اضطراب جدایی یکی از پدیده های به جای مانده از دوران غارنشینی است که تاکنون در کودکان باقی مانده و نقشی حیاتی در حفظ بقای آنها داشته است. واکنشهایی مانند گریه هنگام دوری از مادر، در گذشته موجب ایمنی کودک و ارتباط با مادر میشد.
امروزه نیز اضطراب جدایی در کودکان طبیعی و نشانهای از رشد سالم است، زیرا نشاندهنده قدرت تشخیص کودک بین والد و غریبه و توانایی تمایز بین احساس خطر و امنیت است. این اضطراب معمولاً بین 6 ماهگی تا 4 سالگی طبیعی تلقی میشود اما اگر با رویکرد رفتاری مناسب از سوی مراقبان و دلبستگی ایمن همراه نباشد، میتواند در آینده به اختلال اضطراب جدایی بدل شود و تا سنین بالاتر از 4 الی 5 سال ادامه پیدا کند و چالش هایی را در روابط اجتماعی، مدرسه و بزرگسالی فرد ایجاد کند.
زیگموند فروید و دگردیسی مفهوم اضطراب: از محرک جنسی سرکوبشده تا زنگ خطر روان
اضطراب یکی از مفاهیمی است که زیگموند فروید به آن توجه داشته و دیدگاههای متفاوتی را در این زمینه ارائه نموده است. در نهایت، اضطراب به نقطهی کانونی تفکرات او بدل گشت و تکامل آن، مسیری جذاب از درک ابتدایی تا نگرشی جامع و پویا را طی کرد.
نخستین گام: نظریهی اضطراب
در ابتدا، فروید بر این باور بود که اضطراب ریشه در لیبیدوی ناکام دارد. به این معنا که، هنگامی که مسیر ابراز و ارضای امیال جنسی مسدود میگردد، این انرژی به شکل اضطراب نمایان میشود. او لیبیدو را همچون عنصری در نظر میگرفت که اضطراب محصول ناکامی آن است.
چرخش نگرش: اضطراب، برآمده از واپسرانی
با گسترش نظریهی واپسرانی، دیدگاه فروید دستخوش تحول شد. او این بار معتقد بود که اضطراب از لیبیدوی ناشی از فرآیند واپسرانی سرچشمه میگیرد. به این معنا که امیال و خواستههای جنسی که به دلیل تعارض با هنجارها و ارزشهای اجتماعی به ناهشیار رانده میشوند، به اضطراب تبدیل میگردند. در این مرحله، علت بروز اضطراب دیگر موانع بیرونی نبود، بلکه سازوکارهای دفاعی درونی فرد نقش اصلی را ایفا میکردند.
نظریهی نهایی: اضطراب به مثابه علامت هشدار
در سالهای پایانی عمر، فروید بار دیگر نگرش خود را متحول ساخت و از دیدگاههای پیشین فاصله گرفت. او تمایزی ظریف و حیاتی میان دو نوع اضطراب قائل شد:
اضطراب خودکار: این نوع اضطراب، واکنشی مستقیم به یک موقعیت آسیبزا و طاقتفرسا است که توانایی ایگو برای مقابله با آن را در هم میشکند.
اضطراب علامتی: این نوع اضطراب، هشداری است که از سوی ایگو در برابر خطرات قریبالوقوع ارسال میشود. این خطرات حول محور ترس از دست دادن عزیزان، فقدان عشق و محبت، یا مورد حمله قرار گرفتن شکل میگیرند و در نهایت، ریشه در ترس بنیادین اختگی دارند.
در این دیدگاه نهایی، اضطراب دیگر پیامد واپسرانی نیست، بلکه مقدم بر آن و حتی عامل ایجاد آن تلقی میشود. به این ترتیب، اضطراب نقشی محوری در پویایی روان ایفا میکند و به عنوان ابزاری برای اجتناب از تجربهی ناخوشایند اضطراب عمل مینماید.
اضطراب در طی مراحل رشد کودک:
از دیدگاه فروید در «سه رساله درباره نظریه جنسیت»، اضطراب پیامد تعارضها و چالشهای رشد لیبیدویی در مراحل مختلف روانی-جنسی است:
- مرحله دهانی: اضطراب ناشی از نیازهای برآوردهنشده مانند تغذیه یا تماس عاطفی، که بعدها به ترس از تنهایی یا وابستگی بیش از حد تبدیل میشود.
- مرحله مقعدی: اضطراب مربوط به کنترل، نظم یا ترس از عدم پذیرش، در اثر سختگیری یا سهلگیری افراطی والدین در آموزش دفع.
- مرحله آلتی: اضطراب ناشی از عقده ادیپ و ترس از اختگی یا از دست دادن عشق والد همجنس؛ حل یا عدم حل این تعارضها بر هویت جنسی و روابط بزرگسالی تأثیر میگذارد.
- مرحله نهفتگی: اضطرابهای اجتماعی و تحصیلی ظاهر میشوند، ولی تعارضهای حلنشده مراحل قبلی همچنان تأثیرگذارند.
- مرحله تناسلی: اضطراب ناشی از صمیمیت، تعهد و مسئولیتهای جنسی و اجتماعی؛ تعارضهای قدیمی نیز ممکن است بازگشت داشته باشند.
در مجموع، اضطراب بازتاب تعارضهای روانیجنسی در هر مرحله رشد است و کیفیت حل این تعارضها در سلامت روان فرد نقش کلیدی دارد. این چارچوب به درک بهتر اضطراب جدایی در کودکان کمک میکند.
اضطراب جدایی: ردپای دلبستگیهای نخستین
در روانکاوی، پیوند عاطفی اولیه کودک با مراقب اصلی (معمولاً مادر) زیربنای رشد هیجانی و اجتماعی فرد است. نظریه روابط موضوعی بیان میکند:
کودکان روابط با مراقب را درونی میکنند؛ روابط ناپایدار موجب شکلگیری تصاویر متناقض از خود و دیگران میشود و جدایی را دردناک میسازد.
پاسخدهی مناسب مراقب، دلبستگی ایمن و اعتماد را شکل میدهد؛ در حالی که دلبستگی ناایمن، اضطراب جدایی را افزایش میدهد. افراد برای مقابله با اضطراب ناشی از روابط ناایمن، از مکانیسمهایی چون چسبندگی، اجتناب یا فرافکنی استفاده میکنند.
تجربههای منفی باعث شکلگیری تصویر شکننده از خود و ترس از تنهایی میشوند.
الگوهای ناسالم دوران کودکی در روابط بزرگسالی تکرار شده و ترس از جدایی را تداوم میبخشند.
ماهیت غریزی دلبستگی
جان بالبی با دیدگاهی تازه، برخلاف نظریههای رایج زمان خود که دلبستگی را به تغذیه یا رفع نیازهای فیزیولوژیکی محدود میکردند، دلبستگی را یک نیاز اولیه و ذاتی انسان معرفی کرد. به باور او، نوزادان به طور بیولوژیکی برنامهریزی شدهاند تا نزدیکی به مراقبان را جستوجو کنند؛ رفتاری که ریشه در فرایند تکامل دارد.
نکات کلیدی از دیدگاه بالبی:
سیستم رفتاری دلبستگی: دلبستگی از نظر بالبی تنها یک احساس نبود، بلکه یک سیستم رفتاری منسجم بود که با فعال شدن در برابر نشانههای جدایی یا تهدید، نوزاد را به سمت مراقب میکشاند.
ریشههای تکاملی: بالبی با الهام از اتولوژی نشان داد که دلبستگی، همچون دیگر گونههای جانوری، برای بقای نوزاد انسان تکامل یافته است. نوزادانی که به مراقبان خود نزدیک میماندند، شانس بیشتری برای زنده ماندن داشتند.
نیاز اولیه: برخلاف نظریههای یادگیری که دلبستگی را ناشی از تقویتهایی چون تغذیه میدانستند، بالبی تأکید میکرد که نوزادان حتی بدون گرسنگی نیز به دنبال تماس و امنیت هستند. آزمایشهای هری هارلو روی میمونها نیز این ادعا را تأیید کرد.
الگوهای رفتاری غریزی: نوزادان به طور طبیعی رفتارهایی مانند گریه کردن، چسبیدن، مکیدن، لبخند زدن، صدا درآوردن، دنبال کردن، نزدیکیجویی، ترس از غریبهها و استفاده از مراقب به عنوان پایگاه امن را نشان میدهند؛ همه اینها برای حفظ ارتباط با مراقب طراحی شدهاند.
هدف نهایی: حفظ نزدیکی و امنیت با یک فرد خاص، هدف اصلی سیستم دلبستگی است. این احساس امنیت به کودک اجازه میدهد با اطمینان بیشتری محیط را کشف کند و رشد کند.
در نهایت، بالبی دلبستگی را غریزهای بنیادین دانست که بقای نوزاد و رشد عاطفی-اجتماعی او را تضمین میکند؛ دیدگاهی که نگاه ما به روابط اولیه انسان را برای همیشه دگرگون کرد.
دو چهرهی دلبستگی: ایمن و ناایمن
حال که درباره دلبستگی و اهمیت آن صحبت شد، بهتر است نگاهی عمیق تر به انواع دلبستگی و تاثیری که بر اضطراب جدایی دارند داشته باشیم.
کودکان با دلبستگی ایمن، در کنار مراقب خود احساس امنیت دارند، جدایی موقت را تحمل میکنند و به بازگشت مراقب اطمینان دارند. این نوع دلبستگی حاصل پاسخدهی منظم و محبتآمیز است.
در مقابل، دلبستگی ناایمن ناشی از مراقبتهای غیرقابل پیشبینی، سرد یا متناقض است و منجر به اضطراب شدید جدایی، بیاعتمادی، و مشکلات عاطفی در آینده میشود.
سلمان اختر بر تأثیر روابط اولیه با مادر در شکلگیری اضطراب جدایی و حس بیاعتمادی تأکید دارد. او معتقد است درونیسازی روابط ناایمن میتواند منجر به «نقص در خود» و وابستگی افراطی شود. راهکار او برای کاهش اضطراب، بازسازی ساختار درونی و ایجاد مرزهای روانی سالم است.
نظریه دلبستگی-جدایی بالبی بیان میکند اضطراب جدایی، واکنشی طبیعی و غریزی است که کودکان هنگام جدایی یا تهدید به جدایی از فرد دلبستهی اصلی تجربه میکنند. این واکنش، نیاز بنیادین انسان به حفظ نزدیکی با مراقب را بازتاب میدهد و به عنوان سیگنالی برای پیشگیری از جدایی و تأمین امنیت کودک عمل میکند.
پریشانی و ترس: هستهی این اضطراب، احساس عمیق نگرانی، ترس و ناراحتی هنگام جدایی است. • جدایی واقعی یا تهدید به جدایی: چه در مواجهه با جدایی واقعی و چه با نشانههای تهدیدآمیز (مثل آماده شدن مراقب برای ترک)، اضطراب فعال میشود.
فرد دلبسته اصلی: این اضطراب به جدایی از فردی مربوط میشود که کودک پیوندی عاطفی و قوی با او دارد و او را منبع امنیت خود میداند.
واکنش طبیعی: بالبی تأکید داشت که اضطراب جدایی در مراحل خاصی از رشد، نشاندهندهی سلامت سیستم دلبستگی کودک است.
هدف تکاملی: از منظر تکاملی، این اضطراب با جلب توجه مراقب به بقای کودک کمک میکند. با این حال، بالبی هشدار میدهد که شدت یا طولانی شدن غیرطبیعی اضطراب جدایی میتواند نشانهای از مشکلات دلبستگی یا اختلال اضطراب جدایی باشد.
موقعیت افسردهوار در نظریه کلاین
موقعیت افسردهوار یکی از مفاهیم کلیدی ملانی کلاین در نظریه روابط موضوعی است که در نیمه دوم سال اول زندگی شکل میگیرد. در این مرحله، کودک درمییابد که مادر یک موجود کامل با جنبههای خوب و بد است، نه دو ابژه جدا («مادر خوب» و «مادر بد» در موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید).
با این آگاهی، کودک احساس گناه و مسئولیت میکند؛ درمییابد که خشمش متوجه همان کسی بوده که دوستش دارد. این احساس گناه، اضطراب جدایی را با شرم و ترس از تنبیه درهم میآمیزد. دیگر ترس اصلی نابودی خود نیست، بلکه از دست دادن ابژه خوب یعنی مادر است. کودک نگران است که خشم و تخریب خیالیاش باعث آسیب دیدن مادر شود و این اضطراب جدایی را شدیدتر میکند. این ترس در نهایت میل به ترمیم را در او برمیانگیزد، که پایهی رفتارهای همدلانه و سازنده در آینده میشود.
حسادت و قدردانی از نگاه کلاین
هر بار که مادر (منبع همه خوبیها) دور میشود، حسادت کودک زبانه میکشد. او احساس میکند چیزی ارزشمند از او ربوده شده است. شدت حسادت، ترس از دست دادن مادر و اضطراب جدایی را بیشتر میکند.
اگر کودک نتواند در حضور مادر قدردان باشد، غیبت او را هم تاب نمیآورد. حسادت تصویر خوب مادر را در ذهنش تیره میکند و باعث میشود جانشینهای مادر ناکافی و بیاعتماد به نظر برسند، اضطراب جدایی شدت یابد، و جهان اطراف پر از «بدی» به نظر برسد.
با رشد کودک، پذیرش مادر همراه با تمام خوبیها و بدیهایش آسانتر میشود. حالا اضطراب جدایی بیشتر رنگ و بوی احساس گناه به خاطر تصورات منفی درباره مادر را به خود میگیرد. قدردانی از مادر، کودک را یاری میدهد تا این احساسات را مدیریت کند و بداند عشق و محبت حتی در دوری پابرجاست.
کلاین تأکید میکند که حسادت با ایجاد حس محرومیت و بیاعتمادی، اضطراب جدایی را شدت میبخشد، در حالی که قدردانی تصویر امنی از مادر میسازد و آرامش میآورد. پرورش حس قدردانی، کلید روابط سالم آینده است.
درمان اضطراب جدایی
در این بخش، درمان اضطراب جدایی از منظر دیدگاههای مختلف بررسی میشود.
جان بالبی در مقالهاش بیشتر به توصیف پدیده اضطراب جدایی و اهمیت دلبستگی ایمن در رشد کودک میپردازد تا ارائه روشهای درمانی مشخص. هرچند، اصولی که او مطرح میکند به طور غیرمستقیم راهنمای درمان این اختلال شدهاند:
تقویت دلبستگی ایمن: این درمان روی کمک به افراد برای ایجاد روابط ایمنتر در حال و آینده تمرکز دارد؛ برای کودکان، این به معنای ایجاد پیوندی امن با مراقبان است.
بررسی تجربیات اولیه: رویکردهای مبتنی بر دلبستگی با مرور تجربیات ابتدایی فرد، به درک مشکلات فعلی کمک میکنند.
پردازش احساسات: درمان به افراد کمک میکند احساسات مرتبط با جدایی، فقدان و دلبستگی را شناسایی و پردازش کنند.
ایجاد «پایگاه امن»: تراپیست نقش یک نقطه اتکا و پایگاه حمایتی را برای فرد ایفا میکند تا بتواند احساس امنیت را بازسازی کند.
