حقیقت این است که ذهن پرسشگر انسان در مواجه با هر پدیدهای، نخست شروع به تهیه و تدارک سوال هایی در باب آن پدیده میکند، هر پدیدهای؛ از یک شی گرفته تا یک مسئلهی علمی، تاریخی و یا هنری. تعریف تئاتر و مفهوم آن هم قطعا از این قاعده مستثنی نیست و از ذهن پرسشگر آدمی دور نمانده و نمیماند.
آنچه در ادامه خواهید خواند در باب تئاتر و خاستگاه آن است. با مجله تجربه زندگی همراه باشید.
تئاتر چیست؟
اگر برای یافتن معنا و تعریف تئاتر به هر کدام از کتاب های تخصصی رجوع کنید، بی شک در اکثرشان با جمله ای یکسان و تکرارشونده و با تعریفی ریاضی وار مواجه خواهید شد. «A در نقش B در حالی که C او را تماشا می کند.» و در زیر این تعریف بارها تاکید شده که این A و C هستند که در پیوند با یکدیگر تئاتر را میسازند و جدایی هر یک از این فرمول مساوی است با تهی!
اگر A وجود نداشته باشد C دقیقاً به تماشای چه چیز خواهد نشست؟ و اگر C وجود نداشته باشد A دقیقاً برای چه کسی اجرا خواهد کرد؟
این چنین است که در تعریف تئاتر A و C دو حلقهٔ پیوسته به یکدیگر می شوند و چون دو قلوهایی چسبان به یکدگر به حیات خود ادامه می دهند.
تئاتر از کجا آغاز شد؟
اگر همان کتابها را چند ورقی عقب و جلو کنید به سه خاستگاه مهم تئاتر خواهید رسید، که رقص و حرکات ضربی و ژیمناستیک یا تقلید صدای حیوانات، داستان سرایی و آیین هستند.
چنان که ارسطو میگوید انسان ذاتاً علاقهمند به تقلید است، همانطور که امروزه نیز شواهدش پیداست.
حتی اکنون نیز تقلید صدای یک حیوان از جانب یک انسان، برای ما سرگرم کننده و جالب است؛ ما همواره در طول تاریخ مدهوش تقلید بودهایم.
علاوه بر تقلید، انسان شیفتهٔ قصهها و داستان هاست. داستانهایی که در طول تاریخ بشریت سینه به سینه چرخیده شده است. علاقهی انسان به قصه گویی و داستانسرایی یکی دیگر از سرچشمه های تولد تئاتر است.
اما خاستگاه آخر مهم ترینشان نیز هست؛
آیین، خاستگاه تئاتر
اگر بپرسید آیین ها چه زمانی پدید آمدند؟ پاسخ سوالاتان بی شک «زمانی نامعلوم» خواهد بود.
قدمت آیینها به قدمت طول تاریخ زیست بشر است.
آیین تجسمی از چگونگی دریافت یک اجتماع از جهان و شکلی از معرفت است.
داستانها و اساطیر معمولاً حول محور آیین ها به وجود میآیند و آیین بخش اجرایی باورهای اساطیری هر قوم است.
یک مثال این مسئله را روشنتر میکند:
پسر بچهای را تصور کنید. او در یک روز زمستانی از خواب بر میخیزد و در حالی که تا پیش از این هرگز برف ندیده بود، میبیند شهر سفیدپوش شده است. پس در ذهن خود شروع به ساختن داستانهایی برای علت سپیدیهای اطرافش میکند؛ بی آنکه بداند آنچه به چشم میبیند پدیدهای طبیعی است و دلیلی علمی دارد.
مثلاً ممکن است در ذهنش خیال کند خدایی در حال بستنی خوردن بوده و حجم عظیمی از بستنیهایش روی زمین ریخته است(!) یا هر تخیل دیگری. واژهی تخیل همان واژه کلیدی در تعریف اسطوره است.
چنان که آمده «اسطورهها برگرفته از ناتوانی انسان در برابر پدیدههایی است که علت آن را نمیداند. آن زمان تخیل جولان میدهد و شروع به علت تراشی میکند.»
حال همان پسر بچه را انسان نخستین در نظر بگیرید. او با حجم عظیمی از ناشناختهها روبهرو است. ناشناختههایی که میتوانند عمیقاً دهشتناک باشند.
انسانِ نخستین برای ادامهی زندگی بی ترس و تهدید، نیازمند قوهی تخیل خود است و اینجاست که تخیل راهی برای حضور و خودنمایی مییابد. تخیل علت تراشی میکند و اساطیر یک به یک پدید میآیند.
با تکیه بر آنچه گفته شد؛ تعریف دقیقتری از آیین را میخوانیم:
واژهٔ آیین در زبان سانسکریت از ریشهی rita به معنای نظم مشتق شده است. چنان که پیشتر گفته شد زمان پیدایش آن بر هیچ کس هویدا نیست. حتی برگزارکنندگان آیین از زمان پیدایش آن بیخبرند و گویی آیین ها در حافظهی موروثی شان به یادگار مانده است.
(اگر دوست دارید بیشتر درمورد حافظه موروثی بخوانید، پیشنهاد میکنم مطلب درآمدی بر ناخودآگاه جمعی یونگ را مطالعه کنید.)
آیین دو ویژگی مهم دارد؛ نظم و تکرار دو عنصر مهم و جدایی ناپذیز هر آیینی است چنان که واژهی آیین خود از واژهی نظم ریشه میگیرد.
شاید این تعریف ملموس باعث شود معنای آیین بهتر در ذهن نفوذ کند: «آیین سلسله اعمالی است که نیازهای اساسی را برآورده میکند و با ضرباهنگی موزون و منظم اجرا میشود.»
در اکثر آیینهای ابتدایی از رقصهای پانتومیم همراه با موسیقی ضربی بهره برده میشد و این دو، بخشی ضروری در هر آیینی بودند.
اما چنان که هر گردی گردو نیست، هر آیینی هم نمایشی نیست.
دهقانانی را تصور کنید که پس از برداشت محصول هر ساله به آواز دسته جمعی میپردازند و این عمل را به شکلی منظم تکرار میکنند، این عمل یک آیین کشاورزی و کشت است اما دلیلی ندارد که نمایشی نیز باشد.
هر آیین نمایشی از ویژگی «نقش پذیری» برخوردار است و در آیین مذکور نقش پذیری وجود ندارد.
تعریف تئاتر را به یاد بیاورید؛ «A در نقش B در حالی که C او را تماشا می کند.»
نقش پذیری درست معنای قسمت اول جمله است. در آیین های نمایشی A در نقش B قرار میگیرد.
مثل آیین «عروس گوله» در شمال ایران که مردی کلاهی از ساقههای خشک یا کاه بر سر میگذارد و نقش غول را ایفا میکند. او با افزودن ماسک یا گریم بر چهره اش از قالب خود خارج شده و قالب جدیدی میپذیرد.
البته در تعریف تئاتر و آیینهای نمایشی تفاوتی وجود دارد و این تفاوت در بخش دوم جمله است؛ «در حالی که C او را تماشا می کند.»
چنان که گفته شد: «در اجرای آیین هیچ کس تماشاگر نیست و همهی مردم نقشی در این نمایش عمومی دارند؛ چرا که هدف آیین تاثیرگذاری بر تماشاگر نیست بلکه تکرار آیین کهن برای برکت بخشی و برآورده شدن خواسته های عمومی مردم است و شاید تماشاگر آیینها طبیعت است که نمایش آیینی برای ستایش و جلب رضایت و حمایتش برگزار می شود.»
سخن پایانی
حال شاید گزارهی «تئاتر منشأ آیینی دارد» در ذهن شفافتر شده باشد و اندکی با تئاتر و آغازش آشنا شده باشیم. اگر علاقهمند به تئاتر و تاریخ آن هستید کتاب «تاریخ تئاتر براکت» و «تاریخهای تئاتر» که کتاب دومی را گروهی از نویسندگان نوشتهاند و مهدی نصراللهزاده ترجمه و نشر بیدگل منتشر کرده است، پیشنهاد میکنم.
این یادداشت را با گفتاردی از آرتور میلر به پایان میرسانیم:
«تئاتر همه چیز را بی حد و نهایت به خود جذب می کند چرا که بسیار اتفاقی است. درست مثل زندگی.»
آرتور میلر