بلک میرور (Black Mirror) یا «آینه سیاه» نام سریال محصول کشور انگلیس است که از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹، ۲۳ قسمت از آن ابتدا از کانال ۴ بریتانیا و سپس پلتفرم پخش آنلاین فیلم و سریال نتفلیکس پخش شد. هر قسمت از بلک میرور نویسنده و کارگردان جداگانهای داشته و بازیگران مختلفی هم در آن ایفای نقش کردهاند.
قسمتهای مختلف سریال گرچه روایتگر داستانهای گوناگونی هستند، با این حال رد یک مضمون مشترک را در تکتکشان میشود دنبال کرد؛ تکنولوژی و اینکه فناوری چطور زندگیهای ما را در ابعاد مختلف تحت تاثیر قرار داده و غم و شادی و عشق ورزیدن و حتی سوگمان را با پیش از دوران استفاده گسترده از تکنولوژی متفاوت کرده است.
سوگ، آن هم سوگ از دست دادن آنکه برایمان عزیزتر بوده، ویرانگر است. میگویند باید به سوگ زمان داد، آن را دید و پذیرفت و اجازه داد مدت سوگواری طی شود تا بتوانیم با زندگی در دنیایی بدون حضور آن عزیز کنار بیاییم و به فعالیتهای هر روزه برگردیم.
متون روانشناسی درباره سوگ و تاثیراتی که بر ما میگذارد و نیز پذیرفتن آن، بسیار صحبت کردهاند؛ اما وقتی حاضر نیستیم سوگ و فقدان را بپذیریم چه اتفاقی میافتد؟ انکار غم و سوگ با ما چه میکند؟
قسمت اول فصل دوم سریال بلک میرور نگاهی به این سوال دارد و شرایطی را به تصویر میکشد که در آن به رسمیت نشناختن سوگ و تلاش برای کنار نیامدن با آن، ایجاد مشکل میکند.
در مجله بخوانید:جلسه تحلیل سریال بلک میرور با محوریت سوگ و فقدان
بلک میرور، آینهای سیاه رو به دنیای امروزمان
بلک میرور (Black Mirror) یا «آینه سیاه» نام سریال محصول کشور انگلیس است که از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹، ۲۳ قسمت از آن ابتدا از کانال ۴ بریتانیا و سپس پلتفرم پخش آنلاین فیلم و سریال نتفلیکس پخش شد. هر قسمت از سریال بلک میرور نویسنده و کارگردان جداگانهای داشته و بازیگران مختلفی هم در آن ایفای نقش کردهاند.
قسمتهای مختلف سریال گرچه روایتگر داستانهای گوناگونی هستند، با این حال رد یک مضمون مشترک را در تکتکشان میشود دنبال کرد؛ تکنولوژی و اینکه فناوری چطور زندگیهای ما را در ابعاد مختلف تحت تاثیر قرار داده و غم و شادی و عشق ورزیدن و حتی سوگمان را با پیش از دوران استفاده گسترده از تکنولوژی متفاوت کرده است.
تاثیر تکنولوژی بر سوگ، اتفاقی است که در قسمت اول از فصل دوم این مجموعه با نام «زود برمیگردم» (Be Right Back) مشاهده میکنیم.
نویسنده اپیزود Be Right Back چارلی بروکر (برنده ۵ جایزه امی برای همین سریال) است و کارگردانیاش را اون هریس (نامزد ۲ جایزه بفتا برای سریال آینه سیاه و فیلم تلویزیونی سیرک پروازی مقدس) بر عهده دارد. هایلی اتول و دامنل گلیسون هم بازیگران این قسمت هستند.
قسمت اول از فصل دوم سریال بلک میرور با نام Be Right Back را میتوانید از کانال تلگرام مجله تجربه زندگی @Elcmag دریافت کرده و یا برای دانلود مستقیم آن روی این لینک کلیک کنید.
خلاصه داستان اپیزود Be Right Back
«زود برمیگردم» داستان مارتا (هایلی اتول) و دوستپسرش اَش (دامنل گلیسون) را روایت میکند که به تازگی به خانه دوران کودکی اَش که خانهای دورافتاده در حاشیه شهر است، نقل مکان کردهاند. اَش از خاطره کودکیاش مبنی بر از دست دادن برادر کوچکترش و اینکه بعد از این اتفاق مادرش چطور تلاش کرد یاد برادرش را از خاطر خانه و خانواده محو کند، صحبت میکند. یک روز بعد از این نقل مکان، اَش در یک تصادف رانندگی از دنیا میرود و مارتا را با سوگ از دست دادنش تنها میگذارد.
مارتا که حاضر نیست این سوگ را بپذیرد، از فناوری جدیدی مطلع میشود که به او اجازه میدهد با هوش مصنوعی و استفاده از اطلاعات منتشر شده توسط خود اَش در شبکههای اجتماعیاش، او را بازسازی کرده و با او مکالمه کند. این مکالمات ابتدا به صورت متنی و سپس صوتی است، اما مارتا که این سطح از ارتباط با اَشِ مصنوعی هنوز او را راضی نکرده است، در مرحله بعد حاضر میشود پول هنگفتی بپردازد تا یک نسخه شبیهسازی شده و بسیار نزدیک به واقعیت از اَش (موجودی رباتمانند) برای او ارسال شود.
البته استفاده از فناوری و تکنولوژی، مثل دیگر قسمتهای سریال آینه سیاه، در اینجا هم به سود شخصیتهای داستان نیست و برای مارتا عواقب سنگینی را به دنبال دارد و باز برای مخاطب این سوال را ایجاد میکند که فناوریهای جدید اصلا به سود ماست، یا ضررهایش از سودش بیشتر است و باید همهچیز را به همان شیوهای که از ابتدا بوده، بپذیریم و در جستوجوی تغییرات تکنولوژیک تازه در زندگیهایمان نباشیم؟
مارتا پس از اینکه ربات دوستپسر درگذشتهاش برایش ارسال میشود، او را مثل یک راز پیش خود نگه میدارد و در شرایطی که از ارتباط با دیگر اعضای خانوادهاش و همچنین جهان دوری میکند (جواب تماس خواهرش را نمیدهد و شغلش هم به صورت دورکاری است و در آن خانهی دورافتاده گویی از تمام دنیا جدا شده)، میکوشد تمام نیازهای ارتباطی و اجتماعیاش را با روبات اَش برطرف کند؛ با او مکالمه و مشورت و دعوا میکند و حتی در شبی با او ارتباط جنسی برقرار میکند.
اما خیلی زود متوجه میشود که این ربات هیچ شباهتی به خصوصیات اخلاقی و رفتاری دوستپسر واقعیاش ندارد، چراکه ربات، اطلاعات موردنیازش را از شبکههای اجتماعی اَش دریافت کرده و شبکههای اجتماعی همان جایی است که در آن تلاش میکنیم بهترین ویژگیهایمان را -آن هم با حدی از اغراق- به نمایش بگذاریم و نه همه ویژگیهایمان را؛ در واقع زیروبمهای رفتاری و حتی ضعفهای اخلاقی و شخصیتیمان، یعنی همان چیزهایی که ما را به انسانهایی با مجموعهای از ویژگیهای گوناگون تبدیل میکنند، در شبکههای اجتماعی وجود ندارد و هر شخصیتی هم که از روی اطلاعات و رفتار ما در این فضاها ساخته شود، موجودی کامل نخواهد بود.
فراموشی به جای مسئولیتپذیری
مارتا که در ابتدا وابستهی ربات اَش شده بود، هرچه میگذرد، بیشتر متوجه میشود که این ربات نمیتواند جای خالی موجودی واقعی را برایش پر کند. اَشِ واقعی هنگام خواب نفس میکشید، میدانست چه موقع با مارتا جروبحث کرده و چطور او را آرام کند و ربات او از انجام همه این کارها ناتوان است.
در سریال مشخص نمیشود این تکنولوژی جدید را چطور میتوان خاموش یا حتی بازیافت کرد و به نظر میرسد پاسخ روشنی برای این سوال داده نمیشود، چرا که در پایان سریال به چند سال بعد میرویم و میبینیم مارتا اَش را در اتاق زیرشیروانی خانه نگه داشته و آخر هفتهها به دخترش (که نمیدانیم میداند آن ربات، نسخه شبیهسازی شده از پدرش است یا نه) اجازه ملاقات او را میدهد.
همچنین محل نگهداری اَش یعنی همان اتاق زیر شیروانی را با نگاهی دیگر هم میتوان دید. در کشورهایی که معماری خانهها به صورت یک یا دو طبقه به همراه اتاق زیر شیروانی است و خانوادهها سالهای سال و نسل در نسل در آن خانه زندگی میکنند، اتاق زیر شیروانی محلی برای نگهداری خاطرات چند نسل از یک خانواده است؛ خاطراتی رو به فراموشی از وسایلی که دیگر حتی کسی یادش نیست که آن وسایل روزی وجود داشتهاند و اتاق زیر شیروانی مثل تشبیه هل دادن گرد و غبار به زیر فرش در فرهنگ ما، جایی است که گویی به عمد برای فراموش کردن ساخته شده است.
به نظر میرسد مارتا هم به جای پذیرفتن مسئولیت در قبال رباتی که ساخته است و تلاش برای کنار آمدن با آن، یا حتی تماس گرفتن با کارخانه و اطلاع پیدا کردن از اینکه چطور میتواند آن را خاموش یا حذف کند، ترجیح میدهد ربات را به جایی دور از نظر و دسترس برده و وجودش را تا حد ممکن فراموش کند.
وقتی سوگ انکار میشود
شاید اگر مارتا در آن خانهی دورافتاده تنها نبود، شاید اگر میگذاشت افراد بیشتری به او نزدیک شوند و حتی شاید اگر به جای سرکوب غم و سوگش در تلاش برای شناختن و حل آن (برای مثال با کمک گرفتن از یک درمانگر) برمیآمد، داستان سریال به آن سمت و سو پیش نمیرفت.
مارتا سوگش را و اینکه چقدر تحمل جای خالی اَش برایش سخت است، انکار میکند؛ به جای شناختن مسئله و حل کردنش، سعی میکند آن را دور بزند و اَش واقعی را با روباتی پوچ و توخالی پر میکند. و البته که این تصمیم او عواقبی هم دارد و او را در مسیری ناسالم قرار میدهد؛ مسیری که خودش هم میداند طبیعی نیست و بخش عمدهای از اینکه میکوشد روبات را از اطرافیانش مخفی کند هم به همین برمیگردد.
در رابطه با سوگ بخوانید: سوگواری از منظر روانکاوی فرویدی
در این مسیر ناسالم، سوگی که میتوانست در مدت زمان کمتری برطرف شده و مارتا را به زندگی برگرداند، سالها طول میکشد.
غم و اندوه حل نشده میتواند سالها طول بکشد، حتی اگر فرد یک زندگی به ظاهر عادی داشته باشد و به نظر برسد که مشغول ادامه دادن است.
انسان، موجود پیچیده در ترسهای وجودی
بخشی از نقد وبسایت Den of Geek بر اپیزود اول از فصل دوم سریال بلک میرور:
ما گونهای هستیم که هنوز در تلاشیم بر ترسهای تروماتیک وجودیمان غلبه کنیم. ما ایمیل و دستگاههای ارتباطی جدید ایجاد میکنیم تا به یکدیگر نزدیک بمانیم؛ تا احساس کنیم بخشی از یک گروه هستیم و در این دنیای سرد و بیاهمیت دور هم جمع شدهایم. ما سرگرمیهایی مثل همین سریال بلک میرور میسازیم تا تمام زمانی را که در اختیارمان قرار گرفته، سپری کنیم و شاید حتی این زمان را مورد نقد هم قرار بدهیم. ما فناوریهای پزشکی جدید ایجاد میکنیم تا زمان گرانبهای بیشتری برای خودمان بخریم و بیشتر بتوانیم از کار زندگی سردربیاوریم.
انسانها گونهای پیچیده و متناقض هستند که در دنیایی پیچیده و متناقض زندگی میکنند. اما وقتی ابتداییترین معادله ممکن سر راه زندگی ما قرار میگیرد، میتوانیم کل عمر را به عنوان تلاشی برای یافتن عشقی که بر ترس غلبه میکند، توصیف کنیم… زندگی با پسزمینه مرگ.
در اپیزود «الان برمیگردم» فکر میکنیم راهی برای خرید زمان بیشتر پیدا کردهایم؛ راهی برای شکست دادن مرگ و ترس، تا عشق برای همیشه زنده بماند. اما اشتباه میکنیم. مثل همیشه.
«الان برمیگردم» یک اپیزود تلویزیونی شگفتانگیز است، چراکه ترسهای ما را درک میکند و دستمان را میگیرد تا کمتر بترسیم. این اپیزود، نیاز یا تمایل عمیقمان را به فناوریای که قرار است به ما معرفی کند، درک میکند. ترسناک است؟ بله. واقعی نیست؟ بله. اما آیا کمک خواهد کرد؟ شاید. ما مجموعهای از آداب و رسوم و سنن پیرامون مرگ ایجاد کردهایم؛ مجموعهای از چیزهایی که باعث میشود مرگ و سوگ کمتر واقعی، یا شاید واقعیتر به نظر برسد.
ما این مراسمها را پشت سر میگذاریم، زیرا میترسیم و این در نهایت چیزی است که مارتا را وادار به انجام این کار خاص و عجیب میکند. ترس. او متوجه میشود که باردار است و در لحظهای که خواهرش نائومی پاسخ تلفنش را نمیدهد، تصمیم میگیرد با اَشِ دروغین تماس بگیرد.
یک پاسخ
تجربه سوگ …چیزی که فقدان رو تلختر میکنه اینه که تو بخشی از خودت رو هم که کنار اون آدم میتونسته بروز و ظهور کنه از دست دادی. چیزی که کنار آدمای دیگه، به اون کیفیت شاید نتونی دیگه تجربه اش کنی.