رویکرد درمانی کرنبرگ در اضطراب جدایی
کرنبرگ بر اهمیت «درونیسازی» تصاویر از خود و دیگران تأکید دارد. در مراحل ابتدایی رشد، این تصاویر بهطور جداگانه و متضاد در ذهن شکل میگیرند. اما رشد سالم زمانی اتفاق میافتد که این تصاویر بهتدریج ترکیب شده و به درک پیچیدهتری از خود و دیگران منجر میشود. درمان کرنبرگ، به ویژه «رواندرمانی متمرکز بر انتقال» (TFP)، به بیمار کمک میکند تا این تصاویر قطبیشده را به هم پیوند دهد و از دفاعهای ابتدایی بکاهد، تا به خودی منسجمتر و روابط بالغانهتری دست یابد. این درمان میتواند در کاهش اضطراب جدایی مؤثر باشد.
سخن آخر
اضطراب جدایی، میراث غریزی دوران کودکی برای بقا بوده و نشانهای از رشد سالم است. اما، کیفیت دلبستگی در این دوران تعیینکننده است؛ دلبستگی ایمن، امنیت و استقلال را به ارمغان میآورد، در حالی که دلبستگی ناایمن میتواند ریشه مشکلات آتی شود. روانکاوی با بررسی عمیق این پدیده، از تکامل مفهوم اضطراب در آرای فروید تا تأثیر دلبستگیهای اولیه در نظریات بالبی و کلاین، بر اهمیت روابط امن در کودکی و ضرورت پرداختن به تجربیات اولیه برای درمان و داشتن روابط سالم در بزرگسالی تأکید میکند. در نهایت، کودکی با دلبستگی ایمن، بذری برای شکوفایی روابط پایدار و سلامت روان در آینده میکارد.
سخن سردبیر
اضطراب جدایی، واژهای ساده اما پدیدهای پیچیده و چندلایه است؛ احساسی که ریشههای آن تا ژرفای تاریخ تکامل انسان و نخستین لحظات دلبستگی نوزاد به مادر امتداد دارد. آنچه روزگاری ابزاری برای بقا بود، امروز در قالب تجربهای عاطفی و روانشناختی، بر کیفیت روابط ما با دیگران و حتی با خودمان اثر میگذارد.
این نوشتار، سفری است از غارهای نخستین تا اتاقهای درمان معاصر؛ از برداشتهای اولیه فروید درباره اضطراب، تا بازاندیشیهای او در سالهای پایانی عمر؛ از ظرایف موقعیت افسردهوار در نگاه ملانی کلاین، تا بنیانهای نظری دلبستگی در اندیشه جان بالبی. در کنار این، به رویکردهای درمانی معاصر نیز پرداختهایم که نشان میدهد چگونه میتوان با بازسازی تجربههای نخستین و ایجاد «پایگاه امن»، از دام اضطراب جدایی رها شد.
در تصاویر همراه این نوشته، «ابژه گذار» را میبینیم: پرندهای کوچک که کودک، همچون پناهگاهی نمادین، برای تسکین اضطراب جدایی در همه جا با خود حمل میکند. این همراه خاموش، پلی است میان حضور و غیاب، میان دنیای امن آغوش مادر و واقعیت پرهیاهوی جهان.
منابع:
The mother and her child by Salman Akhtar
Anxiety book by Ricky Emanuel
Three Essays on the Theory of Sexuality by Sigmund Freud
Envy and gratitude by Melanie Klein
Attachment and Loss by John Bowlby
Object Relations Theory and Clinical Psychoanalysis by Otto F. Kernberg
Primary Maternal Preoccupation by Donald Winnicott
Introduction to psychoanalysis by Anthony Bateman
A history of modern psychoanalysis thought bt Stephen A. Mitchell & Margaret J. Black
What did Freud say about anxiety on Freud Museum London Website: Freud museum website