تقلید در صحنه‌ی یادگیری

نوشته

فهرست مطالب

گمان می‌کنم تغییر ناگهانی و غیرمنتظره یگانه چیزی است که شایسته‌ی روایت است. در غیر این صورت، آنچه همواره ثابت باقی می‌ماند، چه نیازی به بازگویی دارد؟

تحولات عصر حاضر ریشه در مفاهیمی دارند که گاه تا اعماق تاریخ امتداد می‌یابند. به‌عنوان نمونه، در اندیشه‌های یونان باستان، هنر به‌مثابه‌ی تقلید تعریف می‌شد. اما این گزاره، هنگامی که از منظر فردی بررسی شود که سال‌ها در فضای آکادمیک روان‌شناسی تربیتی تأمل کرده و دغدغه‌ی یادگیری در انسان مدرن را دارد، اهمیتی دوچندان می‌یابد. همواره چنین بوده است که دانش، همچون حلقه‌های زنجیری به هم پیوسته، این امکان را فراهم می‌کند که مفاهیم دیرینه را در پرتو چالش‌های امروز بازخوانی کنیم.

اگر هنر در یونان باستان با تقلید گره خورده بود، آیا می‌توان تقلید را جوهره‌ی خلاقیت دانست؟

در علوم شناختی، تقلید به‌عنوان سازوکاری اساسی و ریشه‌دار در تکامل انسانی مورد توجه قرار گرفته است. به نظر می‌رسد که عمل از روی تقلید، صرفاً یک بازتاب ساده نیست، بلکه پلی برای ارتباط است. من معتقدم که تقلید، معمار خاموش تعامل انسانی است.

در یونان باستان، تقلید یا میمِسیس نه‌تنها یک مفهوم هنری، بلکه شکلی از بازنمایی جهان در آفرینش اثر هنری بود. از شما می‌خواهم که در تجسم این مفهوم با من همراه شوید: هنر را به‌مثابه‌ی تقلیدی از کنش‌گرهای بیرونی در نظر بگیرید—کنش‌گرانی که می‌توانند انسان، طبیعت، یا حتی ساختارهای اجتماعی باشند. از طبقه ی کارگر معترض به نظم کاپیتالیسم گرفته تا بردگی داوطلبانه، از رقص یک قوی سفید بر سطح دریاچه تا برهم‌کنش امواج دریا بر صخره‌های سنگی، همگی در هنر بازتاب می‌یابند و دستمایه‌ی تقلید هنری می‌شوند.

تقلید، نه به‌عنوان سایه‌ای بر خلاقیت، بلکه همچون جرقه‌ای ضروری برای آفرینش هنری عمل می‌کند.

ارسطو (بوطیقا)

تفکر از دریچه‌ی بوطیقا به ناشناخته‌های بسیاری راه می‌یابد. چندی پیش شنیدم که در این کتاب می‌توانم درباره‌ی دسته‌بندی شعرها، شعرهای دراماتیک و نقش مهم تقلید مطالب تازه‌ای بخوانم. شاید بپرسید: «چه چیز تازه‌ای؟» وقتی اکنون می‌توان به جدیدترین پژوهش‌های علمی دسترسی داشت. با این حال، بررسی اهمیت تقلید در یونان باستان موضوعی رایج نبوده است، اما ارسطو با وجود تمام محدودیت‌های زمانه، آن را به شکلی عمیق تحلیل کرده است. هر دست‌نوشته‌ای در دوران خود معنای خاصی دارد و به همین دلیل، همواره تازگی خود را حفظ می‌کند.

ارسطو شعر را به چند دسته‌ی حماسی، غنایی و نمایشی تقسیم کرده است. او در شعرهای نمایشی توضیح می‌دهد که تراژدی با تقلید از اعمال والا و جدی، احساساتی همچون ترس و ترحم را در مخاطب برمی‌انگیزد و در نهایت به کاتارسیس منجر می‌شود. (کاتارسیس را می‌توان نوعی مانیفست فلسفی دانست که به ارتباط انسان با هنر و احساسات می‌پردازد. از نگاه ارسطو، این مفهوم به تخلیه‌ی هیجان از طریق هنر اشاره دارد.)

آنچه شگفت‌انگیز است، نگاه دقیق ارسطو به تقلید به‌عنوان عملی بنیادین و لذت‌بخش است، عملی که حتی در نوزاد انسان نیز دیده می‌شود. این دیدگاه، در واقع، محدودیت‌های زمانه‌ی او را پشت سر می‌گذارد. آنچه شایسته‌ی توجه بیشتری است، نقش شناختی تقلید در درک بهتر خود، جهان و حقیقت است. گویی هنرهای نمایشی به گسترش تجربه‌ی انسانی کمک می‌کنند و این تجربه، با بهایی کمتر از زمانی به دست می‌آید که آن را مستقیماً تجربه کنیم.

به باور من، پرداختن به این موضوع، با توجه به نقش بنیادین تقلید در دنیای امروز، اهمیت بسیاری دارد. از بازسازی زندگی در سینما و تئاتر گرفته تا طراحی هوش مصنوعی که بر اساس تقلید از رفتار انسانی شکل می‌گیرد، تقلید همچنان نیرویی تأثیرگذار است.

این کتاب یادآور می‌شود که هنر آینه‌ای است که نه‌تنها جهان پیرامون، بلکه دنیای درونی انسان را نیز بازتاب می‌دهد. تقلید در هنر، فرصتی برای تجربه‌ی احساساتی است که شاید در زندگی واقعی هرگز آن‌ها را لمس نکنیم. شاید معنای نهایی برای من این باشد که تقلید، فراتر از یک تکنیک، دعوتی به جستجوی حقیقتی است که در پس همه‌ی تکرارها پنهان شده است.

در جست‌وجوی مورنو

نضج تفکر در هنرهای نمایشی زمانی شکل می‌گیرد که به اهمیت بیان احساسات در آرامش روان پی ببریم و در پی آن، تلون شخصیت‌ها و داستان‌ها را درک کنیم. نمایش، آن‌گونه که ارسطو می‌گفت، ریشه‌ای عمیق در زندگی انسان داشت.نگاه به این موضوع به‌مثابه‌ی دروازه‌ای برای کشفیات جدید، مستلزم آن است که مطالعه‌ی هنرهای نمایشی با حفظ اهمیت و اولویت مطالعه‌ی رفتار انسان همراه باشد. ازاین‌رو، پرداختن به روان‌نمایشی چندان دور از انتظار نیست. ژاکوب لوی مورنو، با تکیه بر اصول صحنه‌ی نمایش، گروه‌درمانی‌های تجربی را بنیان نهاد. آنچه در مطالعات روان‌نمایشی با آن روبه‌رو می‌شویم، به واسطه‌ی مفاهیم نوآورانه‌ی آن، همواره تازگی دارد.

تفکر پیرامون دو مؤلفه‌ی خلاقیت و آنیت—که در نگاه مورنو جایگاه برجسته‌ای دارند—برای درک اسرار پشت پرده‌ی صحنه‌ی نمایش، تکنیک‌ها و روش‌های اجرایی روان‌نمایشی ضروری است. این موضوع در کتاب آدام بلاتنر به‌خوبی بررسی شده است. روان‌نمایشی، سراسر خلاقیت است و فضایی برای کنجکاوی بی‌پایان فراهم می‌آورد؛ بااین‌حال، پرداختن به جزئیات آن در این مجال نمی‌گنجد. علاقه‌مندان می‌توانند برای آشنایی بیشتر، به کتاب روان‌نمایشی اثر طاهر فتحی مراجعه کنند.

اکنون به این بسنده می‌کنم که جهان مورنو، جهانی وسیع و رهایی‌بخش است—رهایی‌بخش از برخی آلام جان‌گزا. خوانده‌هایی که به‌قدر کفایت تأثیر نگذارند، خواننده را به پیشروی وامی‌دارند. همیشه لایه‌های پنهانی وجود دارند، و همیشه باید یک قدم جلوتر رفت. لایه‌های پنهان در پسِ رفتار انسان و نیاز به پیوند میان گذشته و حال، مرا برای نخستین‌بار با دست‌نوشته‌های نیکولاس بنان آشنا کرد—آثاری با موضوع هنرهای نمایشی و روان‌شناسی تکاملی.
بنان معتقد است که هنرهای نمایشی از پنج مسیر بر انسان تأثیر می‌گذارند:

۱.هیجان  ۲. شناخت  ۳.انسجام اجتماعی ۴.حافظه ۵. پیش‌بینی

شاید بدیهی باشد که در بحث تکامل و انتخاب جنسی، هنر ابزاری برای نمایش کیفیت‌های فردی است. به این معنا که هوش، خلاقیت، توانایی‌های فنی و حتی سلامت جسم و روان را آشکار می‌سازد.برای مثال، وقتی فردی نقاشی زیبایی می‌کشد یا قطعه‌ای موسیقی دلنشین می‌نوازد، خلاقیت و توانایی‌های ذهنی خود را نشان می‌دهد. همچنین، اجرای یک رقص پیچیده، قدرت بدنی، هماهنگی و اعتمادبه‌نفس او را آشکار می‌کند.

این رفتارهای هنری حامل پیام‌هایی غیرمستقیم‌اند: اینکه فرد دارای ژن‌ها و ویژگی‌هایی مطلوب است که ارزش انتخاب شدن در فرآیند تولیدمثل را دارد. از نگاهی دیگر، هنر روابط گروهی را تقویت می‌کند و موجب حس همکاری و هویت مشترک می‌شود.

اما این موضوع پیچیده‌تر از آن است، چراکه هنر مهارت‌هایی همچون حل مسئله را نیز ارتقا می‌دهد. اِلِن وینر در کتاب تفکر استودیویی، رویکردی در آموزش و یادگیری را مطرح می‌کند که در آن، دانش‌آموزان به‌صورت مشارکتی با مسائل روبه‌رو می‌شوند. این کتاب تأکید دارد که فرآیند حل مسئله باید به‌صورت جمعی، از طریق تجربیات عملی و آزمایش‌های خلاقانه شکل بگیرد. چنین تفکری شامل تفکر انتقادی، بررسی ایده‌ها از زوایای مختلف، یادگیری از طریق آزمون‌وخطا و درنهایت تفکر همچون یک هنرمند است.

پس از سال‌ها تلاش فلسفه در پاسخ به پرسش‌های بنیادینِ مرتبط با هنر، امروزه روان‌شناسی نیز با چنین مطالعاتی در تبیین هنر نقش خود را ایفا می‌کند. افزون بر این، هنر نقشی پررنگ در انتقال دانش، ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی از نسلی به نسل دیگر دارد. بااین‌حال، از میان پنج مسیر ذکرشده، پیش‌بینی برایم حائز اهمیتی ویژه بود.

ردپای «تقلید» و «پیش بینی» در علوم شناختی

نورون های آینه‌ای: تصور کنید فردی را تماشا می‌کنید که دستش را به‌سوی یک ساندویچ روی میز دراز کرده است. پیش از آنکه انگشتانش ساندویچ را لمس کنند، احتمالاً در مغز شما نورون‌های آینه‌ای فعال شده‌اند. این دسته از نورون‌ها بازتابی از عملکرد دیگران‌اند و به نظر می‌رسد که در رفتار تقلیدی و الگوبرداری نقشی اساسی دارند.این سلول‌ها به حیوانات کمک می‌کنند تا از یکدیگر یاد بگیرند و همچنین نشانه‌ای از درک نیت و قصد دیگران به شمار می‌روند. یعنی زمانی که عملی را در دیگری مشاهده می‌کنیم و آن را پیش‌بینی می‌کنیم، این نورون‌ها فعال می‌شوند.

اما آیا این نورون‌ها بخشی از تجربه‌ی همدلی را نیز شکل می‌دهند؟ مثلاً وقتی کسی را در حال تحمل درد می‌بینیم، همان لحظه می‌توانیم درد او را در ذهن خود شبیه‌سازی کنیم؟ آیا می‌توان گفت که تماشای رنج یک فرد، تجربه‌ای مشابه آن چیزی است که در تراژدی رخ می‌دهد؟ شاید همین احساس همدلی است که هنگام مشاهده‌ی یک تراژدی روی صحنه در ما برانگیخته می‌شود—همدلی‌ای که در نهایت به کاتارسیسمی‌انجامد.

تقلید: از ژن تا رفتار

پیش از آنکه به مطالعه‌ی کتب تکاملی بپردازید، باید توجه داشت که درک فرگشت نیازمند آشنایی با ادبیات تخصصی این حوزه است. تسلط بر واژگان و مفاهیم فرگشتی، امکان فهم تبیین‌های علمی را فراهم می‌کند و این خود به مطالعه‌ی عمیق و زمان کافی نیاز دارد.

