمر-بومبیک دریافتند که پدر در درجه‌ی اول حمایت حساسی را در طول بازی اکتشافی با کودکان نوپا ارائه می‌کند و یک بار دیگر کیفیت فرزندپروری را بدون در نظر گرفتن صریح نقش درگیری والدین برجسته می‌کنند. آنها به‌وضوح مرکزیت کیفیت رابطه را به‌عنوان تعیین‌کننده‌ی اصلی دلبستگی والد-کودک و اساس رابطه‌ در طول عمر می‌دانند.

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت والد از طریق تعاملات و رفتارهای مختلف، نقش بسیار مهمی در پرورش هویت تمایزیافته‌ی فرزند خود دارد.

برای مثال الگوگیری از پدر برای داشتن رفتار مناسب با دیگران، شامل صداقت و احترام در تعاملات، مؤثر است. همچنین دیدیم که تعامل و حضور پدر در کنار کودک باعث آموزش ارزش‌ها و باورها می‌شود و به رشد هویت او کمک می‌کند.

 

منابع

منبع 1 / منبع 2 / منبع 3 / منبع 4 / منبع 5/منبع 6/منبع 7/منبع 8/منبع 9/منبع 10/منبع 11/منبع 12/منبع 13/منبع 14/منبع 15/منبع 16/منبع 17/منبع 18/منبع 19/منبع 20/منبع 21

 

 

[1] pre-oedipal

[2] object relations

نوشته

عارف جعفری، مهنا حسن‌زاده، مریم خدادادی

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

سریال After Life یکی از موفق‌ترین سریال های کمدی انگلیسی است که به زندگی و ابعاد آن می پردازد؛ به مخاطب نشان می دهد در تمام لحظات زندگی مرگ حضور دارد و آن‌ها را با شخصیت‍ها همراه و همدل می سازد تا با آنها زندگی کنند، برای از دست دادن‌ها اشک بریزند و در لحظاتی لبخند بزنند.

نوشته

نانسی مک ویلیامز، یکی از روانکاوان و روان‌درمانگران مطرح دنیاست که به دلیل همکاری در تألیف کتاب راهنمای تشخیصی روان‌پویایی در میان آشنایان علم روان، شهرت دارد.

نوشته

در این مقاله، دیدگاه‌های روانکاوانه‌ی مختلف در مورد منشأ تنهایی و سیر تکاملی آن در سال‌های اول زندگی موردبحث و ارزیابی قرار خواهد گرفت.

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر