مقدمه
کتاب ناطور دشت نوشتهی جی. دی. سلینجر،یکی از رمانهای نمادین ادبیات مدرن است که به شکلی بیپروا و صادقانه، دنیای نوجوانی و چالشهای آن را به تصویر میکشد.
این رمان که برای نخستین بار در سال ۱۹۵۱ منتشر شد، داستان هولدن کالفیلد، نوجوانی سرکش و ناآرام، را روایت میکند. هولدن پس از اخراج از مدرسه شبانهروزیاش، به نیویورک میرود و با نگاهی بدبینانه و تلخ نسبت به دنیای بزرگسالان، چند روزی را به گشتوگذار در شهر میگذراند. او که از ریاکاریها و دوروییهای اطرافیانش خسته شده، در جستوجوی هویت، معنا، و ارتباطی صادقانه است.
ناطور دشت با نثر روان و زبان سادهای که بیانگر اضطرابها و سردرگمیهای یک نوجوان است، توجه بسیاری از خوانندگان جوان را به خود جلب کرده است. این اثر بهویژه در ادبیات آمریکا بهعنوان اثری متمایز و پرمعنا شناخته میشود و به دلیل پرداختن به مسائلی چون بحران هویت، افسردگی، تنهایی، و شورش در برابر هنجارهای جامعه، همچنان مورد توجه پژوهشگران و منتقدان ادبی قرار دارد.
این کتاب، در عین حال که به دلیل زبان و مضامین جسورانهاش گاه با چالشهایی چون ممنوعیت روبرو شده، توانسته است جایگاه خود را بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبیات معاصر تثبیت کند.
قسمتی از کتاب
«میدونی دلم میخواد چیکار کنم؟ دلم میخواد یه کلبه کوچیک جایی تو جنگل داشته باشم. دور از همه. جایی که هیچکس نتونه پیدام کنه. دلم میخواد تو یه جای آروم باشم، جایی که مجبور نباشم با آدمای احمق و مزخرف روبهرو بشم. نمیخوام توی زندگیم کسی باشه که ازم انتظار چیزی داشته باشه. فقط میخوام آزاد باشم. این هم زیاد خواستهایه؟»
ناطورِ دشت و خواستهها
در آغاز این بحث، ضروری است که مفهوم “خواسته” را به صورت عمیقتر بررسی کنیم.
خواستهها جزئی جداییناپذیر از زندگی بشر هستند و هر فردی بهنوعی با آنها دست و پنجه نرم میکند. این خواستهها میتوانند به شکلهای مختلفی در ما بروز کنند، از جمله خواستههای فردی و درونی که بر اساس نیازهای انسانی شکل میگیرند، تا خواستههای اجتماعی و انتظاراتی که از سوی جامعه، خانواده، و محیط اطراف بر ما تحمیل میشوند.
خواستن از منظر روانکاوی لکانی
خواستن را از دیدگاه لکان میتوانیم با چهار ویژگی بررسی کنیم:
1. خواستهها هرگز بهطور کامل ارضا نمیشوند.
این نارضایتی دائمی موجب میشود که فرد به طور مداوم در جستجوی چیزهایی باشد که میتواند او را خوشحال کند. این جستجو میتواند به شکل آرزوهای جدید، روابط عاطفی یا دستیابی به اهداف جدید تجلی یابد. به عبارت دیگر، خواستهها در زندگی فرد به عنوان محرکی برای تلاش و تغییر عمل میکنند.
2. خواستهها از طریق زبان و نظام سمبولیک شکل میگیرند.
این بدان معناست که هر فرد در فرآیند یادگیری زبان و نمادها، خواستههای خود را به شکلی مشخص ابراز میکند. زبان به عنوان یک ابزار ارتباطی، تاثیر زیادی بر شکلگیری خواستهها و عواطف دارد و از طریق آن، فرد میتواند خود را در جامعه بیان کند. بنابراین، خواستهها نه تنها به نیازهای فردی، بلکه به ساختار اجتماعی و فرهنگی نیز وابستهاند.
3.خواستهها با احساس نقص و فقدان مرتبط هستند.
این احساس کمبود در انسانها وجود دارد و از آنجایی که خواستهها هیچگاه بهطور کامل ارضا نمیشوند، افراد همواره در تلاش برای پر کردن این خلأ هستند. این نقص ممکن است به دلیل عدم دسترسی به یک شیء خاص، رابطه عاطفی یا هر چیز دیگری باشد. بنابراین، این احساس فقدان باعث ایجاد یک حس عمیق از عدم رضایت در زندگی میشود.
4. هر خواسته به تجربیات فردی و درک شخصی از خود اشاره دارد.
خواستهها بخشی از اتفاق انتزاعی در ما هستند و به شکلگیری هویت ما کمک میکنند. فردی که خواستههای خاصی دارد، به طور طبیعی این خواستهها را به عنوان بخش مهمی از خود و هویتاش احساس میکند. بنابراین، خواستهها به شکلگیری زندگی عاطفی، اجتماعی و حتی شغلی فرد کمک میکنند. این بدان معناست که رفتارها و انتخابهای فرد به شدت تحت تأثیر خواستههای او هستند.
بررسی شخصیت هولدن و خواستههای درونی او
**هشدار اسپویل**
هولدن کالفیلد یک نوجوان پیچیده و سرشار از تضاد است. او همزمان با تمایلات طبیعی جوانی و خواستههای طبیعی دوران نوجوانی، مانند جستجوی هویت و تعریف خود، مواجه است. اما این خواستهها در درون او دچار تحولی عمیق شدهاند. هولدن به وضوح نسبت به فشارهای اجتماعی و انتظاراتی که جامعه از او دارد، مقاومت میکند. او از تحصیل و موفقیتهای عادی فراری است و بهطور مداوم در جستجوی چیزهایی است که احساس میکند اصیل و واقعی هستند.
این جستجو برای حقیقت و صداقت درونی بهوضوح در رفتار و گفتار او نمایان است. هولدن به دنبال جهانی است که در آن صداقت و معصومیت وجود داشته باشد، و به همین دلیل با هر چیزی که به نظرش فریبکارانه میرسد، سرشاخ میشود. برای او، جهان بزرگسالان مملو از تزویر و بیصداقتی است و او نمیخواهد در این بازی شرکت کند. این نوع تفکر باعث میشود که هولدن به فردی منزوی تبدیل شود، چرا که او نمیتواند با انتظارات و خواستههای تحمیلشده به خود سازگاری پیدا کند.
ناخودآگاه به عنوان یک ساختار زبانی و اجتماعی دیده میشود که نه تنها احساسات سرکوبشده، بلکه خواستهها و آرزوها را نیز در خود نگه میدارد. این خواستهها میتوانند محصولی از تعاملات اولیه فرد با والدین، خانواده و جامعه باشند. لاکان معتقد است که خواستهها به هیچ وجه طبیعی نیستند، بلکه در بستر فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرند.
هولدن کالفیلد در داستان به وضوح با خواستههای ناگفته و سرکوبشده خود روبهرو میشود. او در آغاز کتاب از احساس عدم تعلق به محیط اطرافش صحبت میکند و به طور مداوم در تلاش است تا به این سوال پاسخ دهد که چه چیزی او را به این حالت دچار کرده است. او در حین رفت و آمد هایش در نیویورک به دنبال پیوندهایی است که به او احساس امنیت و محبت بدهند. این جستجو نشاندهنده آن است که خواستههای او ناشی از تجربیات عاطفی و اجتماعیاش هستند، نه صرفاً نیازهای فیزیولوژیکی انسانها همیشه به دنبال چیزی فراتر از آنچه که دارند هستند.
هولدن با این عدمها مواجه میشود، اما نمیتواند به وضوح آنها را شناسایی کند. این سرگشتگی در مورد خواستهها و نیازهایش باعث میشود که او به دنبال پاسخهای سادهتری باشد، در حالی که این پاسخها هیچگاه او را راضی نمیکنند. به طور مثال، او به دنبال دوستیها و ارتباطات معنادار است، اما نمیتواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند. این نشان میدهد که خواستههای او به شدت تحت تاثیر تجربیات ناخودآگاه قرار دارند و او در تلاش است تا این خواستهها را شناسایی کند.
هولدن در جامعهای زندگی میکند که ارزشهای مادی و موفقیت فردی بر روابط انسانی غالب است. این محیط باعث میشود او احساس کند که نمیتواند به راحتی به دیگران نزدیک شود. تنهایی او نه تنها ناشی از تجربه شخصی، بلکه ناشی از فشارهای اجتماعی است که او را به انزوا میکشاند.
و همچنین هویت عنوان یک فرآیند پویا و دائماً در حال تغییر تعریف میشود. هویت افراد تحت تأثیر تجربیات فردی، تعاملات اجتماعی، و ساختارهای فرهنگی قرار دارد. هولدن کالفیلد در این زمینه نمونهای واضح از فردی است که با بحران هویت مواجه است.
او در جستجوی هویت واقعی خود به سر میبرد، اما در این مسیر با تضادهای عمیق مواجه میشود. هولدن به شدت از انتظارات اجتماعی و فشارهایی که بر او تحمیل میشود، احساس ناامیدی و سرخوردگی میکند. او در تلاش است تا به نوعی خود را تعریف کند، اما در این فرآیند به تظاهر به شخصیتهای مختلف میپردازد. این تظاهر نشاندهنده تلاش او برای فرار از هویتی است که جامعه بر او تحمیل کرده است.
این بحران هویتی او را به سمت انزوا و ناامیدی میکشاند. هولدن میداند که به چه چیزی نمیخواهد تبدیل شود، اما نمیتواند به روشنی بگوید که چه چیزی میخواهد باشد. این بیثباتی در هویت به شدت بر روی ارتباطات او با دیگران تأثیر میگذارد و او را در تلاش برای برقراری ارتباط با دیگران ناکام میگذارد.
در نهایت، هویت هولدن نه تنها نتیجه تجربیات شخصیاش، بلکه تحت تأثیر خواستهها و انتظارات جامعه نیز قرار دارد. او در پی پیدا کردن یک نقطه است، یک اصل ثابت که بتواند بر اساس آن هویت خود را بسازد. این جستجو برای هویت نه تنها یک چالش فردی، بلکه یک چالش اجتماعی است که به طور مستقیم به پرسش «چه کسی در ما خواستهای را کاشته است؟» مرتبط است.
فشارهای اجتماعی یکی از عوامل مهمی هستند که در شکلدهی خواستههای هولدن تأثیرگذارند.
او بهوضوح میبیند که جامعه، خانواده و مدارس بر او فشار میآورند تا به انتظارات آنها پاسخ دهد. این فشارها میتواند به شکلهای مختلفی بروز کند؛ مثلاً از طریق انتظارات تحصیلی، نیاز به تطبیق با معیارهای اجتماعی، یا حتی فشارهایی که از سوی همسنوسالانش به او تحمیل میشود.
علاوه بر این، هولدن با انتقاد از نظام آموزشی که او را مجبور به یادگیری مطالبی میکند که به آنها اعتقادی ندارد نشان میدهد که چقدر این فشارها بر او تأثیر میگذارند. او به شدت از محیط مدرسه و همکلاسیهایش بیزار است و احساس میکند که این محیط، به جای اینکه به رشد او کمک کند، او را بیشتر درونگرا و بیانگیزه میکند.
خواستههای اجتماعی
مشخص است که چگونه خواستههای اجتماعی میتوانند به شخصیتی احساسمحور و درونگرا تبدیل شوند.
جامعه و فرهنگ به عنوان ساختارهایی تاثیرگذار بر شکلگیری خواستهها و آرزوها در نظر گرفته میشوند. این تأثیرات میتوانند به شدت خواستههای فرد را تحت تاثیر قرار دهند و آنها را به سمتی سوق دهند که ممکن است با نیازهای واقعی فرد مغایرت داشته باشد هولدن به شدت تحت تاثیر انتظارات اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. او با ایدههای موفقیت و ثروت که در جامعهاش ارزشمند شمرده میشوند، در تضاد است. او نمیتواند این ایدهها را بپذیرد، اما در عین حال نمیتواند به سادگی از آنها فرار کند. این تضاد به بحران هویت او دامن میزند و احساس ناامیدی و یأس را در او تشدید میکند.
هولدن در مواجهه با دوستان و بزرگترها، به خوبی حس میکند که چگونه جامعه به او فشار میآورد تا هنجارها و معیارهای خاصی را بپذیرد. او با خشم و ناامیدی به این فشارها واکنش نشان میدهد و از جامعه دور میشود، اما این دوری به او کمک نمیکند تا خواستههای واقعی خود را شناسایی کند. او در حقیقت، به یک چرخه باطل گرفتار میشود که در آن نمیتواند میان خواستههای خود و انتظارات جامعه تعادل برقرار کند.
هولدن به این نکته پی میبرد که این انتظارات در بسیاری از موارد برای او مناسب نیستند و او نمیتواند خود را در این قالبها جای دهد. او به عنوان یک فرد نوجوان به دنبال هویتی مستقل است، اما در عین حال نمیتواند از این فشارها فرار کند. این تضاد درونی بین خواستههای خود و انتظارات اجتماعی به بحران هویتی عمیقی در او منجر میشود.
لکان به مفهوم «آیینه» اشاره میکند که نشان میدهد افراد چگونه خود را از طریق بازتاب دیگران میشناسند. هولدن به طور مداوم در جستجوی تصویری است که جامعه از او انتظار دارد، اما نمیتواند به این تصویر دست یابد. این عدم توانایی او را به بیمعنایی میکشاند و به نوعی از خودبیگانگی دامن میزند.
ناطور دشت
یکی از نمادهای کلیدی این کتاب، مفهوم “ناطور دشت” است. هولدن آرزو دارد که به عنوان “ناطور دشت” عمل کند، شخصی که از کودکان در برابر خطرات و فسادهای دنیای بزرگسالان محافظت میکند. این نماد به خوبی نشاندهندهی خواستهی عمیق او برای حفظ معصومیت و صداقت در دنیایی است که او آن را بیرحم و فریبکارانه میبیند.
این تصویر به نوعی نماد تلاش هولدن برای فرار از واقعیتهای تلخی است که او را احاطه کردهاند. او میخواهد بچهها را از سقوط به پرتگاه گناه و فساد نجات دهد، اما در عین حال خود او نیز در این پرتگاه در حال سقوط است. این تضاد درونی بین خواستهی او برای حفاظت از دیگران و ضعفهای خود او، به یکی از چالشهای اصلی شخصیت هولدن تبدیل میشود.
بهعلاوه، این نماد نشان میدهد که خواستهها در بسیاری از مواقع ریشه در تجربیات شخصی و روابط عاطفی دارند. هولدن با مشاهدهی آسیبپذیری کودکان و معصومیت آنها، به یاد خود و برادرش آلی میافتد. او احساس میکند که در محافظت از این معصومیت، به نوعی میتواند با فقدانهای خود مقابله کند.
هولدن و خانواده
در داستان ناطور دشت، شخصیتهای کلیدی مانند خانواده هولدن و دوستانش نقش مهمی در شکلگیری خواستههای او دارند. این روابط عاطفی، بهخصوص نسبت به خواهرش فیبی و برادر مرحومش آلی، بهوضوح در رفتار و نگرش هولدن تأثیرگذارند. برای مثال، عشق عمیق هولدن به فیبی او را وادار میکند تا از او محافظت کند و در پی حفظ معصومیت او باشد.
هولدن با توجه به ارتباطش با فیبی، متوجه میشود که این خواستهها در واقع ریشه در عشق و تعلق خاطر او به خانواده دارند. این احساسات، هم میتوانند به عنوان محرکهایی برای رفتارهای او عمل کنند و هم بهنوعی عواطف او را تحت تأثیر قرار دهند. او در تلاش است تا خود را از آسیبهایی که به عقیدهی او میتوانند بر روی فیبی تأثیر بگذارند، دور نگهدارد.
از سوی دیگر، یادآوری آلی به هولدن کمک میکند تا احساسات عمیقتری را در خود زنده کند. فقدان آلی، به نوعی بر روی خواستهها و رفتارهای او سایه میافکند و باعث میشود که او بخواهد از دیگران محافظت کند. این مسئله نشان میدهد که خواستهها بهنوعی نتیجهی تجربیات تلخی هستند که افراد در طول زندگی خود با آن مواجه میشوند و این تجربیات میتوانند در شکلگیری هویت و خواستههای درونی ما نقش مهمی ایفا کنند.
تنهاییِ هولدن
هولدن دچار احساس بیگانگی و تنهایی است و این احساسات به طور مستقیم با بحران هویتی او مرتبط هستند. در داستان، هولدن بارها به این موضوع اشاره میکند که چقدر از انسانها و روابط انسانی فاصله گرفته است. او از جامعه بزرگسالان بیزار است و به همین دلیل سعی میکند از آن فاصله بگیرد.
این تنهایی به نوعی ناشی از عدم توانایی او در ارتباط برقرار کردن با دیگران است. او تلاش میکند با خواهرش فینی ارتباط برقرار کند، زیرا فینی تنها کسی است که به او احساس نزدیکی میدهد. با این حال، حتی در این رابطه نیز، هولدن به دلیل ترس از آسیب و فقدان، نمیتواند به طور کامل به او اعتماد کند. او به طور مداوم خود را در یک دوگانگی قرار میدهد: از یک طرف، او به دنبال محبت و ارتباط است، و از طرف دیگر، از آسیبپذیری میترسد.
سخن پایانی
در پایان، میتوان گفت مفهوم میل و فقدان از اهمیت اساسی برخوردار است.
میل، به عنوان نیازی بیپایان و ناتمام، در انسانها حضور دارد و هیچگاه بهطور کامل ارضا نمیشود.
این میل از نظر لکان نه تنها بهعنوان یک نیاز بیولوژیکی، بلکه بهعنوان یک پدیده روانی و اجتماعی در فرآیند زبان و ناخودآگاه شکل میگیرد. زبان بهعنوان ابزار ارتباطی، نه تنها به فرد کمک میکند تا خود را در جامعه بیان کند، بلکه نقش مهمی در شکلگیری و مدیریت میلها و خواستههای ناخودآگاه دارد.
امر واقع نیز در این زمینه نقش حیاتی دارد. امر واقع به آن دسته از حقیقتها و واقعیتهایی اطلاق میشود که بهطور مستقیم قابل تجربه نیستند و در ناخودآگاه فرد ثبت میشوند. این امر واقع، بهطور غیرمستقیم در فرآیندهای ذهنی و خواستههای فرد نقش دارد، چرا که ناخودآگاه هر فرد حامل تاریخچهای از این واقعیتها است که بهطور ناخودآگاه بر رفتار و خواستههای فرد تأثیر میگذارد.
در تحلیل شخصیتها مانند هولدن کالفیلد از ناطور دشت، این نظریات میتوانند بهوضوح نشاندهنده تعارضات درونی و میلهای سرکوبشده باشند. هولدن در جستجوی هویتی مستقل از انتظارات اجتماعی و فرهنگی است و در این مسیر با تعارضات عمیق مواجه میشود. میل او برای صداقت و معصومیت در دنیایی پر از فساد، نمادیاز خواستههایی است که بهطور ناخودآگاه از گذشته و تجربیات شخصی او ریشه گرفتهاند. این تمایلات درونی با واقعیتهای بیرونی و فشارهای اجتماعی تقابل دارند و در نهایت او را به سمت انزوا و بحران هویت میکشاند.
در نهایت، میتوان نتیجه گرفت که خواستهها و میلهای انسانها نه تنها حاصل نیازهای درونی و فردی هستند، بلکه تحت تأثیر ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و زبان قرار دارند. این میلها بهطور مستمر در جستجوی ارضای کامل هستند، اما این ارضا هرگز بهطور کامل حاصل نمیشود و فرد را در فرآیند کشف و مواجهه با خود و دیگران قرار میدهد.
منابع
لکان، ژاک. (۱۳۹۵). سمینارهای لاکان: کتاب سوم، روانپریشیها. ترجمه: صالح نجفی.
مجموعهای از مقالات لکان درباره زبان، ناخودآگاه، و سوژگی.
لکان، ژاک. (۱۴۰۰). چهار مفهوم بنیادین روانکاوی ترجمه: محمدرضا خاکی