اما بررسی من در این حوزه، تنها به دست‌نوشته‌های نیکولاس بنان محدود نماند. این مسیر فکری، مرا بی‌درنگ به ژرفای کتاب «ژن خودخواه»کشاند جایی که مفاهیم بنیادین تکامل در چشم‌اندازی گسترده‌تر برایم آشکار شد. در ابتدا امیدی به یافتن ارتباط میان مطالعات قبلی و این کتاب نداشتم… تا آنکه به صفحه‌ی ۱۲۲ رسیدم. داوکینز توضیح می‌دهد که یکی از راه‌هایی که ژن‌ها برای حل مسئله‌ی پیش‌بینی در محیط‌های غیرقابل پیش‌بینی پیدا کرده‌اند، ایجاد ظرفیت یادگیری در مغز است. شاید پس از شنیدن واژه‌ی یادگیری انتظار داشته باشید که او به مفاهیمی مانند تقلید یا الگوسازی اشاره کند، اما داوکینز غافلگیرتان می‌کند.

او توضیح می‌دهد که یکی از شیوه‌های یادگیری، آزمون و خطاست: زمانی که فرد مستقیماً در محیط یادگیری قرار می‌گیرد، خطاها را تجربه می‌کند و احتمالاً از تکرارشان اجتناب خواهد کرد. (البته، این دیدگاه خوش‌بینانه به نظر می‌رسد، زیرا تاریخ نشان داده که ما اغلب با وجود درک اشتباهات، همچنان آن‌ها را تکرار می‌کنیم.) اما داوکینز هشدار می‌دهد که یادگیری از طریق آزمون و خطا، فرایندی پرهزینه است و زمان زیادی می‌طلبد. به همین دلیل، راه دیگری نیز وجود دارد: شبیه‌سازی.
شبیه‌سازی، دراماتیزه کردن یا به نمایش درآوردن. این روش از دیرباز مورد توجه انسان بوده است؛ زمانی که نظامیان و فرمانروایان جنگی پیش از آغاز نبرد، صحنه‌ی جنگ را شبیه‌سازی می‌کردند.

کلام آخر

در پایان باید گفت، آلن دوباتن تأکید دارد که مسیر خلق، از تقلید عبور می‌کند.با این حال، انتخاب با ماست: می‌توانیم در نقش یک مقلد دنباله‌رو بمانیم یا از تقلید فراتر برویم و به آفرینش دست یابیم. بااین‌حال، این موضوع نیازمند بررسی و مطالعه‌ی بیشتری است. برای درک این نکته که ما مقلدانی هستیم که در مسیر خلق، بارها فرایند شبیه‌سازی را تکرار کرده و از زوایای مختلف الگوبرداری می‌کنیم—تا شاید در نهایت به چیزی نو دست یابیم…

سخن سردبیر

هنر، تقلید است یا آفرینش؟ این پرسشی است که از دوران باستان تاکنون ذهن متفکران را به خود مشغول کرده است. آیا تقلید صرفاً بازتابی از واقعیت است، یا می‌تواند پلی به‌سوی خلاقیت و نوآوری باشد؟

در عصری که هوش مصنوعی مرز میان تقلید و خلاقیت را کمرنگ کرده و هنر بی‌وقفه در پی گشودن افق‌های تازه است، پرسش از نقش تقلید بیش از هر زمان دیگری حیاتی به نظر می‌رسد. آیا تقلید سکوی پرتابی برای نوآوری است، یا زنجیری نامرئی که ما را در قالب‌های گذشته محصور می‌کند؟

این جستار دعوتی است به اندیشیدن درباره‌ی تقلید نه به‌عنوان تقلیدی محض، بلکه به‌مثابه ضرورتی در مسیر آفرینش.

منابع

poetics
the essential moreno
foundation of psychodrama. Adam Blunter
the sage handbook of evolutionary psychology
Studio thinking. Ellen Winner
cognitive science. Jay Friedenberg
the selfish gene. Richard Dawkins
Art as therapy. Alain De Botton

نوشته

پریسا عباسی

اشتراک گذاری

مطالب مشابه

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر