روانکاوی باور به جادو و فال‌گیر در ناخودآگاه انسان

نوشته

فهرست مطالب

فال‌گیری و دعانویسی دو کنش باستانی‌اند که انسان برای فهم آینده یا تغییر سرنوشت به آن پناه می‌برد. این متن از دریچه روانکاوانه فروید و لکان به این اعمال می‌نگرد. در این دیدگاه، فال و دعا فرایندهای پیچیده‌ای هستند که با ناخودآگاه، اضطراب و امیال درهم تنیده‌اند. گاهی این کنش‌ها، به‌جای آرام کردن آشوب درونی، آن را شدت می‌بخشند.

فال‌گیری و دعانویسی از منظر «امرغریب» فرویدی

مفهوم امرغریب که فروید معرفی کرد به تجربه‌ای اشاره دارد که در آن آنچه باید سرکوب بماند ناگهان ظاهر می‌شود. این پدیده در زمانی رخ می‌دهد که سوژه در رویارویی با مطلب سرکوب‌شده دچار حس آشنایی و ناآشنایی می‌شود. از این منظر فال و دعا نمونه‌های کلاسیک بازگشت امرغریب‌اند. هر دو فرایند از طریق زبان نمادین و نشانه‌های مبهم فعالیت می‌کنند. فال فرد را با این امکان روبه‌رو می‌کند که شاید آینده از پیش تعیین شده باشد و او نقشی در آن نداشته باشد. هنگامی که فال پیش‌بینی‌ای ارائه می‌دهد که سوژه قبلاً نسبت به آن اضطراب داشته باشد، احساس اختیار و کنترل بر زندگی کاهش می‌یابد. در اینجا فال نه تنها وسیله پیش‌بینی بلکه بازتابی از میل‌ها، اضطراب‌ها و امیال سرکوب‌شده در سطح آگاهی است.

در دعانویسی روندی مشابه اما معکوس دیده می‌شود. اگر فال جبرگرایی روانی را بیدار می‌کند، دعا به سوژه احساس تسلط بر سرنوشت می‌دهد.بااین‌حال، توهم کنترل در سطح ناخودآگاه نوعی تناقض ایجاد می‌کند که می‌تواند به تجربه‌ی امر غریب بینجامد. اگر فرد در ناخودآگاه خود جهان را غیرقابل پیش‌بینی و خارج از کنترل ببیند، تلاش برای تسلط بر آن از طریق دعا، ناخواسته این احساس را تشدید می‌کند. این مسئله ناشی از آن است که دعانویسی مانند فال به نیروهای بیرونی استناد دارد؛ نیروهایی که فرد قادر به کنترل مستقیم آن‌ها نیست.

در هر دو حالت فرد خود را در جهانی می‌یابد که دیگر تابع منطق عقلانی نیست بلکه از نشانه‌های رازآلود و پیشگویی‌های بیرونی شکل می‌گیرد. چنین وضعیتی اضطراب شدیدی ایجاد می‌کند زیرا سوژه نمی‌تواند میان حقیقت و توهم یا آگاهی و ناخودآگاه تمایز قائل شود.

 

چهره فراانسانی یک دعا‌نویس و رمال وقتی دارد ارتباط می‌گیرد

قطعیت خیالی در مقابل عدم قطعیت

یکی از دلایل جذابیت فال و دعا این است که هر دو تجربه‌ای از قطعیت خیالی ارائه می‌دهند. در فال سوژه به دنبال تأیید سرنوشتی است که گویی از پیش نوشته شده است. در دعا فرد تلاش می‌کند سرنوشت را بر اساس میل خود تغییر دهد. اما در هر دو مورد این قطعیت شکننده است و می‌تواند به احساس عدم قطعیت عمیق منجر شود زیرا هر دو عمل به نیروهای بیرونی وابسته‌اند که قابل کنترل نیستند.

