مرگ روانکاو؛ بحران اخلاقی

نوشته

فهرست مطالب

مقدمه

در این جستار به بررسی پیامدهای عمیق مرگ یا بیماری روانکاو بر مراجعانی می‌پردازد که در طول فرآیند درمان، روانکاو را به‌عنوان تکیه‌گاهی روانی و آینه‌ای برای بازشناسی خویش تجربه کرده‌اند. فقدان روانکاو حس گم‌گشتگی و مالیخولیایی را در مراجع برمی‌انگیزد، چراکه مراجع بخشی از «خود» را در این رابطه از دست می‌دهد

 

وقتی روانکاو می‌میرد و مراجع گم می‌شود: یک بحران اخلاقی در روانکاوی

مرگ یا بیماری روانکاو یکی از چالش‌های پنهان و در عین حال عمیق در روانکاوی است که تأثیرات روانی شدیدی بر مراجعان دارد. در جریان درمان، رابطه میان روانکاو و مراجع به فضایی منحصر‌به‌فرد بدل می‌شود که در آن مراجع بخش‌هایی از هویت خود را بازسازی می‌کند و به روانکاو به‌عنوان یک تکیه‌گاه روانی اعتماد می‌نماید. روانکاو در این فرآیند، نقش آینه‌ای را ایفا می‌کند که مراجع می‌تواند از خلال آن به فهمی عمیق‌تر از خود دست یابد. بنابراین، مرگ یا بیماری روانکاو نه‌تنها به معنای پایان یک رابطه حرفه‌ای است، بلکه نوعی فروپاشی درون‌روانی را در مراجع ایجاد می‌کند.

 

 

پیامدهای روانی سوگ برای مراجع

این فقدان اغلب حس گم‌گشتگی را در مراجع ایجاد می‌کند؛ او احساس می‌کند بخشی از «خود» که در تعامل با روانکاو شکل گرفته بود، از دست رفته است. این حس از دست دادن، مراجع را به تجربه‌ای مشابه با «مالیخولیا» نزدیک می‌کند، چراکه او نمی‌تواند این فقدان را به شکل سالمی سوگواری کند. در غیاب روانکاو، فضایی که روزگاری محل بازشناسی مراجع بود، اکنون به منبع سردرگمی و رنج بدل می‌شود.

در این میان، احساس بی‌اهمیتی نیز از دیگر پیامدهای روانی چنین فقدانی است. مراجع که رابطه‌اش با روانکاو برای او از اهمیت حیاتی برخوردار بوده، ممکن است به این باور برسد که این رابطه در زندگی روانکاو چندان مهم نبوده است. عدم حضور در مراسم‌های یادبود یا نبود فرصتی برای سوگواری مشترک، این حس بی‌اهمیتی را تشدید می‌کند و مراجع را با این سوال مواجه می‌سازد که آیا این رابطه اصلاً واقعی بوده یا صرفاً یک توهم.

 

 

 

یکی از جنبه‌های پیچیده‌تر این تجربه، ظهور حس گناه و شرم است. مراجع ممکن است ناخودآگاه خود را مسئول مرگ روانکاو بداند، به‌ویژه اگر روانکاو بیماری خود را مخفی کرده باشد. در چنین شرایطی، مراجع با تصورات نادرستی درباره تأثیر خود بر روانکاو روبه‌رو می‌شود و این تصورات می‌توانند به احساس ویرانگری و حتی خودسرزنشی منجر شوند.

مرگ روانکاو همچنین فقدان یک تکیه‌گاه روانی را به همراه دارد. مراجع در طول درمان به روانکاو به‌عنوان منبعی از حمایت و قدرت وابسته می‌شود و از او برای بازسازی و تثبیت هویت خود کمک می‌گیرد. پایان ناگهانی این رابطه باعث می‌شود که مراجع حس کند توانایی مواجهه با چالش‌های زندگی را از دست داده است. این وضعیت برای مراجعانی که هنوز به مرحله‌ای از استقلال روانی نرسیده‌اند، می‌تواند بسیار آسیب‌زا باشد.

 

در نهایت، این فقدان پیچیدگی‌های عاطفی بیشتری نیز به همراه دارد؛ چراکه مراجع ممکن است مرگ روانکاو را معادل از دست دادن یک رابطه عاشقانه بداند. این درهم‌آمیختگی حس عشق و فقدان، مراجع را به سوی مجموعه‌ای از احساسات متناقض چون عشق، خشم، گناه و حسرت سوق می‌دهد و می‌تواند فرآیند سوگواری را به شکل دردناک‌تری برای او رقم بزند.

چالش‌های سیستماتیک

این بحران به‌واسطه‌ی ناکارآمدی سیستم‌های روانکاوی تشدید می‌شود. روانکاوی به‌طور تاریخی تمایلی به مواجهه با مسئله‌ی مرگ یا بیماری روانکاو نشان نداده است. این انکار، ریشه در تمایل ناخودآگاه روانکاوان به ایفای نقش «سوژه‌ی بی‌مرز و دانا» دارد. روانکاو در جریان درمان، خود را از مسائل روزمره جدا کرده و در فضایی بی‌زمان و پایدار عمل می‌کند. اما واقعیت مرگ، این ایده را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که روانکاو نیز انسانی فانی و آسیب‌پذیر است.

 

راهکار برای کاهش آسیب:

برای رفع این بحران و کاهش آسیب به مراجعان، پیشنهادهای اصلاحی مطرح می‌شود. مهم‌ترین این پیشنهادها، تدوین ساختارهای حمایتی و دستورالعمل‌هایی است که بتوانند به شکل‌گیری آمادگی لازم برای چنین شرایطی کمک کنند. روانکاوان و درمانگران باید از همان آغاز فعالیت حرفه‌ای خود، برنامه‌هایی برای مواقع اضطراری طراحی کنند. این برنامه‌ها باید شامل ایجاد «وصیت‌نامه‌ی حرفه‌ای» باشد که در آن، راهکارهای اطلاع‌رسانی به مراجعان در صورت مرگ یا بیماری روانکاو مشخص شود. در این سند، روانکاو می‌تواند همکارانی را به‌عنوان نمایندگان خود معرفی کند تا در صورت نیاز، با مراجعان تماس بگیرند، آن‌ها را از وضعیت آگاه کنند و حمایت‌های لازم را ارائه دهند.

 

 

از دیگر اصلاحات مهم، پذیرش نقش روانکاو در فرآیند سوگواری مراجع است. روانکاو می‌تواند ترتیبی دهد تا مراجعان در مراسم‌های یادبود حضور داشته باشند و اگر مراجع بخواهد، فرصتی برای ابراز احساسات خود داشته باشد. این امر نه‌تنها به مراجعان اجازه می‌دهد فقدان را به شکلی سالم سوگواری کنند، بلکه به آن‌ها این پیام را می‌دهد که رابطه‌شان با روانکاو واقعی و معنادار بوده است. رابطه‌ی درمانی که پیش‌تر با خنثی و ناشناخته بودن روانکاو شکل می‌گرفت، در چنین شرایطی ممکن است تغییر کند و به خودافشایی‌های مجازی بینجامد.

 

همچنین، شفافیت درباره‌ی وضعیت سلامت روانکاو می‌تواند نقش مهمی در کاهش احساس گناه و شرم مراجعان داشته باشد. بسیاری از مراجعان در مواجهه با بیماری یا مرگ روانکاو، احساس می‌کنند که به نحوی باعث آسیب به او شده‌اند. اگر روانکاو با مراجعان درباره‌ی وضعیت خود صحبت کند، این افکار مخرب کاهش می‌یابند و مراجع می‌تواند مرگ روانکاو را به‌عنوان واقعیتی اجتناب‌ناپذیر بپذیرد.

در نهایت، سیستم‌های آموزشی و حرفه‌ای نیز باید نقش فعالی در حل این بحران ایفا کنند. برگزاری دوره‌های آموزشی درباره‌ی مدیریت مرگ و بیماری، به روانکاوان کمک می‌کند تا در چنین شرایطی رفتاری آگاهانه و انسانی داشته باشند. افزون بر این، نهادهای روانکاوی باید به روانکاوان در طراحی و اجرای برنامه‌های اضطراری کمک کنند و به‌عنوان پشتیبان در مواقع بحران عمل کنند.

 

نتیجه‌گیری

این اصلاحات تنها زمانی موفق خواهند بود که روانکاوان خود را از انکار مرگ رها کنند و مسئولیت اخلاقی خود در قبال بیماران را به‌طور جدی بپذیرند. مرگ نه‌فقط پایان زندگی است، بلکه فرصتی برای اندیشیدن به معنای روابط انسانی و چگونگی به‌جا گذاشتن ردپایی مثبت در زندگی دیگران است. روانکاوی، به‌عنوان علمی که عمیقاً با ماهیت انسان سر و کار دارد، باید این حقیقت را در دل خود بپذیرد و از آن برای بهبود تجربیات بیماران بهره گیرد.

سخن سردبیر

مرگ یا بیماری روانکاو، موضوعی است که در نگاه اول کمتر به آن پرداخته می‌شود، اما در عمق خود بازتاب‌دهنده‌ی چالش‌های انسانی و اخلاقی روانکاوی است. مقاله‌ی پیش رو با نگاهی ژرف به این بحران، پیامدهای روانی چنین فقدانی برای بیماران را بررسی کرده و راهکارهایی عملی برای کاهش آسیب ارائه می‌دهد. اگر  نیاز به پشتیبانی روانی یا تراپی دارید، می‌توانید فرم درخواست تراپی را پر کنید،

منبع:

Lentz K. When the analyst dies and the patient goes missing: An ethical crisis in psychoanalysis. Psychoanalytic Dialogues. 2024 Jan 2;34(1):52-70.

نوشته

حانیه یعقوب‌پور

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

سربازی یکی از جاهایی است که «من» زیر فشار فضای نظامی‌گری از خود بیگانه می‌شود و روان در تلاش برای بقا، به سازوکارهای دفاعی پیچیده‌ای پناه می‌برد. در این مقاله به آنچه در روان افراد در مواجهه با نفی‌شدن اراده می‌گذرد می‌پردازیم.

نوشته

Substance روایتی تلخ از تلاش برای فرار از پیری و اسیر شدن در دام استانداردهای غیرواقعی زیبایی است. در این جستار با نگاهی روانکاوانه، به لایه‌های پنهان این روایت و ارتباط آن با نظریه‌های روان‌شناختی پرداخته‌ایم.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر