سربازی اجباری: جدال بی‌پایان با نفی‌‌ شدن اراده

نوشته

سربازی یکی از جاهایی است که «من» زیر فشار فضای نظامی‌گری از خود بیگانه می‌شود و روان در تلاش برای بقا، به سازوکارهای دفاعی پیچیده‌ای پناه می‌برد. در این مقاله به آنچه در روان افراد در مواجهه با نفی‌شدن اراده می‌گذرد می‌پردازیم.

فهرست مطالب

 

مقدمه

قریب به دو سال!

این جمله برای بسیاری از کسانی که سربازی اجباری را پشت سر گذاشته‌اند، معنایی فراتر از صرفاً گذر زمان دارد. این دو سال، عرصه‌ای است که فرد در آن نه‌فقط جسم، که روانش را در معرض انبوهی از تنش‌ها، چالش‌ها و بحران‌ها می‌بیند. سربازی یکی از جاهایی است که «من» ممکن است زیر فشار دیسیپلین نظامی و یونیفرم‌سازی، از خود بیگانه شود و روان در تلاش برای بقا، به سازوکارهای دفاعی پیچیده‌ای پناه ببرد.

 

 

یونیفرم‌سازی: اولین گام در نفی اراده

اصرار به یونیفرم‌بودن، نخستین رویارویی سرباز با مفهوم سربازی است. همه یکسان، از لباس‌ها گرفته تا سرهای تراشیده، حرکت در یک خط منظم و وسایل آنکادر‌شده. یونیفرم، فراتر از یک لباس، نشانه‌ای است از آنکه فرد دیگر متعلق به خود نیست. بدن او، انتخاب‌هایش و حتی مقاومت‌هایش اکنون در اختیار دیگری است.

یونیفرم‌سازی، مقاومت ناخودآگاه را نشانه می‌گیرد و با نفی هویت فردی، او را به یک جزء کوچک از یک کل بی‌چهره تبدیل می‌کند. فرد به‌نوعی از خود جدا می‌شود، گویی قرار است بپذیرد که این بدن، این اراده، دیگر برای او نیست.

پوشیدن یونیفرم به معنای پذیرش جایگاه سرباز در ساختار قدرت است. این نماد، فرد را به «بزرگ‌دیگری» متصل می‌کند و او را در موقعیتی قرار می‌دهد که ناگزیر از انکار هویت پیشین خود است.

 

 

دیسیپلین نظامی: نفی آزادی در پوشش نظم

سربازی، بیش از هر چیز، اصرار به نظم است؛ نظمی که در هر گوشه‌وکنار تجربه سربازان دیده می‌شود. از ساعت‌های مشخص برای بیدار‌شدن و خوابیدن گرفته تا نظم اجباری در کوچک‌ترین جزئیات زندگی، دیسیپلین نظامی یک چیز را گوشزد می‌کند: «اینجا جایی برای اراده تو وجود ندارد.»

 

 

در نگاه فرویدی، این نظم اجباری چیزی نیست جز ابزار سرکوب روانی. روان فرد برای اجتناب از تنبیه، تسلیم این نظم می‌شود، اما این تسلیم‌شدن هزینه دارد: خشم و انزجاری که به درون رانده می‌شوند و ناخودآگاه را متورم می‌کنند.

در نگاه لکان، اما این دیسیپلین یک ساختار نمادین است که از طریق زبان و اعمال، فرد را در قالبی از پیش‌تعیین‌شده می‌ریزد. اصطلاحاتی مانند «موتور»، «هم‌دوره» و غیره که به‌تدریج و کاملاً پویا در بین سربازان خلق شده‌اند، نه‌فقط برای طبقه‌بندی، که برای بازتعریف هویت به‌کار می‌روند. انگار که هر واژه، هر فرمان و هر اقدام، گامی است به‌سوی فراموشی آنکه فرد پیش از این چه بوده است.

 

 

یونیفرم‌سازی و هویت

اما این تمام ماجرا نیست. یونیفرم‌سازی این امکان را نیز به ما می‌دهد که با جنبه‌هایی از خود مواجه شویم که قبل‌تر کمتر مورد توجه ما بوده یا به‌ندرت مبنا و پیش‌فرض ما در ارتباط با دیگری بوده است. یونیفرم‌سازی به سرباز کمک می‌کند که جایگاه خود را در ساختار سلسله‌مراتبی بپذیرد و مقاومت‌های غیرضروری را کاهش دهد. این پذیرش می‌تواند به کاهش اضطراب ناشی از سردرگمی هویتی کمک کند.

 

 

از نگاه فروید، این فرآیند مانند بازگشتی به ساختار پدرسالارانه در دوران کودکی است که در آن فرد، وابستگی به یک مرجع قدرت را تجربه می‌کند.

با حذف نمادهای ظاهری که ممکن است پیش‌داوری‌ها را تشدید کنند، افراد فرصت بیشتری برای همدلی و درک متقابل پیدا می‌کنند. یونیفرم‌سازی فضایی ایجاد می‌کند که افراد بتوانند بدون تعصب یا قضاوت به یکدیگر نزدیک شوند.

در محیط‌های یونیفرم‌سازی‌شده، جایی که ظاهر دیگر اهمیت چندانی ندارد، ارتباطات انسانی می‌تواند به سمت موضوعات و احساسات عمیق‌تر هدایت شود. این امر باعث می‌شود که روابط بر پایه اعتماد و فهم متقابل شکل بگیرد.

 

 

بحران هویتی: تصویر در آینه کیست؟

لحظه‌ای را تصور کنید که سرباز در آینه به خود می‌نگرد. این فرد، این چهره با سر تراشیده و یونیفرم، چه شباهتی به «منِ» پیشین او دارد؟ بحران هویتی از همین‌جا آغاز می‌شود. تصویر تازه، چیزی نیست که فرد بتواند آن را با خود پیشینش تطبیق دهد.

از نگاه فروید، این بحران ناشی از تقابل میان «منِ واقعی» و «فراخود» است. سرباز در تلاش برای سازگار‌شدن با نظم نظامی، مجبور است بخشی از هویت خود را سرکوب کند. اما این سرکوب، به‌جای حل مسئله، تعارضات روانی بیشتری ایجاد می‌کند.

 

 

لکان به این بحران از زاویه دیگری می‌نگرد. از دید او، دیسیپلین نظامی و یونیفرم‌سازی، سوژه را به شکاف میان «منِ نمادین» و «منِ واقعی» پرتاب می‌کند. این شکاف، لحظه‌ای است که سرباز دیگر نمی‌داند کیست یا چه می‌خواهد.

 

 

مکانیسم‌های دفاعی: تحریف واقعیت جهت حفظ بقا

اما روان انسان، حتی در سخت‌ترین شرایط، از خود دفاع می‌کند. در سربازی، این دفاع‌ها گاهی به‌صورت آشکار و گاهی پنهان پدیدار می‌شوند:

  1. سرکوب: در این حالت، احساساتی چون خشم، ترس و انزجار به ناخودآگاه رانده می‌شوند. فرد، به‌ظاهر تسلیم نظم است، اما در درون، جنگی روانی را تجربه می‌کند.
  2. انکار و عقلانی‌سازی: برخی افراد با توجیهاتی نظیر «این فقط یک چالش است» یا «کار با اسلحه ضروری است» تلاش می‌کنند فشار روانی را کاهش دهند.
  3. واکنش وارونه: برخی سربازان ناگهان به نظم نظامی علاقه‌مند می‌شوند؛ گویی این علاقه، راهی برای اجتناب از اضطراب محیط است.
  4. تشکیل گروه‌ها: گروه‌های عاطفی و اجتماعی مانند «هم‌دوره‌ها» به سربازان کمک می‌کنند احساس تنهایی و بیگانگی کمتری داشته باشند. این گروه‌ها پناهگاهی هستند برای بازپس‌گیری اندک هویت ازدست‌رفته.
  5. شوخی و طنز: شوخ‌طبعی، یکی از مؤثرترین مکانیسم‌هاست. لکان شوخی را عملی نمادین می‌داند که به سربازان امکان می‌دهد از تضادهای روانی عبور کرده و لحظاتی کوتاه، بار سنگین نفی اراده را کنار بگذارند.

 

 

پایان قریب به دو سال

اما هرچه باشد، این «دو سال» با تمام تلخی‌هایش می‌گذرد. مکانیسم‌های دفاعی، حتی اگر به قیمت تحریف واقعیت، امکان بقا را فراهم می‌آورند. روان در این مدت، خود را به هزاران روش بازسازی می‌کند تا از فروپاشی اجتناب کند.

فروید این سازگاری را تلاشی برای بازسازی فراخود می‌داند؛ فرایندی که اگرچه سرباز را به ساختاری جدید عادت می‌دهد، اما جای زخم‌های روانی باقی خواهد ماند. از دیدگاه لکان، این سازگاری نه یک بازسازی، بلکه سرپوش‌گذاشتن بر یک شکاف است؛ شکافی که میان هویت پیشین و وضعیت کنونی فرد پدید آمده و شاید هرگز به‌طور کامل ترمیم نشود.

 

 

روانکاوی و روایت سربازی

سربازی اجباری، چیزی بیش از یک تجربه فیزیکی است. این دو سال، صحنه‌ای است که در آن روان فرد تحت فشار شدید قرار می‌گیرد و برای بقا به ابزارهای پیچیده‌ای متوسل می‌شود. تحلیل این تجربه از منظر روانکاوی، به‌ویژه از نگاه فروید و لکان، نشان می‌دهد که چگونه ساختارهای اجتماعی می‌توانند اراده و هویت را به چالش بکشند.

 

روانکاوی، با کاوش در این تجربه، به ما یادآوری می‌کند که سربازی تنها یک دوره از زندگی نیست؛ بلکه فرآیندی است که به‌طور عمیق با هویت، اراده و روان فرد بازی می‌کند. و شاید، همین است که «قریب به دو سال» را به یکی از چالش‌برانگیزترین تجربیات زندگی تبدیل می‌کند.

اما پر واضح است که این دو سال در کنار دردهایش، درس‌های بی‌شماری نیز برای ما دارد؛ چالشی است که مواجهه‌های بعدی ما با زندگی را می‌تواند کارآمدتر سازد.

 

 

سخن سردبیر

جدال بی‌پایان با نفی شدن اراده در زندگی بشر نمودِ روشنی دارد. البته که سربازی اجباری، یکی از این موارد است که پسرها با گذراندن آن، به جایگاه «مردانگی» در جامعه دست می‌یابند. این فرآیند نفس‌گیر و در عین حال آسیب‌زا، ممکن است زخم‌هایی برای مردان به جا گذارد. اگر شما هم در این جدال بوده‌اید و «زخمی» هستید، می‌توانید فرم درخواست تراپی را کامل کنید.

نوشته

هیمن اسکندری

اشتراک گذاری

در باب

مطالب مشابه

Substance روایتی تلخ از تلاش برای فرار از پیری و اسیر شدن در دام استانداردهای غیرواقعی زیبایی است. در این جستار با نگاهی روانکاوانه، به لایه‌های پنهان این روایت و ارتباط آن با نظریه‌های روان‌شناختی پرداخته‌ایم.

نوشته

نظرات

مشتاق خوندن نظرات شماییم

برای درج نظر