از دید روانکاوی سوژه همیشه با اضطراب ناشی از عدم قطعیت مواجه است. این اضطراب از دو منبع اصلی ناشی می‌شود:

اول، اضطراب ناشی از ناتوانی در پیش‌بینی آینده

دوم، اضطراب ناشی از ناتوانی در کنترل آینده

فال و دعا به‌ترتیب به این دو نوع اضطراب پاسخ می‌دهند. همانطور که روانکاوی نشان می‌دهد، هر تلاشی برای تسلط بر ناخودآگاه معمولاً نتیجه معکوسی دارد. فال به جای کاهش اضطراب، آن را تشدید می‌کند زیرا سوژه حس می‌کند آینده برای او از پیش تعیین شده است.

دعا نیز به جای ایجاد حس کنترل، فرد را در وضعیتی قرار می‌دهد که باید به تأثیر نیروهای فراتر از خود باور کند. این تضاد نهایتاً تجربه امرغریب را به وجود می‌آورد.

فال‌گیر داره فال قهوه برای یک زن می‌گیرد

فال‌گیری و دعانویسی از منظر روانکاوی لکانی

روانکاوی لکانی ساختار روان سوژه را در سه سطح بررسی می‌کند: خیالی، نمادین و امر واقع. هر یک از این نظام‌ها نشان‌دهنده شیوه‌ای است که فرد از طریق آن با واقعیت، زبان و ناخودآگاه روبه‌رو می‌شود. فال و دعا از این منظر فرایندهایی نمادین‌اند که سوژه سعی می‌کند اضطراب‌های درونی خود را پردازش کرده و معنا بیابد.

فال و دعا در سطح خیالی به سوژه توهم کنترل بر سرنوشت می‌بخشند. در سطح نمادین، این اعمال درون شبکه‌ای از زبان و نشانه‌ها قرار می‌گیرند که واسطه‌ی ارتباط سوژه با جهان‌اند. اما در سطح امر واقع، شکست زبان آشکار شده و لحظاتی از اضطراب بنیادین پدیدار می‌شود.

نظام خیالی

در این سطح سوژه از طریق بازنمایی‌های ذهنی و تصاویری که تثبیت شده‌اند هویتی یکپارچه می‌سازد. فرد خود را در مرکز جهان می‌بیند و باور دارد که می‌تواند بر رویدادها تأثیر بگذارد یا آن‌ها را پیش‌بینی کند. فال در این سطح تصویری از آینده و جایگاه سوژه ارائه می‌دهد. فال‌گیر در نقش نماینده بزرگ دیگری ظاهر می‌شود که گویی حقیقت را در اختیار دارد. در این مرحله سوژه به فال مانند یک واقعیت قطعی نگاه می‌کند و مسیر زندگی او را تعیین می‌نماید.

دعانویسی نیز در نظام خیالی به سوژه این حس را می‌دهد که با انجام عملی مشخص می‌تواند به طور مستقیم بر سرنوشت تأثیر بگذارد. این ساختار با تحلیل ژیژک درباره ایدئولوژی هم‌راستا است؛ به این معنا که باورهای جادویی به دلیل ایمان سوژه به عملکردشان عمل می‌کنند.

آسترولوژی دعانویسی و فال‌گیری

نظام نمادین

در این سطح سوژه از طریق زبان و دال‌ها به معنا دست می‌یابد. فال و دعا دیگر تنها ابزار تثبیت تصویر خیالی نیستند بلکه بخشی از شبکه‌ای از نشانه‌ها هستند که ارتباط سوژه با جهان را شکل می‌دهند. فال همانند زبان زنجیره‌ای از دال‌هاست که معنا را از طریق پیوند با دال‌های دیگر به دست می‌آورد. به این ترتیب فال حامل معنا نیست و تنها در تعامل با ناخودآگاه سوژه مجموعه‌ای از معانی را فعال می‌کند.

دعانویسی نیز در این سطح همان ساختار دالی را دارد. دعا صرفاً عمل منفردی نیست بلکه درون نظام اعتقادی تعریف شده و مشروعیت می‌گیرد. برای مثال، دعا تنها زمانی معتبر است که در چارچوب دینی یا آیینی تعریف شود. این فرایند همانند تحلیل فینک است که هویت و معنا را از طریق روابط دالی ایجاد می‌کند. همچنین نقش «بزرگ دیگری» در این سطح اهمیت دارد. بزرگ دیگری نهادی است که صحت معنا را تعیین می‌کند و فال و دعا تنها زمانی تأثیرگذارند که از سوی آن تأیید شوند.

امر واقع

امر واقع همان سطحی است که آنچه در زبان جای نمی‌گیرد به صورت خام ظاهر می‌شود. فال هنگامی وارد امر واقع می‌شود که سوژه با وضعیتی مواجه شود که نمی‌تواند آن را در چارچوب‌های زبانی و نمادین توضیح دهد. به عنوان مثال، هنگامی که فال بیش از حد دقیق یا غیرمنتظره باشد، سوژه دیگر نمی‌تواند آن را به عنوان یک بازی زبانی ببیند و آن را به عنوان حقیقتی غیرقابل تردید تجربه می‌کند. این لحظه گذر فال از سطح دلالتی به امر واقع است و زبان قادر به توضیح آن نیست.

در دعانویسی امر واقع زمانی ظاهر می‌شود که سوژه حس کند دعا تأثیر واقعی داشته است و نمی‌تواند آن را صرفاً به شانس نسبت دهد. در این لحظه سوژه نمی‌تواند دعا را تنها عمل نمادین بداند بلکه احساس می‌کند نیروهایی فراتر از زبان در کارند. این تجربه اضطراب شدیدی به وجود می‌آورد زیرا سوژه دیگر نمی‌تواند وضعیت را با قوانین عقلانی توضیح دهد.

نقش «بزرگ دیگری» در مشروعیت فال و دعا و پیوند آن با انتقال روانکاوانه

در روانکاوی لکانی «بزرگ دیگری» نظامی از دال‌هاست که معنا و مشروعیت را در ساختار روان سوژه تثبیت می‌کند. بزرگ دیگری فرد مشخصی نیست بلکه نهادی است که قوانین، زبان و نظام اجتماعی را تعیین می‌کند. سوژه هویت و باورهای خود را از طریق ارتباط با این نهادی می‌سازد و معنا را در چارچوب آن دریافت می‌کند.

فال و دعا تنها زمانی معنا پیدا می‌کنند که در چارچوب نظام دالی قرار بگیرند، نظامی که مشروعیت آن از پیش تأیید شده باشد. در فال‌گیری، دال‌هایی که در فرایند پیش‌بینی ظاهر می‌شوند، زمانی معنادار می‌شوند که بزرگ دیگری آن‌ها را حامل حقیقت بداند. فال‌گیر، با تفسیر این دال‌ها، نقش نماینده‌ی بزرگ دیگری را ایفا می‌کند. سوژه با مراجعه به فال، خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که در آن، فال‌گیر دانشی را ارائه می‌دهد که او فاقد آن است. در اینجا، فرایند انتقال روانکاوانه شباهتی به انتقال بیمار به روانکاو پیدا می‌کند.

در دعانویسی نیز همین روند تکرار می‌شود ولی تفاوت اصلی آن در این است که در دعا بزرگ دیگری به جای فرد مشخص به عنوان نیرویی مطلق یا متافیزیکی ظاهر می‌شود. سوژه در نوشتن دعا این عمل را تعامل با دال برتری می‌داند که خارج از زبان معمول است. دعا تنها زمانی معنا دارد که در چارچوب نظام دالی تأیید شده قرار گیرد. سوژه معتقد است کلمات خاص، فرمول‌های مشخص و شیوه‌های معین دعا قدرتی دارند که از جایگاه دال‌هایشان سرچشمه می‌گیرد. بنابراین مشروعیت فال و دعا نه از عملکرد ذاتی آن‌ها بلکه از نقشی است که در زنجیره دالی بزرگ‌تر ایفا می‌کنند.

زنجیره‌ دال و پیوند آن‌ها با میل و ناخودآگاه

در نظریه‌های لکانی زبان و ناخودآگاه ساختاری دالی دارند. معنا از طریق زنجیره‌ای از دال‌ها ایجاد می‌شود و هیچ دالی دارای معنای نهایی و قطعی نیست. سوژه همواره در جستجوی معناست ولی این معنا هرگز کامل تثبیت نمی‌شود زیرا هر دال تنها از طریق ارجاع به دال‌های دیگر معنا پیدا می‌کند. فال و دعا نیز در همین چارچوب قرار دارند؛ آن‌ها نه تنها ابزار کشف حقیقت بلکه نظام‌هایی از دال‌ها هستند که از طریق آن‌ها سوژه میل و اضطراب خود را بیان می‌کند.

فال نمونه بارزی از ساختار دال ناخودآگاه است زیرا هیچ فال مشخص معنای قطعی ندارد. یک نشانه در فال تنها زمانی برای سوژه معنا پیدا می‌کند که در زنجیره‌ای دال قرار گیرد که با میل و ناخودآگاه او همخوانی دارد. به بیان دیگر فال مانند آزمون رورشاخ عمل می‌کند؛ نشانه‌هایی ارائه می‌دهد که سوژه در آن‌ها چیزی می‌بیند که از پیش در ناخودآگاه وجود داشته است. به همین دلیل دو سوژه می‌توانند یک فال یکسان را به شکل‌های متفاوت تفسیر کنند. این نکته نشان می‌دهد که معنای فال نه در خود نشانه‌ها بلکه در ساختار دال ناخودآگاه هر سوژه نهفته است. در نتیجه فال پاسخی به میل ناخودآگاه سوژه است که در پی رمزگشایی آن در چارچوب نمادین می‌باشد.

در دعانویسی ساختار دال مشابهی مشاهده می‌شود. واژه‌ها و نشانه‌های دعا تنها زمانی معنا پیدا می‌کنند که در زنجیره‌ دال قرار گیرند که توسط بزرگ دیگری مشروعیت یافته باشد. سوژه که دعا می‌نویسد، کلمات را حامل قدرت می‌داند و این قدرت از جایگاه دال‌هایشان حاصل می‌شود. این دیدگاه با تحلیل فینک درباره نقش زبان در تولید واقعیت درونی همخوانی دارد زیرا معنا هرگز ذاتی نیست و همواره محصول جایگاه دال در زنجیره‌ای بزرگ‌تر محسوب می‌شود.

فال و دعا در نسبت با سوژه‌ی منقسم و میل دست ‌نیافتنی

به گفته‌ی فینک، در روانکاوی لکانی، سوژه همواره منقسم است. این دوپارگی میان خودآگاه و ناخودآگاه، میان میل و اضطراب، و میان شناخته‌ها و ناشناخته‌ها شکل می‌گیرد. دلیل این شکاف آن است که هیچ سوژه‌ای به‌طور کامل به حقیقت یا به خود دسترسی ندارد. سوژه تلاش می‌کند این خلأ را از طریق نشانه‌ها و ساختارهای نمادین پر کند. فال و دعا دقیقاً در چنین نقطه‌ای ظاهر می‌شوند. آن‌ها ابزاری برای روبه‌رو شدن با شکاف‌های درونی هستند؛ اما این شکاف‌ها هرگز کاملاً از بین نمی‌روند.

فال، مانند زبان، هیچ‌گاه معنایی قطعی ارائه نمی‌دهد و تنها فرایند جستجوی معنا را ادامه می‌دهد. سوژه‌ای که به فال متوسل می‌شود، به دنبال پاسخی مشخص است؛ اما همیشه با ابهام و تفاسیر فردی روبه‌رو می‌شود. این ویژگی نشان می‌دهد که فال نه پاسخی نهایی دارد و نه می‌تواند میل سوژه را کاملاً ارضا کند. ممکن است فرد پس از گرفتن فال، برای مدتی احساس آرامش کند، اما چون فال تمام نیازهای او را برآورده نمی‌کند، بارها به آن پناه می‌آورد. این چرخه نمونه‌ای از ساختار میل در نظریه‌ی لکانی است، جایی که هیچ نشانه‌ای به‌طور کامل با ابژه‌ی میل همخوانی ندارد.

فال‌گیر درحال دیدن آینده

در دعانویسی نیز مسئله‌ی میل و فقدان دیده می‌شود. سوژه با نوشتن دعا، خطاب به «بزرگ دیگری» سخن می‌گوید؛ قدرتی که گمان می‌کند می‌تواند خلأ درونی او را پر کند. اما همان‌طور که در روانکاوی مطرح می‌شود، هیچ دعا یا آیینی توانایی پر کردن این خلأ را ندارد، زیرا میل همیشه دست‌نیافتنی باقی می‌ماند. به همین دلیل دعا، مانند فال، به فرایندی تکرارشونده تبدیل می‌شود. سوژه دعا می‌نویسد و حتی اگر به نتیجه برسد، میل او همچنان به‌طور کامل ارضا نمی‌شود، چراکه همیشه چیزی ناتمام در او باقی می‌ماند. این ناتمامی همان ویژگی‌ای است که در تحلیل‌های لکانی به‌عنوان ساختاری گشوده و بی‌پایان شناخته می‌شود.

نکته مهم این است که فال و دعا تنها ابزارهایی برای جستجوی معنا نیستند بلکه راه‌هایی برای پردازش اضطراب ناشی از شکاف‌های درونی سوژه محسوب می‌شوند. سوژه که با عدم قطعیت زندگی مواجه است از فال برای کاهش اضطراب نسبت به آینده استفاده می‌کند؛ اما این کاهش اضطراب موقتی است چرا که فال پاسخی قطعی ارائه نمی‌دهد و تنها میل را به تأخیر می‌اندازد. در دعا نیز سوژه در پی تسلط بر سرنوشت خود است؛ اما این تسلط هیچگاه کامل نخواهد بود زیرا میل او نسبت به نیروی بزرگ دیگری هرگز به‌طور کامل تحقق نمی‌یابد.

وابستگی به فال و دعا: آرامش کاذب یا چرخه‌ی بی‌پایان اضطراب

یکی از پرسش‌های مهم در تحلیل روانکاوانه‌ی فال و دعانویسی این است که آیا این اعمال واقعاً اضطراب را کاهش می‌دهند یا برعکس، آن را تشدید می‌کنند. در نظریه‌های لکانی، اضطراب زمانی شدت می‌گیرد که سوژه با شکاف‌های درونی خود روبه‌رو شود و تلاش کند آن‌ها را با دال‌های نامتعین پر کند. فال و دعا دقیقاً در چنین لحظاتی نقش ایفا می‌کنند. این اعمال نه‌تنها شکاف‌های معنایی را از بین نمی‌برند، بلکه سوژه را در چرخه‌ی بی‌پایان جستجوی معنا، اطمینان و کنترل گرفتار می‌کنند.

در سطحی عمیق‌تر، وابستگی به فال و دعا می‌تواند به اجبار وسواسی در ساختار روان فرد تبدیل شود. کسی که بارها به فالگیر مراجعه می‌کند یا مدام دعا می‌نویسد، در واقع رفتاری تکراری را دنبال می‌کند. هدف این تکرار، حل مشکل نیست بلکه تداوم اضطراب در سطحی دیگر است. از نگاه روانکاوی، وسواس‌های فکری و عملی اغلب تلاشی برای سرکوب اضطراب از طریق تکرار یک عمل نمادین محسوب می‌شوند، اما این چرخه به جای کاهش اضطراب، آن را تشدید می‌کند. در نتیجه، سوژه‌ای که به فال و دعا وابسته می‌شود، به‌طور ناخودآگاه همان اضطرابی را تقویت می‌کند که قصد فرار از آن را دارد.

چرا فال‌گیری بیهوده است؟

از دید روانکاوانه فال به عنوان عملی بی‌ضرر یا خرافه ساده محسوب نمی‌شود. بلکه باید آن را مکانیزمی آسیب‌زا دانست که سوژه را در چرخه بی‌پایان وابستگی روانی و اضطراب فرو می‌برد. فال در سطح نمادین زنجیره‌ای از دال‌ها ارائه می‌دهد که سوژه را درگیر تفسیرهای نامتعین می‌کند اما هرگز پاسخی قطعی ارائه نمی‌دهد. دعا اگرچه به نظر می‌رسد سوژه را به بزرگ دیگری پیوند می‌دهد اما در واقع او را در نظامی تکرارشونده از وسواس فرو می‌برد که در آن رضایت نهایی وجود ندارد.

هدف تحلیل روانکاوانه این است که سوژه بتواند از وابستگی به بزرگ دیگری فاصله بگیرد، به درک عمیق‌تری از میل‌های خود برسد و از توهم کنترل خیالی رها شود. فال و دعا برخلاف این مسیر سوژه را در نظام نمادینی بسته نگه می‌دارند که در آن همواره به دال‌هایی چنگ می‌زند که هرگز معنای قطعی ارائه نمی‌دهند و تنها میل و اضطراب او را به تعویق می‌اندازند.

فال نه تنها حقیقتی درباره آینده ارائه نمی‌دهد بلکه ساختاری از وابستگی روانی، اضطراب و انفعال ایجاد می‌کند که سوژه را از درک واقعی مشکلاتش بازمی‌دارد. از منظر روانکاوانه فال نه ابزاری برای آگاهی بلکه سازه‌ای است که سوژه را از تحلیل واقعی و رویارویی با ناخودآگاه بازمی‌دارد. به همین دلیل اتکا به فال و دعا مانعی بر سر راه رشد روانی و استقلال سوژه است و در درازمدت می‌تواند باعث افزایش اضطراب و کاهش توانایی سوژه برای مواجهه واقعی با مسائل زندگی شود.

سخن سردبیر

انسان همیشه در جستجوی معنا بوده و تلاش کرده سرنوشت خود را کنترل کند. فال‌گیری و دعانویسی نمونه‌هایی از این تلاش‌اند که ریشه در روان انسان دارند. اما آیا این‌ها حقیقتی را آشکار می‌کنند یا صرفاً بازتابی از اضطراب‌های ما هستند؟ اگر احساس می‌کنید دغدغه‌های درونی بر تصمیم‌هایتان اثر می‌گذارند، شاید زمان آن رسیده باشد که به جای پیشگویی، مسیر زندگی را با آگاهی بیشتری بسازید.

منابع

Evans D (1996) An Introductory Dictionary of Lacanian Psychoanalysis. Routledge
Fink B (1995) The Lacanian Subject: Between Language and Jouissance. Princeton University Press
Freud S (1919/2003) The Uncanny. Penguin Books
Lindeman M & Svedholm AM (2012) What’s in a term? Paranormal, superstitious, magical, and supernatural beliefs and their relations to each other and to psychological traits. Personality and Individual Differences 52(5) 617–622
Vyse SA (2013) Believing in Magic: The Psychology of Superstition. Oxford University Press
Miller J–A (1996) The Real in the 21st Century. The Lacanian Review
Ragland-Sullivan E (1986) Jacques Lacan and the Philosophy of Psychoanalysis. University of Illinois Press

نوشته

نگین دبستانی

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر